فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

اى انسان، به مادر و پدر نیکى کن!

این آیات و آیات آینده در حقیقت توضیحى است درباره دو گروه «ظالم» و «محسن» که در آیات قبل به سرنوشت آنها اجمالاً اشاره شده است.
نخست به وضع نیکوکاران پرداخته و از مسأله نیکى به پدر و مادر و شکر زحمات آنها که مقدّمه اى است براى شکر پروردگار شروع مى کند، مى فرماید: «ما انسان را توصیه کردیم که درباره پدر و مادرش نیکى کند» (وَوَصَّیْنَا الاْنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا). (213)
«وصیّت» و «توصیه» به معنى مطلق سفارش است و مفهوم آن منحصر به سفارش هاى مربوط به ما بعد از مرگ نیست، لذا جمعى در اینجا آن را به معنى امر و دستور و فرمان تفسیر کرده اند.
سپس به دلیل لزوم حق شناسى در برابر مادر پرداخته، مى گوید: «مادر، او را با اکراه و ناراحتى حمل مى کند، و با ناراحتى بر زمین مى گذارد، و دوران حمل و از شیر باز گرفتنش سى ماه است» (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْرًا).
مادر در طول این سى ماه، بزرگ ترین ایثار و فداکارى را در مورد فرزندش انجام مى دهد.

از نخستین روزهاى انعقاد نطفه حالت مادر دگرگون مى شود، و ناراحتى ها پشت سر یکدیگر مى آید، حالتى که «ویار» نامیده مى شود و یکى از سخت ترین حالات مادر است روى مى دهد، و پزشکان مى گویند بر اثر کمبودهایى است که در جسم مادر به خاطر ایثار به فرزند رخ مى دهد.
هر قدر جنین رشد و نمو بیشتر مى کند موادّ بیشترى از شیره جان مادر مى گیرد و حتّى روى استخوان ها و اعصابش اثر مى گذارد، گاه خواب و خوراک و استراحت و آرامش را از او مى گیرد، و در آخر دوران حمل، راه رفتن و حتّى نشست و برخاست براى او مشکل مى شود، امّا با صبر و حوصله تمام و به عشق فرزندى که به زودى چشم به دنیا مى گشاید و بر روى مادر لبخند مى زند، تمام این ناملایمات را تحمّل مى کند.
دوران وضع حمل که یکى از سخت ترین لحظات زندگى مادر است، فرا مى رسد تا آنجا که گاه مادر جان خود را بر سر فرزند مى نهد.
به هر حال بار سنگینش را بر زمین مى گذارد، دوران سخت دیگرى شروع مى شود، دوران مراقبت دائم و شبانه روزى از فرزند، دورانى که باید به تمام نیازهاى کودک پاسخ گوید که هیچ گونه قدرت بر بیان نیازهاى خود ندارد، اگر دردى دارد نمى تواند محلّ درد را تعیین کند و اگر ناراحتى از گرسنگى و تشنگى و گرما و سرما دارد قادر به بیان آن نیست، جز اینکه ناله سر دهد و اشک ریزد و مادر باید با کنجکاوى و صبر و حوصله تمام، یک یک این نیازها را تشخیص دهد و برآورده سازد.
نظافت فرزند در این دوران مشکلى است طاقت فرسا، و تأمین غذاى او که از شیره جان مادر گرفته مى شود ایثارى است بزرگ.
بیمارى هاى مختلفى که در این دوران دامان نوزاد را مى گیرد و مادر باید با شکیبایى فوق العاده به مقابله با آنها برخیزد، مشکل دیگرى است.
اینکه قرآن در اینجا تنها از ناراحتى هاى مادر سخن به میان آورده و سخنى از پدر در میان نیست، نه به خاطر عدم اهمّیّت آن است چرا که پدر نیز در بسیارى از این مشکلات شریک مادر است، ولى چون مادر سهم بیشترى دارد روى او تکیه شده است.
در اینجا این سؤال مطرح مى شود که در آیه 233 سوره بقره دوران شیرخوارگى دو سال کامل (24 ماه) ذکر شده: (وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یُتِمَّ
الرَّضَاعَةَ) «مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شیر مى دهند، (این) براى کسى است که بخواهد دوران شیرخوارگى را تکمیل کند».
در حالى که در آیه مورد بحث مجموع دوران حمل و شیرخوارگى فقط سى ماه ذکر شده، مگر ممکن است دوران حمل شش ماه باشد؟
فقها و مفسّران با الهام از روایات اسلامى در پاسخ گفته اند: آرى، حدّاقل دوران حمل، شش ماه و حدّاکثر دوران مفید رضاع 24 ماه است، حتّى از جمعى از پزشکان پیشین، همچون جالینوس و ابن سینا نقل شده که گفته اند: خود با چشم شاهد چنین امرى بوده اند که فرزندى بعد از شش ماه به دنیا آمده است.
ضمناً از این تعبیر قرآنى مى توان استفاده کرد که هرقدر از مقدار حمل کاسته شود باید بر مقدار دوران شیرخوارى افزود، به گونه اى که مجموعآ سى ماه تمام را شامل گردد.
از ابن عبّاس نیز نقل شده که هرگاه دوران باردارى زن نه ماه باشد باید 21 ماه فرزند را شیر دهد و اگر حمل شش ماه باشد باید 24 ماه شیر دهد.
قانون طبیعى نیز همین را ایجاب مى کند، چرا که کمبودهاى دوران حمل در دوران شیرخوارگى باید جبران شود.
سپس مى افزاید: «حیات انسان همچنان ادامه مى یابد تا زمانى که به کمال قدرت و نیروى جسمانى رسد، و به مرز چهل سالگى وارد گردد» (حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً). (214)
برخى مفسّران «بلوغ اشد» (رسیدن به مرحله توانایى جسمى و عقلى) را با رسیدن چهل سالگى هماهنگ و براى تأکید مى دانند، ولى ظاهر این است که «بلوغ اشد» اشاره به بلوغ جسمانى و رسیدن به اربعین سنة (چهل سالگى) اشاره به بلوغ فکرى و عقلانى است چرا که معروف است انسان غالباً در چهل سالگى به مرحله کمال عقل مى رسد و گفته اند: غالب انبیا در چهل سالگى مبعوث به نبوّت شدند.
ضمناً در اینکه بلوغ قدرت جسمانى در چه سنّى است، در آن نیز گفت وگوست،
بعضى همان سنّ معروف بلوغ را مى دانند که در آیه 34 سوره اسراء در مورد یتیمان نیز به آن اشاره شده، در حالى که در برخى روایات تصریح شده که هیجده سالگى است.
البتّه مانعى ندارد که این تعبیر در موارد مختلف معانى متفاوتى دهد که با قراین روشن مى شود.
در حدیثى آمده است: «اِنَّ الشَّیطانَ یَجُرُّ یَدَهُ عَلى وَجهِ مَن زادَ عَلَى الاَربَعِینَ وَ لَم یَتُب، وَ یَقُولُ بِأبی وَجهٌ لا یُفلَحُ؛ شیطان دستش را به صورت کسانى که به چهل سالگى برسند و از گناه توبه نکنند مى کشد و مى گوید: پدرم فداى چهره اى باد که هرگز رستگار نمى شود» (و در جبین این انسان نور رستگارى نیست). (215)
از ابن عبّاس نیز نقل شده: «مَن بَلَغَ الاَربَعینَ وَ لَم یَغلِب خَیرُهُ شَرَّهُ فَلیَتَجَهَّز اِلَى النّارِ؛ هر که چهل سال بر او بگذرد و نیکى او بر بدیش غالب نشود آماده آتش جهنّم گردد». (216)
به هر حال، قرآن به دنباله این سخن مى افزاید: این انسان لایق و باایمان، هنگامى که به چهل سالگى رسید سه چیز را از خدا تقاضا مى کند: نخست مى گوید: «پروردگارا، به من الهام ده و توفیق بخش تا شکر نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشتى به جا آورم» (قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِى أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَ عَلَى وَالِدَىَّ). (217)
این تعبیر نشان مى دهد که انسان باایمان در چنین سنّ و سالى، هم از عمق و وسعت نعمت هاى خدا بر او آگاه مى گردد و هم از خدماتى که پدر ومادر به او کرده که تا به این حد رسیده، چرا که در این سنّ و سال معمولاً خودش پدر یا مادر مى شود و زحمات طاقت فرسا و ایثارگرانه آن دو را با چشم خود مى بیند، و بى اختیار به یاد آنها مى افتد، و به جاى آنها در پیشگاه خدا شکرگزارى مى کند.
در دومین تقاضا عرضه مى دارد: «خداوندا، به من توفیق ده تا عمل صالح به جا آورم، عملى که تو از آن خشنود باشى» (وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ).
و بالاخره، در سومین تقاضایش عرض مى کند: «خداوندا، صلاح و درستکارى را در فرزندان و دودمان من تداوم بخش» (وَ أَصْلِحْ لِى فِى ذُرِّیَّتِى).
تعبیر به «لِى» (براى من)، ضمناً اشاره به این است که صلاح و نیکى فرزندان من چنان باشد که نتایجش عاید من نیز بشود.
و تعبیر «فِى ذُرِّیَّتِى» (در فرزندان من) به طور مطلق، اشاره به تداوم صلاح ونیکوکارى در تمام دودمان اوست.
جالب اینکه در دعاى اوّل، پدر و مادر را شریک مى کند و در دعاى سوم، فرزندان را، ولى در دعاى دوم براى خود دعا مى کند واین گونه است انسان صالح که اگر با یک چشم به خویشتن مى نگرد با چشم دیگر به افرادى که بر او حق دارند نگاه مى کند.
و در پایان آیه دو مطلب را اعلام مى دارد که هر کدام بیانگر یک برنامه عملى مؤثّر است. مى گوید: «پروردگارا، من در این سنّ و سال به سوى تو بازمى گردم و توبه مى کنم» (إِنِّى تُبْتُ إِلَیْکَ).
به مرحله اى رسیده ام که باید خطوط زندگى من تعیین گردد و تا به آخر عمر همچنان ادامه یابد. آرى من به مرز چهل سالگى رسیده ام و براى بنده اى چون من چقدر زشت و نازیباست که به سوى تو نیایم و خودم را از گناهان با آب توبه نشویم.
دیگر اینکه مى گوید: «من از مسلمین هستم» (وَ إِنِّى مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
در حقیقت این دو جمله پشتوانه اى است براى آن دعاهاى سه گانه، و مفهومش این است که چون من توبه کرده ام و تسلیم مطلق در برابر فرمان توام، تو نیز بزرگوارى کن و مرا مشمول آن نعمت ها بفرما.

نکته ها :

1. این آیات ترسیمى است از یک انسان مؤمن بهشتى که نخست رشد جسمانى و سپس مرحله کمال عقلى خود را پیموده، بعد به مقام شکرگزارى در برابر نعمت هاى پروردگار و شکر زحمات طاقت فرساى پدر و مادر رسیده، و به موقع از لغزش ها توبه مى کند و به انجام دادن اعمال صالح و از جمله تربیت فرزندان اهتمام مى ورزد و سرانجام به مقام تسلیم مطلق در برابر فرمان الهى صعود مى کند، و همین امر سبب مى شود که غرق رحمت و غفران ونعمت هاى گوناگون خداوند شود.
آرى، باید یک انسان بهشتى را از این صفاتش شناخت.
2. جمله «وَصَّینَا الاِنسانَ» (به انسان توصیه کردیم) اشاره به این است که مسأله
نیکى به پدر و مادر از اصول انسانى است، حتّى کسانى که پایبند به دین و مذهبى نیستند طبق الهام فطرت به آن جذب مى شوند؛ بنابراین، آنها که پشت پا به این وظیفه بزرگ مى زنند، نه تنها مسلمان واقعى نیستند بلکه نام انسان براى آنها شایسته نیست.
3. تعبیر «اِحساناً» (با توجّه به اینکه نکره در این موارد براى بیان عظمت مى آید) اشاره به این است که به فرمان خداوند باید در مقابل خدمات بزرگ پدر و مادر نیکى هاى بزرگ و برجسته انجام شود.
4. شرح درد و رنج هاى مادر در راه پرورش فرزند، هم به خاطر این است که محسوس تر و ملموس تر است، و هم به خاطر اینکه زحمات مادر در مقایسه با پدر از اهمّیّت بیشترى برخوردار است، و به همین دلیل، در روایات اسلامى تأکید بیشترى در مورد مادر شده است.
در حدیثى آمده است که مردى نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: مَن اَبِرُّ؟ قالَ : اُمُّکَ. قالَ ثُمَّ مَن؟ قالَ: اُمُّکَ. قالَ ثُمَّ مَن؟ قالَ: اُمُّکَ. قالَ ثُمَّ مَن؟ قالَ اَباکَ: «اى رسول خدا، به چه کسى نیکى کنم؟ فرمود: به مادرت. عرض کرد: بعد از او به چه کسى؟ فرمود: به مادرت. براى سومین بار عرض کرد: بعد از او به چه کسى؟ باز فرمود: به مادرت. و در چهارمین بار وقتى این سؤال را تکرار کرد، فرمود: به پدرت». (218)
در حدیث دیگرى آمده است که مردى مادر پیر و ناتوان خود را بر دوش گرفته بود و طواف مى کرد، در همین هنگام خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: هَل أدَّیتُ حَقَّها : «آیا حقّ مادرم را اینسان ادا کرده ام؟».
پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جواب فرمود: لا وَ لا بِزُفرَةٍ واحِدَةٍ : «نه، حتّى یک نفس او را جبران نکردى». (219)
5. در آیات قرآن اهمّیّت زیادى به پیوند خانوادگى و احترام و اکرام پدر و مادر و نیز توجّه به تربیت فرزندان داده شده که در آیات مورد بحث به همه اشاره شده است، این به خاطر آن است که جامعه بزرگ انسانى از واحدهاى کوچک ترى به نام خانواده تشکیل مى شود، همان گونه که یک ساختمان بزرگ از غرفه ها و سپس از سنگ ها و آجرها تشکیل مى گردد.
بدیهى است هرقدر این واحدهاى کوچک از انسجام و استحکام بیشترى برخوردار باشد استحکام اساس جامعه بیشتر خواهد بود و یکى از علل نابسامانى هاى اجتماعى جوامع صنعتى عصر ما متلاشى شدن نظام خانوادگى است که نه احترامى از سوى فرزندان وجود دارد، نه محبّتى از سوى پدران و مادران و نه پیوند مهر و عاطفه اى از سوى همسران.
منظره دردناک آسایشگاه هاى بزرگسالان در جوامع صنعتى امروز که مرکز پدران و مادران ناتوانى است که ازکار افتاده و از خانواده طرد شده اند، شاهد بسیار گویایى براى این حقیقت تلخ است.
مردان و زنانى که بعد از یک عمر خدمت و تحویل فرزندان متعدّد به جامعه در ایّامى که نیاز شدیدى به عواطف فرزندان و کمک هاى آنها دارند به کلّى رانده مى شوند، در آنجا در انتظار مرگ روزشمارى مى کنند و چشم به در دوخته اند که آشنایى از در درآید؛ انتظارى که شاید در سال یک یا دو بار بیشتر تکرار نمى شود.
به راستى تصوّر چنین حالتى زندگى را براى انسان از همان آغازش تلخ مى کند و این است راه و رسم دنیاى مادّى و تمدّن منهاى ایمان و مذهب.
جمله «أَن أَعمَلَ صالِحاً تَرضاهُ» بیانگر این واقعیّت است که عمل صالح چیزى است که موجب خشنودى خدا مى شود و جمله «أحسَنَ ما عَمِلُوا» (بهترین کارى که انجام دادند) که در آیات متعدّدى از قرآن مجید آمده، بیانگر فضل بى حساب خداوند است که در مقام اجر و پاداش بندگان، بهترین اعمال آنها را معیار قرار مى دهد و همه را به حساب آن مى پذیرد (ر.ک: ج 21، ص 340 ـ 351).

توجه به حقوق پدر و مادر

(وَالَّذِى قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَا أَتَعِدَانِنِى أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِى وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الاْوَّلِینَ)
و کسى که به پدر و مادرش مى گوید: «اُف بر شما! آیا به من وعده مى دهید که من (روز قیامت) مبعوث مى شوم؟! در حالى که پیش از من اقوامى زیادى بودند (و هرگز مبعوث
نشدند)! و آن دو پیوسته (فریاد مى کشند و) خدا را به یارى مى طلبند که: واى بر تو، ایمان بیاور که وعده خدا حقّ است!» امّا او پیوسته مى گوید: «این چیزى جز افسانه هاى پیشینیان نیست». (سوره احقاف، آیه 17)