هدف نهایى از تربیت، تكامل و قرب به خداوند
هدف نهایى از تربیت روحى تكامل یافتن و به مقام قرب الهى رسیدن است. قرآن كریم و احادیث دلالت روشن بر این مطلب دارند. باید دانست كه حركت انسان یك حركت واقعى و حقیقى است نه اعتبارى. این حركت مربوط به روح مجرّد است نه جسم در این حركت گوهر ذات انسان تلاش مى كند و دگرگون مى شود. بنابراین، مسیر حركت انسان نیز یك طریق واقعى است نه اعتبارى و مجازى، امّا مسیر حركت از ذات متحرك جدا نیست بلكه متحرك در باطن ذات خود حركت مى كند و مسیر را به همراه خود مى برد و این حركت یك روزى باید آرام بگیرد و به مقصد و غایتى نایل گردد. اكنون این سؤال به ذهن مى آید كه غایت و نهایت حركت انسان چیست؟ و در این جهان انسان ها به سوى چه غایتى در حركت هستند و سرنوشتشان بالاخره به كجا خواهد رسید؟ از قرآن كریم و احادیث استفاده مى شود كه نهایت حركت بشر به سوى خداست « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ »(861) و غایتى كه براى حركت انسان مقدّر شده، قرب به خداوند است لكن همه انسان ها به مقام قرب الهى نایل نمى شوند، بلكه كسانى كه داراى ایمان و عمل صالح هستند به درجات و مراتب اخروى در بهشت نایل مى گردند.
معناى قرب به خداوند
اكنون باید دید كه مقصود از قرب به خدا چیست و چگونه مى توان تصور كرد كه انسان به خدا نزدیك مى شود؟ قرب به معناى نزدیكى است و در سه مورد استعمال مى شود.
قرب مكانى: وقتى دو موجود كه از جهت مكان به هم نزدیك باشند گفته مى شود قریب به هم هستند.
قرب زمانى: در صورتى كه دو چیز از جهت زمان نزدیك به هم باشند، گفته مى شود این دو به یكدیگر قریب هستند. البته روشن است كه قرب بندگان خدا از این دو قسم نخواهد بود زیرا خداوند در ظرف زمان و مكان واقع نمى شود تا چیزى نسبت به او قرب زمانى یا مكانى داشته باشد بلكه خداوند خالق زمان و مكان و محیط به آن هاست.
قرب مجازى: گاهى مى گویند فلان شخص به فلان شخص قریب و نزدیك است. مقصودشان این است كه مورد احترام و علاقه مى باشد و به تقاضاهایش ترتیب اثر مى دهد. این نوع نزدیكى، قرب مجازى و اعتبارى و تشریفاتى است نه حقیقى. آیا قرب بنده به خدا مى تواند از این قسم باشد یا نه؟
البته این مطلب صحیح است كه خداوند به بندگان شایسته اش علاقه و محبت دارد و خواسته هاى آن ها را اجابت مى كند، لكن قرب خداوند به بنده را از این نوع نمى توان دانست؛ زیرا در علوم عقلیه به اثبات رسیده و آیات و احادیث هم دلالت دارند كه حركت ذاتى انسان و مسیر و صراط مستقیم او امورى واقعى و حقیقى هستند نه اعتبارى و مجازى. رجوع به خداوند هم كه در آیات قرآن آمده حقیقت دارد و نمى تواند اعتبارى باشد. از باب نمونه خداوند در قرآن مى فرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»(862) هر كس عمل صالحى انجام دهد سودش به خود او خواهد رسید و هر كس عمل زشتى مرتكب شود به زیان خودش عمل كرده، آن گاه همه شما به سوى پروردگارتان رجوع خواهید كرد یا این كه مى فرماید: «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»(863) كسانى كه به هنگام مصیبت مى گویند: ما مملوك خدا هستیم و به سوى او رجوع خواهیم كرد.
به هر حال رجوع الى اللَّه و استكمال نفس، امورى واقعى هستند نه اعتبارى. حركت انسان به سوى خدا یك حركت آگاهانه و اختیارى است كه نتیجه آن بعد از مرگ ظاهر مى گردد. از آغاز وجود این حركت شروع مى شود و تا هنگام مرگ ادامه دارد. بنابراین، قرب به خدا هم یك امر واقعى است. بندگان شایسته الهى واقعاً به خدا نزدیك مى شوند و بندگان غیر صالح و گنهكار واقعاً از خدا دورند. بنابراین باید دید معناى قرب به خدا چیست؟
حقیقت قرب به خداوند
قرب به خداوند از قرب هاى متعارف نیست، بلكه نوع دیگرى است كه مى توان آن را قرب كمالى و درجه وجودى نامید. براى روشن شدن مطلب به یك مقدمه اشاره مى كنیم:
در كتب حكمت و فلسفه اسلامى به اثبات رسیده كه وجود و هستى حقیقتى است مشكك و داراى مراتب و درجات مختلف وجود كه مانند نور است كه مراتب شدید و ضعیف دارد. پایین ترین مرتبه نور مثلاً یك وات نور است تا عالى ترین مراتب نور كه آن هم چیزى جز نور نیست در بین مرتبه اعلا و پایین، مراتبى از نور وجود دارد كه همه نور هستند و تفاوت آن ها به شدّت و ضعف مى باشد.
وجود هم به همین گونه داراى مراتب مختلفى است كه تفاوت آن ها به واسطه شدت و ضعف مى باشد. پایین ترین مراتب وجود طبیعت و ماده است و عالى ترین مراتب وجود، ذات مقدّس خداوند است كه از جهت كمال وجودى غیر متناهى است. در بین این دو مرتبه درجاتى از وجود داریم كه تفاوت آن ها نیز به واسطه شدت و ضعف مى باشد. پس، از این جا روشن مى شود كه وجود هر چه قوى تر و درجه اش بالاتر باشد به همان نسبت به ذات خداوند نزدیك تر خواهد بود. اكنون با توجه به مقدّمه مذكور مى توان معناى قرب بنده به خداوند متعال را تصور كرد. انسان از جنبه روح حقیقت مجردى است كه از جهت فعل به ماده تعلّق دارد و به همین جهت مى تواند حركت كند و كامل و كامل تر گردد تا به مرتبه نهایى وجود خود برسد. از آغاز حركت تا رسیدن به مقصد، یك شخص و یك حقیقت بیشتر نیست لیكن هر چه بیشتر كسب كمال و فضایل نماید و در مراتب وجود سیر و صعود كند به همان نسبت تكامل روح خود به منبع وجود یعنى ذات مقدس خداوند نزدیك تر مى شود.