فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

نقش اسلام در احیاى ارزش مقام زن

تحقیر و درهم شکستن شخصیّت زن، تنها در میان عرب جاهلى نبود بلکه در میان اقوام دیگر و حتّى شاید متمدّن ترین ملل آن زمان نیز زن شخصیّتى ناچیز داشت و غالباً با او به صورت یک کالا و نه یک انسان رفتار مى شد، ولى مسلّماً عرب جاهلى این تحقیر را در اشکال زننده تر و وحشتناک ترى انجام مى داد تا آنجا که اصلاً نسب را به مرد مربوط مى دانست و مادر را تنها ظرفى براى نگاهدارى و پرورش جنین محسوب مى کرد. چنانکه در شعر معروف جاهلى منعکس است :
بَنونا بَنو أبنائنا وَ بَناتُنا بَنوهُنَّ أبناءُ الرِّجالِ الأباعِدِ :
«فرزندان ما فرزندان پسران ما هستند ـ و فرزندان دختران ما پسران مردان بیگانه اند».
این را نیز مى دانیم که آنها براى زن حقّى در ارث قائل نبودند و براى تعدّد زوجات حدّ و مرزى قائل نمى شدند. به سادگى خوردن آب، ازدواج مى کردند و به آسانى آنها را طلاق مى دادند.
ولى اسلام ظهور کرد و با این خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگید. مخصوصاً تولّد دختر را که ننگ مى دانستند در احادیث اسلامى به عنوان گشوده شدن ناودانى از رحمت خدا به خانواده معرّفى کرد.
و خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن قدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه زهرا (علیها السلام) احترام مى گذاشت که مردم تعجّب مى کردند. با تمام مقامى که داشت دست دخترش را مى بوسید و هنگام مراجعت از سفر نخستین کسى را که دیدار مى کرد دخترش فاطمه (علیها السلام) بود.
به عکس هنگامى که مى خواست به سفر برود آخرین خانه اى را که خداحافظى مى کرد باز خانه فاطمه (علیها السلام) بود.
در حدیثى مى خوانیم به پیامبر (صلی الله علیه و آله) خبر دادند خدا به او دخترى داده است، ناگهان نگاه به صورت یارانش کرد دید آثار ناخشنودى در آنها نمایان گشت (گویى هنوز رسوبات افکار جاهلى از مغزشان برچیده نشده) پیامبر (صلی الله علیه و آله) فوراً فرمود: «مَا لَکُم؟ رَیحانَةٌ أشَمُّها وَ رِزقُها عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ این چه حالتى است در شما
مى بینم؟ خداوند گلى به من داده آن را مى بویم و اگر اندوه روزىِ او را مى خورید، روزیش با خداست». (23)
در حدیث دیگرى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم که فرمود: «نِعمَ الوَلَدُ البَناتُ، مُلطِفاتُ، مُجَهِّزاتُ، مؤنِساتُ، مُفلِیاتُ؛ چه فرزند خوبى است دختر، هم پرمحبّت است، هم کمک کار، هم مونس است و هم پاک و پاک کننده». (24)
در حدیث دیگرى که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیده مى فرماید: «مَن دَخَلَ السُّوقَ فَاشتَرى
تُحفَةً فَحَمَلَها إلى عِیالِهِ کانَ کَحامِلِ صَدَقَةٍ إلى قَومٍ مَحاویجَ وَلیَبدأ بِالإناثِ قَبلَ الذُّکورِ، فإنَّهُ مَن فَرَّحَ ابنَتَهُ فَکأنَّما أعتَقَ رَقَبَةً مِن وُلدِ إسماعیلَ؛ کسى که به بازار برود و تحفه اى براى خانواده بخرد، همچون کسى است که مى خواهد به نیازمندانى کمک کند (همان پاداش را دارد) و هنگامى که مى خواهد تحفه را تقسیم کند، نخست باید به دختر و بعد به پسر بدهد، زیرا هر کس دخترش را شاد و مسرور کند، چنان است که گویى کسى از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده باشد». (25)
در حقیقت این احترام به شخصیّت زن سبب آزادى او در جامعه و پایان دادن به دوران بردگىِ آنهاست.
گرچه در این زمینه سخن بسیار است و در ذیل آیات مناسب بحث خواهد شد، ولى از این واقعیّت نمى توان به آسانى گذشت که با نهایت تأسّف هنوز در جوامع اسلامى آثارى از همان افکار جاهلى وجود دارد و کم نیستند خانواده هایى که از تولّد پسر خوشحال و از به دنیا آمدن دختر ناراحت مى شوند، یا لااقل تولّد پسر را بر دختر ترجیح مى دهند.
البتّه ممکن است اوضاع خاصّ اقتصادى و اجتماعى در رابطه با وضع زنان در جوامع کنونى یکى از علل این گونه عادات و رسوم غلط بوده باشد، ولى هر چه هست باید عموم مسلمانان راستین با این طرز فکر مبارزه کنند و ریشه هاى اجتماعى و اقتصادى آن را بسوزانند، چرا که اسلام نمى پسندد بعد از چهارده قرن، پیروانش به افکار جاهلى بازگردند. و این یک نوع جاهلیّت ثانوى است.
حتّى در جوامع غربى که تصوّر مى کنند براى زن شخصیّت والایى قائلند در عمل مى بینیم او را چنان تحقیر کرده اند که به صورت یک عروسک بى ارزش یا وسیله اى براى خاموش کردن آتش شهوت و یا ابزارى براى تبلیغ کالاهایشان درآمده است(26)(ر.ک: ج 11، ص 303 ـ 305).

گوهر مشترك

(خَلَقَکُمْ مِّنْ نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنْزَلَ لَکُمْ مِّنَ الاْنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقآ مِّنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ ذَلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ)
او (همه) شما را از یک انسان آفرید، و همسرش را از جنس او خلق کرد؛ و براى شما هشت زوج از چارپایان آفرید؛ او شما را در شکم مادرانتان در میان تاریکى هاى سه گانه (پوسته شکم، رحم و کیسه جنین) آفرینشى بعد از آفرینش دیگر مى بخشد. این است خداوند، پروردگار شما که حکومت (عالم هستى) از آن اوست؛ هیچ معبودى جز او نیست؛ پس چگونه (از راه حق) منحرف مى شوید؟! (سوره زمر، آیه 6)

تفسیر :

همه شما را از نَفْس واحدى آفرید

باز در این آیات سخن از آیات عظمت آفرینش خداوند و بیان بخش دیگرى از نعمت هاى گوناگون او در مورد انسان هاست. نخست از آفرینش انسان سخن مى گوید، مى فرماید: «خداوند همه شما را از شخص واحدى آفرید، سپس همسرش را از او خلق کرد» (خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا).
آفرینش همه انسان ها از نفس واحد اشاره به آفرینش آدم، جدّ نخستین ماست که این همه افراد بشر با تنوّع خلقت، خلق و خوى متفاوت، و استعدادها و ذوق هاى مختلف، همه به یک ریشه بازمى گردد که آن «آدم» است.
تعبیر «ثُمَّ جَعَلَ مِنها زَوجَها» در واقع اشاره به این است که خدا «آدم» را آفرید، سپس همسرش را از باقیمانده گِل او خلق کرد. (27)

روى این حساب، آفرینش «حوّا» بعد از آفرینش «آدم» بوده است و قبل از آفرینش فرزندان آدم.
تعبیر «ثُمَّ» همیشه براى تأخیر زمانى نیست، بلکه گاهى براى تأخیر بیان مى آید، مثلاً مى گوییم: «کار امروز تو را دیدیم، سپس کار دیروزت را هم مشاهده کردیم»، در حالى که اعمال دیروز مسلّمآ قبل از اعمال امروز واقع شده، ولى توجّه به آن در مرحله بعد بوده است.
و اینکه بعضى تعبیر فوق را اشاره به مسأله «عالم ذر» و آفرینش فرزندان «آدم» بعد از خلقت او و قبل از خلقت «حوّا» به صورت مورچگان دانسته اند، مطلب نادرستى است که در تفسیر و توضیح «عالم ذر» ذیل آیه 172 سوره اعراف بیان کردیم.
این نکته نیز گفتنى است که آفرینش همسر «آدم» از اجزاى وجود خود آدم نبوده، بلکه از باقیمانده گِل او صورت گرفته است، چنانکه در روایات اسلامى به آن تصریح شده، و امّا روایتى که مى گوید: «حوّا» از آخرین دنده چپ آدم آفریده شده، سخن بى اساسى است که از برخى روایات اسرائیلى گرفته شده و هماهنگ با مطلبى است که در فصل دوم از سفر تکوین تورات تحریف یافته کنونى آمده، و از این گذشته، بر خلاف مشاهده و حس است، زیرا طبق این روایت یک دنده «آدم» برداشته و از آن «حوّا» را آفریده و لذا مردان یک دنده در طرف چپ کمتر دارند، در حالى که مى دانیم هیچ تفاوتى میان تعداد دنده هاى مرد و زن وجود ندارد و این تفاوت یک افسانه بیش نیست (ر.ک: ج 19، ص 399 ـ 401).