حقیقت عقل
مرحوم علامه طباطبایى مى گوید:اصل در معناى عقل، بستن و نگه داشتن است و به این مناسبت ادراكى كه انسان به آن دل مى بندد و چیزى را به آن درك مى كند عقل نامیده مى شود و همچنین است قوه اى كه گفته مى شود یكى از قواى انسانى است و به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل را از یكدیگر تشخیص مى دهد عقل نام دارد و مقابل آن جنون و سفه و حمق و جهل است. الفاظى كه در قرآن كریم در انواع ادراك استعمال شده زیاد است و شاید به بیست لفظ برسد مانند ظن، حسبان، شعور، ذكر، عرفان، فهم، فقه، درایه، یقین، فكر، رأى،زعم، حفظ، حكمت، خبرت، شهادت، عقل و مانند فتوى ، قول و بصیرت كه ملحق به آن هاست(405).
در بیان دیگرى مى گوید:عقل آن چیزى است كه انسان را به سوى حق هدایت مى كند و علامتش این است كه انسان از حق تبعیت و پیروى كند به خاطر این كه قرآن كریم اعراض از روش و مرام حضرت ابراهیم را سفاهت و حماقت دانسته است « وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ »(406) چه كسى جز افراد سفیه و نادان از آیین ابراهیم روى گردان خواهند شد؟
بنابراین اگر اعراض از ملت ابراهیم و آیین او سفاهت شمرده مى شود تبعیّت و پیروى از ملت و آیین او كه حقیقت دین است عقل نام دارد(407) و از همین آیه استفاده مى شود معنى حدیثى كه مى فرماید «العقل ما عبدبه الرحمن و اكتسب به الجنان» عقل آن چیزى است كه به وسیله او خداوند رحمن عبادت مى شود و به سبب آن بهشت تحصیل مى گردد.(408)
اقسام عقل
مرحوم فیض كاشانى مى فرماید: علما در تعریف و اقسام و حقیقت آن اختلاف نظر دارند و اكثراً غافل از این هستند كه عقل بر معانى مختلفى اطلاق مى شود و مشترك لفظى مى باشد كه چهار معنا براى آن ذكر مى كند:
1.وصفى است در انسان و نیرویى است كه به سبب آن از سایر حیوانات جدا مى شود و امتیاز پیدا مى كند كه به سبب آن قوه و نیرو قادر بر ادراك علوم و تحصیل صناعات و تدبیر آن هاست.
2. عبارت است از دانشى كه در ذات كودك وجود دارد و به سبب آن حكم مى كند به جواز و امكان امور ممكن و امتناع امور مستحیل مانند علم به اینكه دو بیش از یك مى باشد و اینكه یك شخص در دومكان نمى تواند باشد.
3. عبارت است از علوم و دانشهایى كه به وسیله تجربیات در اوضاع و احوال مختلف حاصل مى شود كه اگر كسى از این علوم و دانش هاى بهره و بى نصیب باشد به او جاهل مى گویند.
4. عبارت است از قوه و قدرت این دانش ها و علوم به حدى كه عواقب و پایان امور را بسنجد و شهوت نفسانى را قلع و قمع كند و به زندگى دنیوى مادى و زودگذر دل نبندد و خلاصه بر هوا و هوس غالب گردد.
بعد مى فرماید: دو معناى اول، عقل طبیعى و دو معناى اخیر، عقل اكتسابى نام دارد و از همین جهت حضرت على علیه السلام فرموده است: «رأیت العقل عقلین فمطبوع و مسموع و لا ینفع مسموع اذا لم یكن مطبوع» بعد از تقسیم عقل به دو قسم طبیعى و اكتسابى احادیثى ذكر مى كند و بر این دو قسم تطبیق مى نماید. مى فرماید مقصود از حدیث شریف «ما خلق اللَّه خلقاً اكرم علیه من العقل» عقل طبیعى و فطرى است. خداوند خلق نكرده است هیچ موجودى را شریف تر و بهتر از عقل و مراد از حدیث «اذا تقرب الناس بابواب البر فتقرب انت بعقلك» عقل اكتسابى و نظرى است. هرگاه مردم به وسیله ابواب نیكى تقرب جستند، تو به وسیله عقل خود تقرب بجوى و مقصود از حدیث پیامبر براى ابى درداء كه فرمود: «ازدد عقلا تزدد من ربك قرباً» عقل اكتسابى و نظرى است. حضرت فرمود: عقل خویش را به كار بیانداز و زیاد كن كه وسیله قرب تو نزد خداوند مى شود. راوى گفت: چه كنم عقل من زیاد شود؟ حضرت فرمود: اجتناب از محرمات كن و واجبات را به جا بیاور كه عقل تو زیاد مى شود و از زمره عاقلان محسوب مى شوى: «اجتنب محارم اللَّه واد فرائض اللَّه تكن عاقلا...»(409)
عقل نظرى و عملى
عقل را تقسیم كردند به نظرى و عملى زیرا مسایلى كه مورد بحث و بررسى است؛ یا پیرامون امورى است كه در خارج از قدرت و اختیار انسان است یا پیرامون مسایلى است كه در اختیار و انتخاب و قدرت انسان قرار دارد ولى مانند بحث پیرامون مسایل توحید، نبوت، معاد و سایر مسایل نظرى كه خواه انسان باشد و یا نباشد وجود آن حقایق در جاى خود محفوظ است. كمال انسان در این است كه بعد از بحث پیرامون آن ها شناخت پیدا كند ولى وجود آن ها در اختیار انسان نیست كه اگر انسان نبود آن ها هم نباشد.
دیگر این كه بحث پیرامون مسایلى است كه اگر انسان نباشد آن ها وجود ندارد مانند اخلاق و تهذیب جان، تربیت روح، اداره منزل و اجتماع و مانند آنها اگر بشر نباشد مسایل عقل عملى جایى نخواهد داشت، از این نظر علوم انسانى را كه در كمال انسانى نقش مؤثّرى دارد به این دو قسم تقسیم كرده اند(410).
مرحوم شهید استاد مطهرى گوید: یك قسمت از كارهاى عقل انسان درك چیزهایى است كه وجود دارد و آن را عقل نظرى مى باشد و قسمت دیگر درك چیزهایى است كه باید انجام شود و آن را عقل عملى مى نامند كه اخلاق جزء عقل عملى است(411) در بیانى دیگر مى گوید عقل نظرى همان است كه مبناى علوم طبیعى و ریاضى و فلسفه الهى است و امّا عقل عملى آن است كه مبناى علوم زندگى و مبناى اصول اخلاقى است(412).