فهرست کتاب


زن در تفسیر نمونه

آیت الله مکارم شیرازی تهیه و تنظیم : سعید داودی

تفسیر :

بار دیگر با بیان تازه اى، بدعت هاى زشت و خرافاتى را که عرب هاى جاهلى داشتند (در زمینه تنفّر از فرزندان دختر و اعتقاد به اینکه فرشتگان دختران خدایند) محکوم کرده مى گوید: «آنان براى خدا چیزهایى قرار مى دهند که خود از آن کراهت دارند ]= فرزندان دختر[» (وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکْرَهُونَ).
این تناقض عجیبى است و همان گونه که در سوره نجم آیه 22 آمده است: «این یک تقسیم ناهنجار است». اگر فرشتگان دختران خدایند، پس معلوم مى شود دختر چیز خوبى است، چرا شما از فرزندان دختر ناراحت مى شوید؟ و اگر بد است چرا براى خدا قائل هستید؟
«با این حال زبانشان به دروغ مى گوید که سرانجام نیکى دارند» (وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى).
با کدام عمل، انتظار چنین پاداشى دارند؟ با زنده به گور کردن دختران معصوم و بیگناه و بى دفاع؟ یا با تهمت و افترا به ساحت مقدّس پروردگار؟ با کدامین عمل؟
کلمه «حُسنى» که مؤنّث «احسن» و به معنى نیکوتر یا نیکوترین است، در اینجا به معنى بهترین پاداش ها یا بهترین عاقبت هاست که این قوم مغرور گمراه با همه جنایاتشان براى خود قائل بودند.
در این صورت این پرسش پیش مى آید که با اینکه عرب جاهلى به معاد عقیده نداشت، چگونه چنین سخنى را مى گفتند؟
ولى باید توجّه داشت که همه آنها منکر معاد به طور مطلق نبودند، بلکه معاد جسمانى را نفى مى کردند و از اینکه انسان بار دیگر به حیات مادّى بازگردد تعجّب داشتند. به علاوه این تعبیر ممکن است به صورت قضیّه شرطیّه بوده باشد. یعنى آنها مى گفتند: «اگر جهان دیگرى هم در کار باشد ما در آنجا بهترین پاداش را خواهیم داشت». و همین گونه است طرز تفکّر بسیارى از جبّاران و منحرفان لجوج که در عین دورى از خدا خود را از همه نزدیک تر به خدا مى دانند و ادّعاهاى پوچ و مسخره اى دارند.
این احتمال را نیز برخى از مفسّران داده اند که منظور از «حُسنى» همان «نعمت حسنى» یعنى پسران است، زیرا دختران را شوم و بد مى دانستند ولى پسران را خوب و نعمت عالى.
امّا تفسیر اوّل صحیح تر به نظر مى رسد. لذا بلافاصله مى گوید: «ناچار براى آنها آتش دوزخ است» (لاَ جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ).
یعنى نه تنها عاقبت نیکى ندارند بلکه پایان کارشان جز آتش دوزخ نیست.
«وآنان از پیشگامان (دوزخ)اند» (وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ).
«مُفرَط» از مادّه «فَرَط» (بر وزن فقط) به معنى پیشگام و متقدّم است.
و از آنجا که ممکن است، بعد از شنیدن داستان عرب جاهلى براى بعضى این سؤال پیش آید که چگونه ممکن است انسان جگر گوشه خود را با آن قساوت، زنده به زیر خاک ها بفرستد، مگر چنین چیزى امکان پذیر است؟ در آیه بعد گویى به پاسخ این پرسش پرداخته مى گوید: «به خدا سوگند، به سوى امّت هاى پیش از تو پیامبرانى فرستادیم، امّا شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست» (تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ).
آرى، شیطان چنان در وسوسه هاى خود مهارت دارد که زشت ترین و بدترین جنایات را گاه در نظر انسان چنان زینت مى دهد که آن را یک افتخار مى پندارد، همان گونه که عرب جاهلى زنده به گور کردن دختران خود را سند افتخار مى دانست و آن را به عنوان حمایت از ناموس و حفظ حیثیّت و آبروى قبیله، مدح و تمجید مى کرد و مى گفت: من امروز دخترم را به دست خود زیر خاک ها مى فرستم تا فردا در جنگ به دست دشمن نیفتد.
جایى که ننگین ترین اعمال در زیر فریبنده ترین ماسک ها بر اثر تزیین و وسوسه شیطان امکان پذیر باشد، حال بقیّه کارها روشن است (ر.ک: جلد11، ص306-312).

كشتن فرزند از ترس فقر

(وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئآ کَبِیرآ)
و فرزندانتان را از ترس فقر، به قتل نرسانید؛ ما آنها و شما را روزى مى دهیم؛ به یقین کشتن آنها گناه بزرگى است! (سوره اسراء، آیه 31)

تفسیر :

در این آیه به یک عمل زشت جاهلى که از فجیع ترین گناهان بود اشاره کرده مى گوید: «فرزندانتان را از ترس فقر نکُشید» (وَ لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ).
روزى آنها بر شما نیست، «ما آنان و شما را روزى مى دهیم» (نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ).
«چرا که قتل آنها گناه بزرگى است» (وَ إِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْأً کَبِیرًا).
از این آیه به خوبى استفاده مى شود که وضع اقتصادى عرب جاهلى به قدرى سخت و رنج آور بوده که گاهى حتّى فرزندان دلبند خود را به خاطر عدم توانایى در تأمین نیازهاى آنها مى کشتند.
در اینکه عرب جاهلى فقط دختران را به زیر خاک پنهان مى کرد، یا پسران را نیز از ترس فقر مى کشت، در میان مفسّران گفت وگوست :
بعضى معتقدند که اینها همه اشاره به زنده به گور کردن دختران است که به دو دلیل این کار را انجام مى دادند. یکى اینکه مبادا در آینده در جنگ ها به اسارت دشمنان در آیند، نوامیس آنان به چنگال بیگانه بیفتد، دیگر اینکه فشار فقر و عدم توانایى در تأمین هزینه زندگى آنها سبب قتلشان مى شد چرا که دختر در آن جامعه تولیدکننده نبود بلکه غالباً مصرف کننده محسوب مى شد.
درست است که پسران نیز در آغاز عمر مصرف کننده بودند ولى عرب جاهلى همیشه به پسران به عنوان یک سرمایه مهم مى نگریست و حاضر به از دست دادن آنها نبود.
برخى دیگر عقیده دارند که آنها دو نوع قتل فرزند داشتند: نوعى که به پندار غلط خودشان به خاطر حفظ ناموس بود و این اختصاص به دختران داشت، و نوعى دیگر از ترس فقر صورت مى گرفت و آن جنبه عمومى داشت و پسر و دختر در آن تفاوت نمى کرد.
ظاهر تعبیر آیه که ضمیر جمع مذکّر در آن به کار رفته (قَتلَهُم) مى تواند دلیلى بر این نظر بوده باشد، زیرا اطلاق جمع مذکّر به پسر و دختر به طور مجموع از نظر ادبیّات عرب ممکن است ولى براى خصوص دختران بعید به نظر مى رسد.
امّا اینکه گفته شد پسران قادر بر تولید بودند و سرمایه اى محسوب مى شدند کاملاً صحیح است، امّا این در صورتى است که توانایى بر هزینه آنها در کوتاه مدّت داشته باشند، در حالى که گاهى آن قدر در فشار بودند که حتّى توانایى بر اداره زندگى آنها در کوتاه مدّت هم نداشتند (و به همین دلیل تفسیر دوم صحیح تر به نظر مى رسد).
به هر حال این یک توهّم بیش نبود که روزى دهنده فرزندان، پدر و مادرند. خداوند اعلام مى کند که این پندار شیطانى را از سر به در کنند و به تلاش هر چه بیشتر برخیزند، خدا هم کمک نموده زندگى آنها را اداره مى کند.
قابل توجّه اینکه ما از این جنایت زشت و ننگین وحشت مى کنیم در حالى که همین جنایت به شکل دیگرى در عصر ما، حتّى در به اصطلاح مترقّى ترین جوامع، انجام مى گیرد و آن، اقدام به سقط جنین در مقیاس بسیار وسیع، به خاطر جلوگیرى از افزایش جمعیّت و کمبودهاى اقتصادى است. (7)
جمله «خَشیَةَ إملاقٍ» نیز اشاره لطیفى به نفى این پندار شیطانى است. در واقع مى گوید این تنها یک ترس است که شما را به این خیانت بزرگ تشویق مى کند، نه یک واقعیّت.
ضمناً باید توجّه داشت که جمله «کانَ خِطأً کَبِیرًا» با توجّه به اینکه «کان» فعل ماضى است، اشاره و تأکید بر این موضوع است که قتل فرزندان، گناهى است بزرگ که از دیرباز در میان انسان ها شناخته شده و زشتى آن در اعماق فطرت جاى دارد لذا مخصوص به عصر و زمانى نیست (ر.ک: ج 12، ص 118 ـ 121).