فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

کفران یک نعمت بزرگ

در این آیات به گوشه دیگرى از حالات مشرکان و طرز تفکّر آنها وپاسخ به اشتباهاتشان اشاره شده است. واز آنجا که آیه گذشته سود و زیان وآگاهى از علم غیب را منحصر به خدا معرّفى مى کرد، ودر حقیقت اشاره به توحید افعالى خدا بود، این آیات مکمّل آنها محسوب مى شود، زیرا اینها نیز اشاره به توحید افعالى خداست. نخست مى فرماید: «او خدایى است که (همه) شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنارش بیاساید» (هُوَ الَّذِى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا).
این دو در کنار هم زندگى آرام بخشى داشتند، «سپس هنگامى که با او آمیزش کرد، حملى سبک برداشت که با وجود آن، به کارهاى خود ادامه مى داد» (فَلَمَّا تَغَشَّیهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفًا فَمَرَّتْ بِهِ). (143)
به گونه اى که در آغاز کار، این حمل براى او مشکلى ایجاد نمى کرد.
امّا با گذشت روزها، حمل او رفته رفته سنگین شد «و چون سنگین بار شد» (فَلَمَّا أَثْقَلَتْ).
در این هنگام دو همسر انتظار فرزندى را مى کشیدند و آرزو داشتند خداوند فرزند صالحى به آنها مرحمت کند، از این جهت «متوجّه درگاه خدا شدند و پروردگار خویش را چنین خواندند: بارالها، اگر فرزند صالحى به ما دهى از شاکران خواهیم بود» (دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحًا لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).
«امّا هنگامى که خداوند فرزند صالحى (با تناسب اندام و شایستگى کامل) به آنان داد، براى خدا در این نعمت بزرگ همتایانى قائل شدند، و خداوند برتر و بالاتر است از آنچه همتاى او قرار مى دهند» (فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاءَ فِیمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
در سومین آیه، قرآن بار دیگر فکر و عقیده بت پرستى را با بیان روشن و کوبنده اى محکوم مى کند، مى فرماید: «آیا موجوداتى را همتاى او قرار مى دهند که چیزى را نمى آفرینند و خودشان مخلوقند؟» (أَیُشْرِکُونَ مَا لاَ یَخْلُقُ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).
به علاوه «این معبودهاى ساختگى در هیچ یک از مشکلات قادر نیستند پرستش کنندگان خود را یارى دهند، و حتّى قادر نیستند خود را نیز در برابر مشکلات یارى دهند» (وَ لاَ یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَ لاَ أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ).
و مى افزاید: این معبودها آن چنان هستند که «اگر شما بخواهید آنها را هدایت کنید،
از شما پیروى نخواهند کرد» و حتّى عقل و شعور آن را ندارند (وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَیَتَّبِعُوکُمْ).
آنها که چنین هستند و نداى هادیان را نمى شنوند، چگونه مى توانند دیگران را هدایت کنند؟
برخى از مفسّران احتمال دیگرى در تفسیر این قسمت از آیه داده اند و آن این است که ضمیر «هُم» به مشرکان برمى گردد، یعنى گروهى از آنها به قدرى لجوج و متعصّب اند که هر چه آنها را دعوت به توحید کنید تسلیم نمى شوند. (144)
این احتمال نیز هست که منظور این باشد که اگر شما از آنها تقاضاى هدایت کنید، تقاضایتان انجام نخواهد شد، به هر حال «براى شما مساوى است، خواه آنها را دعوت به سوى حق کنید و یا در برابرشان خاموش باشید» (سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صَامِتُونَ).
در هر دو صورت این گروه بت پرستان لجوج دست بردار نیستند.
طبق تفسیر اوّل معنى جمله این است: براى شما یکسان است، خواه از بت ها تقاضاى چیزى کنید، یا خاموش باشید، در هر دو صورت نتیجه منفى است، زیرا بت ها اثرى در سرنوشت کسى ندارند و قادر به انجام خواست کسى نیستند.
فخر رازى در تفسیر خود در ذیل این آیه مى نویسد: مشرکان هنگامى که به مشکلى گرفتار مى شدند دست تضرّع به سوى بت ها برمى داشتند، و هنگامى که مشکلى براى آنها واقع نمى شد، ساکت و خاموش بودند. قرآن مى گوید: خواه در برابر آنها تضرّع و زارى کنید و خواه خاموش بمانید هیچ تفاوتى نمى کند.
نکته ها :

1. منظور از «زوجین» کیست؟

در اینکه منظور از این «زوجین» در دو آیه اوّل کیست؟ در میان مفسّران گفت وگو بسیار است :
آیا «نَفسٍ واحِدَةٍ» و همسرش اشاره به آدم (علیه السلام) و حوّا است در حالى که آدم از
پیامبران و «حوّا» زن با ایمان و شایسته اى بود. (145)
آیا ممکن است آنها از مسیر توحید منحرف شده، راه شرک پیموده باشند؟!
و اگر منظور غیر آدم است و همه افراد بشر را شامل گردد با کلمه «واحِدَةٍ» چگونه سازگار است؟
از این گذشته، منظور از شرک چه نوع عمل یا تفکّرى بوده که از آنها سرزده است؟
در پاسخ این سؤالات باید گفت: در تفسیر این آیات دو راه در پیش داریم که شاید تمام سخنان گوناگون مفسّران در تفسیر این آیه ریشه اش به این دو باز گردد: نخست اینکه مراد از «واحِدَةٍ» در آیه، واحد شخصى است همان گونه که در بعض آیات دیگر مانند آیه اوّل سوره نساء نیز به همین معنى آمده است.
اصولاً «نَفسٍ واحِدَةٍ» در قرآن مجید در پنج مورد ذکر شده که یک مورد آن آیه مورد بحث و چهار مورد دیگر سوره نساء آیه 1، سوره انعام آیه 98، سوره لقمان آیه 28، و سوره زمر آیه 6 است که بعضى از آنها ارتباطى به بحث ما ندارد و بعضى مشابه آیه مورد بحث است.
بنابراین آیات مورد بحث منحصراً اشاره به آدم (علیه السلام) و همسر اوست.
در این صورت مسلّمآ منظور از شرک، پرستش غیر خدا و یا اعتقاد به الوهیّت غیر پروردگار نیست، بلکه ممکن است چیزى از قبیل تمایل انسان به فرزندش بوده باشد، تمایلاتى که گاهى او را از خداوند غافل مى سازد.
تفسیر دیگر اینکه مراد از واحد در اینجا «واحد نوعى» است، یعنى خداوند همه شما را از یک نوع آفرید، همان طور که همسرانتان را نیز از جنس شما قرار داد.
در این صورت این دو آیه و آیات بعد اشاره به نوع انسان ها است که به هنگام انتظار تولّد فرزند، دست به دعا برمى دارند و از خدا فرزند صالح مى خواهند و همانند همه اشخاصى که خود را در برابر مشکل یا خطرى مى بینند، با اخلاص کامل به درگاه خدا مى روند و با او عهد مى کنند که پس از برآمدن حاجات و حلّ مشکلشان شکرگزار باشند امّا به هنگامى که فرزند متولّد شد، یا مشکل آنها برطرف گردید، تمام پیمان ها را به دست فراموشى مى سپارند؛ گاه مى گویند: اگر فرزند ما سالم، یا زیباست، به پدر و مادرش رفته، و قانون وراثت است.
گاه مى گویند: نوع تغذیه ما و شرایط دیگر خوب بوده و چنین محصولى
داده است.
و گاه به بت هایى که مورد پرستش آنهاست روى مى آورند و مى گویند: فرزند ما نظر کرده بت است، و امثال این گونه بحث ها.
و به طور کلّى نقش آفرینش پروردگار را نادیده مى گیرند، و علّت اصلى این موهبت را تنها عوامل طبیعى و یا معبودهاى خرافى مى شمرند. (146)
قرائنى در آیات فوق وجود دارد که نشان مى دهد با تفسیر دوم سازگارتر و مفهوم تر است، زیرا اوّلاً تعبیرات آیه حال همسرانى را بازگو مى کند که قبلاً در جامعه اى مى زیسته اند و تولّد فرزندان صالح و ناصالح را با چشم خود دیده بودند، لذا از خداى خود فرزندانى از گروه اوّل تقاضا مى کردند. و اگر آیات مربوط به آدم (علیه السلام) و حوّا باشد، هنوز فرزندى براى آنها به وجود نیامده و هنوز صالح و ناصالح وجود نداشت که آنها از خداى خود فرزند صالح بخواهند.
ثانیآ ضمائرى که در آخر آیه دوم و آیات بعد وجود دارد، همه ضمیر جمع
است و این مى رساند که منظور از ضمیر تثنیه اشاره به دو گروه بوده است نه دو شخص.
ثالثآ آیات بعد نشان مى دهد که منظور از شرک در این آیات شرک به معنى بت پرستى است نه محبّت فرزند و امثال آنها، و این موضوع با حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش سازگار نیست.
با توجّه به این قرائن روشن مى شود آیات فوق در مورد نوع انسان وگروه «زوج» و «زوجه ها» سخن مى گوید. بنابراین منظور این است که همسر انسان از نوع و از جنس اوست آن چنان که در آیه 21 سوره روم مى خوانیم: (وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا) «از نشانه هاى قدرت خدا این است که از جنس خودتان همسرانى براى شما آفریده تا در کنارشان بیاسایید».

2. یک روایت مجعول و معروف

در بعضى از منابع اهل تسنّن و پاره اى از منابع غیر معتبر شیعه در تفسیر آیات فوق حدیثى نقل شده است که به هیچ رو با عقاید اسلامى درباره پیامبران سازگار نیست وآن این است که سمرة بن جندب از پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین نقل مى کند: «لَمّا وَلِدَتْ حَوّاءُ طافَ بِها اِبلیسُ وَ کانَ لا یَعیشُ لَها وَلَدٌ فَقالَ سَمِّیهِ عَبدَالحارِثِ فَعاشَ وَ کانَ ذلِکَ مِن وَحىِالشَّیطانِ وَأمرِهِ: هنگامى که حوّا فرزندى آورد، ابلیس اطراف او را گرفت ـ وقبل از آن هیچ فرزندى از او زنده نمى ماندـ شیطان به حوّا پیشنهاد کرد نام او را عبدالحارث بگذارد (حارث یکى از نام هاى شیطان است بنابراین عبدالحارث یعنى بنده شیطان) حوّا چنین کرد و آن فرزند زنده ماند و این از وحى شیطان و فرمان او بود». (147)
از پاره اى از روایات که به این مضمون وارد شده استفاده مى شود آدم (علیه السلام) نیز به این موضوع رضایت داد.
راوى این روایت خواه سمرة بن جندب که از دروغگویان مشهور است بوده باشد و یا افرادى مانند کعب الاحبار و وهب بن منبّه که از سرشناسان یهود بودند و سپس اسلام آوردند ـ و به عقیده بعضى از دانشمندان اسلامى، خرافات تورات و بنى اسرائیل را این دو تن به محیط اسلام کشاندند ـ هر چه باشد، مضمون روایت، خود بهترین دلیل بر فساد و بطلان آن است زیرا آدم که خلیفة اللّه و پیامبر بزرگ خدا و داراى علم اسماء بود، هر چند با ترک اولى از بهشت به زمین آمد، امّا کسى نبود که راه شرک را انتخاب کند و فرزند خود را «بنده شیطان» نام گذارد. این کار تنها در شأن یک بت پرست جاهل و نادان است (ر.ک: ج 7، ص 67 ـ 75).