مفهوم عقل
عقل در اصل ازعِقال به معنى طنابى است كه بر پاى شتر مى بندند تا حركت نكند و از آن جا كه نیروى خرد، انسان را از كارهاى ناهنجار باز مى دارد این واژه بر آن اطلاق شده است(403). لذا پیامبر گرامى اسلام در معناى عقل چنین مى فرماید: «ان العقل عقال من الجهل و النفس مثل اخبث الدواب فان لم تعقل حارت فالعقل عقال من الجهل»(404) تحقیقاً كه عقل بازدارنده انسان است از نادانى و نفس انسان مانند خبیث ترین حیوانات است كه اگر عقال نشود و بند نگردد هلاك مى شود.
بعضى عقل را به معناى (حجر) و منع تفسیر كرده اند و بعضى دیگر عقل را به معناى علم به صفات اشیا از حسن و قبح كمال و نقصان دانسته اند. مجمع البحرین در تفسیر عاقل گوید: او كسى است كه مى تواند نفس خود را كنترل كند واز هوا وهوس بازدارد. ممكن است بگوییم: ریشه اصلى همان منع و بازداشتن است و لذا هنگامى كه زبان كسى بند بیاید عرب مى گوید «اعتقل لسانه» وبه (دیه) نیز عقل گویند چرا كه جلو خون ریزى بیشتر را مى گیرد و (عقیله) به زنى گفته مى شود كه داراى عفت و حجاب و پاكدامنى است.
حقیقت عقل
مرحوم علامه طباطبایى مى گوید:اصل در معناى عقل، بستن و نگه داشتن است و به این مناسبت ادراكى كه انسان به آن دل مى بندد و چیزى را به آن درك مى كند عقل نامیده مى شود و همچنین است قوه اى كه گفته مى شود یكى از قواى انسانى است و به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل را از یكدیگر تشخیص مى دهد عقل نام دارد و مقابل آن جنون و سفه و حمق و جهل است. الفاظى كه در قرآن كریم در انواع ادراك استعمال شده زیاد است و شاید به بیست لفظ برسد مانند ظن، حسبان، شعور، ذكر، عرفان، فهم، فقه، درایه، یقین، فكر، رأى،زعم، حفظ، حكمت، خبرت، شهادت، عقل و مانند فتوى ، قول و بصیرت كه ملحق به آن هاست(405).
در بیان دیگرى مى گوید:عقل آن چیزى است كه انسان را به سوى حق هدایت مى كند و علامتش این است كه انسان از حق تبعیت و پیروى كند به خاطر این كه قرآن كریم اعراض از روش و مرام حضرت ابراهیم را سفاهت و حماقت دانسته است « وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ »(406) چه كسى جز افراد سفیه و نادان از آیین ابراهیم روى گردان خواهند شد؟
بنابراین اگر اعراض از ملت ابراهیم و آیین او سفاهت شمرده مى شود تبعیّت و پیروى از ملت و آیین او كه حقیقت دین است عقل نام دارد(407) و از همین آیه استفاده مى شود معنى حدیثى كه مى فرماید «العقل ما عبدبه الرحمن و اكتسب به الجنان» عقل آن چیزى است كه به وسیله او خداوند رحمن عبادت مى شود و به سبب آن بهشت تحصیل مى گردد.(408)
اقسام عقل
مرحوم فیض كاشانى مى فرماید: علما در تعریف و اقسام و حقیقت آن اختلاف نظر دارند و اكثراً غافل از این هستند كه عقل بر معانى مختلفى اطلاق مى شود و مشترك لفظى مى باشد كه چهار معنا براى آن ذكر مى كند:
1.وصفى است در انسان و نیرویى است كه به سبب آن از سایر حیوانات جدا مى شود و امتیاز پیدا مى كند كه به سبب آن قوه و نیرو قادر بر ادراك علوم و تحصیل صناعات و تدبیر آن هاست.
2. عبارت است از دانشى كه در ذات كودك وجود دارد و به سبب آن حكم مى كند به جواز و امكان امور ممكن و امتناع امور مستحیل مانند علم به اینكه دو بیش از یك مى باشد و اینكه یك شخص در دومكان نمى تواند باشد.
3. عبارت است از علوم و دانشهایى كه به وسیله تجربیات در اوضاع و احوال مختلف حاصل مى شود كه اگر كسى از این علوم و دانش هاى بهره و بى نصیب باشد به او جاهل مى گویند.
4. عبارت است از قوه و قدرت این دانش ها و علوم به حدى كه عواقب و پایان امور را بسنجد و شهوت نفسانى را قلع و قمع كند و به زندگى دنیوى مادى و زودگذر دل نبندد و خلاصه بر هوا و هوس غالب گردد.
بعد مى فرماید: دو معناى اول، عقل طبیعى و دو معناى اخیر، عقل اكتسابى نام دارد و از همین جهت حضرت على علیه السلام فرموده است: «رأیت العقل عقلین فمطبوع و مسموع و لا ینفع مسموع اذا لم یكن مطبوع» بعد از تقسیم عقل به دو قسم طبیعى و اكتسابى احادیثى ذكر مى كند و بر این دو قسم تطبیق مى نماید. مى فرماید مقصود از حدیث شریف «ما خلق اللَّه خلقاً اكرم علیه من العقل» عقل طبیعى و فطرى است. خداوند خلق نكرده است هیچ موجودى را شریف تر و بهتر از عقل و مراد از حدیث «اذا تقرب الناس بابواب البر فتقرب انت بعقلك» عقل اكتسابى و نظرى است. هرگاه مردم به وسیله ابواب نیكى تقرب جستند، تو به وسیله عقل خود تقرب بجوى و مقصود از حدیث پیامبر براى ابى درداء كه فرمود: «ازدد عقلا تزدد من ربك قرباً» عقل اكتسابى و نظرى است. حضرت فرمود: عقل خویش را به كار بیانداز و زیاد كن كه وسیله قرب تو نزد خداوند مى شود. راوى گفت: چه كنم عقل من زیاد شود؟ حضرت فرمود: اجتناب از محرمات كن و واجبات را به جا بیاور كه عقل تو زیاد مى شود و از زمره عاقلان محسوب مى شوى: «اجتنب محارم اللَّه واد فرائض اللَّه تكن عاقلا...»(409)