بازسازى کعبه
حضرت اسماعیل و هاجر(علیهما السلام) در کنار قبیله جرهم، که اهل یمن و فاتحان حجاز بودند، زندگى خود را مى گذراندند. اسماعیل روز به روز بزرگ تر و رشیدتر مى شد. مادر برایش همسرى از قبیله جرهم انتخاب کرد، و بدینسان اسماعیل(علیه السلام) داماد آنها شد. اکنون دیگر سختى هاى دوران کودکى اسماعیل پشت سر گذاشته شده، و آنها زندگى خوبى دارند. ابراهیم(علیه السلام) چند بار به همسر و فرزندش سر زد. در یکى از سفرها، وقتى که به مکّه آمد، متوجّه شد همسرش هاجر از دنیا رفته است. اسماعیل مرگ مادر را به پدر تسلیت گفت. در این سفر بود که ابراهیم خلیل خطاب به اسماعیل گفت: «اکنون زمان بازسازى خانه کعبه فرا رسیده است. اسماعیل! تو قطعات سنگ را به نزدیکى کعبه بیاور، تا من کار بازسازى خانه را شروع کنم».
اسماعیل از کوه هاى اطراف خانه خدا، سنگ هاى مناسب را انتخاب کرده و به کنار کعبه منتقل نمود، و ابراهیم(علیه السلام) خانه را ساخت. خانه اى بسیار ساده، که عظمت و شکوه بسیارى دارد.
حضرت على(علیه السلام) در خطبه قاصعه مى فرماید:
«أَلاَ تَرَوْنَ أَنَّ اللّهَ، سُبْحَانَهُ، اخْتَبَرَ الاَْوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ، إِلَى الاْخِرِینَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ; بِأَحْجَار لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ، وَ لاَ تُبْصِرُ وَ لاَ تَسْمَعُ. فَجَعَلَهَا بَیْتَهُ الْحَرَامَ (الَّذِی جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِیاماً)».
ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الاَْرْضِ حَجَراً، وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْیَا مَدَراً. وَ أَضْیَقِ بُطُونِ الاَْوْدِیَةِ قُطْراً. بَیْنَ جِبَال خَشِنَة، وَ رِمَال دَمِثَة، وَ عُیُون وَشِلَة، وَ قُرًى مُنْقَطِعَة; لاَ یَزْکُوبِهَا خُفٌّ، وَ لاَ حَافِرٌ وَ لاَ ظِلْفٌ. ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ وَلَدَهُ أَنْ یَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، وَ غَایَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ. تَهْوِی إِلَیْهِ ثِمَارُ الاَْفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَار سَحِیقَة وَ مَهَاوِی فِجَاج عَمِیقَة، وَ جَزَائِرِ بِحَار مُنْقَطِعَة، حَتَّى یَهُزُّوا مَنَاکِبَهُمْ ذُلُلاً یُهَلِّلُونَ لِلّهِ حَوْلَهُ. وَ یَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ. قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِیلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمْ، ابْتِلاَءً عَظِیماً وَ امْتِحَاناً شَدِیداً وَ اخْتِبَاراً مُبِیناً. وَ تَمْحِیصاً بَلِیغاً جَعَلَهُ اللّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ. وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَضَعَ بَیْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَیْنَ جَنَّات وَأَنْهَار وَسَهْل وَقَرَار، جَمَّ الاَْشْجَارِ، دَانِىَ الثِّمَارِ، مُلْتَفَّ الْبُنَى، مُتَّصِلَ الْقُرَى، بَیْنَ بُرَّة سَمْرَاءَ وَ رَوْضَة خَضْرَاءَ، وَ أَرْیَاف مُحْدِقَة، وَ عِرَاص مُغْدِقَة، وَ رِیَاض نَاضِرَة، وَ طُرُق عَامِرَة، لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلاَءِ. وَ لَوْ کَانَ الاِْسَاسُ الَْمحْمُولُ عَلَیْهَا، وَ الاَْحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِها بَیْنَ زُمُرُّدَة خَضْرَاءَ، وَ یَاقُوتَة حَمْرَاءَ; وَ نُور وَ ضِیَاء، لَخَفَّفَ ذلِکَ مُصَارَعَةَ الشَّکِّ فِی الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِیسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَلَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّیْبِ مِنَ النَّاسِ، وَ لکِنَّ اللّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ، وَیَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ. وَلِیَجْعَلْ ذلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ، وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ;
مگر نمى بینید خداوند انسان ها را از زمان آدم تا انسان هاى آخرین این جهان، با سنگ هایى که نه زیان مى رسانند و نه نفع مى بخشند، نه مى بینند و نه مى شنوند آزمایش نموده، و این سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده، و آن را موجب پایدارى و پابرجایى مردم گردانیده است.
سپس آن را در سنگلاخترین مکان ها، و بى گیاه ترین نقاط زمین، و کم فاصله ترین درّه ها قرار داد. در میان کوههاى خشن، رمل هاى فراوان، چشمه هاى کم آب و آبادى هاى از هم جدا و پرفاصله، که نه شتر و نه اسب و نه گاو و نه گوسفند هیچ کدام در آن به راحتى زندگى نمى کند.
سپس آدم(علیه السلام) و فرزندانش را فرمان داد که به آن سو توجّه کنند، و آن را مرکز تجمّع و سرمنزل مقصود و باراندازشان گردانید; تا افراد از اعماق قلب به سرعت از میان فلات و دشت هاى دور، و از درون وادى ها و درّه هاى عمیق، و جزایر از هم پراکنده دریاها، به آنجا روى آوردند، تا به هنگام سعى، شانه ها را حرکت دهند و لا اِلهَ اِلاَّ الله گویان، اطراف خانه طواف کنند، و با موهاى آشفته و بدن هاى پرگرد و غبار به سرعت حرکت کنند، لباس هایى که نشانه شخصیّت هاست را کنار انداخته، و با اصلاح کردن موها قیافه خود را تغییر دهند.
این آزمونى بزرگ، و امتحانى سخت و آزمایشى آشکار و پاکسازى و خالص شدنى مؤثّر است، که خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشتش قرار داده است.
اگر خداوند خانه محترمش و مکان هاى مناسک حج را در میان باغ ها و نهرها و سرزمین هاى هموار و پردرخت و پرثمر، مناطقى آباد و داراى خانه و کاخ هاى بسیار و آبادى هاى به هم پیوسته; در میان گندم زارها و باغ هاى خرّم و پرگل و گیاه، در میان بستان هاى زیبا و پرطراوت و پرآب; در وسط باغستانى بهجت زا و جادّه هاى آباد قرار مى داد، به همان نسبت که آزمایش و امتحان ساده تر بود پاداش و جزا نیز کمتر بود.
و اگر پى و بنیان خانه کعبه و سنگ هایى که در بناى آن به کار رفته از زمرّد سبز و یاقوت سرخ و نور و روشنایى بود...
شک و تردید دیرتر در سینه هاى (ظاهربینان) رخنه مى کرد، و کوشش ابلیس بر قلب ها کمتر اثر مى گذاشت، و وسوسه هاى پنهانى از مردم منتفى مى گشت.
امّا خداوند بندگانش را با انواع سختى ها مى آزماید، و با انواع مشکلات دعوت به عبادت مى کند، و به اقسام گرفتارى ها مبتلا مى نماید، تا تکبّر را از قلب هایشان خارج سازد، و خضوع و آرامش را در جان آنها جایگزین نماید، و دروازه هاى فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید، و وسایل عفو خویش را به آسانى در اختیارشان قرار دهد».
دعاهاى ابراهیم خلیل(علیه السلام)
حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از اتمام بازسازى کعبه دست به دعا برمى دارد و هفت دعا مى کند که هر کدام از دیگرى بهتر است. مى فرماید:
1. «(رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً); پروردگارا! این سرزمین را شهر امنى قرار ده».(74)اوّلین دعا و خواسته ابراهیم خلیل(علیه السلام) امنیّت شهر مکّه است; اگر امنیّت نباشد جامعه ها از استحکام لازم برخوردار نخواهد بود; زیرا تمام مسائل بر محور امنیّت دور مى زند. هنگامى که نیروى انتظامى براى برقرارى امنیّت در سطح شهرها و کشور، با اراذل و اوباش برخورد مى کند، تا خانواده و ناموس هاى مردم احساس امنیّت کنند، صداى رسانه هاى خارجى بلند شده، و متأسّفانه بعضى ازهم فکرانشان در داخل کشور نیز با آنها هم صدا مى شوند. آیا آنها دوست دارند امنیّت خانواده هاى مردم در خطر باشد، امّا اراذل و اوباش احساس خطر نکنند؟ این نوع برخوردها حقیقتاً جاى تعجّب دارد. معناى امنیّت را کسانى درک مى کنند که جنگ تحمیلى هشت ساله را لمس نمودند. زمانى که صدام ملعون، شهرها را هدف موشک هاى دوربرد خود قرار مى داد بعضى از مردم حاضر نبودند به حمام بروند; زیرا مى ترسیدند همان زمان مورد حمله موشکى قرار گرفته و در حالى که عریان هستند کشته شوند! براى نماز باید گوشه اى از خانه که استحکام بیشترى داشت را انتخاب مى کردیم تا به هنگام حمله هوایى کمتر احساس خطر کنیم. اکنون باید هزاران بار خدا را شکر کنیم که امنیّت در کشور ما حکمفرماست. اگر سرى به کشورهاى ناامن همسایه بزنیم، قدر امنیّت خود را خواهیم دانست.
2. «(وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ); و اهل آن را ـ آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آورده اند ـ از ثمرات (گوناگون)، روزى ده».(75) دعاى اوّل، جنبه معنوى داشت، و این دعا جنبه مادّى. علّت این که حضرت دعا مى کند خداوند به اهل مکّه روزى دهد تا دچار فقر و نیازمندى نشوند، این است که فقر باعث کفر و بى ایمانى مى شود. فقر زمینه ساز انواع مفاسد و جرایم و گناهان (نظیر موادّ مخدر، مفاسد اجتماعى، و ناهنجارى هاى اقتصادى) و شایع شدن فقر و فحشا و جرایم است، و اساس خانواده ها را به خطر مى اندازد. در نتیجه اسلام توصیه مى کند که مسلمانان به گونه اى برنامه ریزى کنند که حتّى یک فقیر در جامعه نباشد. امام صادق(علیه السلام)فرمود: «اگر مردم حقوق شرعیّه اموال خود را بپردازند یک مسلمان فقیر باقى نمى ماند. (مابقى مسلم فقیراً محتاجاً).(76) باید به آن سمت حرکت کنیم، تا در نتیجه بتوانیم اخلاق و ایمان جوانانمان را حفظ نماییم.
3. «(رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ);(77) پروردگارا! از ما بپذیر، که تویى شنوا و دانا».
از این دعا استفاده مى شود که: «تنها فزونى اعمال مهم نیست، بلکه اعمال مقبول مهم است». دو رکعت نمازى که با حضور قلب خوانده شود و مقبول درگاه الهى قرار گیرد، از هزار رکعت نماز بدون حضور قلب که مقبول درگاه پروردگار قرار نگیرد، بهتر است.
اگر نیّت ها خالص شود اعمال نیز پاک و مقبول مى گردد، چرا که خلوص نیّت به اعمال رنگ و جهت مى دهد. تصوّر کنید که دو نفر مى خواهند در شهرى، بیمارستانى بسازند. یکى با خلوص نیّت، و دیگرى با ریاکارى. آن که نیّت خالص دارد، محرومترین نقطه شهر را انتخاب کرده، و بهترین مصالح و ابزار را به کار مى گیرد، تا ساختمانى محکم و با عمرى طولانى، براى محتاج ترین مردم ساخته شود. امّا شخص ریاکار، که کارى با نیاز و احتیاج مردم ندارد، ساختمان را در محلّى بنا مى کند که بیشتر در دید مردم بوده، و تعریف و تمجید آنها را در پى داشته باشد و استحکام بنا و مصالح خوب و مناسب هم برایش مهمّ نیست، بلکه به دنبال آن است که هر چه زودتر سرهم بندى کند و به هدف و مقصود خود که تعریف و تمجید مردم است، برسد.
4. «(رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ); پروردگارا! ما را تسلیم (فرمان) خود قرار ده».(78) تسلیم فرمان پروردگار بودن، و گزینشى برخورد نکردن، بسیار مهم است. این که آنچه از دستورات اسلام که موافق میل و حافظ منافع ماست را بپذیریم، و آنچه مخالف میل و مطامع شخصى ماست را نپذیریم، صحیح نیست.
ببرى مال مسلمان و چو مالت ببرند *** بانک و فریاد برآرى که مسلمانى نیست
در اوّلین سفرى که به حج مشرّف شدم همسفرى داشتم که استاد دانشگاه و رئیس بیمارستان شیراز در زمان طاغوت بود. موهاى بلند زیبایى داشت. روزى نزد من آمد و پرسید: آیا مى توانم موهاى سرم را نتراشم؟ گفتم: به فتواى آیة الله العظمى بروجردى(رحمه الله)، که از مراجع تقلید آن زمان بود احتیاط واجب آن است که سرتان را بتراشید. گفت: اگر موهاى سرم را بزنم سردرد مى گیرم. باز هم باید آن را بتراشم؟ گفتم: در این صورت تراشیدن واجب نیست.
او را در سرزمین منى دیدم که سرش را تراشیده، و کلاهى بر سر نهاده بود. پرسیدم: چطور شد که سر را تراشیدید؟ گفت: «فکر کردم نکند سردرد بهانه اى براى فرار از انجام این حکم الهى باشد، به همین خاطر سر را تراشیدم. یا قانون و آیینى را نباید بپذیریم، و اگر پذیرفتیم باید کاملاً به تمام دستورات آن عمل کنیم. این که تراشیدن موهاى سر است، اگر اسلام دستور دهد سرم را از بدن جدا کنم این کار را خواهم کرد!».
خدایا! ما را در مقابل تمام دستوراتت تسلیم کن.
5. «(وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَّکَ); و از دودمان ما، امّتى که تسلیم (فرمان) تو باشند به وجود آور».(79)
پنجمین دعاى حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى آیندگان است. او نه تنها نگران ایمان و اعتقاد نسل فعلى است، که در اندیشه ایمان و اسلام نسل هاى بعدى نیز هست. لذا مى فرماید: «خدایا فرزندان و نوه ها و نتیجه ها و نسل آنها، همه را تسلیم فرمان خود گردان». کسانى که به خارج از کشور مهاجرت کرده و در آنجا ساکن مى شوند، باید از این دعاى حضرت ابراهیم(علیه السلام) درس بگیرند. زیرا ممکن است دین و اعتقادات خود و خانواده و فرزندانشان را حفظ کنند، ولى اغلب نسل آنها از دست خواهند رفت، و با اسلام خداحافظى خواهند کرد. بدین جهت، باید برنامه اى تنظیم کنند که نسلشان بیمه و تضمین شود، و آنها هم تسلیم فرمان هاى الهى باشند.
6. «(وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ); و شیوه عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر، که تویى توبه پذیر و مهربان».(80)
عبادات و دیگر برنامه هاى دینى باید همان گونه که خداوند فرموده و در شرع مقدّس مشخّص شده انجام شود، و هر کس حق ندارد مطابق میل و سلیقه و علاقه خود آن را انجام دهد. متأسّفانه در عصر و زمان ما برنامه هایى دیده مى شود که معلوم نیست چه کسانى آن را درست کرده اند و بر چه پایه و اساسى است، و مسلمانان باید مراقب باشند. به عنوان مثال مى توان به ختم انعام اشاره کرد; سوره انعام بسیار مهم است تا آنجا که هنگام نزول آن 10 هزار فرشته این سوره را بدرقه مى کردند، و ختم و تلاوت آن بسیار ارزشمند است(81); امّا باید مانند سایر سوره ها از ابتدا تا انتهاى آن تلاوت گردد، و در بین آیات آن چیزى خوانده نشود، و ذکر توسّل و سایر اذکار که مایلند انجام شود قبل از شروع به تلاوت سوره یا پس از پایان یافتن آن انجام شود; زیرا اگر هر کس بخواهد دستورات دینى را مطابق میلش بجا آورد، سنگ روى سنگ باقى نمى ماند.
7. «(رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ); پروردگارا! پیامبرى در میان آنها از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند، زیرا تو توانا و حکیمى (و بر این کار، قادرى)».(82)
همّت حضرت ابراهیم(علیه السلام) چقدر بلند است. دعایى مى کند که پس از سالیان دراز در عصر خاتم الانبیا حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) به اجابت مى رسد. بنابراین اگر خوب فکر کنیم ما امروز بر سر سفره حضرت ابراهیم خلیل(علیه السلام) نشسته ایم; چرا که پیامبر ما از نسل فرزند او اسماعیل(علیه السلام) و دین ما محصول دعاى اوست.
وقتى که انسان در مورد دعاهاى حضرت ابراهیم(علیه السلام) اندیشه مى کند به وجد مى آید. ما باید دعا کردن را هم از پیامبران و ائمّه(علیهم السلام) فرا گیریم. آنها فقط به مسائل مادّى نمى اندیشیدند، همان گونه که فقط به فکر خود و نسل حاضر نبودند، امّا ما چگونه دعا مى کنیم؟!
صلاح کار کجا ومن خواب کجا *** ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
ما باید در مورد دعاهاى حضرات معصومین(علیهم السلام) نظیر دعاى کمیل حضرت على(علیه السلام)، دعاى عرفه امام حسین(علیه السلام)، دعاى ابوحمزه امام سجّاد(علیه السلام)، و دعاى افتتاح امام زمان(علیه السلام)، و سایر دعاهاى ارزشمند و داراى مضامین عالى آن بزرگواران، بیشتر مطالعه و تحقیق نموده، و از نحوه دعا کردن آن عزیزان درس عبرت گرفته، و آن را به دیگران انتقال دهیم.
فصل دهم: داستان ذبح اسماعیل(علیه السلام)
یکى از بخش هاى مهمّ زندگانى ابراهیم خلیل(علیه السلام) ـ که بسیار پر رمزو رازست ـ داستان قربانى و سر بریدن فرزندش اسماعیل(علیه السلام) است که خداوند متعال در ضمن آیات 101-108 سوره صافّات به آن پرداخته است. توجّه فرمایید:
«(فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَم حَلِیم); ما او ]= ابراهیم[ را به نوجوانى بردبار (و صبور) بشارت دادیم».
از آنجا که خداوند مى خواهد داستان ذبح اسماعیل(علیه السلام) را بیان کند، و آن حضرت در این امتحان حلم و بردبارى کرد، خداوند به این صفت او اشاره کرده است.
«(فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ یَا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِینَ); هنگامى که او به مقام سعى و کوشش (و حدّ رشد) رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مى کنم، پس بنگر رأى تو چیست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور دارى اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت».
اوّل اینکه، از جمله «افعل ما تؤمر» استفاده مى شود که حضرت ابراهیم(علیه السلام) تنها صحنه ذبح اسماعیل(علیه السلام) را در خواب مشاهده نکرد، بلکه در عالم خواب به وى دستور داده شد که فرزندش اسماعیل را ذبح کند.
دوم اینکه، خواب انبیا با خواب هاى مردم تفاوت دارد; خواب انبیا حجّت است، امّا خواب هاى مردم حجّیت ندارد. این که فلان کس خواب مى بیند در فلان مکان امامزاده اى دفن شده، و روح آن امامزاده به او دستور داده که به مردم بگوید براى او گنبد و بارگاهى بسازند اعتبارى ندارد. تفاوتى نمى کند که واقعاً چنین خوابى دیده باشد، و یا به اهداف و اغراض مالى و به دست آوردن درآمد و مانند آن، خوابى دروغین ساخته باشد، که از هر دو نمونه کم نیست. در هر حال هیچ یک از خواب هاى مردم حجّت نیست، و منشأ عمل واقع نمى شود. امّا خواب انبیا و پیامبران(علیهم السلام) چنین نیست. خوابى که حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مورد ذبح اسماعیل(علیه السلام) مى بیند، خوابى که حضرت یوسف(علیه السلام)مى بیند،(83) خوابى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در مورد فتح مکّه مى بیند،(84) و خواب دیگر انبیا همه حجّت است. و در حقیقت یکى از مجارى وحى انبیا خواب است، زیرا همان گونه که فرشته در بیدارى بر پیامبران نازل مى شود، در خواب هم نازل مى گردد.
سوم اینکه، طبق آنچه در روایات آمده، خواب حضرت ابراهیم(علیه السلام) چند بار تکرار شد.(85) اوّلین بار در صحراى عرفات بود، بار دیگر در صحراى مشعر الحرام خواب دید، سپس در منى همان خواب تکرار شد، تا این که ابراهیم(علیه السلام) مطمئن شد که این یک خواب معمولى نیست، بلکه مأموریّتى الهى است که باید انجام دهد.
چهارم اینکه، ابراهیم(علیه السلام) با ذبح اسماعیل(علیه السلام) نهایت ایثار را از خود بروز داد. چون خداوند این فرزند را در سنّ پیرى به او داده، و مدّت ها (حدود 13 سال) از وى دور بوده، و به فرمان خدا با مادرش به تنهایى در صحراى گرم و سوزان مکّه زندگى کرده است. از این طور تمام دلبستگى ابراهیم(علیه السلام) در این دنیا ـ به حسب ظاهر ـ به اسماعیل(علیه السلام) است. امّا اکنون مأموریّت یافته که با دستان خویش سر از بدنش جدا کند. آیا بالاتر از این ایثار تصوّر مى شود؟!
پنجم اینکه، نه تنها! ابراهیم خلیل(علیه السلام) تسلیم محض فرمان خدا بود، که همسرش هاجر و فرزند سیزده ساله اش اسماعیل(علیه السلام) نیز آماده پذیرش فرمان الهى بودند. بنابراین وقتى که حضرت ابراهیم(علیه السلام)نظر اسماعیل را در مورد این مأموریّت پرسید، در پاسخ گفت: «هر چه دستور خداست اجرا کن، به خواست خدا صبر خواهم کرد» و هنگامى که اسماعیل(علیه السلام) مأموریّت پدر را براى مادرش بیان کرد، هاجر خطاب به شوهرش گفت: «اى پیامبر خدا! هر چند اسماعیل حاصل تمام عمر من است، ولى در برابر فرمان خدا راهى جز اطاعت و تسلیم نیست. بنابراین، مأموریّتت را انجام بده». بدینسان هر سه نفر آماده انجام فرمان پروردگار شدند.
ششم اینکه، ابراهیم خلیل(علیه السلام) دست فرزند دلبندش را گرفت و با هم به سوى قربانگاه حرکت کردند. به جمره اولى (اوّلین ستونى که حجّاج در مناسک حج آن را رمى کنند) که رسیدند شیطان ظاهر شد و شروع به وسوسه حضرت ابراهیم(علیه السلام) کرد و گفت: «این چه کار غیر عاقلانه اى است که مى خواهى انجام دهى؟ این خواب، وحى نبود، بلکه از وسوسه هاى شیطان است». ابراهیم(علیه السلام)هفت سنگ برداشت و به سوى شیطان نشانه گرفت. شیطان دور شد. ابراهیم و اسماعیل مقدارى حرکت کردند. در محلّ جمره دوم، دوباره شیطان ظاهر شد و گفت: «ابراهیم! فردا جواب ملامت ها و سرزنش هاى مردم را چه خواهى داد؟» حضرت دوباره با هفت سنگریزه شیطان را دور کرد، و به حرکت خود ادامه داد. شیطان براى بار سوم در محلّ جمره سوم ظاهر گشت، و گفت: «ابراهیم! تو مى خواهى عمرى را با هاجر زندگى کنى. پس از ذبح اسماعیل چگونه مى توانى به صورت هاجر نگاه کنى؟» حضرت براى بار سوم هفت سنگریزه دیگر به سوى شیطان پرتاب کرد، و هنگامى که شیطان دید وسوسه هاى او در عزم راسخ ابراهیم(علیه السلام)هیچ خللى وارد نمى کند، او را رها کرد و رفت.
ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) به قربانگاه رسیده، آماده انجام فرمان خداوند شدند. امّا هر دو مانند ابر بهار اشک مى ریختند. ابراهیم(علیه السلام) پدر است و عاطفه پدرى دارد، و اسماعیل نوجوان فرزند اوست و محبّت و علاقه فرزندى دارد. و عاطفه و محبّت پدرى و فرزندى منافاتى با انجام فرمان خدا ندارد. دستور خدا را انجام مى دهد، امّا گریه اش را هم مى کند.
هفتم اینکه، اسماعیل 13 ساله که تسلیم فرمان پروردگار و آماده انجام مأموریّت پدر شده، خطاب به پدر مى گوید: «پدرجان! ابتدا صورتم را بر روى خاک بگذار، تا چشمانت به چشمانم نیفتد، و عواطف پدرانه ات تحریک نشود; زیرا ممکن است مانع انجام فرمان پروردگار شود. سپس دست هایم را محکم ببند، تا مبادا از خود بى خود گشته و مانع انجام مأموریّتت گردم».(86)
همه چیز آماده شده، و تمام مقدّمات فراهم گردیده، و اینک ابراهیم خلیل قصد دارد فرزندش اسماعیل را به خاطر انجام فرمان الهى ذبح کند. بدین منظور، کارد را بر گلوى اسماعیل مى گذارد. امّا هر چه فشار مى دهد، نمى برد! نکند کارد تیز نیست، آن را امتحان مى کند، بسیار تیز و برّان است. دوباره کارد را بر گلوى اسماعیل مى گذارد، ولى این بار هم نمى برد. حضرت خطاب به کارد مى گوید: چرا نمى گذارى فرمان پروردگارم را انجام دهم؟ کارد مى گوید: «الخلیل یأمرنى والجلیل ینهانى; ابراهیم خلیل مرا امر به بریدن مى کند، و خداى ابراهیم از این کار مَنعم مى کند».(87) اینجا بود که فرشته وحى بر حضرت ابراهیم(علیه السلام) نازل شد. توجّه کنید:
«(فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنِینَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاَءُ الْمُبِینُ * وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْح عَظِیم * وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الاْخِرِینَ); هنگامى که هر دو تسلیم (فرمان الهى) شدند و ابراهیم پیشانى او را بر خاک نهاد، او را ندا دادیم که: اى ابراهیم! آن رؤیا را تحقّق بخشیدى (و آماده قربانى فرزند شدى) ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم. به یقین این همان امتحان آشکار است. ما قربانى عظیمى را فداى او کردیم، و نام نیک او را در امّت هاى بعد باقى نهادیم».