فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

نشانه هاى مؤمنان راستین

در آیات گذشته صفات مشترک مردان و زنان منافق در پنج مورد مطرح گردید (امر به منکر، نهى از معروف، بخل، فراموش کردن خدا و مخالفت با فرمان پروردگار)، در آیات مورد بحث صفات مردان و زنان باایمان بیان شده است که آن هم در پنج مورد خلاصه مى شود و درست نقطه مقابل یکایک صفات منافقان است.
نخست مى فرماید: «مردان و زنان باایمان دوست، ولىّ (و یار و یاور) یکدیگرند» (وَ الْمُوْمِنُونَ وَ الْمُوْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ).
جالب اینکه درباره منافقان نیامده بود که آنها ولىّ یکدیگر، بلکه جمله «بَعضُهُم مِن بَعضٍ» که دلیل بر وحدت هدف و هماهنگى صفات و کردار است به چشم مى خورد، اشاره به اینکه منافقان هر چند در صف واحدى قرار دارند و گروه هاى مختلفشان در مشخّصات و برنامه ها شریکند، امّا روح مودّت و ولایت در میان آنها وجود ندارد و هر گاه منافع شخصیشان به خطر بیفتد، حتّى به دوستان خود خیانت مى کنند، به همین دلیل در آیه 14 سوره حشر مى خوانیم: (تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى) «آنها را متّحد مى پندارى در حالى که دل هایشان پراکنده است».
پس از بیان این اصل کلّى به شرح جزئیّات صفات مؤمنان مى پردازد :
1. «آنها مردم را به نیکى ها دعوت مى کنند» (یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ).
2. «و مردم را از منکرات بازمى دارند» (وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
3. بر خلاف منافقان که خدا را فراموش کرده بودند، آنها «نماز به پا مى دارند» (وَیُقِیمُونَ الصَّلَوةَ).
به یاد خدا هستند و با یاد و ذکر او، دل را روشن و عقل را بیدار و آگاه مى کنند.
4. بر خلاف منافقان که افرادى ممسک و بخیل هستند، آنها بخشى از اموال خویش را در راه خدا و حمایت از خلق خدا و براى بازسازى جامعه انفاق مى کنند «و زکات مى پردازند» (وَ یُوْتُونَ الزَّکَوةَ).
5. منافقان فاسق اند و سرکش و خارج از تحت فرمان حق، امّا مؤمنان «خدا و رسولش را اطاعت مى کنند» (وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).
در پایان این آیه به نخستین امتیاز مؤمنان از نظر نتیجه و پاداش اشاره
کرده مى گوید: «به زودى خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار مى دهد» (أُولَـئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ).
کلمه «رحمت» که در اینجا ذکر شده مفهوم بسیار وسیعى دارد که هر گونه خیر و برکت وسعادت در این جهان و جهان دیگر را در برمى گیرد و این جمله در حقیقت نقطه مقابل حال منافقان است که خداوند آنها را لعنت کرده و از رحمت خود دور ساخته است.
بى گمان وعده رحمت به مؤمنان از طرف خداوند، از هر نظر قطعى و اطمینان بخش است، چرا که «خداوند توانا و حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
نه بدون علّت وعده مى دهد و نه هنگامى که وعده داد از انجام آن عاجز مى مانَد.
آیه بعد قسمتى از این رحمت واسعه الهى را که شامل حال افراد باایمان مى شود در دو جنبه مادّى و معنوى شرح مى دهد. نخست مى فرماید: «خداوند به مردان و زنان باایمان باغ هایى از بهشت وعده داده که نهرها از پاى درختانش جارى است» (وَعَدَ اللَّهُ الْمُوْمِنِینَ وَ الْمُوْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاْنْهَارُ).
از ویژگى هاى این نعمت بزرگ این است که زوال وجدایى در آن راه ندارد و«جاودانه در آن خواهند ماند» (خَالِدِینَ فِیهَا).
از دیگر مواهب الهى به آنها این است که خداوند «مسکن هاى پاکیزه اى در بهشت هاى جاودان» نصیب آنها ساخته است (وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْنٍ).
«عَدن» در لغت به معنى اقامت و بقا در یک مکان است، ازاین رو به معدن که جایگاه بقاءِ موادّ خاصّى است این کلمه اطلاق مى شود. بنابراین مفهوم «عَدن» با خلود شباهت دارد، ولى چون در جمله قبل به مسأله خلود اشاره شده چنین استفاده مى شود که «جنّات عدن» محلّ خاصّى از بهشت پروردگار است که بر سایر باغ هاى آن امتیاز دارد.
در احادیث اسلامى و کلمات مفسّران، این امتیاز به اَشکال مختلف بیان شده است. در حدیثى از پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین مى خوانیم: «عَدنٌ دارُ اللّهِ الَّتى لَم تَرَها عَینٌ وَ لَم یَخطُر عَلى قَلبِ بَشَرٍ، لا یَسکُنُها غَیرُ ثَلاثَةٍ النَّبِیّینَ وَالصِّدِّیقینَ وَالشُّهَداءِ؛ عدن آن خانه پروردگار است که هیچ چشمى آن را ندیده و به فکر کسى خطور نکرده و تنها سه گروه در آن ساکن مى شوند: پیامبران، صدّیقان (آنها که پیامبران را تصدیق کردند و از
آنها حمایت کردند) و شهیدان». (54)
در کتاب خصال از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین نقل شده است: «مَن سَرَّهُ أن یَحیا حَیاتى وَیَموتَ مَماتى وَ یَسکُنَ جَنَّتى الَّتى وَعَدَنى اللّهُ رَبّى، جَنّاتِ عَدنِ... فَلیُوالِ عَلِىَّ بنِ أبى طالِبٍ (علیه السلام) وَ ذُرِّیَّتَهُ مِن بَعدِهِ؛ کسى که دوست دارد حیاتش همچو حیات من و مرگش نیز همانند مرگ من بوده باشد، و در بهشتى که خداوند به من وعده داده، در جنّات عدن ساکن شود... باید علىّ بن ابى طالب (علیه السلام) و فرزندان بعد از او را دوست دارد». (55)
از این حدیث روشن مى شود «جنّات عدن» باغ هایى است از بهشت که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و جمعى از خاصّان پیروان او در آنها مستقر خواهند شد.
این مضمون در حدیث دیگرى از على (علیه السلام) نیز نقل شده است که «جنّات عدن» جایگاه پیامبر اکرم است.
سپس به نعمت و پاداش معنوى آنها اشاره کرده مى فرماید: «و (خشنودى و) رضاى خدا (که نصیب مؤمنان مى شود از همه اینها) برتر است» (وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ).
هیچ کس نمى تواند آن لذّت معنوى و احساس روحانى را که به یک انسان به خاطر رضایت وخشنودى خدا از او دست مى دهد توصیف کند، و به گفته بعضى از مفسّران حتّى گوشه اى از این لذّت روحانى از تمام بهشت و نعمت ها و مواهب گوناگون و رنگارنگ و بى پایانش برتر و بالاتر است.
البتّه ما هیچ یک از نعمت هاى جهان دیگر را نمى توانیم در این قفس دنیا و زندگانى محدودش در فکر خود ترسیم کنیم، چه رسد به این نعمت بزرگ روحانى و معنوى.
ممکن است ترسیم ضعیفى از تفاوت هاى معنوى و مادّى را در این دنیا در فکر خود مجسّم کنیم. مثلاً لذّتى که از دیدار یک دوست مهربان و بسیار صمیمى بعد از فراق و جدایى به ما دست مى دهد، یا احساس روحانى خاصّى که از درک یک مسأله
پیچیده علمى که ماه ها یا سال ها به دنبال آن بوده ایم براى ما حاصل مى شود، و یا جذبه روحانى نشاط انگیزى که در حالت یک عبادت خالص و مناجات آمیخته با حضور قلب به ما دست مى دهد، با لذّت هیچ نوشیدنى و طعام و مانند آن از لذت هاى مادّى قابل مقایسه نیست.
از اینجا نیز روشن مى شود آنها که مى گویند قرآن به هنگام شرح پاداش مؤمنان و نیکوکاران تنها روى نعمت هاى مادّى تکیه کرده و از جذبه هاى معنوى در آن خبرى نیست در اشتباهند، زیرا در جمله بالا، رضایت خدا که مخصوصآ با لفظ نکره بیان شده، اشاره به گوشه اى از خشنودى خداست که از همه نعمت هاى مادّى بهشت برتر شمرده شده و این نشان مى دهد تا چه حد آن پاداش معنوى پرارزش و گرانبهاست.
البتّه دلیل این برترى نیز روشن است، زیرا «روح» در واقع مانند گوهر است و «جسم» همچو صدف. روح فرمانده است و جسم فرمانبر. هدف نهایى تکامل روح است و تکامل جسم وسیله است، به همین دلیل تمام شعاع هاى روح از جسم وسیع تر و دامنه دارتر است و لذّت هاى روحى نیز قابل مقایسه با لذّات جسمانى نیست، همان گونه که آلام روحى به مراتب دردناک تر از آلام جسمانى است.
و در پایان آیه به تمام این نعمت هاى مادّى و معنوى اشاره کرده مى گوید : «و پیروزى بزرگ همین است» (ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) (ر.ک: ج 8، ص 50 ـ 55).

دفاع از زنان پاكدامن

(وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَ لاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدآ وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ)
و کسانى که زنان پاکدامن را (به زنا) متّهم مى کنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعاى خود) نمى آورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید؛ و آنها همان فاسقانند. * مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند (که خداوند آنها را مى بخشد) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است. (سوره نور، آیات 4و5)

تفسیر :
مجازات تهمت
از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدى براى زن و مرد زناکار بیان شده بود و ممکن است این موضوع دستاویزى شود براى افراد مغرض و بى تقوا که از این طریق افراد پاک را مورد اتّهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بیان مجازات شدید زناکاران، مجازات شدید تهمت زنندگان را که در صدد سوءِاستفاده از این حکم هستند بیان مى کند تا حیثیت و حرمت خانواده هاى پاکدامن از خطر این گونه اشخاص مصون بماند، و کسى جرأت تعرّض به آبروى مردم پیدا نکند.
نخست مى گوید: «کسانى که زنان پاکدامن را متّهم به عمل منافى عفت مى کنند، باید براى اثبات این ادّعا، چهار شاهد (عادل) بیاورند، و اگر نیاورند هر یک از آنها را هشتاد تازیانه بزنید» (وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً).
و به دنبال این مجازات شدید، دو حکم دیگر نیز اضافه مى کند: «و هرگز شهادت آنها را نپذیرید» (وَ لاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا).
«و آنها فاسقانند» (وَ أُولَـئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ).
به این ترتیب، نه تنها این گونه افراد را تحت مجازات شدید قرار مى دهد که در دراز مدّت نیز سخن و شهادتشان را از ارزش و اعتبار مى اندازد، تا نتوانند حیثیت پاکان را لکّه دار کنند. به علاوه داغ فسق بر پیشانیشان مى نهد و در جامعه رسوایشان مى کند.
این سختگیرى در مورد حفظ حیثیت مردم پاکدامن منحصر به اینجا نیست در بسیارى از تعلیمات اسلام منعکس است و همگى از ارزش فوق العاده اى که اسلام براى حیثیت زن و مرد باایمان و پاکدامن قائل شده است حکایت مى کند.
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «إذَا اتَّهَمَ المومِنُ أخاهُ انماثَ الإیمانُ مِن قَلبِهِ کَما یَنماثُ المِلحُ فِى المَاءِ؛ هنگامى که مسلمانى برادر مسلمانش را به چیزى که در او نیست متّهم سازد، ایمان در قلب او ذوب مى شود، همانند نمک در آب». (56)
ولى از آنجا که اسلام هرگز راه بازگشت را بر کسى نمى بندد، بلکه در هر فرصتى
آلودگان را تشویق به پاکسازى خویش و جبران اشتباهات گذشته مى کند، در آیه بعد مى گوید: «مگر کسانى که بعداً از این عمل توبه کنند و به اصلاح و جبران پردازند که خداوند آنها را مشمول عفو خود قرار مى دهد، خدا غفور و رحیم است» (إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
در اینکه این استثنا تنها از جمله «اُولـئِکَ هُمُ الفاسِقونَ» است و یا به جمله «وَلاتَقبَلوا لَهُم شَهادَةً أبداً» نیز بازمى گردد، در میان مفسّران و دانشمندان گفت وگوست، اگر به هر دو جمله بازگردد نتیجه اش این است که با توبه هم شهادت آنها در آینده مقبول است، و هم حکم فسق در تمام زمینه ها و احکام اسلامى از آنها برداشته مى شود.
امّا اگر تنها به جمله اخیر بازگردد، حکم فسق در سایر احکام از آنها برداشته خواهد شد، ولى شهادتشان تا پایان عمر بى اعتبار است.
البتّه طبق قواعدى که در اصول فقه پذیرفته شده، استثناهایى که بعد از دو یا چند جمله مى آیند به جمله آخر مى خورد، مگر اینکه قرائنى در دست باشد که جمله هاى قبل نیز مشمول استثناست، و اتّفاقاً در محلّ بحث چنین قرینه اى موجود است، زیرا هنگامى که با توبه حکم فسق برداشته شود دلیلى ندارد که شهادت پذیرفته نشود، چرا که عدم قبول شهادت به خاطر فسق است، کسى که توبه کرده و مجدّداً ملکه عدالت را تحصیل نموده از آن برکنار است.
در روایات متعدّدى که از منابع اهل بیت علیهم السلام رسیده نیز روى این معنى تأکید شده است، تا آنجا که امام صادق(علیه السلام) بعد از تصریح به قبول شهادت چنین افرادى که توبه کرده اند، از شخص سؤال کننده مى پرسد: «فقهایى که نزد شما هستند چه مى گویند»؟
عرض کرد آنها مى گویند: توبه اش میان خودش و خدا پذیرفته مى شود، امّا شهادتش تا ابد قبول نخواهد شد.
امام (علیه السلام) مى فرماید: «بِئسَ ما قالوا کانَ أبی یَقولُ إذا تابَ وَ لَم یُعلَم مِنهُ إلّا خَیرٌ جازَت شَهادَتُهُ؛ آنها بسیار بد سخنى گفتند، پدرم مى فرمود: هنگامى که توبه کند، و جز خیر از او دیده نشود، شهادتش پذیرفته خواهد شد».(57)
احادیث متعدّد دیگرى نیز در این باب در همین موضوع آمده، تنها یک حدیث مخالف دارد که آن نیز قابل حمل بر تقیّه است.
ذکر این نکته نیز لازم است که کلمه «ابداً» در جمله «لا تَقبَلوا لَهُم شَهادَةً أبَداً»
دلیل بر عمومیّت حکم است، و مى دانیم هر عموم قابل استثناست (مخصوصاً استثناى متّصل). بنابراین تصوّر اینکه تعبیر «ابداً» مانع از تأثیر توبه خواهد بود، اشتباه محض است.

نکته ها :

1. معنى «رمى» در آیه چیست؟

«رمى» در اصل به معنى انداختن تیر، یا سنگ و مانند آن است، و طبیعى است که در بسیارى از موارد آسیب هایى مى رساند، سپس این کلمه به عنوان کنایه در متّهم ساختن افراد، دشنام دادن و نسبت هاى ناروا به کار رفته است، چرا که گویى این سخنان همچون تیرى بر پیکر طرف مى نشیند و او را مجروح مى سازد.
شاید به همین دلیل است که در آیات مورد بحث و همچنین آیات آینده این کلمه به صورت مطلق به کار رفته است. مثلاً نفرموده است: وَ الَّذینَ یَرمونَ المُحصَناتِ بِالزّنا : «کسانى که زنان پاکدامن را به زنا متّهم کنند»، زیرا در مفهوم «یَرمونَ» مخصوصاً با توجّه به قرائن کلامیه، کلمه زنا افتاده است.
ضمناً عدم تصریح به آن، در جایى که سخن از زنان پاکدامن در میان است، یک نوع احترام و ادب وعفّت در سخن محسوب مى شود.