وسوسه هاى شیطانى در لباس هاى دلپذیر
این آیات فصل دیگرى از سرگذشت آدم (علیه السلام) را بیان مى کند، نخست مى گوید : خداوند به آدم و همسرش (حوا) فرمود: «اى آدم، تو و همسرت در بهشت ساکن شوید» (وَ یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ).
از این جمله چنین استفاده مى شود که آدم (علیه السلام) و حوّا در بدو خلقت در بهشت نبودند، سپس به سوى بهشت راهنمایى شدند، و همان طور که در سوره بقره ذیل آیات مربوط به آفرینش آدم یادآور شدیم، قرائن نشان مى دهد این بهشت، بهشت رستاخیز نبوده بلکه چنانکه در احادیث اهل بیت علیهم السلام نیز وارد شده بهشت دنیا یعنى باغ سرسبز و خرّمى از باغ هاى این جهان بوده که انواع نعمت هاى پروردگار در آن فراهم بوده است. (33)
در این هنگام، نخستین تکلیف و امر و نهى پروردگار به این صورت صادر شد : «شما از هر نقطه اى و از هر درختى از درختان بهشت که مى خواهید تناول کنید، امّا به این درخت معیّن نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود» (فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ).
امّا شیطان که بر اثر سجده نکردن رانده درگاه خدا شده بود و تصمیم قاطع داشت تا آنجا که مى تواند از آدم(علیه السلام) و فرزندانش انتقام بگیرد و در فریب آنان بکوشد، و نیز به خوبى مى دانست که خوردن از درخت ممنوع باعث رانده شدن از بهشت خواهد شد، در صدد وسوسه آنان برآمد و براى رسیدن به این مقصود، انواع دام ها را بر سر راه شان گسترد. لذا همان طور که قرآن مى فرماید: «به وسوسه کردن آنان مشغول شد، تا لباس هاى اطاعت و بندگى خدا را از تنشان بیرون کند، و عورتشان را که پنهان بود آشکار سازد» (فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِىَ لَهُمَا مَا وُورِىَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا).
و براى رسیدن به این هدف، بهترین راه را این دید که از عشق و علاقه ذاتى انسان به تکامل و ترقّى و زندگى جاویدان استفاده کند و هم عذرى براى مخالفت فرمان خدا براى آنان بتراشد. ازاین رو نخست به آدم و همسرش «گفت: خداوند شما را از این درخت نهى نکرده جز اینکه اگر از آن بخورید یا فرشته خواهید شد و یا عمر جاویدان مى یابید» (وَ قَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ).
و به این ترتیب، فرمان خدا را در نظرشان به گونه دیگرى جلوه داد و این طور مجسّم کرد که نه تنها خوردن از شجره ممنوعه زیانى ندارد، بلکه موجب عمر جاویدان و یا رسیدن به مقام و درجه فرشتگان خواهد شد.
شاهد این سخن جمله اى است که در سوره «طه» آیه 120 از قول ابلیس مى خوانیم که مى گوید: (یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکَ لاَ یَبْلَى) «اى آدم، مى خواهى تو را به زندگى جاویدان و فرمانروایى کهنگى ناپذیر راهنمایى کنم»؟!
در روایتى که در تفسیر قمّى از امام صادق (علیه السلام) و در عیون اخبار الرّضا (علیه السلام) از امام علىّ بن موسى الرّضا (علیه السلام) نقل شده چنین مى خوانیم:« شیطان به آدم گفت: اگر شما از این درخت ممنوع بخورید، هر دو فرشته خواهید شد و براى همیشه در بهشت مى مانید، و گرنه شما را از بهشت بیرون مى کنند». (34)
و در آیه بعد مى افزاید: آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت، امّا شیطان براى اینکه پنجه هاى وسوسه خود را بیشتر و محکم تر در جان آدم (علیه السلام) و حوّا فرو برد، «سوگندهاى شدیدى یاد کرد که من خیرخواه شما هستم» (وَ قَاسَمَهُمَا إِنِّى لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ).
آدم که هنوز تجربه کافى در زندگى نداشت و گرفتار دام هاى شیطان و خدعه ودروغ ونیرنگ نشده بود و نمى توانست باور کند کسى این چنین قسم دروغى یاد کند و چنین دام هایى بر سر راه او بگذارد، سرانجام تسلیم فریب شیطان شد و با ریسمان پوسیده مکر و خدعه او براى به دست آوردن آب حیات و ملک جاویدان، به چاه وسوسه هاى ابلیس فرو رفت و نه تنها آب حیات به دست نیاورد که
در گرداب نافرمانى خدا افتاد آن چنان که قرآن آن را در یک جمله خلاصه کرده، مى فرماید: «به این ترتیب، شیطان آنها را فریب داد و با طناب خود آنها را در چاه فرو برد» (فَدَلَّیهُمَا بِغُرُورٍ). (35)
با اینکه آدم مى بایست با توجّه به سوابق دشمنى شیطان و با علم و اطّلاع از حکمت و رحمت واسعه خدا و محبّت و مهربانى او تمام وسوسه ها را نقش بر آب کرده تسلیم شیطان نشود، ولى هر چه بود واقع شد.
قرآن پس از آن مى فرماید: «همین که آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند، بلافاصله لباس هایشان از تنشان فرو ریخت و اندامشان آشکار گشت» (فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا).
از جمله بالا به خوبى استفاده مى شود که به مجرّد چشیدن از میوه درخت ممنوع، این عاقبت شوم به سراغشان آمد، و در حقیقت از لباس بهشتى که لباس کرامت و احترام خدا بود برهنه شدند.
و نیز از این آیه به خوبى استفاده مى شود که آنها قبل از ارتکاب این خلاف برهنه نبودند، بلکه پوششى داشتند که در قرآن نامى از چگونگى این پوشش برده نشده است. امّا هر چه بوده، نشانه اى براى شخصیّت آدم و حوّا و احترام آنها محسوب مى شده که با نافرمانى از اندامشان فرو ریخته است.
در حالى که تورات ساختگى مى گوید: آدم و حوّا در آن موقع کاملاً برهنه بودند ولى زشتى آن را درک نمى کردند، امّا هنگامى که از درخت ممنوع که درخت دانش بود خوردند، چشم عقلشان باز شد، خود را برهنه دیدند و از زشتى این حالت آگاه شدند. (36)
آدمى که تورات معرّفى مى کند، در واقع آدم (علیه السلام) نبود بلکه به قدرى از علم دور بود که حتّى برهنگى خود را تشخیص نمى داد، ولى آدمى را که قرآن معرّفى مى کند نه تنها
از وضع خود باخبر بود بلکه از اسرار آفرینش (علم اسماء) نیز آگاهى داشت و معلّم فرشتگان محسوب مى شد، و اگر شیطان توانست در او نفوذ کند نه به خاطر نادانى او بود بلکه از پاکى و صفاى او سوءِ استفاده کرد.
شاهد این سخن آیه 27 همین سوره است که مى فرماید: (یَا بَنِى آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَالْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا): «اى فرزندان آدم، شیطان شما را فریب ندهد آن چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد، و لباس آنها را از تنشان جدا ساخت».
و اگر برخى از نویسندگان اسلامى نوشته اند آدم (علیه السلام) در آغاز برهنه بود، در واقع اشتباهى است آشکار که براثر نوشته هاى تورات پیدا شده است.
به هر حال، قرآن پس از آن مى فرماید: «هنگامى که آدم و حوّا چنین دیدند، بلافاصله از برگ هاى درختان بهشتى براى پوشاندن اندام خود استفاده کردند» (وَ طَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ). (37)
و سرانجام مى فرماید: «و در این موقع خداوند به آنها ندا داد که: مگر من شما را از آن درخت نهى نکردم؟! مگر به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار و سرسخت شماست؟! چرا فرمان مرا به دست فراموشى سپردید و در این گرداب سقوط کردید»؟! (وَ نَادَیهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَاالشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ).
از مقایسه تعبیر این آیه با نخستین آیه اى که به آدم (علیه السلام) و حوّا اجازه سکونت در بهشت را مى داد به خوبى استفاده مى شود که آنها پس از این نافرمانى چه اندازه از مقام قرب پروردگار دور شدند و حتّى از درختان بهشتى نیز فاصله گرفتند، زیرا در آیه قبل «هَـذِهِ الشَّجَرَةِ» (این درخت) که براى اشاره نزدیک است به کار رفته و در این آیه هم جمله «نادى» (ندا داد) که براى خطاب از دور است آمده، و هم کلمه «تِلکُما» که براى اشاره به دور است ذکر شده (ر.ک: ج 6، ص143 ـ 149).
توبه مشترك آدم و حوا
(قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَ إِنْ لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ * قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِى الاْرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَى حِینٍ * قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَ فِیهَا تَمُوتُونَ وَ مِنْهَا تُخْرَجُونَ)
گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم؛ و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى، به یقین از زیانکاران خواهیم بود.» * فرمود: «(از مقام خویش،) فرود آیید، در حالى که بعضى از شما نسبت به بعض دیگر، دشمن خواهید بود. (شیطان دشمن شماست، و شما دشمن او.) و براى شما در زمین، تا زمان معیّنى محلّ اقامت و وسیله بهره بردارى خواهد بود.» * فرمود: «در آن ]= زمین[ زنده مى شوید؛ و در آن مى میرید؛ و(در رستاخیز) شما را از آن بیرون مى آورند». (سوره اعراف، آیات 23 ـ 25)
تفسیر :
بازگشت آدم به سوى خدا
سرانجام هنگامى که آدم (علیه السلام) و حوّا به نقشه شیطانى ابلیس واقف شدند و نتیجه کار خلاف خود را دیدند به فکر جبران گذشته افتادند و نخستین گام را اعتراف به ستم بر خویشتن در پیشگاه خدا قرار داده «گفتند: پروردگارا، ما به خویشتن ستم کردیم» (قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا).
«و اگر ما را نیامرزى و رحمت خود را شامل حال ما نکنى، از زیانکاران خواهیم بود» (وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ).
براى توبه و بازگشت به سوى خدا و اصلاح مفاسد، نخستین گام این است که انسان از مرکب غرور و لجاجت پایین آید و به خطاى خویش اعتراف کند؛ اعترافى سازنده و در مسیر تکامل.
جالب اینکه به قدرى در توبه وتقاضاى عفو ادب نشان مى دهند که حتّى نمى گویند خدایا ما را ببخش (إغفِر لَنا)، بلکه مى گویند: اگر ما را نبخشى از زیانکاران خواهیم بود.
بى تردید هر گناه و نافرمانى پروردگار ستم به خویشتن است، زیرا برنامه ها
و دستورهاى او همه در مسیر خیر، سعادت و پیشرفت انسان است. بنابراین هر گونه مخالفت با آن مخالفت با تکامل خویشتن و سبب عقب ماندگى و سقوط خواهد بود و آدم (علیه السلام) و حوّا نیز اگرچه گناه نکردند، همین ترک اولى آنها را از مقام والایشان فرود آورد.
گرچه توبه خالصانه آدم (علیه السلام) و همسرش در پیشگاه خدا پذیرفته شد و همان طور که در سوره بقره آیه 37 مى خوانیم: (فَتَابَ عَلَیْهِ) «خداوند توبه آنها را پذیرفت» ولى به هر حال اثر وضعى آن عمل دامانشان را گرفت و دستور خارج شدن از بهشت به آنها داده شد، «فرمود: فرود آیید در حالى که شما با یکدیگر (انسان و شیطان) دشمن خواهید بود» (قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ).
«و زمین تا مدّت معیّنى قرارگاه و وسیله بهره گیرى شما خواهد بود» (وَ لَکُمْ فِى الاْرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَى حِینٍ).
و«نیز به آنها گوشزد کرد که: هم در زمین زندگى مى کنید و هم در آن مى میرید، و از آن براى حساب در روز رستاخیز برانگیخته خواهید شد» (قَالَ فِیهَا تَحْیَوْنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَ مِنْهَا تُخْرَجُونَ).
ظاهر این است که مخاطب در آیه «قالَ اهبِطوا بَعضُکُم لِبَعضٍ عَدُوٌّ» آدم و حوّا و شیطان همگى هستند، ولى در آیه بعد بعید نیست مخاطب تنها آدم و حوّا باشند زیرا آنها هستند که از زمین برانگیخته مى شوند (ر.ک: ج 6، ص 157 ـ 159).