تعلیم مقدّم است یا تربیت؟
در چهار مورد از قرآن كریم موضوع تعلیم و تربیت به عنوان هدف
بعثت انبیا با هم ذكر شده است. در سه مورد تربیت و تزكیه بر تعلیم مقدّم شده است.(27) و تنها در آیه 129 بقره تعلیم بر تربیت و تزكیه مقدم شده است.
سرّ این كه تزكیه در آن آیات مقدم شده این است كه تزكیه و تربیت، علت نهایى براى رسالت است و علت غایى در قصد و تصور، مقدم است و لكن چون در عمل و وجود خارجى، مسأله تعلیم بر تربیت مقدّم است، در این آیه تعلیم مقدم بیان شده است.(28)
امكان تربیت
راه تربیت نفس و تهذیب اخلاق منحصر به مجاهدت و سعى و تلاش است و تا انسان كوشش نكند نمى تواند نفس سركش را رام كند. بعضى افراد تن پرور كه روزگار را به بطالت گذرانده اند و از جهاد با نفس فرار مى كنند، معتقدند كه اصلاح اخلاق امرى غیر ممكن است و امور طبیعى اصولاً قابل تغییر نیست و براى اثبات این اندیشه باطل خود به دو امر استدلال مى كنند:
1) اخلاق، صورت باطنى است؛ چنان كه خلقت، صورت ظاهرى است و همان طورى كه خلقت ظاهرى، قابل تغییر نیست اخلاق هم كه خلقت باطنى است، قابل تغییر نمى باشد.
2) اخلاق حسنه زمانى حاصل مى شود كه انسان بتواند به طور كلّى خشم و شهوت و دنیاطلبى و مانند آن را ریشه كن سازد و این امر غیر ممكن است و اشتغال به این كار تضییع عمر و بدون فایده است.
در پاسخ این گروه باید گفت: اگر اخلاق قابل تغییر و تبدیل نباشد این همه سفارش واندرز و راهنمایى هایى كه رهبران دینى داشته اند، لغو خواهد بود. علاوه آنكه خداوند نمى فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»(29) رستگار شد كسى كه تزكیه نفس كرد و زیان كرد كسى كه خود را فریب داد. اینان چگونه معتقدند كه انسان تربیت پذیر نیست، با این كه حیوانات وحشى وقتى با انسان انس مى گیرند، تربیت مى شوند، مانند آهو وسگ كه تعلیم دیده و صید مى كنند واسبى كه چموش است بر اثر تربیت، رام و منقاد مى گردد.(30)
راه تربیت
علامه طباطبایى قدس سره مى فرماید: یكى از راه هاى اصلاح اخلاق، كه در قرآن دیده مى شود این است كه انسان را از نظر روحى و عملى طورى تربیت كند و چنان علوم و معارفى در وجود او بپروراند كه با وجود آن جایى براى رذایل اخلاقى باقى نماند و ریشه رذایل اخلاقى سوزانده شود. این روش، در هیچ یك از كتاب هاى آسمانى و تعلیمات انبیا كه به دست ما رسیده وجود ندارد و در هیچ یك از آثار فكرى و حكماى الهى نیز دیده نمى شود.
مثلاً انسانى كه ریا مى كند و كارى براى غیر خدا انجام مى دهد یكى از دو علت بیشتر ندارد، یا مى خواهد از این راه، شخصیّت و عزتى كسب كند، یا از قدرت دیگران مى هراسد، چنین كسى وقتى متوجّه شود كه قرآن مى فرماید: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا»(31) و «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا»(32) باید به راستى به این دو حقیقت، ایمانِ راسخ داشته باشد و بداند كه عزّت و قدرت، تنها از آن خداست و این جاست كه دیگر زمینه اى براى ریا و ظاهر سازى در او باقى نمى ماند. نه به كسى امید دارد و نه از كسى مى ترسد اگر این دو حقیقت، به یقین در دل انسان جاى گیرد، تمام رذایل اخلاقى را از دل مى زداید و به جاى آن ها صفات كریمه را قرار مى دهد مانند ترس از خدا، عزّت نفس، مناعت طبع، استغنا.
خداوند در قرآن كریم چندین بار فرمود: مالكیّت، تنها از آنِ خداست، هر چه در آسمان ها و زمین است از اوست. كسى كه به حقیقت این مالكیت واقف باشد و بداند هیچ یك از موجودات، استقلالى از خود ندارند و هرگز از ذات مقدّس او بى نیاز نیستند و خداوند مالك حقیقى ذات هر چیز و آنچه مربوط به ذات اوست مى باشد و به این حقیقت ایمان داشته باشد، در نظر چنین كسى همه موجودات، هم از نظر ذات و هم از نظر صفات و افعال از درجه استقلال مى افتند واضح است چنین كسى ممكن نیست غیر خدا را طالب باشد و خضوع یا خوفى و رجایى نسبت به دیگرى پیدا كند یا از غیر خدا لذّت ببرد یا بر غیر او تكیه كند یا كار خود را به دیگرى واگذارد؛ او جز حق نمى خواهد و جز خدا نمى جوید خدایى كه ذات مقدّسش باقى و همه چیز جز او فانى است.
آیاتى كه این روش را در تربیت و اخلاق تعقیب مى كند فراوان است از جمله: «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ»(33) او خداوندى است كه معبودى جز او نیست و براى او نام هاى نیك است.
«ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَیْءٍ»(34) این است خداوند، پروردگار شما، هیچ معبودى جز او نیست، آفریدگار همه چیز است.
«الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»(35) (خداوند) همان كسى است كه همه چیز را نیكو آفرید.
«وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ»(36) و همه چهره ها در آن روز (قیامت) در برابر خداوند حىّ قیوم، خاضع مى شود.
«كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ»(37) همه موجودات در برابر او خاضعند.(38)