فهرست کتاب


راه رشد(تحلیلی بر روشهای تربیت نفس و اهداف آن در فرهنگ وحی)

اکبر دهقان

تقابل عقل و جهل

در قرآن كریم عقل در مقابل جهل واقع شده است چه این كه در روایات هم این چنین است ، لذادر كتب روایى ما فصلى به نام «العقل و الجهل» تدوین شده است نه العلم و الجهل.
حدیث امام صادق علیه السلام این معنا را به خوبى بیان مى كند وقتى مى پرسند: عقل چیست؟ مى فرماید: «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»(413) یعنى عقل آن است كه به آن خدا عبادت شود وبهشت كسب وتحصیل گردد بنابراین انسان یا عاقل است یا غیر عاقل و غیر عاقل یا عالم است یا جاهل و به عبارت دیگر انسان یا بهشتى است یا جهنمى و جهنمى ها یا عالم و یا با سواد هستند یا غیر عالم و بى سواد. و روایت «رب عالم قد قتله جهله» چه بسا عالمى كه جهل او باعث نابودى او شده است این معنى را نیز اثبات مى كند این جهل در برابر عقل است با اینكه انسان عالم است چون عاقل نیست جاهل است. چه این كه در قرآن كریم جهل در برابر عقل آمده است « أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ »(414) كه هر كس از روى جهالت گناه كندسپس توبه كند و كار خویش را اصلاح كند پس خداوند آمرزنده و مهربان است.
خداوند در این آیه جهالت را در برابر عقل قرار داده است علم یعنى: هر كس گناه كند به او جاهل اطلاق مى شود، گرچه عالم باشد و الا اگر انسان جاهل گناه كند جهلى كه در برابر علم است كه مأخوذ و معاقب نیست مخصوصاً اگر جهل او قصورى باشد یا جهل به موضوع باشد.(415)

تلازم بین عقل و وحى

گرایش انسان به سمت دین گرایش فطرى است. در سوره روم آیه 30 این حقیقت بیان شده است كه « فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ » به سوى آئین پاك اسلام روى آور و با فطرت الهى خویش ملازم باش فطرتى كه خداوند مردم را با آن آفریده است، این است آیین استوار حق ولى بیشتر مردم از این حقیقت آگاهى ندارند.
انسان در گرایش به دین از كسى الهام نگرفته و نیاموخته و تنها فطرت خداجوى اوست كه این گرایش و كشش نهانى را اقتضا كرده است و این همان فطرى بودن دین است. نقش عقل در این میان تشخیص راه فطرت است یعنى عقل به منزله چراغى است كه این راه را روشن مى سازد و نبى را از غیر نبى، خلیفه رسول اللَّه را از غیر آن تشخیص مى دهد بنابراین عقل چراغ است و دین صراط مستقیم. ابن سكیت از امام رضاعلیه السلام پرسید: «فما الحجة على الخلق الیوم فقال العقل یعرف به الصادق على اللَّه فیصدقه و الكاذب على اللَّه فیكذبه فقال ابن اسكیت هذا وللَّه و هو الجواب»(416) امروز حجت بر مردم چیست؟
امام مى فرماید: حجت بر مردم عقل آن هاست كه به وسیله آن كسى كه به خداوند نسبت درستى دهد تشخیص داده و تصدیق مى نماید وكسى را كه به دروغ نسبت دهد تكذیب مى نماید سپس ابن سكیت عرض كرد: پاسخ صحیح همین است كه شما فرمودید. عقل بین امام واقعى و مدعى امامت و بین راه از بیراهه فرق مى گذارد از این رو حجت بر مردم است . عقل، خود، راه نیست بلكه راهنماست.
امام صادق علیه السلام مى فرماید: «بالعقل عرف العباد خالقهم و انّهم مخلوقون و انه المدبر و انهم المدبرون و انه الباقى و هم الفانون»(417) مردم به وسیله عقل پى مى برند كه آنان آفریده و او آفریدگار آن هاست. خداوند مدبّر و آنان تحت تدبیر اویند و باقى و همیشگى و آن ها فانى و رفتنى هستند.

حدود حجیت عقل

گرچه بعضى از امور و ادراكات است كه از مستقلاّت عقل شمرده مى شود یعنى عقل انسان در فهم و دریافت آن نیازى به شرع ندارد و خود به تنهایى به درك آن راه مى یابد مانند شناخت خالقیت (اللَّه) و مخلوق بودن انسان و دیگر موجودات و نیز درك این مسأله كه همه تحت تدبیر اویند. و قادر به ادامه حیات و بقاى خود جز به اراده او نیستند. عقل بر اساس الهام الهى كه فرمود: «فالهمها فجورها و تقویها» كلى حسن و قبح را مى فهمد و تشخیص مى دهد كه مثلاً احسان و نیكویى خوب است و ظلم و ستم زشت و ناپسند است.
اما آیا عقل در این پایه قرار دارد كه بتواند منشأ جعل قانون باشد و بدین ترتیب انسان از وحى و شرع بى نیاز گردد؟ بدون تردید پاسخ این سؤال منفى است چرا كه عقل مى تواند به وجود خالقى براى این عالم پى ببرد كه او خالق و مدبر است ولى آن خالق و مدبر چه دستوراتى و برنامه هایى براى تعالى روح و روان انسان داده است.
عقل از دریافت آن عاجز و ناتوان است خلاصه این كه عقل مى داند كه خداوند اوامر و نواهى دارد و این كه پاره اى از امور محبوب و برخى از امور مبغوض اوست ولى از مصادیق آن اطلاعى ندارد پس باید پیامبر از طریق وحى آن مصادیق را بیان كند.