فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

1. فلسفه حجاب

بدون شک در عصر ما که بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده اند و افراد غرب زده، بى بندوبارى زنان را جزئى از آزادى او مى دانند، سخن از حجاب گفتن براى این دسته ناخوشایند و گاه افسانه اى است متعلّق به زمان هاى گذشته.
ولى مفاسد بى حساب، مشکلات و گرفتارى هاى روزافزونى که از این آزادى هاى بى قید و شرط به وجود آمده سبب شده که تدریجاً گوش شنوایى براى این سخن پیدا شود.
البتّه در محیط هاى اسلامى و مذهبى، مخصوصاً در محیط ایران بعد از انقلاب جمهورى اسلامى، بسیارى از مسائل حل شده، و به بسیارى از این سؤالات عملاً پاسخ کافى و قانع کننده داده شده است، ولى باز اهمّیّت موضوع ایجاب مى کند که این مسأله به طور گسترده تر مورد بحث قرار گیرد.
مسأله این است که آیا زنان (با نهایت معذرت) باید براى بهره کشى از طریق سمع، بصر و لمس (جز آمیزش جنسى) در اختیار همه مردان باشند؟ و یا باید این امور مخصوص همسرانشان گردد؟
بحث در این است که آیا زنان در یک مسابقه بى پایان در نشان دادن اندام خود و تحریک شهوات و هوس هاى آلوده مردان درگیر باشند؟ و یا باید این مسائل از محیط اجتماع برچیده شود، و به محیط خانواده و زندگى زناشویى اختصاص یابد؟
اسلام طرفدار برنامه دوم است و حجاب، جزئى از این برنامه محسوب مى شود، در حالى که غربى ها و غرب زده هاى هوسباز، طرفدار برنامه اوّل هستند.
اسلام مى گوید: کامیابى هاى جنسى اعمّ از آمیزش و لذّت گیرى هاى سمعى، بصرى و لمسى مخصوص همسران است و غیر از آن گناه، و مایه آلودگى و ناپاکى جامعه است که جمله «ذلِکَ أزکى لَهُم» در آیات فوق اشاره به آن است.
فلسفه حجاب چیز مکتوم و پنهانى نیست زیرا :
1. برهنگى زنان، که طبعاً پى آمدهایى همچون آرایش، عشوه گرى و امثال آن همراه دارد، مردان ـ مخصوصاً جوانان را ـ در یک حال تحریک دائم قرار مى دهد، تحریکى که سبب کوبیدن اعصاب آنها و ایجاد هیجان هاى بیمارگونه عصبى و گاه سرچشمه امراض روانى مى گردد. مگر اعصاب انسان چقدر مى تواند بار هیجان را بر خود
حمل کند؟
مگر همه پزشکان روانى نمى گویند هیجان مستمر عامل بیمارى است؟
مخصوصاً توجّه به این نکته که غریزه جنسى نیرومندترین و ریشه دارترین غریزه آدمى است، و در طول تاریخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنایات هولناکى شده، تا آنجا که گفته اند: هیچ حادثه مهمّى را پیدا نمى کنید مگر اینکه پاى زنى در میان است.
آیا دامن زدن مستمر از طریق برهنگى به این غریزه و شعله ور ساختن آن بازى با آتش نیست؟
آیا این کار عاقلانه اى است؟
اسلام مى خواهد مردان و زنان مسلمان، روحى آرام، اعصابى سالم و چشم و گوشى پاک داشته باشند، و این یکى از فلسفه هاى حجاب است.
2. آمارهاى قطعى و مستند نشان مى دهد که با افزایش برهنگى در جهان، طلاق و ازهم گسیختگى زندگى زناشویى در دنیا به طور مداوم بالا رفته است، چرا که «هر چه دیده بیند دل کند یاد» و هر چه دل ـ در اینجا یعنى هوس هاى سرکش ـ بخواهد، به هر قیمتى باشد به دنبال آن مى رود، و به این ترتیب هر روز دل، به دلبرى مى بندد و با دیگرى وداع مى گوید.
در محیطى که حجاب است (و شرایط دیگر اسلامى رعایت مى شود) دو همسر تعلّق به یکدیگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص یکدیگر است.
ولى در بازار آزاد برهنگى که عملاً زنان به صورت کالاى مشترکى (لااقل در مرحله غیر آمیزش جنسى) در آمده اند، دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى تواند داشته باشد، و خانواده ها همچون تار عنکبوت به سرعت متلاشى مى شوند و کودکان بى سرپرست مى مانند.
3. گسترش دامنه فحشا، و افزایش فرزندان نامشروع، از دردناک ترین پى آمدهاى
بى حجابى است که فکر مى کنیم نیازى به ارقام و آمار ندارد و دلایل آن مخصوصاً در جوامع غربى کاملاً نمایان است، آن قدر عیان است که حاجتى به بیان ندارد.
نمى گوییم عامل اصلى فحشا و فرزندان نامشروع منحصراً بى حجابى است، نمى گوییم استعمار ننگین و مسائل سیاسى مخرّب در آن مؤثّر نیست، بلکه مى گوییم : یکى از عوامل مؤثّر آن مسأله برهنگى و بى حجابى محسوب مى شود.
و با توجّه به اینکه فحشا و از آن بدتر، فرزندان نامشروع سرچشمه انواع جنایت ها در جوامع انسانى بوده و هستند، ابعاد خطرناک این مسأله روشن تر مى شود.
هنگامى که مى شنویم در انگلستان هر سال ـ طبق آمار ـ پانصد هزار نوزاد نامشروع به دنیا مى آید.
و هنگامى که مى شنویم جمعى از دانشمندان انگلیس در این رابطه به مقامات آن کشور اعلام خطر کرده اند، نه به خاطر مسائل اخلاقى و مذهبى، بلکه به خاطر خطراتى که فرزندان نامشروع براى امنیّت جامعه به وجود آورده اند، به گونه اى که در بسیارى از پرونده هاى جنایى پاى آنها در میان است، به اهمّیّت این مسأله کاملاً پى مى بریم و درمى یابیم مسأله گسترش فحشا، حتّى براى آنها که هیچ اهمّیّتى براى مذهب و برنامه هاى اخلاقى قائل نیستند فاجعه آفرین است.
بنابراین، هر چیز که دامنه فساد جنسى را در جوامع انسانى گسترده تر سازد تهدیدى براى امنیّت جامعه ها محسوب مى شود، و پى آمدهاى آن هرگونه حساب کنیم به زیان آن جامعه است.
مطالعات دانشمندان تربیتى نیز نشان داده، مدارسى که در آن دختر و پسر با هم درس مى خوانند، و مراکزى که مرد و زن در آن کار مى کنند، و بى بند وبارى در آنها حکمفرماست، کم کارى، عقب افتادگى، و عدم احساس مسؤولیّت، به خوبى مشاهده شده است.
4. مسأله ابتذال زن و سقوط شخصیّت او در این میان نیز حائز اهمّیّت فراوان است که نیازى به ارقام و آمار ندارد.
هنگامى که جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبیعى است روزبه روز تقاضاى آرایش بیشتر و خودنمایى افزون تر از او دارد.
و هنگامى که زن را از طریق جاذبه جنسى اش وسیله تبلیغ کالاها و دکور اتاق هاى
انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان، سیّاحان و مانند اینها قرار بدهند، در چنین جامعه اى شخصیّت زن تا سر حدّ یک عروسک، یا یک کالاى بى ارزش سقوط مى کند، و ارزش هاى والاى انسانى او به کلّى به دست فراموشى سپرده مى شود، و تنها افتخار او جوانى، زیبایى و خودنمایى وى مى شود.
و به این ترتیب، به وسیله اى تبدیل خواهد شد براى اشباع هوس هاى سرکش یک مشت آلوده فریبکار و انسان نماهاى دیوصفت.
در چنین جامعه اى چگونه یک زن مى تواند با ویژگى هاى اخلاقیش، علم و آگاهى و داناییش جلوه کند، و حائز مقام والایى گردد؟
به راستى دردآور است که در کشورهاى غربى، و غرب زده، و در کشور ما پیش از انقلاب اسلامى، بیشترین اسم، شهرت، آوازه، پول، درآمد و موقعیّت براى زنان آلوده و بى بندوبارى بود که به نام هنرمند و هنرپیشه، معروف شده بودند، و هر جا قدم مى نهادند گردانندگان محیط هاى آلوده براى آنها سر و دست مى شکستند و قدمشان را خیر مقدم مى دانستند.
شکر خدا را که آن بساط برچیده شد، و زن از صورت ابتذال سابق و موقعیّت یک عروسک فرنگى و کالاى بى ارزش در آمد، شخصیّت خود را بازیافت، حجاب بر خود پوشید، امّا بى آنکه منزوى شود و در تمام صحنه هاى مفید و سازنده اجتماعى حتّى در صحنه جنگ با همان حجاب اسلامیش ظاهر شد.
این بود قسمتى از فلسفه هاى زنده و روشن موضوع حجاب در اسلام که متناسب این بحث تفسیرى بود.

2. خرده گیرى هاى مخالفان حجاب

در اینجا مى رسیم به ایرادهایى که مخالفان حجاب مطرح مى کنند که باید به طور فشرده بررسى شود :
الف) زنان نیمى از جامعه
مهم ترین چیزى که همه در آن متّفق اند و به عنوان یک ایراد اساسى بر مسأله حجاب ذکر مى کنند، این است که زنان نیمى از جامعه را تشکیل مى دهند امّا حجاب سبب انزواى این جمعیّت عظیم مى گردد، و طبعاً آنها را از نظر فکرى و فرهنگى به عقب مى راند، مخصوصاً در دوران شکوفایى اقتصاد که احتیاج زیادى به نیروى فعّال انسانى است، از نیروى زنان در حرکت اقتصادى هیچ بهره گیرى نخواهد شد، و جاى آنها در مراکز فرهنگى و اجتماعى نیز خالى است.
به این ترتیب، آنها به صورت یک موجود مصرف کننده و سربار اجتماع درمى آیند.
امّا آنها که به این منطق متوسّل مى شوند از چند امر به کلّى غافل شده یا تغافل کرده اند، زیرا :
اوّلاً چه کسى گفته است که حجاب اسلامى، زن را منزوى مى کند و از صحنه اجتماع دور مى سازد؟
اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در این موضوع را بر خود هموار کنیم، امروز بعد از انقلاب اسلامى هیچ نیازى به استدلال نیست زیرا با چشم خود گروه گروه زنانى را مى بینیم که با داشتن حجاب اسلامى در همه جا حاضرند، در اداره ها، در کارگاه ها، در راهپیمایى ها و تظاهرات سیاسى، در رادیو و تلویزیون، در بیمارستان ها و مراکز بهداشتى، مخصوصاً در مراقبت هاى پزشکى براى مجروحان جنگى، در فرهنگ و دانشگاه، و بالاخره در صحنه جنگ و پیکار با دشمن.
کوتاه سخن اینکه وضع موجود پاسخ دندان شکنى است براى همه این ایرادها و اگر ما در سابق سخن از امکان چنین وضعى مى گفتیم امروز در برابر وقوع آن قرار گرفته ایم، و فلاسفه گفته اند: بهترین دلیل بر امکان چیزى وقوع آن است. و این عیانى است که نیاز به بیان ندارد.
ثانیاً از اینکه بگذریم، آیا اداره خانه و تربیت فرزندان برومند و ساختن انسان هایى که در آینده بتوانند با بازوان تواناى خویش چرخ هاى عظیم جامعه را به حرکت در آورند، کار نیست؟
آنها که این رسالت عظیم زن را کار مثبت محسوب نمى کنند از نقش خانواده و تربیت در ساختن یک اجتماع سالم، آباد و پرحرکت بى خبرند. آنها گمان مى کنند راه این است که زن و مرد ما مانند زنان و مردان غربى، اوّل صبح خانه را به قصد ادارات و کارخانه ها و مانند آن ترک کنند، و بچّه هاى خود را به شیرخوارگاه ها بسپارند، و یا در اتاق بگذارند، در را بر روى آنها ببندند، و طعم تلخ زندان را از همان زمان که غنچه ناشکفته اى هستند به آنها بچشانند. غافل از اینکه با این عمل، شخصیّت آنها را در هم مى کوبند و کودکانى بى روح و فاقد عواطف انسانى بار مى آورند که آینده جامعه را به خطر خواهند انداخت.
ب) حجاب دست و پا گیر است
ایراد دیگرى که آنها دارند این است که حجاب یک لباس دست و پاگیر است و با فعّالیّت هاى اجتماعى مخصوصاً در عصر ماشین هاى مدرن سازگار نیست. یک زن حجاب دار خودش را حفظ کند یا چادرش را و یا کودک و یا برنامه اش را؟
ولى این ایرادکنندگان از یک نکته غافل اند و آن اینکه حجاب همیشه به معنى چادر نیست، بلکه به معنى پوشش زن است، آنجا که با چادر امکان پذیر است چه بهتر و آنجا که نشد به پوشش قناعت مى شود.
زنان کشاورز و روستایى ما مخصوصاً زنانى که در برنج زارها مهم ترین و مشکل ترین کار کشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند، عملاً به این پندارها پاسخ گفته و نشان داده اند که یک زن روستایى با داشتن حجاب اسلامى در بسیارى از موارد، حتّى بیشتر وب هتر از مرد کار مى کند، بى آنکه حجابش مانع کارش شود.
ج) حجاب، مردان را حریص تر مى کند
ایراد دیگر اینکه آنها مى گویند حجاب از این نظر که میان زنان و مردان فاصله مى افکند، طبع حریص مردان را آزمندتر مى کند، و به جاى اینکه خاموش کننده باشد، آتش حرص آنها را شعله ورتر مى سازد که: «الاِنسانُ حَریصٌ عَلى ما مُنِع».
پاسخ این ایراد، یا صحیح تر سفسطه و مغلطه را مقایسه جامعه امروز ما که حجاب در آن تقریباً در همه مراکز بدون استثنا حکمفرماست با دوران رژیم طاغوت که زنان را مجبور به کشف حجاب مى کردند مى دهد.
آن روز هر کوى و برزن مرکز فساد بود، در خانواده ها بى بندوبارى عجیبى حکمفرما بود، آمار طلاق فوق العاده زیاد بود، سطح تولّد فرزندان نامشروع بالا بود و هزاران بدبختى دیگر.
نمى گوییم امروز همه اینها ریشه کن شده، امّا بدون شک بسیار کاهش یافته
و جامعه ما از این نظر سلامت خود را بازیافته، و اگر به خواست خدا وضع به همین صورت ادامه یابد و سایر نابسامانى ها نیز سامان پیدا کند، جامعه ما از نظر پاکى خانواده ها و حفظ ارزش زن به مرحله مطلوب خواهد رسید.

3. استثناء وجه و کفین

در اینکه آیا حکم حجاب، صورت و دست ها حتّى از مچ به پایین را نیز شامل مى شود یا نه، در میان فقها بحث فراوان است. بسیارى عقیده دارند پوشاندن این دو (وجه و کفین) از حکم حجاب مستثنى است، در حالى که جمعى فتوا به وجوب پوشاندن داده، یا حدّاقل احتیاط مى کنند. البتّه آن دسته که پوشاندن این دو را واجب نمى دانند نیز آن را مقیّد به صورتى مى کنند که منشأ فساد و انحرافى نگردد، و گرنه واجب است.
در آیه فوق قرائنى بر این استثنا، و تأیید قول اوّل وجود دارد از جمله :
الف) استثناءِ «زینت ظاهر» در آیه فوق، خواه به معنى محلّ زینت باشد، یا خود «زینت» دلیل روشنى است بر اینکه پوشاندن صورت و کفین لازم نیست.
ب) دستورى که آیه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه به روى گریبان مى دهد که مفهومش پوشانیدن تمام سر، گردن و سینه است و سخنى از پوشانیدن صورت در آن نیست قرینه دیگرى به این مدّعاست.
توضیح اینکه: همان گونه که در شأن نزول نیز گفتیم، عرب ها در آن زمان روسرى و مقنعه اى مى پوشیدند که دنباله آن را روى شانه ها و پشت سر مى انداختند به طورى که مقنعه، پشت گوش آنها قرار مى گرفت و تنها سر و پشت گردن را مى پوشاند، ولى قسمت زیر گلو و کمى از سینه که بالاى گریبان قرار داشت، نمایان بود.
اسلام این وضع را اصلاح کرد و دستور داد دنباله مقنعه را از پشت گوش یا پشت سر جلو بیاورند و به روى گریبان و سینه بیندازند و نتیجه اش این بود که تنها گردى صورت باقى مى ماند و بقیّه پوشانده مى شد.
ج) روایات متعدّدى نیز در این زمینه در منابع اسلامى و کتب حدیث وارد شده است که شاهد زنده اى بر مدّعاست(297) هر چند روایات معارضى نیز دارد که در این حد
از صراحت نیست، و جمع میان آنها از طریق استحباب پوشاندن وجه و کفین، ویا حمل بر مواردى که منشأ فساد و انحراف است کاملاً ممکن است.
شواهد تاریخى نیز نشان مى دهد که نقاب زدن بر صورت در صدر اسلام جنبه عمومى نداشت (شرح بیشتر در زمینه بحث فقهى و روایى این مسأله در مباحث نکاح در فقه آمده است).
ولى باز تأکید و تکرار مى کنیم که این حکم در صورتى است که سبب سوءِ استفاده و انحراف نگردد.
ذکر این نکته نیز لازم است که استثناءِ وجه وکفین از حکم حجاب مفهومش این نیست که جایز است دیگران عمداً نگاه کنند، بلکه در واقع این یک نوع تسهیل براى زنان در امر زندگى است.