زیانکارترین مردم
در ادامه داستان بت شکنى حضرت ابراهیم(علیه السلام) چنین مى خوانیم:
«(وَأَرَادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنَاهُمُ الاَْخْسَرِینَ); آنها خواستند براى ابراهیم نقشه (خطرناکى) بکشند; ولى ما آنها را از زیانکارترین مردم قرار دادیم».
چه کسانى «أخسرین أعمالاً» هستند؟ زیان کارترین مردم چه ویژگى هایى دارند؟
آیه شریفه 102 سوره کهف پاسخ این سؤال را مى دهد. توجّه فرمایید:
«(قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالاَْخْسَرِینَ أَعْمَالا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً); بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ همان کسانى که سعى و تلاششان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده; در حالى که مى پندارند کار نیک انجام مى دهند».
اگر مى بینیم قرآن مجید چنین کسانى را زیانکارترین مردم نام نهاده، دلیلش روشن است; زیرا کسانى که مرتکب گناهى مى شوند، امّا مى دانند خلاف کارند اغلب حدّ و مرزى براى خلاف کارى خود قرار مى دهند، ولااقل چهار اسبه نمى تازند، و بسیار مى شود که به خود مى آیند و براى جبران آن به سراغ توبه و اعمال صالح مى روند.
امّا آنها که گنهکارند و در عین حال گناهشان را عبادت، و اعمال سوء خود را صالحات، و کژى ها را درستى مى پندارند، نه تنها درصدد جبران نخواهند بود، که با شدّت هر چه تمام تر به کار خود ادامه مى دهند، حتّى تمام سرمایه هاى وجود خود را در این مسیر به کار مى گیرند، و لذا زیانکارترین مردم محسوب مى شوند.
سؤال: بت پرستان بابل قصد داشتند با آتش زدن ابراهیم(علیه السلام) به حمایت از خدایان خود برخیزند، امّا از همه زیانکارتر شدند. چرا؟
جواب: چون اگر حضرت ابراهیم(علیه السلام) مى خواست تبلیغات گسترده اى براى توحید و یکتاپرستى کند، و صداى خود را به تمام مردم شهر بابل و شهرها و روستاى اطراف برساند، نه ابزار لازم را براى این کار داشت، و نه نیرویى کافى در اختیارش بود. امّا دشمن ناخواسته این خدمت را به حضرت ابراهیم(علیه السلام) کرد. آنها تمام مردم بابل و اطراف را براى مراسم به آتش افکندن ابراهیم(علیه السلام) و پایان دادن به دعوت هاى وى، دعوت کردند. تبلیغات دشمن همه جا را پر کرده بود، و مردم از همه جا جمع شدند. آتش شعلهور شد. ابراهیم(علیه السلام) را به قلب آتش پرتاب کردند.
صداى هلهله و شادى جمعیّت بت پرست بلند شد. فکر کردند از این تبلیغات گسترده و سرمایه گذارى عظیمى که براى نابودى حضرت ابراهیم کرده اند، سود جستند. ولى ناگهان آتش خاموش شد و در وسط آتش گلستانى پدید آمد که ابراهیم نوجوان صحیح و سالم در وسط گلستان به عبادت و بندگى خداى یکتا مشغول بود! همه ناظران و تماشاچیان در بهت و حیرت فرو رفته، و با تماشاى این صحنه، در دل به ابراهیم و آیین او متمایل شدند. طبق برخى از روایات، هفت روز حضرت ابراهیم در آن گلستان مشغول عبادت بود. مردم بابل و اطراف آن، گروه گروه براى دیدن این صحنه زیبا به آنجا مى آمدند. موج این تبلیغات که اکنون بر خلاف انتظار به نفع ابراهیم(علیه السلام) رقم خورده بود، همه جا را فرا گرفت و بذر یکتاپرستى در همه قلب ها پاشیده شد. آنها که بیشترین هزینه و فعالیّت را کرده بودند کمترین نتیجه را گرفته، و ابراهیم پیامبر(علیه السلام) که کمترین هزینه را کرده بود بیشترین نتیجه را گرفت. بدین جهت، خداوند متعال بت پرستان و مشرکان را زیانکارترین مردم معرّفى کرده است.
* * *
فصل هفتم: داستان هجرت
حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مبارزه با بت پرستان و مشرکان بابل پیروز شد و به هدف خود که آبیارى قلب و روح آنان با آب چشمه سار توحید و یکتاپرستى بود رسید. بدین جهت تصمیم گرفت از بابل هجرت کند و در منطقه اى دیگر که مردم تشنه معارفِ ناب آیین یکتاپرستى هستند به تبلیغ آیین حق بپردازد.
آیه 71 سوره انبیا داستان هجرت را چنین بیان مى فرماید:
«(وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطاً إِلَى الاَْرْضِ الَّتِى بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ); و او و لوط را به آن سرزمین که آن را براى همه جهانیان پربرکت ساختیم ]= سرزمین شام[ نجات دادیم».
ابراهیم(علیه السلام) و لوط پیامبر(علیه السلام) از بابل به کجا هجرت کردند؟ به مصر رفتند؟ یا به مکّه عزیمت نمودند؟ و یا به شام سفر کردند؟
آیه اوّل سوره إسراء پاسخ این سؤال را مى دهد، توجّه فرمایید:
«(سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الاَْقْصَا الَّذِى بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ); پاک و منزّه است خدایى که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى ـ که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم ـ برد، تا برخى از نشانه هاى خود را به او ارائه دهیم، چرا که او شنوا و بیناست».
از این آیه شریفه استفاده مى شود که سرزمین مبارک، سرزمینى است که مسجدالاقصى در آن قرار دارد و آن سرزمین شام است. بنابراین، حضرت ابراهیم(علیه السلام) از بابل به سوى شام هجرت کرد. هر چند بعداً به مصر و مکّه هم سفر نمود.
اهمیّت هجرت
مهاجرت، یکى از برنامه هاى مهمّ اسلام است. بنابراین، هنگامى که مى خواهند براى تاریخ اسلامى مبدأیى در نظر بگیرند، سال هجرت پیامبر(صلى الله علیه وآله)و مسلمانان به مدینه به عنوان مبدأ تاریخ اسلامى انتخاب مى شود. چرا که بزرگترین حادثه زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) همان هجرت از مکّه به مدینه بود.
سؤال: آیا مسأله هجرت، پس از هجرت مسلمانان از مکّه به مدینه به پایان رسید، یا این حکم زیباى دین، در تمام اعصار و مکان ها جریان دارد؟
جواب: هجرت مانند سایر احکام و معارف دینى اختصاص به عصر و زمان و مکان خاصّى ندارد، بلکه شرایط آن براى هر کس محقّق شود باید به آن عمل کند. بنابراین، اگر زنان یا مردان مسلمان به مکانى بروند که فعالیّت هاى دینى و انجام اعمال عبادى در آن ممکن نیست، باید به نقاطى که این امکان وجود دارد هجرت کنند، و این هجرت از برون است.
نوع دیگرى از هجرت داریم که هجرت از درون نام دارد. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در توصیف این هجرت فرمود: «یَقُولُ الرَّجُلُ هاجَرْتُ وَلَمْ یُهاجِرْ اِنَّمَا الْمُهاجِرُونَ الَّذینَ هَجَرُوا السَّیِّئاتِ; برخى از انسان ها، مدّعى هجرتند در حالى که هجرت نکرده اند، مهاجران واقعى کسانى هستند که از گناه، به طاعت (از بخل به سخاوت، از هواپرستى به خداپرستى، از حرص به قناعت، از بى تقوایى به تقوا) مهاجرت کرده اند».
حضرت ابراهیم(علیه السلام) نه بر اساس نیاز خود، بلکه بر اساس نیاز جامعه از بابل به سوى شام هجرت کرد، تا آیین خداپرستى و یکتاپرستى را در آنجا هم بسط و گسترش دهد.