فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

نکته ها :

1. این آیات ترسیمى است از یک انسان مؤمن بهشتى که نخست رشد جسمانى و سپس مرحله کمال عقلى خود را پیموده، بعد به مقام شکرگزارى در برابر نعمت هاى پروردگار و شکر زحمات طاقت فرساى پدر و مادر رسیده، و به موقع از لغزش ها توبه مى کند و به انجام دادن اعمال صالح و از جمله تربیت فرزندان اهتمام مى ورزد و سرانجام به مقام تسلیم مطلق در برابر فرمان الهى صعود مى کند، و همین امر سبب مى شود که غرق رحمت و غفران ونعمت هاى گوناگون خداوند شود.
آرى، باید یک انسان بهشتى را از این صفاتش شناخت.
2. جمله «وَصَّینَا الاِنسانَ» (به انسان توصیه کردیم) اشاره به این است که مسأله
نیکى به پدر و مادر از اصول انسانى است، حتّى کسانى که پایبند به دین و مذهبى نیستند طبق الهام فطرت به آن جذب مى شوند؛ بنابراین، آنها که پشت پا به این وظیفه بزرگ مى زنند، نه تنها مسلمان واقعى نیستند بلکه نام انسان براى آنها شایسته نیست.
3. تعبیر «اِحساناً» (با توجّه به اینکه نکره در این موارد براى بیان عظمت مى آید) اشاره به این است که به فرمان خداوند باید در مقابل خدمات بزرگ پدر و مادر نیکى هاى بزرگ و برجسته انجام شود.
4. شرح درد و رنج هاى مادر در راه پرورش فرزند، هم به خاطر این است که محسوس تر و ملموس تر است، و هم به خاطر اینکه زحمات مادر در مقایسه با پدر از اهمّیّت بیشترى برخوردار است، و به همین دلیل، در روایات اسلامى تأکید بیشترى در مورد مادر شده است.
در حدیثى آمده است که مردى نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: مَن اَبِرُّ؟ قالَ : اُمُّکَ. قالَ ثُمَّ مَن؟ قالَ: اُمُّکَ. قالَ ثُمَّ مَن؟ قالَ: اُمُّکَ. قالَ ثُمَّ مَن؟ قالَ اَباکَ: «اى رسول خدا، به چه کسى نیکى کنم؟ فرمود: به مادرت. عرض کرد: بعد از او به چه کسى؟ فرمود: به مادرت. براى سومین بار عرض کرد: بعد از او به چه کسى؟ باز فرمود: به مادرت. و در چهارمین بار وقتى این سؤال را تکرار کرد، فرمود: به پدرت». (218)
در حدیث دیگرى آمده است که مردى مادر پیر و ناتوان خود را بر دوش گرفته بود و طواف مى کرد، در همین هنگام خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: هَل أدَّیتُ حَقَّها : «آیا حقّ مادرم را اینسان ادا کرده ام؟».
پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جواب فرمود: لا وَ لا بِزُفرَةٍ واحِدَةٍ : «نه، حتّى یک نفس او را جبران نکردى». (219)
5. در آیات قرآن اهمّیّت زیادى به پیوند خانوادگى و احترام و اکرام پدر و مادر و نیز توجّه به تربیت فرزندان داده شده که در آیات مورد بحث به همه اشاره شده است، این به خاطر آن است که جامعه بزرگ انسانى از واحدهاى کوچک ترى به نام خانواده تشکیل مى شود، همان گونه که یک ساختمان بزرگ از غرفه ها و سپس از سنگ ها و آجرها تشکیل مى گردد.
بدیهى است هرقدر این واحدهاى کوچک از انسجام و استحکام بیشترى برخوردار باشد استحکام اساس جامعه بیشتر خواهد بود و یکى از علل نابسامانى هاى اجتماعى جوامع صنعتى عصر ما متلاشى شدن نظام خانوادگى است که نه احترامى از سوى فرزندان وجود دارد، نه محبّتى از سوى پدران و مادران و نه پیوند مهر و عاطفه اى از سوى همسران.
منظره دردناک آسایشگاه هاى بزرگسالان در جوامع صنعتى امروز که مرکز پدران و مادران ناتوانى است که ازکار افتاده و از خانواده طرد شده اند، شاهد بسیار گویایى براى این حقیقت تلخ است.
مردان و زنانى که بعد از یک عمر خدمت و تحویل فرزندان متعدّد به جامعه در ایّامى که نیاز شدیدى به عواطف فرزندان و کمک هاى آنها دارند به کلّى رانده مى شوند، در آنجا در انتظار مرگ روزشمارى مى کنند و چشم به در دوخته اند که آشنایى از در درآید؛ انتظارى که شاید در سال یک یا دو بار بیشتر تکرار نمى شود.
به راستى تصوّر چنین حالتى زندگى را براى انسان از همان آغازش تلخ مى کند و این است راه و رسم دنیاى مادّى و تمدّن منهاى ایمان و مذهب.
جمله «أَن أَعمَلَ صالِحاً تَرضاهُ» بیانگر این واقعیّت است که عمل صالح چیزى است که موجب خشنودى خدا مى شود و جمله «أحسَنَ ما عَمِلُوا» (بهترین کارى که انجام دادند) که در آیات متعدّدى از قرآن مجید آمده، بیانگر فضل بى حساب خداوند است که در مقام اجر و پاداش بندگان، بهترین اعمال آنها را معیار قرار مى دهد و همه را به حساب آن مى پذیرد (ر.ک: ج 21، ص 340 ـ 351).

توجه به حقوق پدر و مادر

(وَالَّذِى قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَا أَتَعِدَانِنِى أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِى وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الاْوَّلِینَ)
و کسى که به پدر و مادرش مى گوید: «اُف بر شما! آیا به من وعده مى دهید که من (روز قیامت) مبعوث مى شوم؟! در حالى که پیش از من اقوامى زیادى بودند (و هرگز مبعوث
نشدند)! و آن دو پیوسته (فریاد مى کشند و) خدا را به یارى مى طلبند که: واى بر تو، ایمان بیاور که وعده خدا حقّ است!» امّا او پیوسته مى گوید: «این چیزى جز افسانه هاى پیشینیان نیست». (سوره احقاف، آیه 17)

پایمال کنندگان حقوق پدر ومادر

در آیات قبل سخن از مؤمنانى بود که در پرتو ایمان و عمل صالح و شکر نعمت هاى حق و توجّه به حقوق پدر و مادر و فرزندان به مقام قرب الهى راه مى یابند و مشمول الطاف خاصّ او مى شوند، در آیات مورد بحث سخن از کسانى است که در نقطه مقابل آنها قرار دارند؛ افرادى بى ایمان، حق نشناس و عاقّ پدر و مادر. مى فرماید : «و آن کسى که به پدر و مادرش مى گوید: اف بر شما، آیا به من وعده مى دهید که من روز قیامت مبعوث مى شوم؟ در حالى که قبل از من اقوام زیادى بودند و مردند و هرگز مبعوث نشدند» (وَالَّذِى قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا أَتَعِدَانِنِى أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِى). (220)
امّا پدر و مادر مؤمن در مقابل این فرزند خیره سر تسلیم نمى شوند «آنها فریاد مى کشند و خدا را به یارى مى طلبند که واى بر تو اى فرزند، ایمان بیاور که وعده خدا حقّ است» (وَ هُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
امّا او همچنان به لجاجت و خیره سرى خود ادامه مى دهد و با تکبّر و بى اعتنایى «مى گوید: اینها چیزى جز افسانه هاى پیشینیان نیست» (فَیَقُولُ مَا هَـذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الاَْوَّلِینَ).
اینکه مى گویید معاد و حساب و کتابى در کار است از خرافات و داستان هاى دروغین اقوام گذشته است و من هرگز در برابر آن تسلیم نخواهم شد.
اوصافى که از این آیه درباره آن گروه استفاده مى شود چند وصف است : بى احترامى و اسائه ادب نسبت به مقام پدر و مادر، زیرا «اف» در اصل به معنى هر چیز
کثیف و آلوده است و در مقام توهین و تحقیر گفته مى شود. (221)
بعضى نیز گفته اند: به معنى چرکى است که زیر ناخن جمع مى شود که هم آلوده است و هم ناچیز.(222)
دیگر اینکه نه تنها ایمان به قیامت و روز رستاخیز ندارند، بلکه آن را به باد مسخره گرفته، جزءِ افسانه ها و پندارهاى خرافى مى شمرند.
وصف دیگرشان این است که گوش شنوا ندارند، تسلیم در برابر حق نیستند و روحشان از غرور و جهل و خودخواهى انباشته است.
آرى، پدر و مادر دلسوز او هر چه تلاش وکوشش مى کنند که او را از گرداب جهل و بى خبرى نجات دهند تا این فرزند دلبند گرفتار عذاب دردناک الهى نشود، او همچنان در کفر خود پافشارى مى کند و اصرار مى ورزد و سرانجام ناچار او را رها مى کنند (ر.ک: ج 21، ص 352 ـ 354).