مبارزه با چشم چرانى و ترک حجاب
پیش از این هم گفته ایم که این سوره در حقیقت سوره عفّت، پاکدامنى و پاکسازى از انحرافات جنسى است و بحث هاى مختلف آن از این نظر انسجام روشنى دارد. آیات مورد بحث هم که احکام نگاه کردن، چشم چرانى و حجاب را بیان مى دارد کاملاً به این امر مربوط است و نیز ارتباط این بحث با بحث هاى مربوط به اتّهامات ناموسى بر کسى مخفى نیست.
نخست مى گوید: «به مؤمنان بگو: چشم هاى خود را (از نگاه کردن به زنان نامحرم و آنچه نظر افکندن بر آن حرام است) فرو گیرند، و دامان خود را حفظ کنند» (قُلْ لِلْمُوْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).
«یَغُضّوا» از مادّه «غضّ» (بر وزن خزّ) در اصل به معنى کم کردن و نقصان است و در بسیارى از موارد در کوتاه کردن صدا یا کم کردن نگاه گفته مى شود.
بنابراین آیه نمى گوید مؤمنان باید چشمانشان را فرو بندند، بلکه مى گوید باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند. و این تعبیر لطیفى است به این منظور که اگر انسان به راستى هنگامى که با زن نامحرمى روبه رو مى شود بخواهد چشم خود را کاملاً ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممکن نیست، امّا اگر نگاه را از صورت و اندام او برگیرد و چشم خود را پایین اندازد، گویى از نگاه خویش کاسته و آن صحنه اى را که ممنوع است از منطقه دید خود به کلّى حذف کرده است.
قابل توجّه اینکه قرآن نمى گوید از چه چیز چشمان خود را فرو گیرند (و به اصطلاح متعلّق فعل را حذف کرده) تا دلیل بر عموم باشد، یعنى از مشاهده تمام آنچه نگاه به آنها حرام است چشم برگیرند.
امّا با توجّه به سیاق آیات، مخصوصاً آیه بعد که سخن از مسأله حجاب به میان آمده، به خوبى روشن مى شود که منظور نگاه نکردن به زنان نامحرم است. شأن نزولى که در بالا آوردیم نیز این مطلب را تأیید مى کند. (294)
از آنچه گفتیم این نکته روشن مى شود که مفهوم آیه فوق این نیست که مردان در صورت زنان خیره نشوند تا بعضى از آن چنین استفاده کنند که نگاه هاى غیرخیره مجاز است، بلکه منظور این است که انسان هنگام نگاه کردن معمولاً منطقه وسیعى را زیر نظر مى گیرد، هرگاه زن نامحرمى در حوزه دید او قرار گرفت چشم را چنان فرو گیرد که آن زن از منطقه دید او خارج شود، یعنى به او نگاه نکند. امّا راه و چاه خود را ببیند و اینکه «غَضّ» را به معنى کاهش گفته اند منظور همین است ـ دقّت کنید.
دومین دستور در آیه فوق همان مسأله حفظ «فروج» است.
«فرج» چنانکه قبلاً هم گفته ایم، در اصل به معنى شکاف و فاصله میان دو چیز است، ولى در این گونه موارد کنایه از عورت است، و ما براى حفظ معنى کنایى آن در فارسى کلمه «دامان» را به جاى آن مى گذاریم.
منظور از «حفظ فرج» چنانکه در روایات وارد شده، پوشانیدن آن از نگاه کردن دیگران است. در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «کُلُّ آیَةٍ فِى القُرآنِ فی ذِکرِ الفُروجِ فَهِىَ مِنَ الزِّنا اِلّا هذِهِ الآیَةُ فَاِنَّها مِنَ النَّظَرِ؛ هر آیه اى که در قرآن سخن از حفظ فروج مى گوید، منظور حفظ کردن از زناست، جز این آیه که منظور از آن، حفظ کردن از نگاه دیگران است».(295)
و از آنجا که گاه به نظر مى رسد چرا اسلام از این کار که با شهوت و خواست دل بسیارى هماهنگ است نهى کرده، در پایان آیه مى فرماید: «این براى آنها بهتر و پاکیزه تر است» (ذلِکَ أَزْکَى لَهُمْ).
آن گاه به عنوان اخطار، براى کسانى که نگاه هوس آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى افکنند و گاه آن را غیر اختیارى قلمداد مى کنند، مى گوید: «به یقین خداوند از آنچه انجام مى دهید آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ).
در آیه بعد به شرح وظایف زنان در این زمینه مى پردازد. نخست به وظایفى که مشابه مردان دارند اشاره کرده مى گوید: «و به زنان باایمان بگو: چشمان خود را فرو گیرند (و از نگاه کردن به مردان نامحرم خوددارى کنند) و دامان خود را حفظ نمایند» (وَ قُلْ لِلْمُوْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).
و به این ترتیب، «چشم چرانى» همان گونه که بر مردان حرام است بر زنان نیز حرام است، و پوشانیدن عورت از نگاه دیگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نیز مانند مردان واجب است.
سپس به مسأله حجاب که از ویژگى زنان است ضمن چهار جمله اشاره فرموده :
1. «آنها نباید زینت خود را آشکار سازند جز آن مقدار که طبیعتاً ظاهر است»
(وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا).
در اینکه منظور از زینتى که زنان باید آن را بپوشانند و همچنین زینت آشکارى که در اظهار آن مجازند چیست، در میان مفسّران سخن بسیار است.
بعضى زینت پنهان را به معنى زینت طبیعى (اندام زیباى زن) گرفته اند، در حالى که کلمه «زینت» به این معنى کمتر اطلاق مى شود.
بعضى دیگر آن را به معنى «محلّ زینت» گرفته اند، زیرا آشکار کردن خود زینت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهایى مانعى ندارد، اگر ممنوعیتى باشد مربوط به محلّ این زینت هاست، یعنى گوش ها و گردن و دست ها و بازوان.
بعضى دیگر آن را به معنى خود «زینت آلات» گرفته اند منتها در حالى که روى بدن قرار گرفته، و طبیعى است که آشکار کردن چنین زینتى توأم با آشکار کردن اندامى است که زینت بر آن قرار دارد.
دو تفسیر اخیر از نظر نتیجه یکسان است هر چند از دو راه مسأله تعقیب مى شود.
حق این است که ما آیه را بدون پیشداورى و طبق ظاهر آن تفسیر کنیم که ظاهر آن همان معنى سوم است؛ بنابراین، زنان حق ندارند زینت هایى که معمولاً پنهانى است آشکار سازند، هر چند اندامشان نمایان نشود، و به این ترتیب آشکار کردن لباس هاى
زینتى مخصوصى که در زیر لباس عادى یا چادر مى پوشند مجاز نیست، چرا که قرآن از ظاهر ساختن چنین زینت هایى نهى کرده است.
در روایات متعدّدى که از ائمّه اهل بیت علیهم السلام نقل شده نیز همین معنى دیده مى شود که زینت باطن به «قلّاده» (گردنبند)، «دملج» (بازوبند)، «خلخال» (پاى برنجن) همان زینتى که زنان عرب در مچ پاها مى کردند تفسیر شده است. (296)
و چون در روایات متعدّد دیگرى زینت ظاهر به انگشتر، سرمه و مانند آن تفسیر شده، مى فهمیم که منظور از زینت باطن نیز خود زینت هایى است که نهفته و پوشیده است ـ دقّت کنید.
2. دومین حکمى که در آیه بیان شده این است: «آنها باید خمارهاى خود را بر سینه هاى خود بیفکنند» (وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ).
«خُمُر» جمع «خمار» (بر وزن حجاب) در اصل به معنى پوشش است، ولى معمولاً به چیزى گفته مى شود که زنان با آن سر خود را مى پوشانند (روسرى).
«جیوب» جمع «جیب» (بر وزن غیب) به معنى یقه پیراهن است که از آن تعبیر به گریبان مى شود و گاه به قسمت بالاى سینه به تناسب مجاورت با آن نیز اطلاق مى گردد.
از این جمله استفاده مى شود که قبل از نزول آیه، زنان دامنه روسرى خود را به شانه ها یا پشت سر مى افکندند، به طورى که گردن و کمى از سینه آنها نمایان مى شد. قرآن دستور مى دهد روسرى خود را بر گریبان خود بیفکنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سینه که بیرون است مستور گردد (از شأن نزول آیه که قبلاً آوردیم نیز این معنى به خوبى استفاده مى شود).
3. در سومین حکم، مواردى را که زنان مى توانند در آنجا حجاب خود را برگیرند و زینت پنهان خود را آشکار سازند، با این عبارت شرح مى دهد :
«آنها نباید زینت خود را آشکار سازند» (وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ).
«مگر (در دوازده مورد) :
1. «براى شوهرانشان» (إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ).
2. «یا پدرانشان» (أَوْ آبَائِهِنَّ).
3. «یا پدران شوهرانشان» (أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ).
4. «یا پسرانشان» (أَوْ أَبْنَائِهِنَّ).
5. «یا پسران همسرانشان» (أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ).
6. «یا برادرانشان» (أَوْ إِخْوَانِهِنَّ).
7. «یا پسران برادرانشان» (أَوْ بَنِى إِخْوَانِهِنَّ).
8. «یا پسران خواهرانشان» (أَوْ بَنِى أَخَوَاتِهِنَّ).
9. «یا زنان هم کیششان» (أَوْ نِسَائِهِنَّ).
10. «یا بردگانشان» کنیزانشان (أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ).
11. «یا پیروان و طفیلیانى که تمایلى به زن ندارند» افراد سفیه و ابلهى که میل جنسى در آنها وجود ندارد (أَوِالتَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِى الاْرْبَةِ مِنَالرِّجَالِ).
12. «یا کودکانى که از عورات زنان (امور جنسى) آگاه نیستند» (أَوِالطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ).
4. و بالاخره چهارمین حکم را چنین بیان مى کند: «آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود» و صداى خلخالى که بر پا دارند به گوش رسد (وَ لاَ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ).
آنها در رعایت عفّت ودورى از امورى که آتش شهوت را در دل مردان شعله ور مى سازد و ممکن است منتهى به انحراف از جادّه عفّت شود، آن چنان باید دقیق و سختگیر باشند که حتّى از رساندن صداى خلخالى که در پاى دارند به گوش مردان بیگانه خوددارى کنند، و این گواه باریک بینى اسلام در این زمینه است.
و سرانجام با دعوت عمومى همه مؤمنان، اعمّ از مرد و زن، به توبه و بازگشت به سوى خدا آیه را پایان مى دهد مى گوید: «همگى به سوى خدا بازگردید اى مؤمنان، تا رستگار شوید» (وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُوْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).
و اگر در گذشته کارهاى خلافى در این زمینه انجام داده اید اکنون که حقایق احکام اسلام براى شما تبیین شد، از خطاهاى خود توبه کنید و براى نجات و فلاح، به سوى خدا آیید که رستگارى تنها بر درِ خانه اوست، و بر سر راه شما لغزشگاه هاى خطرناکى وجود دارد که جز با لطف او نجات ممکن نیست، خود را به او بسپارید.
درست است که قبل از نزول این احکام، گناه و عصیان نسبت به این امور مفهومى
نداشت، ولى مى دانیم قسمتى از مسائل مربوط به آلودگى هاى جنسى جنبه عقلانى دارد و به تعبیر مصطلح، از «مستقلّات عقلیّه» است که حکم عقل در آنجا به تنهایى براى ایجاد مسؤولیّت کافى است.
نکته ها :
1. فلسفه حجاب
بدون شک در عصر ما که بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده اند و افراد غرب زده، بى بندوبارى زنان را جزئى از آزادى او مى دانند، سخن از حجاب گفتن براى این دسته ناخوشایند و گاه افسانه اى است متعلّق به زمان هاى گذشته.
ولى مفاسد بى حساب، مشکلات و گرفتارى هاى روزافزونى که از این آزادى هاى بى قید و شرط به وجود آمده سبب شده که تدریجاً گوش شنوایى براى این سخن پیدا شود.
البتّه در محیط هاى اسلامى و مذهبى، مخصوصاً در محیط ایران بعد از انقلاب جمهورى اسلامى، بسیارى از مسائل حل شده، و به بسیارى از این سؤالات عملاً پاسخ کافى و قانع کننده داده شده است، ولى باز اهمّیّت موضوع ایجاب مى کند که این مسأله به طور گسترده تر مورد بحث قرار گیرد.
مسأله این است که آیا زنان (با نهایت معذرت) باید براى بهره کشى از طریق سمع، بصر و لمس (جز آمیزش جنسى) در اختیار همه مردان باشند؟ و یا باید این امور مخصوص همسرانشان گردد؟
بحث در این است که آیا زنان در یک مسابقه بى پایان در نشان دادن اندام خود و تحریک شهوات و هوس هاى آلوده مردان درگیر باشند؟ و یا باید این مسائل از محیط اجتماع برچیده شود، و به محیط خانواده و زندگى زناشویى اختصاص یابد؟
اسلام طرفدار برنامه دوم است و حجاب، جزئى از این برنامه محسوب مى شود، در حالى که غربى ها و غرب زده هاى هوسباز، طرفدار برنامه اوّل هستند.
اسلام مى گوید: کامیابى هاى جنسى اعمّ از آمیزش و لذّت گیرى هاى سمعى، بصرى و لمسى مخصوص همسران است و غیر از آن گناه، و مایه آلودگى و ناپاکى جامعه است که جمله «ذلِکَ أزکى لَهُم» در آیات فوق اشاره به آن است.
فلسفه حجاب چیز مکتوم و پنهانى نیست زیرا :
1. برهنگى زنان، که طبعاً پى آمدهایى همچون آرایش، عشوه گرى و امثال آن همراه دارد، مردان ـ مخصوصاً جوانان را ـ در یک حال تحریک دائم قرار مى دهد، تحریکى که سبب کوبیدن اعصاب آنها و ایجاد هیجان هاى بیمارگونه عصبى و گاه سرچشمه امراض روانى مى گردد. مگر اعصاب انسان چقدر مى تواند بار هیجان را بر خود
حمل کند؟
مگر همه پزشکان روانى نمى گویند هیجان مستمر عامل بیمارى است؟
مخصوصاً توجّه به این نکته که غریزه جنسى نیرومندترین و ریشه دارترین غریزه آدمى است، و در طول تاریخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنایات هولناکى شده، تا آنجا که گفته اند: هیچ حادثه مهمّى را پیدا نمى کنید مگر اینکه پاى زنى در میان است.
آیا دامن زدن مستمر از طریق برهنگى به این غریزه و شعله ور ساختن آن بازى با آتش نیست؟
آیا این کار عاقلانه اى است؟
اسلام مى خواهد مردان و زنان مسلمان، روحى آرام، اعصابى سالم و چشم و گوشى پاک داشته باشند، و این یکى از فلسفه هاى حجاب است.
2. آمارهاى قطعى و مستند نشان مى دهد که با افزایش برهنگى در جهان، طلاق و ازهم گسیختگى زندگى زناشویى در دنیا به طور مداوم بالا رفته است، چرا که «هر چه دیده بیند دل کند یاد» و هر چه دل ـ در اینجا یعنى هوس هاى سرکش ـ بخواهد، به هر قیمتى باشد به دنبال آن مى رود، و به این ترتیب هر روز دل، به دلبرى مى بندد و با دیگرى وداع مى گوید.
در محیطى که حجاب است (و شرایط دیگر اسلامى رعایت مى شود) دو همسر تعلّق به یکدیگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص یکدیگر است.
ولى در بازار آزاد برهنگى که عملاً زنان به صورت کالاى مشترکى (لااقل در مرحله غیر آمیزش جنسى) در آمده اند، دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى تواند داشته باشد، و خانواده ها همچون تار عنکبوت به سرعت متلاشى مى شوند و کودکان بى سرپرست مى مانند.
3. گسترش دامنه فحشا، و افزایش فرزندان نامشروع، از دردناک ترین پى آمدهاى
بى حجابى است که فکر مى کنیم نیازى به ارقام و آمار ندارد و دلایل آن مخصوصاً در جوامع غربى کاملاً نمایان است، آن قدر عیان است که حاجتى به بیان ندارد.
نمى گوییم عامل اصلى فحشا و فرزندان نامشروع منحصراً بى حجابى است، نمى گوییم استعمار ننگین و مسائل سیاسى مخرّب در آن مؤثّر نیست، بلکه مى گوییم : یکى از عوامل مؤثّر آن مسأله برهنگى و بى حجابى محسوب مى شود.
و با توجّه به اینکه فحشا و از آن بدتر، فرزندان نامشروع سرچشمه انواع جنایت ها در جوامع انسانى بوده و هستند، ابعاد خطرناک این مسأله روشن تر مى شود.
هنگامى که مى شنویم در انگلستان هر سال ـ طبق آمار ـ پانصد هزار نوزاد نامشروع به دنیا مى آید.
و هنگامى که مى شنویم جمعى از دانشمندان انگلیس در این رابطه به مقامات آن کشور اعلام خطر کرده اند، نه به خاطر مسائل اخلاقى و مذهبى، بلکه به خاطر خطراتى که فرزندان نامشروع براى امنیّت جامعه به وجود آورده اند، به گونه اى که در بسیارى از پرونده هاى جنایى پاى آنها در میان است، به اهمّیّت این مسأله کاملاً پى مى بریم و درمى یابیم مسأله گسترش فحشا، حتّى براى آنها که هیچ اهمّیّتى براى مذهب و برنامه هاى اخلاقى قائل نیستند فاجعه آفرین است.
بنابراین، هر چیز که دامنه فساد جنسى را در جوامع انسانى گسترده تر سازد تهدیدى براى امنیّت جامعه ها محسوب مى شود، و پى آمدهاى آن هرگونه حساب کنیم به زیان آن جامعه است.
مطالعات دانشمندان تربیتى نیز نشان داده، مدارسى که در آن دختر و پسر با هم درس مى خوانند، و مراکزى که مرد و زن در آن کار مى کنند، و بى بند وبارى در آنها حکمفرماست، کم کارى، عقب افتادگى، و عدم احساس مسؤولیّت، به خوبى مشاهده شده است.
4. مسأله ابتذال زن و سقوط شخصیّت او در این میان نیز حائز اهمّیّت فراوان است که نیازى به ارقام و آمار ندارد.
هنگامى که جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبیعى است روزبه روز تقاضاى آرایش بیشتر و خودنمایى افزون تر از او دارد.
و هنگامى که زن را از طریق جاذبه جنسى اش وسیله تبلیغ کالاها و دکور اتاق هاى
انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان، سیّاحان و مانند اینها قرار بدهند، در چنین جامعه اى شخصیّت زن تا سر حدّ یک عروسک، یا یک کالاى بى ارزش سقوط مى کند، و ارزش هاى والاى انسانى او به کلّى به دست فراموشى سپرده مى شود، و تنها افتخار او جوانى، زیبایى و خودنمایى وى مى شود.
و به این ترتیب، به وسیله اى تبدیل خواهد شد براى اشباع هوس هاى سرکش یک مشت آلوده فریبکار و انسان نماهاى دیوصفت.
در چنین جامعه اى چگونه یک زن مى تواند با ویژگى هاى اخلاقیش، علم و آگاهى و داناییش جلوه کند، و حائز مقام والایى گردد؟
به راستى دردآور است که در کشورهاى غربى، و غرب زده، و در کشور ما پیش از انقلاب اسلامى، بیشترین اسم، شهرت، آوازه، پول، درآمد و موقعیّت براى زنان آلوده و بى بندوبارى بود که به نام هنرمند و هنرپیشه، معروف شده بودند، و هر جا قدم مى نهادند گردانندگان محیط هاى آلوده براى آنها سر و دست مى شکستند و قدمشان را خیر مقدم مى دانستند.
شکر خدا را که آن بساط برچیده شد، و زن از صورت ابتذال سابق و موقعیّت یک عروسک فرنگى و کالاى بى ارزش در آمد، شخصیّت خود را بازیافت، حجاب بر خود پوشید، امّا بى آنکه منزوى شود و در تمام صحنه هاى مفید و سازنده اجتماعى حتّى در صحنه جنگ با همان حجاب اسلامیش ظاهر شد.
این بود قسمتى از فلسفه هاى زنده و روشن موضوع حجاب در اسلام که متناسب این بحث تفسیرى بود.
2. خرده گیرى هاى مخالفان حجاب
در اینجا مى رسیم به ایرادهایى که مخالفان حجاب مطرح مى کنند که باید به طور فشرده بررسى شود :
الف) زنان نیمى از جامعه
مهم ترین چیزى که همه در آن متّفق اند و به عنوان یک ایراد اساسى بر مسأله حجاب ذکر مى کنند، این است که زنان نیمى از جامعه را تشکیل مى دهند امّا حجاب سبب انزواى این جمعیّت عظیم مى گردد، و طبعاً آنها را از نظر فکرى و فرهنگى به عقب مى راند، مخصوصاً در دوران شکوفایى اقتصاد که احتیاج زیادى به نیروى فعّال انسانى است، از نیروى زنان در حرکت اقتصادى هیچ بهره گیرى نخواهد شد، و جاى آنها در مراکز فرهنگى و اجتماعى نیز خالى است.
به این ترتیب، آنها به صورت یک موجود مصرف کننده و سربار اجتماع درمى آیند.
امّا آنها که به این منطق متوسّل مى شوند از چند امر به کلّى غافل شده یا تغافل کرده اند، زیرا :
اوّلاً چه کسى گفته است که حجاب اسلامى، زن را منزوى مى کند و از صحنه اجتماع دور مى سازد؟
اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در این موضوع را بر خود هموار کنیم، امروز بعد از انقلاب اسلامى هیچ نیازى به استدلال نیست زیرا با چشم خود گروه گروه زنانى را مى بینیم که با داشتن حجاب اسلامى در همه جا حاضرند، در اداره ها، در کارگاه ها، در راهپیمایى ها و تظاهرات سیاسى، در رادیو و تلویزیون، در بیمارستان ها و مراکز بهداشتى، مخصوصاً در مراقبت هاى پزشکى براى مجروحان جنگى، در فرهنگ و دانشگاه، و بالاخره در صحنه جنگ و پیکار با دشمن.
کوتاه سخن اینکه وضع موجود پاسخ دندان شکنى است براى همه این ایرادها و اگر ما در سابق سخن از امکان چنین وضعى مى گفتیم امروز در برابر وقوع آن قرار گرفته ایم، و فلاسفه گفته اند: بهترین دلیل بر امکان چیزى وقوع آن است. و این عیانى است که نیاز به بیان ندارد.
ثانیاً از اینکه بگذریم، آیا اداره خانه و تربیت فرزندان برومند و ساختن انسان هایى که در آینده بتوانند با بازوان تواناى خویش چرخ هاى عظیم جامعه را به حرکت در آورند، کار نیست؟
آنها که این رسالت عظیم زن را کار مثبت محسوب نمى کنند از نقش خانواده و تربیت در ساختن یک اجتماع سالم، آباد و پرحرکت بى خبرند. آنها گمان مى کنند راه این است که زن و مرد ما مانند زنان و مردان غربى، اوّل صبح خانه را به قصد ادارات و کارخانه ها و مانند آن ترک کنند، و بچّه هاى خود را به شیرخوارگاه ها بسپارند، و یا در اتاق بگذارند، در را بر روى آنها ببندند، و طعم تلخ زندان را از همان زمان که غنچه ناشکفته اى هستند به آنها بچشانند. غافل از اینکه با این عمل، شخصیّت آنها را در هم مى کوبند و کودکانى بى روح و فاقد عواطف انسانى بار مى آورند که آینده جامعه را به خطر خواهند انداخت.
ب) حجاب دست و پا گیر است
ایراد دیگرى که آنها دارند این است که حجاب یک لباس دست و پاگیر است و با فعّالیّت هاى اجتماعى مخصوصاً در عصر ماشین هاى مدرن سازگار نیست. یک زن حجاب دار خودش را حفظ کند یا چادرش را و یا کودک و یا برنامه اش را؟
ولى این ایرادکنندگان از یک نکته غافل اند و آن اینکه حجاب همیشه به معنى چادر نیست، بلکه به معنى پوشش زن است، آنجا که با چادر امکان پذیر است چه بهتر و آنجا که نشد به پوشش قناعت مى شود.
زنان کشاورز و روستایى ما مخصوصاً زنانى که در برنج زارها مهم ترین و مشکل ترین کار کشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند، عملاً به این پندارها پاسخ گفته و نشان داده اند که یک زن روستایى با داشتن حجاب اسلامى در بسیارى از موارد، حتّى بیشتر وب هتر از مرد کار مى کند، بى آنکه حجابش مانع کارش شود.
ج) حجاب، مردان را حریص تر مى کند
ایراد دیگر اینکه آنها مى گویند حجاب از این نظر که میان زنان و مردان فاصله مى افکند، طبع حریص مردان را آزمندتر مى کند، و به جاى اینکه خاموش کننده باشد، آتش حرص آنها را شعله ورتر مى سازد که: «الاِنسانُ حَریصٌ عَلى ما مُنِع».
پاسخ این ایراد، یا صحیح تر سفسطه و مغلطه را مقایسه جامعه امروز ما که حجاب در آن تقریباً در همه مراکز بدون استثنا حکمفرماست با دوران رژیم طاغوت که زنان را مجبور به کشف حجاب مى کردند مى دهد.
آن روز هر کوى و برزن مرکز فساد بود، در خانواده ها بى بندوبارى عجیبى حکمفرما بود، آمار طلاق فوق العاده زیاد بود، سطح تولّد فرزندان نامشروع بالا بود و هزاران بدبختى دیگر.
نمى گوییم امروز همه اینها ریشه کن شده، امّا بدون شک بسیار کاهش یافته
و جامعه ما از این نظر سلامت خود را بازیافته، و اگر به خواست خدا وضع به همین صورت ادامه یابد و سایر نابسامانى ها نیز سامان پیدا کند، جامعه ما از نظر پاکى خانواده ها و حفظ ارزش زن به مرحله مطلوب خواهد رسید.