اخطار شدید به مزاحمان و شایعه پراکنان
به دنبال نهى از آزردن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مؤمنان در آیات گذشته، در اینجا روى یکى از موارد آزار تکیه مى کند و براى پیشگیرى از آن دو رهنمود ارائه مى دهد.
نخست به زنان باایمان دستور مى دهد که هرگونه بهانه و مستمسکى را از دست مفسده جویان بگیرند، سپس با شدیدترین تهدیدى که در آیات قرآن کم نظیر است، منافقان، مزاحمان و شایعه پراکنان را مورد حمله قرار مى دهد.
در قسمت اوّل مى گوید: «اى پیامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمنین بگو : روسرى هاى بلند خود را بر خویش فرو افکنند تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند» (یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لاِزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاءِ الْمُوْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنَى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلاَ یُوْذَیْنَ).
در اینکه منظور از شناخته شدن چیست دو نظر در میان مفسّران وجود دارد که منافاتى با هم ندارند :
نخست اینکه در آن زمان معمول بود که کنیزان بدون پوشاندن سر و گردن از منزل بیرون مى آمدند، و چون از نظر اخلاقى وضع خوبى نداشتند، گاهى برخى جوانان هرزه مزاحم آنها مى شدند. در اینجا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد که حجاب اسلامى را کاملاً رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانه اى براى مزاحمت به دست هرزگان ندهند.
بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست که اوباش حق داشتند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد فاسد بگیرند.
دیگر اینکه هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب، سهل انگار و بى اعتنا نباشند، مثل بعضى از زنان بى بندوبار که در عین داشتن حجاب، آن چنان بى پروا و لاابالى اند که غالباً قسمت هایى از بدنشان نمایان است و همین معنى توجّه افراد هرزه را به آنها جلب مى کند.
در اینکه منظور از «جلباب» چیست مفسّران و ارباب لغت چند معنى براى آن ذکر کرده اند :
1. ملحفه (چادر) و پارچه بزرگى که از روسرى بلندتر است و سر و گردن وسینه ها را مى پوشاند.
2. مقنعه و خمار (روسرى).
3. پیراهن گشاد. (314)
گرچه این معانى با هم متفاوتند، ولى قدر مشترک همه آنها این است که بدن را با آن بپوشاند (ضمناً باید توجّه داشت «جلباب» به کسر و فتح جیم هر دو قرائت مى شود).
امّا بیشتر به نظر مى رسد که منظور پوششى است که از روسرى بزرگ تر و از چادر کوچک تر است، چنانکه نویسنده لسان العرب روى آن تکیه کرده است.
و منظور از «یُدنینَ» (نزدیک کنند) این است که زنان «جلباب» را به بدن خویش نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اینکه آن را آزاد بگذارند به طورى که گاه و بیگاه کنار رود و بدن آشکار گردد. به تعبیر ساده تر، لباس خود را جمع و جور کنند.
امّا اینکه بعضى خواسته اند از این جمله استفاده کنند که صورت را نیز باید پوشانید، هیچ دلالتى بر این معنى ندارد وکمتر کسى از مفسّران پوشاندن صورت را در مفهوم آیه داخل دانسته است.(315)
به هر حال از این آیه استفاده مى شود که حکم حجاب و پوشش براى زنان آزاد پیش از این زمان نازل شده بود، ولى بعضى روى ساده اندیشى درست مراقب آن نبودند، آیه فوق تأکید مى کند که در رعایت آن دقیق باشند.
و چون نزول این حکم جمعى از زنان باایمان را نسبت به گذشته پریشان مى ساخت، در پایان آیه مى افزاید: «خداوند همواره غفور و رحیم است» (وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا).
هرگاه در این امر کوتاهى کرده اید، چون بر اثر جهل و نادانى بوده است، خداوند شما را خواهد بخشید. پس توبه کنید و به سوى او بازگردید و وظیفه عفّت و پوشش را به خوبى انجام دهید (ر.ک: ج 17، ص 454 ـ 458).
احکام ظهار
(قَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّتِى تُجَادِلُکَ فِى زَوْجِهَا وَتَشْتَکِى إِلَى اللهِ وَاللهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ * الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْکُمْ مِّنْ نِّسَائِهِمْ مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئِى وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَرآ مِّنَ الْقَوْلِ وَزُورآ وَإِنَّ اللهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ * وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْ نِّسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِّنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا ذَلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ * فَمَنْ لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا فَمَنْ لَّمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِینآ ذَلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللهِ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ)
خداوند سخن آن زن را که درباره همسرش با تو گفت وگو مى کرد و به خداوند شکایت مى نمود شنید (و تقاضاى او را اجابت کرد)؛ خداوند گفت وگوى شما را با هم (و اصرار آن زن را درباره حلّ مشکلش) مى شنید؛ به یقین خداوند شنوا و بیناست. * کسانى که از شما نسبت به زنانشان «ظِهار» مى کنند (و مى گویند: «تو نسبت به من به منزله مادرم هستى»)، آنان هرگز مادرانشان نیستند؛ مادرانشان تنها کسانى اند که آنها را به دنیا آورده اند. آنها سخنى ناپسند و باطل مى گویند؛ و به یقین خداوند بخشنده و آمرزنده است. * و کسانى که نسبت به زنان خود «ظِهار» مى کنند، سپس از گفته خود باز مى گردند، باید پیش از آمیزش جنسى با یکدیگر برده اى را آزاد کنند؛ این چیزى است که به آن اندرز داده مى شوید؛ و خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است. * و کسى که توانایى (آزاد کردن برده اى) نداشته باشد، دو ماه پیاپى قبل از آمیزش با یکدیگر روزه بگیرد؛ و کسى که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند؛ این براى آن است که به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید؛ اینها مرزهاى الهى است؛ و براى کافران، عذاب دردناکى است! (سوره مجادله، آیات 1-4)
شأن نزول :
غالب مفسّران براى آیات نخستین این سوره شأن نزولى نقل کرده اند که مضمون همه اجمالاً یکى است هرچند در جزئیّات با هم متفاوت مى باشند، امّا این تفاوت تأثیرى در آنچه ما در بحث تفسیرى به آن نیاز داریم ندارد.
ماجرا چنین بود که زنى از انصار به نام خوله (نام هاى دیگرى نیز در روایات براى او ذکر شده است) از طایفه خزرج که همسرش به نام اوس بن صامت بود، در یک ماجرا مورد خشم شوهرش قرار گرفت و او که مرد تندخو و سریع التأثّرى بود تصمیم بر جدایى از او گرفت، گفت: «أنتِ عَلَىَّ کَظَهرِ اُمّی» (تو نسبت به من همچون مادر من هستى) و این نوعى از طلاق در زمان جاهلیّت بود که نه قابل رجوع بود و نه زن آزاد مى شد که بتواند همسرى براى خود برگزیند؛ بدترین حالتى که براى یک زن شوهردار ممکن بود رخ دهد.
چیزى نگذشت که مرد پشیمان شد به همسرش گفت: فکر مى کنم براى همیشه بر من حرام شدى. زن گفت: چنین مگو خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برو و حکم این مسأله را از او بپرس. مرد گفت: من خجالت مى کشم. زن گفت: پس بگذار من بروم. گفت : مانعى ندارد.
زن خدمت حضرت آمد و ماجرا را چنین نقل کرد: اى رسول خدا، همسرم اوس بن صامت زمانى مرا به زوجیّت خود برگزیدکه جوان بودم، صاحب جمال، مال و ثروت و فامیل، اموال من را مصرف کرد، جوانیم از بین رفت و فامیلم پراکنده شدند و سنّم زیاد شد، حالا ظهار کرده و پشیمان شده، آیا راهى هست که ما به زندگى سابق باز گردیم؟
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: تو بر او حرام شده اى. عرض کرد: اى رسول خدا، او صیغه طلاق جارى نکرده، او پدر فرزندان من است و از همه در نظر من محبوب تر.
فرمود: تو بر او حرام شده اى و من دستور دیگرى در این زمینه ندارم.
زن پى درپى اصرار و الحاح مى کرد، سرانجام رو به درگاه خدا آورد وعرض کرد :
«أشکُو إلَى اللّهِ فاقَتی وَ حاجَتی وَ شِدَّةَ حالی اللّهُمَّ فَأنزِل عَلى لِسانِ نَبِیِّکَ؛ خداوندا، بیچارگى و نیاز و شدّت حالم را به تو شکایت مى کنم. خداوندا، فرمانى بر پیامبرت نازل کن و این مشکل را بگشا».
و در روایتى آمده است که زن عرضه داشت: «أللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ حالی فارحَمنی فَإنَّ لی صَبِیَّةً صِغاراً، إن ضَمَمتُهُم إلَیهِ ضاعوا وَ إن ضَمَمتُهُم إلىَّ جاعوا؛ خداوندا، تو حال مرا مى دانى، بر من رحم کن، کودکان خردسالى دارم، اگر در اختیار شوهرم بگذارم ضایع مى شوند و اگر خودم آنها را برگیرم گرسنه خواهند ماند».
در اینجا حال وحى به پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست داد و آیات آغاز این سوره بر او نازل شد که راه حلّ مشکل ظهار را به روشنى نشان مى دهد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: همسرت را صدا کن! آیات مزبور را بر او تلاوت کرد، فرمود: آیا مى توانى برده اى به عنوان کفّاره ظهار آزاد کنى؟ عرض کرد: اگر چنین کنم چیزى براى من باقى نمى مانَد.
فرمود: مى توانى دو ماه پى درپى روزه بگیرى؟ عرض کرد: من اگر نوبت غذایم سه بار تأخیر شود چشمم از کار مى افتد و مى ترسم نابینا شوم.
فرمود: آیا مى توانى شصت مسکین را اطعام کنى؟ عرض کرد: نه، مگر اینکه شما به من کمک کنید.
فرمود: من به تو کمک مى کنم و پانزده صاع (پانزده مَن که خوراک شصت مسکین است، هر یک نفر یک مد، یعنى یک چهارم مَن) به او کمک فرمود، او کفّاره را داد و به زندگى سابق بازگشتند. (316)
چنانکه گفتیم، این شأن نزول را بسیارى از مفسّران از جمله قرطبى، روح البیان، روح المعانى، المیزان، فخر رازى، فى ظلال القرآن، ابوالفتوح رازى، کنزالعرفان و بسیارى از کتب تاریخ و حدیث با تفاوت هایى نقل کرده اند.
تفسیر :