طلاق زنان
(الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئآ إِلاَّ أَنْ یَخَافَا أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)
طلاق، (طلاقى که رجوع و بازگشت دارد،) دو مرتبه است؛ (و پس از دو طلاق،) باید یا به طور شایسته همسر خود را نگاهدارى کند (و آشتى نماید)، یا با نیکى او را رها سازد. و براى شما حلال نیست که چیزى از آنچه به آنها داده اید، پس بگیرید؛ مگر اینکه (دو همسر،) بترسند که حدود الهى را برپا ندارند. در این حال اگر بترسید که حدود الهى را رعایت نکنند، گناهى بر آنها نیست که زن، فدیه و عوضى بپردازد. تا شوهر او را طلاق دهد. اینها حدود الهى است؛ از آن، تجاوز نکنید. و هر کس از حدود الهى تجاوز کند، ستمکار است.
(سوره بقره، آیه 229)
شأن نزول :
زنى خدمت یکى از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید و از شوهرش شکایت کرد که پیوسته وى را طلاق مى دهد و سپس رجوع مى کند تا از این راه او به زیان و ضرر افتد.
در جاهلیّت چنین بود که مرد حق داشت همسرش را هزار بار طلاق بدهد و رجوع کند، و حدّى براى آن نبود.
هنگامى که این شکایت به محضر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رسید آیه مورد بحث نازل گشت و حدّ طلاق را سه بار قرار داد.(245)
تفسیر :
یا زندگى زناشویى معقول یا جدایى شایسته
در تفسیر آیه قبل به اینجا رسیدیم که قانون عدّه و رجوع، براى اصلاح وضع خانواده و جلوگیرى از جدایى و تفرقه است، ولى بعضى از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهلیّت از آن سوءِ استفاده مى کردند و براى اینکه همسر خود را زیر فشار قرار دهند، پى درپى او را طلاق مى دادند و قبل از تمام شدن عدّه، رجوع مى کردند و از این راه زن را در تنگناى شدیدى مى گذاشتند.
آیه مورد بحث نازل شد و از این عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگیرى کرد. مى فرماید: «طلاق (منظور طلاقى است که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است» (الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ).
و پس از آن مى افزاید: «در هر یک از این دو بار، یا باید همسر خود را به طور شایسته نگاهدارى کند و آشتى نماید، یا با نیکى او را رها سازد و براى همیشه از او جدا شود» (فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ).
بنابراین طلاق سوم رجوع ندارد و هنگامى که دو نوبت طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت، باید کار را یکسره کرد. به تعبیرى دیگر، اگر در این دوبار، محبّت و صمیمیّت ازدست رفته بازگشت، مى تواند با همسرش زندگى کند و از طریق صلح و صفا درآید، در غیر این صورت اگر زن را طلاق داد دیگر حقّ رجوع به او ندارد، مگر با شرایطى که در آیه بعد خواهد آمد.
باید توجّه داشت «اِمساک» به معناى نگهدارى و «تَسریح» به معناى رها ساختن است، و جمله «تَسریحٌ بِاِحسان» بعد از جمله «الطَّلاقُ مَرَّتان» اشاره به طلاق سوم مى کند که آن دو را با رعایت موازین انصاف و اخلاق از هم جدا مى سازد.
در روایات متعدّدى آمده که منظور از «تَسریحٌ بِاِحسان» همان طلاق سوم است. (246)
بنابراین، منظور از جدا شدن توأم با احسان و نیکى این است که حقوق زن را بپردازد و بعد از جدایى، زیانى به او نرساند، و پشت سر او سخنان نامناسب نگوید، و مردم را به او بدبین نسازد، و امکان ازدواج مجدّد را از او نگیرد.
بر این اساس، همان گونه که نگاهدارى زن و آشتى کردن باید با معروف و نیکى و صفا و صمیمیّت همراه باشد، جدایى نیز باید توأم با احسان گردد.
بدین رودر ادامه آیه مى فرماید: «براى شما حلال نیست که چیزى را از آنچه به آنان داده اید پس بگیرید» (وَ لاَ یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئًا).
پس شوهر نمى تواند هنگام جدایى چیزى را که به عنوان مهر به زن داده است بازپس گیرد. و این یک مصداق جدایى برپایه احسان است. شرح این حکم در سوره نساء (آیات 20 و21) خواهد آمد.
بعضى از مفسّران مفهوم این جمله را وسیع تر از «مَهر» دانسته و گفته اند: چیزهاى دیگرى را نیز که به او بخشیده است بازپس نمى گیرد. (247)
جالب توجّه اینکه در مورد آشتى و رجوع، تعبیر به معروف (یعنى کارى که در عرف ناپسند نباشد) شده ولى در مورد جدایى، تعبیر به احسان آمده که چیزى بالاتر از معروف است، تا مرارت و تلخى جدایى را از این راه براى زن جبران نماید. (248)
در ادامه آیه به مسأله «طلاق خُلع» اشاره کرده مى گوید: تنها در یک فرض بازپس گرفتن مهر مانعى ندارد و آن در صورتى است که زن تمایل به ادامه زندگى زناشویى نداشته باشد و «دو همسر از این بترسند که با ادامه زندگى زناشویى، حدود الهى را برپا ندارند» (إِلاَّ أَنْ یَخَافَا أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللهِ).
سپس مى افزاید: «اگر بترسید که حدود الهى را رعایت نکنند، گناهى بر آن دو نیست که زن فدیه (عوضى) بپردازد» و طلاق بگیرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَاافْتَدَتْ بِهِ).
در حقیقت در اینجا سرچشمه جدایى، زن است و او باید غرامت این کار را بپردازد و به مردى که مایل است با او زندگى کند اجازه دهد با همان مَهر، همسر دیگرى برگزیند.
قابل توجّه اینکه ضمیر در جمله «ألاَّ یُقیما» به صورت تثنیه، اشاره به دو همسر آمده و در جمله «فَاِن خِفتُم» به صورت جمع مخاطب، این تفاوت ممکن است اشاره
به لزوم نظارت حکّام شرع بر این گونه طلاق ها باشد و یا اشاره به اینکه تشخیص عدم امکان ادامه زناشویى توأم با رعایت حدود الهى، به عهده زن و شوهر گذاشته نشده است.
زیرا بسیار مى شود که آنها بر اثر عصبانیّت، موضوعات کوچکى را دلیل بر ممکن نبودن ادامه زوجیّت مى شمرند، بلکه باید این مسأله از نظر عرف عام و توده مردم و کسانى که با آن دو همسر آشنا هستند ثابت گردد، که در این صورت اجازه طلاق خُلع داده شده است.
و در پایان آیه به تمام احکامى که در این آیه بیان شده است اشاره کرده مى فرماید : «اینها حدود و مرزهاى الهى است از آن تجاوز نکنید. و هر کس از حدود الهى تجاوز کند ستمگر است» (تِلْکَ حُدُودُ اللهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَأُولَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
نکته ها :