روش هاى تربیت عقلانى
اوّلین روش: تفكر و اندیشیدن
یكى از عوامل پرورش عقل و تربیت خرد فكر نمودن و اندیشیدن در آیات و نعمت هاى بزرگ الهى است قرآن به دو طریق مردم را دعوت و تشویق به تفكر و اندیشیدن نموده است:
1. گاهى به صورت مستقیم، امر به تفكر نموده است.
2. گاهى مسایل برهانى واستدلالى را بیان كرده كه محتاج به تفكر و است.
اما طریق اول را كه امر به تفكر نموده است در این آیات ملاحظه مى كنیم: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ ۖ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا»(470) بگو تنها شما را به یك چیز اندرز مى دهم و آن این كه دو نفر دو نفر یا به تنهایى براى خدا قیام كنید سپس فكر خود را به كار گیرید و اندیشه نمایید جالب این است در اینجا قرآن مى فرماید «تتفكروا» (بیاندیشید) اما در چه چیز؟ از این نظرمطلق است و به اصطلاح (حذف متعلق دلیل بر عموم است) یعنى در همه چیز، در زندگى معنوى و مادى. در مسایل مهم زندگى و در مسایل كوچك زندگى و در همه آیات و نشانه هاى الهى فكر كنید ولى از همه بهتر، اندیشه براى پیدا كردن این چهار سؤال است: از كجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به كجا مى روم؟ و اكنون در كجا هستم؟
گاهى مى فرماید: ما آیات خود را براى شما بیان كردیم، شاید فكر خود را به كار اندازید. «كَذَٰلِكَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ»(471) گاهى مى فرماید: چرا فكر خود را به كار نمى اندازید؟ «أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ»(472) گاهى سرزنش مى نماید كه چرا انسان ها فكر نمى كنند؟ «أَوَلَمْ یَتَفَكَّرُوا»(473) آیا این ها فكر نكردند؟ از این تعبیرات مختلف مى فهمیم كه قرآن اهمیت فوق العاده اى براى تفكر و اندیشیدن كه وسیله اى است براى تربیت عقلانى قایل شده است و این تفكر انواع مختلف دارد از حیث متعلق، مانند تفكر در آسمان و زمین و خلقت انسان و مانند آن كه بدان اشاره مى شود.
1. تفكر در خلقت آسمان ها و زمین
قرآن در آیات متعدد مى فرماید: در آفرینش آسمان ها وزمین، نشانه هاو آیاتى از ذات پروردگار است براى افرادى كه اندیشه خود را به كار بیاندازند. «اإِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ »(474) در آفرینش آسمان و زمین و گردش شب و روز و حركت كشتى ها در دریا به سود مردم و بارانى كه خداوند از آسمان فرو مى فرستد و زمین هاى مرده را زنده مى كند و انواع جنبندگان را در روى زمین پخش كرده است و چرخش بادها و ابرهایى كه در میان زمین و آسمان به كار گماشته شده اند در این امور نشانه هایى براى خردمندان است.
نشانه هایى كه خداوند متعال، در این آیه شریفه براى خداشناسى مطرح نموده از باب نمونه است نه این كه آیات الهى منحصر به این ها باشد، زیرا آیات حق و آثار قدرت او بیش از این است كه بتوان شمارش كرد. «و فى كل شئ له آیة تدلّ على انه واحد» از این رو حضرت على علیه السلام مى فرماید: «ما رأیت شیئاً الاّ و رأیت اللَّه قبله و بعده و معه»(475) هیچ چیز را ندیدم مگر این كه پیش از آن و بعد از آن و همراه آن خدا را مشاهده كردم. تنها رشد عقلى و فكرى لازم است كه انسان در هر چیز آیات حق را مشاهده كند.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
سعدى گوید:
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار
كوه و دریا و درختان همه در تسبیحند
نه همه مستمعى فهم كند این اسرار
عقل حیران شود از خوشه زرّین عنب
فهم عاجز شود از حبّه یاقوت انار
پاك وبى عیب خدایى كه به تدبیر عزیز
ماه و خورشید مسخّر كند و لیل و نهار
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ * الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(476) همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و از پى یكدیگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هایى وجود دارد، آنان كه خدا را در همه حالت ها ایستاده و نشسته و خفته یاد مى كنند و درباره آفرینش آسمان ها و زمین مى اندیشند و مى گویند: پروردگارا! این جهان را بیهوده نیافریدى، تو پاك و منزّهى، پس ما را از عذاب دوزخ در امان دار.
راستى این همه سفارش براى چیست؟ مگر آگاهى و اطلاع از نظام آفرینش آسمان ها و زمین براى بشر چه سودى دارد؟
پاسخ این كه اسلام بر اندیشه و خرد استوار است و بناى عقیدتى دین مبین اسلام چنان است كه هر چه انسان بر حقایق طبیعى، آگاهى یابد ایمانى آگاهانه تر و قلبى راسخ تر خواهد یافت.
عطاءبن ابى ریاح مى گوید: روزى نزد عایشه رفتم واز او پرسیدم: شگفت انگیزترین چیزى كه در عمرت از پیامبر اسلام دیدى چه بود؟
گفت: كار پیامبر همه اش شگفت انگیز بود ولى از همه عجیب تر این كه: شبى از شب ها كه پیامبر در منزل من بود، به استراحت پرداخت، هنوز آرام نگرفته بود كه از جا برخاست و لباس پوشید و وضو گرفت و به نماز ایستاد و آنقدر در حال نماز و در جذبه خاصّ الهى اشك ریخت كه جلو لباسش از اشك چشمش تر شد، سپس سر به سجده نهاد و چندان گریست كه زمین از اشك چشمش تر شد و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گریان بود. هنگامى كه (بلال) او را به نماز صبح فرا خواند، پیامبر را گریان دید. عرض كرد: چرا چنین گریانید شما كه مشمول لطف خدا هستید؟ فرمود: «افلا اكون للَّه عبداً شكوراً» آیا نباید بنده شكر گذار خدا باشم؟ چرا نگریم؟ خداوند در شبى كه گذشت آیات تكان دهنده اى بر من نازل كرد؛ سپس شروع به خواندن آیه فوق و آیات چهارگانه بعد از آن نمود و در پایان فرمود: «ویل لمن قرئها و لم یتفكر فیها»
واى به حال آن كس كه آن ها را بخواند و در آن ها نیاندیشد در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز دستور داده شده كه هر كس براى نماز شب بر مى خیزد این آیات را تلاوت كند و در روایتى از حضرت على علیه السلام نقل شده كه پیامبر خدا هرگاه براى نماز شب برمى خواست نخست مسواك مى كرد و سپس نظرى به آسمان مى افكند و این آیات را مى خواند(477).
فرید وجدى در دائرةالمعارف خود از قول «نیوتن» دانشمند معروف غربى چنین نقل مى كند كه مى گوید:
در باره آفریدگار جهان و خداوند، هرگز شك نكنید زیرا معقول نیست ضرورت و علت و معلول فاقد شعور، به تنهایى رهبر وجود باشد، چون ضرورت كور و یكسان در هر مكان و در هر زمان متصوّر نیست كه این همه كاینات متنوع و موجودات رنگارنگ از او صادر گردد بلكه همه این امور حتماً باید از یك مبدأ داراى علم وحكمت واراده سرچشمه گیرد.
2. تفكر در آفرینش انسان
قرآن به مسأله آفرینش انسان، بسیار عنایت دارد واز مسلمانان مى خواهد كه پیرامون چگونگى پیدایش انسان ومراحل رشد وتكامل جسمى وى بررسى و مطالعه كنند زیرا دقّت وتفكّر در خلقت پیچیده جسم انسان و برتر از آن روح آدمى، در تربیت وپرورش نیروى عقلانى انسان نقش مؤثّرى دارد. «هُوَ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُیُوخًا ۚ وَمِنكُم مَّن یُتَوَفَّىٰ مِن قَبْلُ ۖ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(478) او كسى است كه شما را از خاك آفرید سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده) سپس شما را به صورت طفلى (از شكم مادر) بیرون مى فرستد، بعد به مرحله كمال قوت مى رسید، بعد از آن پیر مى شوید و (در این میان) گروهى از شما پیش از رسیدن به این مرحله مى میرند به پایان عمر خود مى رسید و شاید تعقل كنید.
قرآن در بعضى آیات مى فرماید: انسان به دقت بنگرد ونظر كند كه از چه چیز خلق شده است واین نظر كردن در پرورش وتربیت عقل وخرد او مؤثر است «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ * یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ»(479) انسان باید درباره آغاز پیدایش خود بیاندیشد، او از آب جهنده اى كه از میان صلب پدر و سینه مادر بیرون مى آید خلق شده است. به راستى تفكر در خلقت موجودات جهان - خصوصاً انسان باعث پرورش خرد و هدایت انسان به راه راست مى شود چنان كه امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به گمراهان مى فرماید: «و لو فكّروا فى عظیم القدرة و جسیم النعمة لرجعوا الى الطریق»(480) اگر در بزرگى قدرت الهى فكر مى كردند به راه راست باز گشتند.
3. تفكر در عالم گیاهان
قرآن كریم براى تربیت عقلانى و پرورش نیروى خرد انسان نه تنها مسلمانان را به شناخت و تفكر در ویژگى هاى جسمى و روحى انسان فرا مى خواند بلكه آنان را به تحقیق پیرامون گیاهان و جانوران نیز تشویق مى كند و از آنان مى خواهد كه با بررسى در مورد این پدیده هاى طبیعى حقانیت معارف الهى را باور كنند و از روى آگاهى ایمان بیاورند.
«فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ * أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا * فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبًّا * وَعِنَبًا وَقَضْبًا * وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا * وَحَدَائِقَ غُلْبًا * وَفَاكِهَةً وَأَبًّا * مَّتَاعًا لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ»(481) انسان باید خوراك خود را به چشم خرد بنگرد كه ما آب باران را فرو ریختیم، پس خاك زمین را شكافتیم و از دل زمین گیاهان را رویاندیم درختان انگور، میوه پر بار، درختان زیتون و خرما، باغ هاى پر درخت، میوه هاى گوناگون و چراگاه ها را در اختیار شما و چهارپایانتان قرار دادیم.
4. تفكر در زندگى زنبور عسل
«و اوحى ربك الى النحل ان اتخذى من الجبال بیوتاً و من الشجر و مما یعرشون ثم كلى من كلّ الثمرات فاسلكى سبل ربك ذللاً یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس ان فى ذلك لایة لقوم یتفكرون» پروردگار تو به زنبور الهام كرد كه در كوه ها و درختان و داربست هایى كه مردم مى سازند منزل برگزین، سپس از میوه هاى شیرین تغذیه كن، و راه هایى كه پروردگارت براى تو تعیین كرده است بپیما. از درون دل این زنبورها شربت گوارا و رنگارنگى بیرون مى آید كه در آن براى مردمان شفاست، همانا در این امر براى انسان هاى اندیشمند نشانى از قدرت خداست.
در این جا این سؤال پیش مى آید: با این كه الهام غریزى منحصر به زنبوران عسل نیست و در همه حیوانات وجود دارد چرا تنها این تعبیر آمده است؟ امّا با توجه به یك نكته پاسخ این سؤال روشن مى شود و آن این كه: امروز كه زندگى زنبوران عسل دقیقاً از طرف دانشمندان مورد بررسى عمیق قرار گرفته، و ثابت شده است كه این حشره شگفت انگیز آن چنان تمدّن و زندگى اجتماعى شگفت انگیزى دارد كه از جهات زیادى بر تمدن انسان و زندگى او پیشى گرفته است لذا قرآن به طرز اعجاز آمیزى با كلمه (وحى) به این موضوع اشاره نموده است؛ تا این واقعیت را روشن سازد كه زندگى زنبوران عسل را هرگز نباید با انعام و چهارپایان و مانند آن ها مقایسه كرد لذا قرآن كریم فقط زندگى و خانه ساختن او را و چگونه از ثمرات استفاده كردن را كه در نتیجه این برنامه منظم عمل عسل كه در آن شفا قرار داده شده مورد عنایت و ذكر قرار داده است و بعد بیان مى كند جریان زنبور عسل را ذكر كردیم تا نشانه روشنى از عظمت و قدرت خداوند باشد براى آن هایى كه تفكر و اندیشه مى كنند «ان فى ذلك لایة لقوم یتفكّرون»
5. تفكر در تاریخ گذشتگان
یكى از عوامل بیدارى انسان و رشد و پرورش خرد بشر تفكر و اندیشه در تاریخ زندگى امت هاى گذشته است. قرآن كریم به پیامبر گوید: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ»(482) این داستان ها را براى آن ها بازگو كن شاید درباره آن بیاندیشند و مسیر صحیحى را پیدا كنند. آگاهى از سر انجام كار ملت ها به انسان مى فهماند كه چه روشى پسندیده است و چه روشى ناپسند. كدام یك از ملت ها و امتها در اثر پیمودن راه حق و عدل، به نیك بختى و سعادت رسیدند و كدام یك از آنان به علت گناه و معصیت در ورطه هلاكت و نابودى قرار گرفتند و ازآن جا كه آگاهى از تاریخ گذشتگان تأثیر فراوانى در پرورش خرد و عقل انسان دارد قرآن فقط به بیان رویدادهاى مهم در امت هاى گذشته اكتفا نكرده بلكه انسان ها را فرا مى خواند كه در زمین گردش كنند و عاقبت تبهكاران و ستمگران را مشاهده كنند.
«لَقَدْ كَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ»(483) در سرگذشت هاى آن ها درس عبرتى براى صاحبان اندیشه است «أَلَمْ تَرَ كَیْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ»(484) آیا ندیدى پروردگارت با عاد آن شهر پر قدرت چه كرد؟ «اأَلَمْ تَرَ كَیْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ»(485) آیا ندیدى پروردگارت با اصحاب فیل (لشكر ابرهه) چه كرد؟ «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا كَیْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلِلْكَافِرِینَ أَمْثَالُهَا »(486) آیا در زمین، سیر نكردند تا ببینند عاقبت كار كسانى كه قبل از آن ها بودند به كجا رسید؟ خداوند آن ها را هلاك كرد و براى كافران، امثال این مجازات ها خواهد بود.
قرآن كریم جریان قوم حضرت نوح و صالح و موسى و دیگر انبیا را مطرح مى كند و مى فرماید: اگر این ها هلاك شدند به خاطر گناهانشان بود و این هلاكت و نابودى اقوام گذشته براى نسل بعدى درس عبرت خواهد بود چه این كه مى فرماید: سران كفر و ستم را اگر از بین بردیم چون گناه فراوان كردند «فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ»(487) یا این كه به پیامبر مى فرماید: به اقوام خود بگو: اگر تو را تكذیب كنند خداوند آن ها را عذاب و نابود مى كند، چون خداوند كسانى را از قبل بر اثر ستم و ظلم و تكذیب نابود كرده است و شما یك دهم آنان به حساب نمى آیید «وَكَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِی فَكَیْفَ كَانَ نَكِیرِ»(488)
حضرت على علیه السلام در موعظه به فرزندش امام مجتبى علیه السلام مى فرماید: پسرم درست است كه من به اندازه همه كسانى كه قبل از من مى زیسته اند عمر نكرده ام اما در كردار آن ها نظر افكندم و در اخبارشان تفكر نمودم و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم تا آن جا كه همانند یكى از آن ها شدم بلكه گویى به خاطر آنچه از تاریخشان به من رسیده با همه آن ها از اول جهان تا امروز بوده ام. من قسمت زلال و مصفاى زندگى آنان را از بخش كدر و تاریك باز شناختم و سود و زیانش را دانستم و از میان تمام آن ها قسمت هاى مهم و برگزیده را برایت خلاصه نمودم.
«اى بنى انّى و ان لم اكن عمرّت عمر من كان قبلى فقد نظرت فى اعمالهم و فكّرت فى اخبارهم و سرت فى آثارهم حتى عدت كاحدهم بل كانّى بما انتهى الىّ من امورهم قد عُمّرت مع او لهم الى آخرهم فعرفت صفو ذلك من كدره و نفعه من ضرره فاستخلصت لك من كل امر نخیله»(489)
و نیز مى فرماید: «السعید من وعظ بغیره» سعادتمند كسى است كه از دیگران پند و عبرت گیرد.(490)
آرى؛ تفكر و اندیشیدن در نظام هستى و خلقت آسمان ها و زمین و انسان و سایر موجودات باعث پرورش خرد و تربیت نیروى عقلانى انسان مى گردد و در نتیجه باعث سیر و سلوك انسان به مقاصد عالى مى گردد و سعادت ابدى را براى انسان تضمین مى كند و عاقبت انسان به نیكى تمام مى شود. چنان كه حضرت على علیه السلام مى فرماید: «من كثرت فكرته حسنت عاقبته»(491)
آثار دیگرى نیز در روایات براى فكر نمودن ذكر شده است مثلاً:
1. تفكر سرچشمه عمل نیك است. قال على علیه السلام: «ان التفكر یدعوا الى البر و العمل به»(492)
2. فكر باعث پرورش خرد است و انسان را به سعادت و كمال هدایت مى كند: «الفكر یهدى الى الرشاد»(493).
3. فكر نمودن موجب بصیرت و بینایى مى شود: «افكر تستبصر»(494)
4. تفكر موجب ایمنى از لغزش هاست: «دوام الفكر و الحذر یؤمن الزلل و ینجى من الغیر»(495)
امام خمینى قدس سره در بیان تفكر وفضیلت آن مى فرماید: یكى از درجات تفكر اندیشیدن در لطایف صنعت واتقان و دقایق خلقت است به قدرى كه در طاقت بشر است ونتیجه آن علم به مبدأ كامل وصانع حكیم است... بالجمله تفكر در لطایف و دقایق صنعت واتقان نظام خلقت از علوم نافعه و از فضایل اعمال قلبیه وافضل از جمیع عبادات است زیرا كه نتیجه آن اشرف نتایج است.(496)
طریق دوّم: تفكر از راه استدلال
قرآن علاوه بر دعوت به تفكر به طور مستقیم از طریق امر به اندیشیدن در نظام پهناور هستى و موجودات جهان حقایقى را در قرآن بیان نموده كه پى بردن به آن محتاج به تفكر و اندیشیدن است و آن عبارت است از طرح استدلال و اقامه برهان بر واقعیاتى از قبیل برهان بر یگانگى خداوند و ضرورت قیامت و مانند آن و شدیداً طرفدار برهان و استدلال مى باشد و در رد كفار و مشركین كه به غیر خدا توجه مى كردند، مى فرماید: «هاتوا برهانكم» این تعبیر در چهار مورد در قرآن آمده است: بقره، 111 ؛ انبیاء، 24 ؛ نمل، 64 و قصص، 75.
این منطق برهان طلبى حكایت از محتواى غنى و قوى قرآن كریم مى كند چرا كه سعى دارد با مخالفان خود نیز برخورد منطقى داشته باشد چگونه ممكن است از دیگران مطالبه برهان كند وخود نسبت به آن بى اعتنا و بى توجه باشد حال براى اثبات این مطلب نمونه هایى از استدلال قرآن را ذكر مى كنیم.
1. استدلال بر یگانگى خداوند از طریق نظم جهان
قرآن مى فرماید «لَوْ كَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»(497). اگر در آسمان و زمین خدایانى جز (اللَّه) بود فاسد مى شدند و جهان بر هم مى ریخت. این دلیل و برهانى كه براى توحید و یگانگى خداوند آمده، در عین سادگى و روشنى یكى از براهین دقیق فلسفى است. و دانشمندان از آن به عنوان (برهان تمانع) یاد مى كنند. خلاصه این برهان را این چنین مى توان بیان كرد:
ما بدون شك نظام واحدى را در جهان حكم فرما مى بینیم. نظامى كه در همه جهان هماهنگ است قوانینش ثابت و در آسمان و زمین جارى است، برنامه هایش با هم منطبق و اجزایش متناسب است. این هماهنگى قوانین و نظامات آفرینش از این حكایت مى كند كه از مبدأ واحدى سرچشمه گرفته است چرا كه اگر مبدأها متعدد بودند و اراده هاى مختلف داشتند این هماهنگى هرگز وجود نداشت و همان چیزى كه قرآن از آن به فساد تعبیر مى كند در عالم به وضوح دیده مى شد ما اگر كمى اهل تحقیق باشیم از بررسى یك كتاب به خوبى مى توانیم بفهمیم آن را یك نفر نوشته است یا چند نفر؟
كتابى كه تألیف یك نفر است هماهنگى و انسجام مخصوص در میان عبارات جمله بندى ها تعبیرات مختلف، كنایات و اشارات، طرز ورود و خروج در بحث ها و خلاصه تمام قسمت هایش یك پارچه و هماهنگ است چرا كه زاییده یك فكر و تراوش یك قلم است امّا اگر دو یا چند نفر، هر چند همه دانشمند باشند و صمیمى و داراى روح همكارى نزدیك، هر كدام تألیف بخشى از آن را بر عهده گیرد باز در اعماق عبارات و الفاظ و طرز بحث ها، آثار این دو گانگى و چند گانكى نمایان است. دلیل آن هم روشن است زیرا دو نفر هر قدر همفكر و هم سلیقه باشند بالاخره دو نفرند. اگر همه چیز آنها یكى بود یك نفر مى شدند بنابراین به طور قطع باید تفاوتهایى داشته باشند.
حال هر قدر این كتاب، بزرگ تر و مفصل تر باشد و در موضوعات متنوّع ترى بحث كند زودتر این ناهماهنگى احساس مى شود. كتاب بزرگ عالم آفرینش - كه عظمتش به قدرى است كه با تمام وجودمان در لابلاى عبارات آن گم مى شویم - نیز مشمول همین قانون است به راستى كه ما هر چه این كتاب بزرگ هستى را ورق بزنیم در همه جاى آن آثار یك نظم عالى و انسجام و هماهنگى قابل توصیف در میان كلمات وصفحات وسطورش نمایان است.(498)
هر قدر انسان در نظام هستى دقّت و مطالعه كند جز نظم دقیق كه حاكى از ذات یگانه هستى است چیزى نمى بیند لذا قرآن كریم مى فرماید: «مَّا تَرَىٰ فِی خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ إِلَیْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ»(499) در آفرینش جهان هستى به وسیله خداوند رحمان، هیچ تضاد و عیبى نمى بینى. بار دیگر نگاه كن آیا هیچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى؟ بار دیگر به عالم هستى نگاه كن سر انجام چشمانت در (جستجوى خلل و نقصان ناكام مانده) به سوى تو باز مى گردد در حالى كه خسته و ناتوان است.
حضرت على علیه السلام مى فرماید: «و اعلم یا بنى انه لوكان لربك شریك لاتتك رسله و لرأیت آثار ملكه و سلطانه و لعرفت افعاله و صفاته» پسرم! بدان اگر پروردگارت شریكى داشت رسولان او نیز به سوى تو مى آمدند و آثار ملك و قدرتش را مى دیدى و افعال وصفاتش را مى شناختى(500).
2. استدلال بر رسالت پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم
قرآن مى فرماید: پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم رسول و فرستاده خداوند است و دعوت او به اسلام حقیقت دارد كه از سه راه استدلال بر حقانیت رسالت مى نماید.
نخست اینكه قرآن كریم بیّنه و دلیل روشنى است در دست او. دوم كتب آسمانى پیشین كه نشانه هاى او را دقیقاً بیان كردند و پیروان این كتب در عصر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم او را به خوبى مى شناختند.
سوم پیروان فداكار و مؤمنان مخلص كه بیانگر صدق دعوت و گفتار او مى باشند؛ زیرا یكى از نشانه هاى حقّانیّت یك مكتب، اخلاص و فداكارى و عقل و درایت و ایمان پیروان آن مكتب است چرا كه هر مكتبى را از پیروانش مى توان شناخت.
«أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَٰئِكَ یُؤْمِنُونَ بِهِ»(501) آیا آن كسى كه دلیل آشكارى از پروردگار خویش دارد و به دنبال آن شاهدى از سوى او مى باشد و پیش از آن كتاب موسى كه پیشوا و رحمت بود آن حق طلبان و حق جویان به او ایمان مى آورند.
در این كه منظور از شاهد كیست؟ بعضى از مفسران گفتند: جبرئیل است و لكن بسیارى از مفسران آن را به حضرت على علیه السلام تفسیر كردند كه روایاتى بر این معنا دلالت مى كند از جمله: از حضرت سؤال مى كنند درباره شما كدام آیه قرآن نازل شده به همین آیه استدلال مى فرماید و مى فرماید: پیامبر بیّنه الهى داشت و شاهد من بودم(502) و آیه سوره رعد این معنا را تأیید مى كند «وَیَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ »(503) كافران گویند: تو پیامبر نیستى بگو: همین اندازه بس كه خداوند میان من و شما شاهد و گواه است و همچنین كسى كه نزد او علم كتاب است در روایات بسیارى از فریقین شیعه و سنى چنین مى خوانیم كه منظور از «من عنده علم الكتاب» حضرت على علیه السلام است.
4. استدلال بر معاد
قرآن كریم براى اثبات قیامت استدلال هاى مختلفى نموده از طریق استدلال به آفرینش نخستین و تكیه به قدرت و حكمت و عدالت پروردگار كه اینك بعضى از آیات را ذكر مى كنیم:
1. آفرینش نخستین: «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ ۖ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»(504) و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش كرد و گفت: چه كسى این استخوان ها را زنده مى كند در حالى كه پوسیده است؟ بگو: همان كسى آن را زنده مى كند كه نخستین بار آن را آفرید و او به هر مخلوقى آگاه است در غالب تفاسیر نقل شده است كه مردى از مشركان قطعه استخوان پوسیده اى را پیدا كرد و گفت با این دلیل محكم به مخاصمه با محمدصلى الله علیه وآله وسلم برمى خیزم و سخن او را درباره معاد ابطال مى كنم آن را برداشت و نزد پیامبر آمد و گفت: چه كسى مى تواند این استخوان هاى پوسیده را از نو زنده كند؟ این آیات در پاسخ او نازل شد.
2. قدرت خداوند: «أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَىٰ ۚ بَلَىٰ إِنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(505) آیا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمان ها و زمین را آفریده و از آفرینش آن ها ناتوان شده قادر است بر اینكه مردگان را زنده كند آرى او بر هر چیزى توانا است.
3. احیاى زمین مرده: «وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَىٰ بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ كَذَٰلِكَ النُّشُورُ»(506) خداوند آن كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهایى را به حركت در آورند ما این ابرها را به سوى سرزمین مرده اى مى رانیم و به وسیله آن زمین را بعد از مردنش زنده مى كنیم رستاخیز نیز همین گونه است.
5. استدلال به اعجاز قرآن
قرآن كریم براى اثبات این كه این كتاب آسمانى معجزه جاویدان پیامبر گرامى اسلام از ناحیه خداوند متعال است استدلال مى كند به این كه اولاً اگر از ناحیه غیر خدا بود هر آینه اختلاف و تناقض گویى در آن مشاهده مى شد اكنون كه در آن اختلاف و تناقض نیست پس مردم باید بدانند كه از طرف خداوند نازل شده است.
«أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا كَثِیرًا»(507) آیا در باره قرآن نمى اندیشید كه اگر از ناحیه غیر خدا بود اختلافات فراوانى در آن مى یافتند؟ اگر با دقت نگاه كنیم هرگز نوشته هاى یك نفر نویسنده یكسان نیست، بلكه آغاز و انجام یك كتاب نیز تفاوت دارد مخصوصاً اگر كسى در كوران حوادث بزرگ قرار گرفته باشد، حوادثى كه پایه یك انقلاب فكرى و اجتماعى و عقیدتى همه جانبه را پى ریزى كند. او هر قدر بخواهد سخنان خود را یكسان و یك نواخت كند و عطف به سابق تحویل دهد قادر نیست. امّا قرآن كه در مدت 23 سال بر طبق احتیاجات مردم در شرایط مختلف نازل شده هیچگونه اختلافى بین مطالب او دیده نمى شود.
ثانیاً در آیات مختلف دعوت به تحدّى نموده و مبارز طلبیده است و این نوع استدلال شاهدى بر این معناست كه قرآن از ناحیه خداوند متعال است نه ساخته و پرداخته فكر بشر «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا»(508)
بگو: اگر تمام جن و انس اجتماع كنند تا كتابى همانند قرآن بیاورند نمى توانند، اگر چه نهایت همفكرى و همكارى را به خرج دهند و پشتیبان یكدیگر باشند. آیات تحدى نیز در سوره بقره آیه 23 و هود آیه 13 و 14 و یونس در آیه 38 آمده است.
6. استدلال بر ضرورت جهاد و دفاع
قرآن كریم براى اثبات لزوم تشریع جهاد و دفاع استدلال مى كند به این كه اگر دفاع خداوند از مظلومین نباشد و به آن ها اذن جهاد و پیكار را با ستمگران ندهد، هر آینه مراكز مذهبى ویران مى گردد و دیگر مردم نمى توانند عبادت خدا كنند. در بعضى آیات مى فرماید: اگر دفاع نباشد، هر آینه زمین را فساد و تباهى مى گیرد. روشن است كه این دو مسأله در طول هم هستند، یعنى اگر مراكز مذهبى و مساجد و كلیساها و صومعه ها نابود شد و امور دینى و معارف حق در آن بیان نشد، در این صورت زمین را فساد و معصیت فرا مى گیرد. در سوره حج مى فرماید: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِیرًا»(509) اگر خداوند بعضى از آن ها را به وسیله بعضى دفع نكند، دیرها و صومعه ها و معابد یهود و نصارا و مساجدى كه نام خدا در آن بسیار برده مى شود ویران مى گردد.
و در سوره بقره مى فرماید: «وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ»(510) و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نكند، زمین را فساد مى گیرد، ولى خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد.
7. استدلال بر عدم مجازات ستمگران در دنیا
«وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَیْهَا مِن دَابَّةٍ وَلَٰكِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى»(511) اگر خداوند مردم را به خاطر ستمشان (در دنیا) مجازات كند جنبنده اى را بر روى زمین باقى نخواهد گذارد ولى مجازات آن ها را تا زمان معین به تأخیر مى اندازد.
روشن است كه اگر بنا بر مجازات فورى باشد دامن همه را خواهد گرفت، لكن معصومین علیهم السلام مستثنى هستند چون آن ها قطعاً ظالم نیستند، البته آیه شریفه یك حكم نوعى را بیان مى كند نه كلى.
دوّمین روش: فراگیرى علم و دانش
یكى از روش هاى مؤثر در جنبه تربیت عقلانى و از عوامل مهم در پرورش نیروى خرد و اندیشه را قرآن كریم لزوم فراگیرى علم و كسب دانش مى داند.
لذا قرآن مى فرماید: اگر كسى عالم بود و از دانش بهره مند بود مى تواند نشانه هاى حق را بفهمد و تعقل كند «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ ۖ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»(512)
اسلام با ارزش ترین افراد را كسانى مى داند كه از بهره علمى بیشترى برخوردار هستند رسول اكرم صلى الله علیه وآله وسلم مى فرماید: «اكثر الناس قیمة اكثرهم علماً و اقلّ الناس قیمة اقلّهم علماً»(513) ارزشمندترین مردم كسانى اند كه علم بیشترى دارند وكم ارزش ترین آنان كسانى هستند كه علم ودانش كمترى دارند.
تأثیر علم در تربیت عقلانى
حضرت على علیه السلام مى فرماید: «مؤید العقل العلم»(514) علم باعث تأیید و تحكیم عقل مى شود. امام صادق علیه السلام مى فرماید: «كثرة النظر فى العلم یفتح العقل»(515)
مطالعه و دقت زیاد در مسایل علمى اندیشه انسان را به كار مى اندازد. حضرت على علیه السلام از علم به عنوان چراغ و روشن كننده خرد تعبیر نموده است: «العلم مصباح العقل»(516) و نیز مى فرماید: «العلم منیر العقل»(517) عقل استعدادى است كه به وسیله علم و تجربه ها زیاد مى گردد.
در قرآن هدف آفرینش جهان، علم و دانش معرفى شده كه بر اساس علم انسان، نیروى عقلانى او زیاد مى گردد كه در نتیجه معرفت انسان به خداوند بیشتر و عبودیت بشر زیادتر مى گردد «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(518) خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آن را؛ فرمان او در میان آن ها پیوسته نازل مى شود تا بدانید كه خداوند بر هر چیز تواناست.
فضیلت علم در قرآن
1. اهمیت علم: قرآن تا آن جا به تحصیل علم و دانش اهمیت قایل شده كه مسلمانان را ملزم مى سازد كه همه در میدان جنگ شركت نكنند، بلكه گروهى بمانند و معارف اسلامى را بیاموزند. «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»(519) شایسته نیست مؤمنان همگى (به سوى جهاد) كوچ كنند چرا از هر گروهى طایفه اى از آنان كوچ نمى كنند و (طایفه اى بماند) تا در دین (و احكام و معارف اسلام) آگاهى پیدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آن ها را انذار نمایند تا از (مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خوددارى كنند.
2. هدف از بعثت انبیا تعلیم دانش و تربیت: قرآن مى فرماید: «كَمَا أَرْسَلْنَا فِیكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ یَتْلُو عَلَیْكُمْ آیَاتِنَا وَیُزَكِّیكُمْ وَیُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَیُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»(520) رسولى در میان شما از نوع خودتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را تزكیه كند و كتاب و حكمت بیاموزد و آنچه نمى دانستید به شما یاد دهد.
3. تقرّب به خداوند متناسب با درجات علم: قرآن مى فرماید: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»(521) خداوند متعال كسانى را كه از علم بهره دارند درجات عظیمى مى بخشد اگر براى مؤمن درجه است، براى مؤمن عالم درجات خواهد بود. منظور از بالابردن درجات قطعاً بالا بردن مكانى نیست بلكه بالا بردن از نظرمقام قرب پروردگار است.
مرحوم علامه طباطبایى مى فرماید از آیه استفاده مى شود كه مؤمنان دو گروه هستند: مؤمنان عالم، مؤمنان غیرعالم ومؤمنان عالم برتر و بالاتر هستند سپس به آیه «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» استدلال مى نمایند.
4. نام راسخان در علم كنار نام خدا: «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ»(522) حقایق قرآن را جز خداوند و راسخان در علم نمى دانند. در عظمت علم واقعى و علماى حقیقى همین بس كه نام آنان در ردیف نام مقدس خداوند آمده و مقامشان بعد از مقام الهى است.
5. علم شرط زمامدارى: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا ... وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ»(523) خداوند طالوت را به عنوان زمامدار براى شما برگزیده و علم و قدرت جسمى او را وسعت بخشیده است.
6. علم شرط مدیریت: «اجْعَلْنِی عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»(524) حضرت یوسف علیه السلام هنگامى كه پیشنهاد مقام مهمى در حكومت مصر به او داده شد، گفت: مرا به سرپرستى خزائن بگمارید و دو دلیل براى این مدیریت ذكر كرد: امانتدارى و علم و آگاه بودن.
7. فراگیرى علم مفید: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا»(525) موسى علیه السلام به خضرعلیه السلام گفت: آیا من از تو پیروى كنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزى؟
8. طلب فزونى در علم: «وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا»(526) بگو پروردگارا! علم و دانش مرا زیاد كن.
9. دانشمندان در ردیف ملائكه: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ»(527) در این آیه شریفه دانشمندان واقعى در ردیف فرشتگان قرار گرفته اند و این خود، امتیاز دانشمندان را بر دیگران اعلام مى كند و نیز از آیه استفاده مى شود امتیاز دانشمندان از این نظر است كه در پرتو علم خود به حقایق اطلاع یافته و به یگانگى خدا كه بزرگ ترین حقیقت است معترفند.(528)
10. ویژگى هاى دانشمندان الهى:
الف) ایمان و عقل: «الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا ۗ وَمَا یَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ»(529) راسخان در علم مى گویند: به همه آن ایمان آوردیم همه از طرف پروردگار ماست و جز صاحبان اندیشه متذكّر نمى شوند.
ب) خشیت از خدا: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»(530) همانا بندگان دانشمند از خداوند خشیت دارند.
ج) سجده و گریه: «إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا»(531) آن ها كه پیش از این، علم و دانش به آنان داده شده هنگامى كه این آیات بر آنها خوانده مى شود، به خاك مى افتند و سجده مى كنند. «وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْكُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا »(532) آن ها (بى اختیار) به زمین مى افتند وسجده مى كنند واشك مى ریزند وهر زمان خشوعشان بیشتر مى شود.
د) درك اسرار هستى: «وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِكَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ»(533) و از آیات او آفرینش آسمان ها و زمین و تفاوت زبان ها و رنگ هاى شماست؛ در این، نشانه هایى است براى عالمان.
11. خداوند معلّم حقیقى: «الرَّحْمَٰنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ » هر چند معلّمان بكوشند و استادان تلقین كنند همه این ها اسباب هستند و آموزنده حقیقى خداوند است.
الف) حضرت آدم علیه السلام را علم اسامى آموخت: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»(534)
ب) حضرت داوودعلیه السلام را زره سازى آموخت: «وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ»(535)
ج) حضرت عیسى علیه السلام را حكمت آموخت:« وَیُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ»(536)
د) حضرت خضر را علم ومعرفت آموخت: «وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا»(537)
ه) پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم را اسرار نظام جهان آموخت: «عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ»(538)
و) عالمیان را بیان بیآموخت: «خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ»(539)