2. تفاوت هاى واقعى
قسمتى دیگر از این تفاوت ها طبیعى و لازمه آفرینش انسان است، یعنى یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعى کامل برخوردار باشد، تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه یک شکل و یک جور نخواهند بود و طبعآ با هم تفاوت هایى خواهند داشت.
ولى باید دانست معمولاً مواهب الهى و استعدادهاى جسمى و روحى انسان ها آن چنان تقسیم شده که هر کسى قسمتى از آن را دارد. یعنى کمتر کسى پیدا مى شود که این مواهب را یک جا داشته باشد؛ یکى از نیروى بدنى کافى برخوردار است و دیگرى استعداد ریاضى خوبى دارد، یکى ذوق شعر و دیگرى عشق به تجارت، و بعضى هوش سرشارى براى کشاورزى، و برخى از استعدادهاى ویژه دیگرى برخوردارند. مهم این است که جامعه یا خود اشخاص، استعدادها را کشف کنند و آنها را در محیط سالمى پرورش دهند تا هر انسانى بتواند نقطه قوّت خویش را آشکار سازد و از آن بهره بردارى کند.
3. جامعه به منزله یک پیکر
این موضوع را نیز باید یادآورى کرد که یک جامعه همانند پیکر یک انسان، نیاز به
بافت ها و عضلات و سلّول هاى گوناگون دارد. یعنى همان طور که اگر یک بدن به طور کامل از سلّول هاى ظریف همانند سلّول هاى چشم و مغز ساخته شده باشد دوام ندارد، و یا اگر تمام سلّول هاى آن خشن و غیر قابل انعطاف همانند سلّول هاى استخوانى باشند، کارایى کافى براى وظایف مختلف نخواهد داشت بلکه باید از سلّول هاى گوناگونى که یکى وظیفه تفکّر، دیگرى مشاهده،
سومى شنیدن و چهارمى سخن گفتن را عهده دار شوند تشکیل شده باشد، همچنین براى به وجود آمدن یک جامعه کامل نیاز به استعدادها، ذوق ها و ساختمان هاى مختلف بدنى و فکرى است.
امّا نه به این معنى که بعضى از اعضاءِ پیکر اجتماع در محرومیّت به سر برند، یا خدمات آنها کوچک شمرده شود، و یا تحقیر گردند، همان طور که سلّول هاى بدن با تمام تفاوتى که دارند، همگى از غذا و هوا و سایر نیازمندى ها به مقدار لازم بهره مى گیرند.
به عبارت دیگر، تفاوت ساختمان روحى و جسمى در آن قسمت هایى که طبیعى است ـ نه ظالمانه و تحمیلى ـ به مقتضاى «حکمت» پروردگار است و عدالت هیچ گاه نمى تواند از حکمت جدا باشد.
فى المثل اگر تمام سلّول هاى بدن انسان یک نواخت آفریده مى شد دور از حکمت بود، و عدالت به معناى قرار دادن هر چیز در محلّ مناسب خود نیز در آن وجود نداشت، همچنین اگر یک روز، تمام مردم جامعه مثل هم فکر کنند و استعداد همانندى داشته باشند، در همان یک روز وضع جامعه به کلّى درهم مى ریزد.
بنابراین آنچه در آیه مورد بحث درباره اختلاف ساختمان زن و مرد آمده، در واقع اشاره اى به همین موضوع است، زیرا بدیهى است اگر تمام افراد بشر، مرد و یا همه زن باشند، نسل بشر به زودى منقرض مى شود.
علاوه بر اینکه قسمت مهمّى از لذّات مشروع بشر از میان مى رود، حال اگر جمعى ایراد کنند که چرا بعضى زن و بعضى مرد آفریده شده اند؟ و این چگونه با عدالت پروردگار مى سازد؟ مسلّم است که این ایراد منطقى نخواهد بود، زیرا آنها به حکمت آن نیندیشیده اند (ر.ک: ج 3، ص 459 ـ 465).
حقوق مالى متفاوت زن و مرد
(یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ إِنِ امْرُوٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَهُوَ یَرِثُهَا إِنْ لَّمْ یَکُنْ لَّهَا وَلَدٌ فَإِنْ کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ وَإِنْ کَانُوا إِخْوَةً رِّجَالا وَنِسَاءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاْنثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)
از تو درباره حکم (ارث خواهران و برادران) سؤال مى کنند، بگو: «خداوند، حکم (ارث) خواهر و برادر را براى شما بیان مى کند: اگر مردى از دنیا برود، که فرزندى نداشته باشد، و براى او خواهرى باشد، نصف اموالى را که به جا گذاشته، از آنِ اوست؛ و (اگر خواهرى از دنیا برود و وارث او یک برادر باشد،) او تمام مال را از آن خواهر، به ارث مى برد، در صورتى که آن خواهر فرزند نداشته باشد؛ و اگر (وارث او) دو خواهر باشند دوسوم اموال را مى برند؛ و اگر (وارثان) جمعى از برادران و خواهران باشند، سهم هر برادر به اندازه سهم دو خواهر است. خداوند (احکام خود را) براى شما بیان مى کند تا گمراه نشوید؛ و خداوند به همه چیز داناست». (سوره نساء، آیه 176)