بعضى از الگوهاى تربیتى در قرآن
1. شكیبایى حضرت نوح علیه السلام
حضرت نوح علیه السلام اولین پیامبر اولوا العزم است كه سالیان طولانى به هدایت و تربیت مردم پرداخت. به قول قرآن « فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا »(371) او در میان آن ها950 سال به تبلیغ و ارشاد و تربیت مردم مشغول بود و گروه اندكى به او ایمان آوردند كه حدود 80 نفر از ایمان آورندگان به شریعت نوح بودند. امّا مردم در برابر رأفت و دلسوزى این پیامبر توهین و خشونت روا مى داشتند كه قرآن مى فرماید: « قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ » اشراف قومش گفتند: تو را در گمراهى آشكار مى بینیم، امّا حضرت نوح بالحنى آرام و متین و برخاسته از شكیبایى و حلم مخصوص به پیامبران در پاسخ آن ها گفت: من نه تنها گمراه نیستم بلكه هیچ گونه نشانه اى از گمراهى در من وجود ندارد ولى من فرستاده پروردگار جهانیانم « قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلَالَةٌ وَلَٰكِنِّی رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ »(372)
قرآن كریم به اهانت هایى كه به این بزرگوار نمودند در آیات مختلف اشاره مى كند از جمله: « وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا »(373) گاهى مى گفتند: ما نمى بینیم كسى از تو پیروى كند مگر یك مشت اراذل و اوباش.
« یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ »(374) اى نوح! زیاد با ما سخن گفتى و «پرحرفى كردى» اگر راست مى گویى، عذابى را كه وعده مى دهى بیاور.
« وَیَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ »(375) او مشغول ساختن كشتى بود هرگاه گروهى از قومش از كنارش عبور مى كردند او را مسخره مى كردند.
آن قدر این پیامبر بزرگ الهى را ناراحت نمودند كه در برابر این همه اهانت عرض كرد:« رَبِّ انصُرْنِی بِمَا كَذَّبُونِ »(376) پروردگارا! در مقابل تكذیب آن ها مرا یارى كن. به خاطر این همه صبر و استقامت و شكیبایى خداوند امتیازى و افتخارى در قرآن به او داده كه براى هیچ كدام از انبیا آن امتیازوافتخار را اعطا نكرده و آن این كه مى فرماید سلام و درود بر نوح باد در میان جهانیان « سَلَامٌ عَلَىٰ نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ »(377) چه افتخارى از این برتر و بالاتر كه خداوند متعال بر او سلام مى فرستد: جالب این كه (العالمین) (به مقتضاى این كه جمع است و توأم با الف و لام) آن چنان معناى وسیعى دارد كه نه تنها همه انسان ها بلكه عوالم فرشتگان و ملكوتیان را نیز ممكن است در بر گیرد.
2. ادب حضرت ابراهیم علیه السلام
قرآن كریم رفتار و كردار و گفتار و سیره پسندیده حضرت ابراهیم علیه السلام را به عنوان اسوه ذكر فرموده و آن قدرى كه از این پیامبر بزرگوار بعد از حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم ستایش و تمجید شده از دیگر انبیا به این عظمت یاد نشده است.
این پیامبر در مقام معرفى پروردگار در مقابل مردم بت پرست گوید: خداوند من كسى است كه مرا خلق كرد وهدایت نمود و خداوند من كسى است كه مرا غذا مى دهد وسیراب مى كند « الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ * وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ » خیرات وبركات را از خداوند مى داند آن گاه وقتى به مسأله مرض مى رسد به خودش نسبت مى دهد نه به خداوند:« وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ » چون در مقام ثناء و ستایش است مناسب نبود مرض و بیمارى را به خداوند نسبت دهد گر چه مرض بى ارتباط با او نیست بلكه سیاق كلام براى بیان این معنى است كه شفاى از مرض، رحمت و عنایت اوست.(378)
این پیامبر واجد بسیارى از صفات برجسته انسانى بود كه قرآن بدان اشاره مى كند بلكه تمام صفات یك انسان كامل در او جمع بود كه قرآن از او به عنوان یك امت یاد نموده « إِنَّ إِبْرَاهِیمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ »(379) ابراهیم به تنهایى یك امت و مطیع خداوند بود یا این كه مى فرماید: « إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُّنِیبٌ »(380) همانا حضرت ابراهیم بردبار، دلسوز و بازگشت كننده به سوى خدا بود و خلاصه پیامبرى بود ممتاز در همه اوصاف و خصال پسندیده و قهرمانى خستگى ناپذیر كه قرآن كریم مى فرماید: « وَإِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفَّىٰ »(381) ابراهیم كسى است كه وظیفه خود را ادا كرد، لذا قرآن كریم او را به عنوان الگو و سرمشق براى مردم ذكر نموده است « قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ »(382)
3. تسلیم و صبر حضرت اسماعیل علیه السلام
وقتى حضرت ابراهیم علیه السلام جریان خواب خود را براى فرزندش بیان كرد كه من در خواب دیده ام تو را ذبح و قربانى مى كنم «فانظر ما ذا ترى» فكر كن و نظریه خود را بیان كن كه در این كار چه مى بینى ؟ حضرت اسماعیل چون تسلیم پروردگار است، عرضه داشت:مأموریت خویش را انجام بده «یا ابت افعل ما تؤمر» بعد از آن مراتب ادب خویش را در برابر پروردگار به عالى ترین وجه بیان مى كند و هرگز به نیروى ایمان و تصمیم خود تكیه نمى كند، بلكه به مشیت و اراده خداوند اعتماد و تكیه مى كند كه گوید « سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ »(383) به خواست خداوند مرا از صابران خواهى یافت.
4. صبر و مقاومت حضرت هودعلیه السلام
حضرت هودعلیه السلام مبعوث به قوم عاد بود « وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا » قوم عاد در سرزمین یمن زندگى مى كردند حضرت آنان را به توحید ومبارزه با شرك و بت پرستى دعوت مى كرد « یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُ ۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ »(384)
ولى این قوم لجوج و مستكبر، مخصوصاً ثروتمندان از خود راضى كه قرآن از آن ها به (ملأ) تعبیر نموده یعنى ظاهر آن ها چشم پر كن بود به حضرت هود نسبت سفاهت و بى مغزى دادند و گفتند: ما تو را در سفاهت و سبك مغزى مى بینیم و گمان مى كنیم تو از دروغگویان باشى « قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِی سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِینَ »(385)
حضرت هودعلیه السلام با آرامش روحى و ادبى كه ویژه پیامبران است بدون اینكه عصبانى گردد فرمود: اى جمعیت من هیچ گونه سفاهتى در من نیست و وضع رفتار و گفتار من بهترین دلیل بر عقل من است من فرستاده پروردگار جهانیان هستم. « قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفَاهَةٌ وَلَٰكِنِّی رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ »(386)
5. عفو و بخشش حضرت یوسف علیه السلام
وقتى برادران حضرت یوسف او را شناختند، شرمندگى و خجالت زاید براى آن ها به وجود آمد امّا در انتظار این بودند كه ببینند آیا گناه بزرگشان قابل عفو و بخشش است یا نه لذا رو به سوى یوسف كردند و گفتند: به خدا سوگند كه پروردگار،تو را بر ما مقدم داشته و از نظر علم و عمل فضیلت بخشیده « قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَیْنَا » هر چند ما خطا كار بودیم «و ان كنّا لخاطئین».
اما حضرت یوسف علیه السلام حاضر نبود این حال شرمندگى برادران مخصوصاً، هنگام پیروزیش ادامه یابدبلافاصله با این جمله به آن ها امنیت و آرامش خاطر داد و گفت امروز هیچگونه سرزنش و توبیخى بر شما نخواهد بود.
« قَالَ لَا تَثْرِیبَ عَلَیْكُمُ الْیَوْمَ » و آنها را مورد عفو و بخشش و مرحمت خویش قرار داد و گفت: خداوند شما را مى بخشد چرا كه او ارحم الراحمین است « یَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ »(387)
6. شكر حضرت موسى علیه السلام
حضرت موسى علیه السلام چون مشاهده كرد خداوند او را از دست دشمنان نجات داد و به خاطرتمام نعمتهایى كه از اول عمر تا به حال خداوند به او مرحمت نموده عرضه مى دارد: خداوندا! به شكرانه نعمتى كه به من دادى من هرگز یاور و پشتیبان مجرمان نخواهم بود. « رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ »(388)
یكى از زشت ترین گناهان اعانت بر اثم كمك كردن به ستمگران است كه سبب مى شود انسان در سرنوشت شوم آن ها شریك باشد. در قرآن كریم روى این اصل اسلامى و انسانى كراراً تكیه شده است كه معاونت بر اثم و حمایت از مجرمین و معصیت كاران نكنید « وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ »(389) بر نیكى وتقوا تعاون كنید وبه گناه وستم هرگز كمك نكنید.
7. تواضع حضرت داوود و سلیمان علیهما السلام
این دو پیامبر بزرگ فضیلت علم و دانش را از خداوند مى دانند و به خود نسبت نمى دهند. قرآن مى فرماید: ما به داوود و سلیمان علم قابل ملاحظه اى بخشیدیم و آن ها گفتند: همه از آن خداوند است كه ما را بر بسیارى از بندگانش برترى بخشید « وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ عِلْمًا ۖ وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَىٰ كَثِیرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ »(390) در این جا حضرت داوود و سلیمان اولا موهبت علم را به خداوند نسبت مى دهند نه به خودشان. ثانیاً در برابر این نعمت، شكر و حمد الهى را به جا مى آورند تا روشن بشود هر نعمتى را شكرى لازم است. چون این دو پیامبر از تزكیه و تربیت روحى برخوردار هستند تواضع نموده در برابر خداوند علم را به او نسبت مى دهند افراد خود بین و متكبر اگر نعمتى را در زندگى خویش ببینند محصول زحمت هاى خود و نتیجه فكر و اندیشه خود مى پندارند كه قرآن از قول قارون چنین نقل مى كند « إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِندِی »(391) قارون گفت: این ثروتى كه من دارم به وسیله دانشى است كه تحصیل كرده ام.
8. حضرت لقمان و دستورات ده گانه تربیتى
قرآن كریم یكى از افرادى كه براى مردم الگو و نمونه تربیت روحى است حضرت لقمان علیه السلام را معرفى مى كند و دستورات تربیتى و اخلاقى او را نسبت به فرزندش بیان مى كند، در عظمت و بزرگى این شخص همین بس كه او حكیم الهى بود و از نعمت حكمت برخوردار بود، خداوند مى فرماید: ما به او حكمت عطا كردیم به این كه شاكر و سپاس گذار خداوند باشد كه به سود و منفعت خویش قدم برداشته « وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ۚ وَمَن یَشْكُرْ فَإِنَّمَا یَشْكُرُ لِنَفْسِهِ » حضرت لقمان ده دستور مهم و سازنده اعتقادى و اخلاقى نسبت به فرزندش بیان مى فرماید كه قرآن آنها رادر شش آیه توضیح مى دهدوتمام آن ها در تربیت روحى و تزكیه جان انسان تأثیر فراوان دارد.
1. شرك نیاوردن به خداوند
حكمت لقمان ایجاب مى كند كه قبل از هر چیز به سراغ اساسى ترین مسأله عقیدتى برود و آن مسأله توحید است « وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ » به خاطر بیاور هنگامى را كه لقمان به فرزندش گفت: در حالى كه او را موعظه مى كرد پسرم! چیزى را شریك خداوند قرار مده كه شرك ظلم بزرگى است.
2. توجّه دادن به معاد
« یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ » پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (عمل نیك یا بد) باشد ودر دل سنگى یا گوشه اى از آسمان ها وزمین قرار گیرد خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مى آورد؛ خداوند دقیق وآگاه است.
در این دو آیه خداوند دو اندرز لقمان پیرامون مسأله توحید و معاد را ذكر مى كند كه اساس سعادت و كمال بشر در توجه به مبدأ و معاد مى باشد بعد از آن به مهم ترین عامل تربیت كه نماز است اشاره مى كند.
3. امر به اقامه نماز
پسرم! نماز را برپا دار « یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ » چراكه نماز مهم ترین پیوند تو با خالق است نماز قلب تو را بیدار و روح تورا مصفّا و زندگى تو را روشن مى سازد و آثار گناه را از جانت مى شوید و تو را از فحشا و منكر باز مى دارد.
4- 5. امر به معروف و نهى از منكر
بعد از برنامه نماز، به مهم ترین دستور اجتماعى یعنى امر به معروف و نهى از منكر پرداخته،مى گوید:مردم را به نیكى ها و معروف دعوت كن و از منكرات باز دار « وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ »
6. امر به صبر و استقامت
بعد از این سه دستور عملى به مسأله صبر و استقامت كه در برابر ایمان همچون سر نسبت به بدن است پرداخته، مى گوید: در برابر مصایب و مشكلاتى كه بر تو وارد مى شود شكیبا باش،كه این از وظایف حتمى و كارهاى اساسى هر انسانى است « وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَكَ ۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ».
7- 8. امر به خوشرویى و تواضع
سپس لقمان به مسایل اخلاقى در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخت. نخست تواضع و فروتنى و خوشرویى را توصیه نمود، مى گوید: با بى اعتنایى از مردم روى مگردان « وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ » و مغرورانه بر روى زمین راه مرو « وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا ». چرا كه خداوند هیچ متكبر و مغرورى را دوست ندارد « إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ »
9. امر به اعتدال در راه رفتن و سخن گفتن
در آیه بعد دو برنامه دیگر اخلاقى را كه جنبه اثباتى دارد در برابر دو برنامه گذشته كه جنبه نفى داشت بیان كرده و مى گوید پسرم! در راه رفتنت اعتدال را رعایت كن «و اقصد فى مشیك» و در سخن گفتن نیز رعایت اعتدال را بنما و از صداى خود بكاه و فریاد مزن « وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ » چرا كه زشت ترین صداها صداى خران است « إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ »(392) در واقع این دو آیه از دو صفت خود برتر بینى و خود پسندى نهى نموده و به دو صفت اعتدال در راه رفتن و سخن گفتن امر نموده است(393).
10. حضرت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و خلق عظیم
قرآن كریم پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه وآله وسلم را به عنوان اسوه و الگوى تربیت مردم معرفى مى كند واز او به عنوان صاحب خلق عظیم یاد نموده « وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ »(394) و تو اخلاق عظیم و برجسته اى دارى. در این كه مقصود از خلق عظیم پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم چیست؟ اقوالى گفته شده است از جمله:
الف: تو بر دین بزرگى هستى كه دین اسلام است.
ب: تو متخلّق به اخلاق اسلام و بر طبع بزرگى هستى و حقیقت اخلاق آن است كه انسان نفس خود را به آن بیاراید.
ج : خلق عظیم صبر بر حق وبخشش وسیع وتدبیر به اقتضاى عقل مى باشد.
د: عایشه گوید: اخلاق پیامبر متضّمن بود آنچه كه در ده آیه اول سوره مؤمنون آمده است و كسى راكه خداوند ستایش كند بر این كه اخلاق بزرگى دارد دیگر بعد از آن ستایش، ستایشى نیست.
ه: خداوند خلق او را عظیم فرموده براى این كه با اخلاقش با مردم معاشرت داشت و با قلبش جدا بود پس ظاهرش با مردم باطنش با خدا بود
و: براى این كه حضرت امتثال نمود ادبى كه خداى سبحان او را فرموده « خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ »(395)
ز: خلق او را عظیم نموده براى اجتماع مكارم اخلاق در آن حضرت وتأیید مى كند این معنا را آنچه حضرت فرموده: «انما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق»
ح: از عایشه پرسیدند: اخلاق پیامبر چگونه بود؟ گفت:«كان خُلقه القرآن»
ط : بعضى گفته اند: سرّ این كه خداوند پیامبر را بر عظمت در اخلاق ستایش كرد آن است كه به او دستور داد تا به هدایت انبیا اقتدا كند « أُولَٰئِكَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ » كه منظور آن است كه به تمام فضایل اخلاقى كه در انبیا متفرق است اقتدا كند و چون این درجه عالیه براى هیچ یك از انبیاء پیشین میسّر نشد خداوند او را به اخلاق عظیم یاد كرد.(396)
مهربانى پیامبر اكرم (ص)
قرآن كریم پیامبر اكرم را به عنوان دلسوزترین شخص نسبت به هدایت مردم معرفى مى كند لذا مى فرماید: « لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ »(397). رسولى از خود شما به سویتان آمد كه رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤف و مهربان است، به اندازه اى پیامبر اكرم براى هدایت و راهنمایى و رسیدن به سعادت مردم سعى و تلاش مى كرد و غصه مى خورد كه خداوند در قرآن در چند مورد به او تسلیت مى گوید و مى فرماید: ناراحت و غمناك مباش از جمله: « فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ »(398) جان خودت را به خاطر شدت تأسف بر آن ها از دست نده كه خداوند به آنچه انجام مى دهند عالم است. « فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا »(399) گویى مى خواهى خود را از غم و غصه به خاطر اعمال آنها هلاك كنى،اگر آن ها به این گفتار ایمان نیاورند. « لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا یَكُونُوا مُؤْمِنِینَ »(400) گویى مى خواهى خود را هلاك كنى كه چرا این ها ایمان نمى آورند،این اوصاف برجسته كه حرص بر هدایت مردم و مهربانى نسبت به مؤمنین و غصه خوردن از عدم ایمان كفار و منافقین است فقط در قرآن براى پیامبر اكرم ذكر شده است.
قرآن كریم دستورات مختلفى به پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم مى دهدكه مقصود اصلى از آن دستورات تربیت و تزكیه مردم است كه مردم با عمل كردن به این دستورات و فرامین قرآن بتوانند به فضایل و مكارم اخلاق دست یابند از جمله به پیامبر مى فرماید: « خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ »(401) با آن ها مدارا كن و عذرشان را بپذیر و به نیكیهادعوت كن و از جاهلان روى بگردان و با آن ها ستیزه مكن.
الگوهاى تربیتى در كلام امیرالمؤمنین (ع)
امیرالمؤمنین علیه السلام كه خود نمونه اى كامل در اخلاق وتربیت نفسانى است و زندگى ورفتار واخلاق واعتقاد او سرمشق و درس براى همه مسلمین است چهار پیامبر بزرگوار را به عنوان اسوه و الگو معرفى مى كند كه عبارت است از: پیامبراكرم صلى الله علیه وآله وسلم، حضرت موسى علیه السلام، حضرت داوودعلیه السلام وحضرت عیسى علیه السلام مى فرماید: كفایت مى كند تو را كه از رسول گرامى اسلام (در رفتارش با دنیا) پیروى كنى و نكوهش و عیب جوییش تو را دلالت و راهنمایى مى كند به بسیارى رسوائى و زشتى هاى دنیا زیرا كه اطراف و اكناف آن (مال و منال دنیا و عشق و دلبستگى به آن) از آن حضرت گرفته شده و براى غیر او مهیّا گشته و آن حضرت از نوشیدن شیر گواراى آن باز داشته شد و از زر و زیورش دور گردیده شده.
«و لقد كان فى رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم كاف لك فى الاسوه و دلیل لك على ذم الدنیا و عیبها و كثرة مخازیها و مساویها. اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغیره اكنافها و فطم عن رضاعها و زوى عن زخارفها»
و اگر در مرتبه ثانى بخواهى از (رحمت هاى الهى برخوردار شده و در زمره خاصان محسوب شوى) از موساى كلیم علیه السلام پیروى كن آنجا كه گفت: پروردگارا! من به آنچه از خیر و نیكویى به سویم بفرستى نیازمندم. به خدا سوگند موسى از خدا جز نانى كه بخورد نخواست، زیرا كه خوراك او گیاهان زمین بود به طورى كه از لاغرى شكم و كم گوشتى سبزى گیاهان از اندرون وپوست شكمش دیده مى شد.
«و ان شئت ثنیت بموسى كلیم اللَّه علیه السلام حیث یقول: «رب انّى لما انزلت الّى من خیر فقیر» و اللَّه ما ساله الا خبزاً یأكله لانه كان یاكل بقلة الارض و لقد كانت خضرة البقل ترى من شفیف صفاق بطنه لهزاله و تشذب لحمه»
و در درجه سوّم اگر مى خواهى از حضرت داوودعلیه السلام كه داراى مزامیر بود وقارى اهل بهشت است آن حضرت به دست خویش از لیف خرما زنبیل ها بافته به رفقا و به همراهان خودمى دادومى فرمود: كدام یك از شما در فروش این، مرا یارى مى كند؟ (پس دوستانش آن ها را برایش فروخته و از بهایش نان جوین بود خریدارى مى كردند) و خوراك آن حضرت یك دانه از همان قرص هاى جوین بودكه از بهاى آن زنبیل ها تهیه شده بود.
«وان شئت ثلّثت بداود صاحب المزامیر و قاریى اهل الجنة فلقد كان یعمل سفائف الخوص بیده ویقول لجلسائه ایكم یكفینى ببیعها؟ و یاكل قرص الشعیر من ثمنها»
واگر در عیسى سخنى دارى ومى خواهى از او پیروى نمایى؛ فرزند مریم سنگ خارا را بالش مى ساخت. لباس زبر ودرشت مى پوشید، طعام خشن و غیر نرم میل مى فرمود. نان خورشش گرسنگى بود. چراغش در شب، روشنى ماه بود وسایه بان وپناهگاهش در زمستان مركز طلوع و غروب آفتاب بود. میوه خوشبویش گیاهى بود كه براى بهایم وچهارپایان مى روئید. نه زنى داشت كه او را به فتنه افكند، نه فرزندى كه او را غمناك سازد و نه مالى كه او را از یاد خدا غافل سازد ونه طمعى كه او را خوار سازد مركبش دو پایش، و خدمتكارش دو دستش بود. همه جا پیاده مى رفت وهركارى را خودش انجام مى داد.
«وان شئت قلت فى عیسى ابن مریم علیه السلام فلقد كان یتوسد الحجر و یلبس الخشن و یاكل الجشب و كان ادامه الجوع و سراجه بااللیل القمر و ظلاله فى الشتاء مشارق الارض و مغاربها و فاكهته و ریحانه ما تنبت الارض للبهائم و لم تكن له زوجة تفتنه و لاولد یحزنه و لامال یلفته و لاطمع یذّله دابّته رجلاه و خادمه یداه»
بعد از جملاتى حضرت مى فرماید: البته در روش پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله وسلم چیزى است كه معایب و رسوائى هاى جهان را به تو نشان مى دهد زیرا كه آن حضرت با اهل بیتش در گرسنگى به سر بردند و با آن مقام ارجمندى كه او نزد خدا داشت از زیورهاى آن كناره گرفت. پس بیننده باید به عقل خود مراجعه كند و بنگرد كه آیا خداوند محمدصلى الله علیه وآله وسلم رادر این امر، بزرگ شمرده یا كوچگ گرفته است؟ اگر گوید:كوچك گرفته به خداى بزرگ سوگند كه دروغ گفته و بهتان بزرگ زده (زیرا كه ممكن نیست خداوند به اشرف مخلوقات خود توجه نكند) و اگر گوید: او را گرامى داشته و بزرگ شمرده پس باید بداند كه غیر آن حضرت را كه جهان را برایش وسیع نموده كوچك داشته و بزرگ ترین و مقرب ترین بندگانش را از آن دور نموده است.
«و لقد كان فى رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم ما یدّلك على مساوى الدنیا و عیوبها اذجاع فیها مع خاصّته و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته فلینظر ناظر بعقله اكرم اللَّه محمّداًبذلك ام اهانه فان قال اهانه فقد كذب و اللَّه العظیم و اتى بالافك العظیم و ان قال اكرمه فلیعلم ان اللَّه قد اهان غیره حیث بسط الدنیا له و زواها عن اقرب الناس منه»(402)