فهرست کتاب


قهرمان توحید(شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم(ع))

آیت الله مکارم شیرازی گردآوری: ابوالقاسم علیان نژادی

2. ثروت شایسته و ناشایست

همه شنیده ایم که حضرت ابراهیم(علیه السلام) در سایه کار و تلاش و فعّالیّت و مدیریّت، انسان ثروتمندى بود. از این رو در بین برادران ترک زبان مرسوم است که اگر بخواهند براى کسى دعا کنند که ثروتمند شود مى گویند: «خداوند دولت ابراهیم عطا کند»; امّا آیا ثروتمند بودن امرى ناپسند و مذموم است، یا پسندیده و ممدوح مى باشد؟

در جامعه ما دو دیدگاه در این زمینه وجود دارد که یکى جانب افراط را طى کرده، و دیگرى راه تفریط را پیموده است. عدّه اى بطور کلّى ثروت را ضدّ ارزش، و ثروتمند را انسانى غیر ارزشى مى پندارند، و در مقابل، برخى آن را بسیار خوب مى دانند. کدام نظریّه حق است؟
پاسخ این سؤال را حضرت على(علیه السلام) در خطبه 209 نهج البلاغه داده است.
توضیح اینکه: حضرت وارد بصره شد. در آنجا دوستى به نام «علاء بن زیاد» دارد، که انسانى با معرفت و با شخصیّتى است. به حضرت اطّلاع دادند که علاء بیمار شده است. حضرت فرمود: «به عیادتش برویم». عیادت یکى از آداب ارزشمند اسلامى است که در روند درمان بیمار بسیار مؤثّر است; چرا که عیادت باعث تقویت روحیه بیمار مى شود، و 50% سلامتى بیمار در تقویّت روحیه اوست. حضرت و همراهان به سمت خانه علاء حرکت کردند. وقتى به خانه او رسیدند، مشاهده کردند که علاء داراى خانه اى بسیار وسیع است. حضرت در کنار بستر علاء نشست و پس از احوالپرسى مختصر به علاء فرمود: «این خانه بزرگ در روز قیامت بیشتر مورد نیاز توست»; یعنى چرا خانه اى به این بزرگى تهیّه کرده اى، مى توانستى به خانه کوچکترى قناعت کنى و بقیّه پول آن را صرف بى خانمان ها نمایى. سپس فرمود: «بَلى اِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الاْخِرَةَ: تَقْرى فیهَا الضَّیْفَ، وَتَصِلُ فیهَا الرَّحِمَ، وَتُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطلِعَها; فَاِذا اَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الاْخِرَةَ; آرى! اگر بخواهى مى توانى به وسیله آن به آخرت برسى (و سعادتمند شوى) به این گونه که از میهمانان در آن پذیرایى کنى و صله رحم در آن بجا آورى و حقوق شرعى و الهى آن را بپردازى; اگر به وسیله این خانه چنین کنى، به خانه آخرت نایل شده اى!».
امروزه هم اگر ثروتمندان پنج شرط را رعایت کنند، سرمایه آنها ضدّ ارزش نخواهد بود. انسان هاى مدیر و مدبّر، اگر با توجّه به پنج شرطى که مى آید سرمایه اى تهیّه کنند هیچ مشکل شرعى نخواهد داشت:
1. آن را از راه مشروع تهیّه کنند. براى به دست آوردن آن، مرتکب احتکار، رباخوارى، امتیازات نامشروع، زد و بند، رشوه خوارى و مانند آن نشده باشند.
2. درآمدشان را در همین کشور سرمایه گذارى کرده، و آن را روانه بانک هاى خارجى نظیر سوئیس و دبى و دیگر کشورها ننمایند.
3. حق و حقوق شرعى و قانونى آن را بپردازند. نه در پرداخت وجوهات شرعیّه کوتاهى کنند، و نه از مالیات عادلانه شانه خالى نمایند.
4. سرمایه خود را احتکار نکنند، بلکه به وسیله ثروت خود، تولید کار کرده و جوانان بیکار را دعوت به کار و فعالیّت نموده، و گوشه اى از مشکلات بیکارى را حل نمایند.
5. زندگانى تجمّلاتى و پر از تشریفات براى خود و اطرافیان فراهم نکرده، و در عمل مشوّق و مروّج روحیه اشرافى گرى نباشند.
اگر ثروتمندى این پنج شرط را رعایت کند هر چه ثروت داشته باشد، مشکلى نخواهد داشت; زیرا ثروت چنین انسانى در حقیقت در اختیار جامعه است. فراوان شدن این نوع ثروت ها نه تنها ضدّ ارزش نیست و لطمه اى به جایى نمى زند، که ارزش محسوب مى شود و مفید به حال جامعه خواهد بود. امّا اگر یک یا دو یا همه شرایط مذکور نادیده گرفته شود، باید درباره چنان ثروتى حسّاسیّت به خرج داد.
اگر حضرت خدیجه کبرى(علیها السلام) ثروت کلانى داشت، اصول فوق در آن رعایت شده بود، و همه را در راه نشر و تبلیغ اسلام قرار داد.
حضرت على(علیه السلام) ثروت حلالى تهیّه کرد، تا آنجا که هزار برده را با پول حاصل از دسترنج شخصى خود آزاد کرد(64) و نخلستان هاى متعدّد و قنات هاى مختلفى را احداث و برخى از آنها را وقف نمود.(65) و هنگامى که چشم از جهان پوشید، چیزى از خود به جاى نگذاشت.

فصل هشتم: معاد و جهان پس از مرگ

اسلام به دو اصل اهمیّت فوق العاده اى داده است; اصل توحید و اصل معاد. اگر این دو اصل در وجود انسان زنده شود، و خداى عالم هستى را باور کند، که روزى به اعمال او حسابرسى خواهد نمود، نیازى به دادگاه نخواهد بود. زیرا انسانى که خداوند را همه جا حاضر و ناظر اعمال خویش مى داند، و معتقد است فرشتگان الهى تمام اعمالش را ثبت و ضبط مى کنند، و روزى به تمام اعمال وى ـ حتّى کوچک ترین آنها ـ رسیدگى خواهد شد، حواسش را جمع مى کند. ستم نمى کند، به اموال و حقوق دیگران تجاوز نمى کند، آبروى مردم را نمى ریزد، و دیگران را تحقیر نمى کند. اگر پلیسى مأمور مراقبت از شخصى شود، و همواره همراه او باشد، و کوچکترین رفتارهاى غیر معمول او را به مأموران قضایى گزارش دهد، چنین انسانى هرگز مرتکب کار خلاف نمى شود.
ابراهیم(علیه السلام) هم قهرمان توحید و یکتاپرستى است (همان گونه که در مباحث گذشته پیرامون آن سخن گفته شد) و هم قهرمان معاد و مؤمن به جهان پس از مرگ است. در این رابطه به آیه 260 سوره بقره توجّه فرمایید:
(وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِى کَیْفَ تُحْىِ الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَکِنْ لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِى); و (به خاطر بیاور) هنگامى را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمایان چگونه مردگان را زنده مى کنى؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده اى؟! گفت: آرى (ایمان آورده ام)، ولى مى خواهم قلبم آرامش یابد».
ایمان درجاتى دارد، از جمله علم الیقین، حق الیقین، و عین الیقین. حضرت ابراهیم(علیه السلام)علم الیقین و حق الیقین دارد، امّا مى خواهد به عین الیقین برسد. بنابراین خداوند با خواسته اش موافقت کرد. بدین جهت در ادامه آیه مى خوانیم:
«(قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ); فرمود: در این صورت چهار پرنده (از گونه هاى مختلف) را انتخاب کن، و آنها را (پس از ذبح کردن) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز)».
در مورد این که آن چهار حیوان چه بوده اند؟ در قرآن مجید چیزى نیامده است; امّا از روایات و کتب تفسیر استفاده مى شود که چهار نوع مرغ با چهار ویژگى مختلف بودند:
1. طاووس، که مظهر تکبّر و خودنمایى است.
2. خروس، که معروف به شهوت رانى است.
3. کبوتر، که شهره بازیگرى است.
4. کلاغ، که نماد آرزوهاى دور و دراز است، چرا که مى گویند کلاغ یکصد سال عمر مى کند و هماهنگ با عمر طولانى آرزوهاى بلند دارد.
«(ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَل مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیاً وَاعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ); سپس بر هر کوهى، قسمتى از آن را قرار بده، بعد آنها را صدا بزن، به سرعت به سوى تو مى آیند. و بدان که خداوند قادر و حکیم است».
حضرت ابراهیم(علیه السلام) با انجام این دستور الهى، صحنه معاد را در دنیا مشاهده کرد. و علّت این درخواست ابراهیم(علیه السلام) این بود که روزى از کنار دریایى عبور مى کرد، مشاهده کرد مردارى در کنار ساحل افتاده، نیمى از بدنش در آب دریا و نیم دیگر در خشکى است. حیوانات دریایى آن قسمت از بدن مردار که در دریاست، و حیوانات خشکى آن قسمت که در خشکى است را مى خورند.
سپس به فکر فرو رفت که اگر این مردار بدن یک انسان بود، و نصف آن را حیوانات خشکى و نصف دیگر را حیوانات دریا مى خوردند، خداوند چگونه آنها را در روز قیامت جمع آورى و مبعوث مى کرد؟(66) این همان شبهه معروف آکل و مأکول است که خداوند متعال در این آیه شریفه با زبان مثال آن را بیان کرده است.
این نوع شبهات در حقیقت بى اطّلاعى یا کم خبرى از قدرت بى انتها و لایزال خداوند است. شما اگر یک گرم آهن را کاملاً پودر نموده، و با یک خروار خاک مخلوط کنید، سپس آهن رباى قوى به دست بگیرید و در آن خاک ها بچرخانید، تمام آهن پودر شده جذب آهن ربا مى شود. خداوندى که چنین قدرتى به آهن ربا داده، آیا خود از یافتن اجزاى بدن انسان در نقاط مختلف زمین، و خلقت و آفرینش مجدّد آن عاجز است؟!

درس ها و نکته ها

آیه شریفه فوق درس ها و نکته هاى متعدّدى دارد، که باید آنها را فرا گرفت.