ارتباط معرفت نفس با معرفت خداوند
در اینكه چه ارتباطى میان معرفت نفس با معرفت خداوند وجود دارد نظریّات مختلفى بیان شده كه به قسمتى از آن اشاره مى شود:
1. حدیث فوق، به «برهان نظم» اشاره مى كند. یعنى هر كس شگفتى هاى روح وجسم خود را بداند، راهى به سوى خدا به رویش گشوده مى شود؛ زیرا این نظمِ عجیب نمى تواند از غیر خداوند عالم و قادر سرچشمه گیرد.
2. ممكن است اشاره به برهان «وجوب و امكان» باشد چرا كه اگر انسان در وجود خویش دقّت كند، مى بیند وجودى است وابسته و نیازمند و بدون تكیه به قدرت لایزال امكان بقا براى او معنایى ندارد.
3. حدیث مذكور مى تواند اشاره به برهان «علت و معلول» باشد براى این كه هرگاه انسان، اندكى دقت كند مى فهمد كه وجود او معلول علّت دیگرى است كه او را در زمان خاصى به وجود آورده و هنگامى كه سراغ علت وجود خویش - فى المثل پدر و مادر - مى رود، باز آن ها را معلول علت دیگرى مى یابد و هنگامى كه سلسله این علت و معلول را سراغ مى گیرد به این جا مى رسد كه آن ها نمى توانند تا بى نهایت پیش روند زیرا بطلان تسلسل نزد همه دانشمندان مسلّم است؛ بنابراین باید این سلسله علل به علتى ختم شوند كه معلول نباشد و آن واجب الوجود است.
4. این حدیث مى تواند اشاره به «برهان فطرت» باشد یعنى هرگاه انسان به اعماق روح خود پى ببرد نور الهى توحید كه در درون فطرت اوست بر او آشكار مى شود.
5. این حدیث مى تواند ناظر به مسأله صفات خدا باشد، به این معنا كه هر كس خویشتن را با صفات ویژه ممكنات كه در او هست بشناسد، به صفات الهى پى مى برد و از محدودیت خویش به نامحدودیت خدا مى رسد زیرا اگر او هم محدود باشد، مخلوق است و از فناى خویش به بقاى خداوند پى مى برد زیرا اگر او هم فانى باشد مخلوق است نه خالق. لذا حضرت على علیه السلام مى فرماید: «و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه»(59)
مرحوم علامه مجلسى قدس سره مى گوید: این حدیث از چند طریق بریگانگى و ربوبیت خداوند دلالت دارد:
1. از آن جا كه روح، مدبّر بدن است پس جهان هستى هم مدبّرى دارد.
2. از آن جا كه روح، یگانه است بر یگانگى خدا دلالت دارد.
3. از آن جا كه بر حركت دادن تن قدرت دارد، دلیل برقدرت خداست.
4. از آن جا كه از بدن آگاه است، دلیل بر آگاهى خداوند است.
5. از آن جا كه روح براعضاى بدن تسلّط دارد، دلیل سلطه خداوند بر مخلوقات است.
6. چون روح، قبل از بدن بوده و بعد از آن نیز خواهد بود، دلیل بر ازلیّت و ابدیّت خداست.
7. از آن جا كه انسان، از حقیقت نفس آگاه نیست، دلیل بر این است كه احاطه بر كنه ذات خدا ممكن نیست.
8. از آن جا كه روح را نمى توان لمس كرد، دلیل بر این است كه خداوند لمس كردنى نیست.
9. از آن جا كه روح و نفس آدمى دیده نمى شود، دلیل بر این است كه خالقِ روح، دیدنى نیست.(60)
تجلیل نفس و تحقیر آن
در آیات و روایات در بعضى از موارد از نفس، تجلیل و در برخى موارد از آن تحقیر ونكوهش شده. در بعضى از تعبیرها آمده است: قدر و منزلت نفس خود را بدانید كه به اندازه بهشت ارزش دارد و در بعضى تعبیرها آمده است: با نفس خویش به مجاهدت و مبارزه برخیزید چون او دشمن شماست.
در این جا ممكن است سؤالى مطرح شود كه آیا به راستى انسان داراى یك نفس است كه صفات مختلف كسب مى كند یا این كه داراى دو نفس است كه یك نفس صفات خوب كسب مى كند و یك نفس صفات زشت و بد را تحصیل مى كند؟ قبل از پاسخ این سؤال ابتدا نمونه اى از آیات و روایات را در مدح و ستایش و نكوهش نفس مطرح نموده و بعد پاسخ را ذكر مى كنیم.
نكوهش از نفس
قرآن كریم مى فرماید: « وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ »(61) حضرت یوسف علیه السلام مى گوید: من هرگز نفس خودم را تبرئه نمى كنم كه نفس به بدى ها بسیار فرمان مى دهد.
حضرت على علیه السلام مى فرماید: «المؤمن لایمسى و لا یصبح الاونفسه مظنون عنده»(62) مؤمن صبحى را به شام نمى آورد و شبى را به صبح نمى آورد مگر این كه به نفس خویش بدگمان است. و نیز مى فرماید: «املكوا انفسكم بدوام جهادها»(63) به وسیله مبارزه با هواى نفس مالك خودتان شوید.