فصل ششم: ماجراى بت شکنى حضرت ابراهیم(علیه السلام)
این قسمت از زندگانى حضرت ابراهیم(علیه السلام) بسیار گسترده و زیبا در قرآن مجید مطرح شده، و عمدتاً در سوره انبیا (آیات 51 تا 73) در ضمن 23 آیه، و سوره صافّات در ضمن 16 آیه مورد توجّه قرار گرفته است. به این داستان طبق آنچه که در سوره انبیا آمده، توجّه فرمایید:
«(وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ); ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم; و از (شایستگىِ) او آگاه بودیم».
اگر خداوند متعال در شهر بزرگى چون بابِل، که همه بت پرست و مشرکند، و تمام رؤسا و مسؤولین حکومتى پشتیبان شرک و بت پرستى هستند، به ابراهیمِ نوجوانِ یکّه و تنها، مأموریّت مبارزه با بت پرستى را محوّل کرده، استعداد و شایستگى این کار را نیز در او به وجود آورده است. شجاعت، شهامت، منطق گویا، استدلال هاى قوى، موقعیّت شناسى، صبر و تحمّل، از جمله شایستگى هایى بود که در حضرت ابراهیمِ 17 ساله وجود داشت. چرا که مأموریّت هاى عظیم، باید همراه با توانایى هاى لازم باشد، و محال است خداوند متعال به کسى مأموریّتى بدهد در حالى که ظرفیّت و توانایى لازم را در وى ایجاد نکرده باشد. اگر به پدر و مادر مأموریّت مى دهد که در تربیت و نگهدارى فرزندشان کوشا باشند، چنان عشقى در وجود آنها ایجاد مى کند که تمام زحمات و سختى هاى تربیت نوزاد را به جان مى خرند. مادرى که بر اثر سر و صدا و فریاد دیگران از خواب برنمى خیزد، با اوّلین ناله کودکش به او لبخند مى زند.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) مى خواهد مبارزه عملى و فیزیکى را با بت پرستان آغاز کند، امّا قبل از ورود به این عرصه و به دست گرفتن تَبرِ بت شکنى، باید با بت پرستان اتمام حجّت کند، تا متّهم به خشونت نگردد. و این درس بزرگى است براى همه کسانى که قصد مبارزه با مفاسد و ناهنجارى ها را دارند، که در مرحله اوّل به سراغ مجازات و برخورد فیزیکى نروند.
اگر قصد مبارزه با اعتیاد، یا بدحجابى، یا دیگر مفاسد اجتماعى را دارند، ابتدا روى کارهاى فرهنگى تمرکز کنند، سپس نسبت به کسانى که کارهاى فرهنگى تأثیرى در آنها نداشته، وارد مرحله بعد شوند; آیه شریفه 52 سوره انبیا به تبیین همین مرحله مى پردازد. توجّه فرمایید:
«(إِذْ قَالَ لاَِبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِى أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ); آن هنگام که به پدرش ]= سرپرستش که در آن زمان عمویش آزر بود[ و قوم او گفت: این مجسّمه ها (ى بى روح) چیست که شما همواره آنها را پرستش مى کنید؟!».
اوّل اینکه: از آیه شریفه استفاده مى شود که این گفتگوى حضرت با آزر، بر خلاف گفتگوى قبلى، خصوصى نبوده، بلکه در حضور مردم و به صورت آشکار و علنى صورت گرفته است.
دوم اینکه: حضرت ابراهیم(علیه السلام) نفرمود: «این بت ها کیستند؟» بلکه گفت: «چیستند؟» و با این تعبیر اشاره ظریفى به عدم درک و شعور بت ها کرد. اکنون پاسخ آنها را بشنویم:
«(قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ); گفتند: ما پدران خود را یافتیم که آنها را عبادت مى کنند».
پاسخ بت پرستان در مقابل ابراهیم(علیه السلام) یک استدلال منطقى و معقول نبود; بلکه یک تقلید و پیروى کورکورانه بود. حضرت ابراهیم(علیه السلام) مى پرسد: «چرا قطعه سنگ یا چوبى را مى تراشید و سپس آن را به عنوان مدیر و مدبّر جهان هستى عبادت مى کنید؟» آنها مى گویند: «چون آبا و اجداد ما این کار را مى کردند، ما هم به پیروى از آنها چنین کردیم»; آیا این استدلال صحیح و منطقى است؟
به عکس العمل حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مقابل این پاسخ سست توجّه فرمایید:
«(قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلاَل مُّبِین); گفت: به یقین شما و پدرانتان، در گمراهى آشکارى بوده اید».
حضرت ابراهیم(علیه السلام) نه تنها استدلال آنها را نپذیرفت، بلکه عملکرد بت پرستان و نیاکانشان را نیز تخطئه کرده، و آنها را در ضلالت و گمراهى آشکارى دانست.
قابل توجّه این که گاه انسان در گمراهى نامحسوس قرار مى گیرد که حق به راحتى از غیر حق تشخیص داده نمى شود، مانند کسانى که در ابتداى طرح کمونیست و ماتریالیسم در دام آنها مى افتادند. ولى گاه گمراهى روشن و آشکار است; پرستش سنگ و چوبى که انسان با دست خود آن را مى تراشد، و براى آن مقام الوهیّت و ربوبیّت قائل مى شود، از مصادیق ضلال مبین و گمراهى آشکار است.
پیروى از نیاکان ممدوح است یا مذموم؟
پیروى از نیاکان سه گونه است:
الف) پیروى عاقلانه; مثل این که آبا و اجداد و نیاکان ما ایرانیان و به طور کلّى فارس زبان ها، در ایّام عید نوروز به خانه تکانى درون و برون مى پردازند، و صله رحم مى کنند، و به شادى هاى مشروع روى مى آورند. این آداب، آداب خوبى است. و بر همین اساس ما در این آداب خوب و معقول از نیاکان خود پیروى مى کنیم.
ب) پیروى اصلاح گرانه; بعضى از آداب نیاکان ما نیاز به بازنگرى و اصلاح دارد. اگر اصلاح شود، انجام آن اشکالى ندارد. مثلاً مراسم سیزده بدر چنانچه به عنوان یک رسم بت پرستى(32) انجام گردد غلط و نارواست; امّا اگر به عنوان خارج شدن از شهر و فضاى آلوده آن، و پناه بردن به دل طبیعت و استفاده از هواى پاکیزه آن، و تفریح و استراحت سالم براى شروع مجدّد به کار با انرژى و توان کافى باشد، امر ناشایستى نخواهد بود.
به خصوص اگر این کار، همراه با تفکّر و اندیشه در حیات مجدّد درختان و گیاهان باشد، و در نتیجه انسان از حیات آنها درس زندگى بگیرد، و به یاد عظمت و قدرت و علم نامحدود خالق آن بیفتد. بر همین اساس جمهورى اسلامى ایران آن را به روز «طبیعت» تغییر داد.
ج) پیروى احمقانه; برخى از آداب و رسوم نیاکان، ضلال مبین و گمراهى آشکار است; مانند مراسم چهارشنبه سورى که غیر از بدبختى سودى ندارد. چه بسیار جوانانى که در پى همین تقلید غیر معقول چشمان خود را از دست دادند! چه تعداد عزیزانى که شرکتشان در این مراسم خرافى جز سوختن چهره و بدنما شدن صورت، ثمره اى نداشته است; به گونه اى که اکنون خجالت مى کشند با آن چهره در انظار عموم حاضر شوند! چه افرادى که در پى انفجارهاى بى هدف و از روى هوا و هوس، دست و پاى خود را از دست داده اند!(33) چه خانه هایى که در آتش سوخت! چه بیماران قلبى که بر اثر صداى انفجارهاى مهیب ناگهانى راهى جهان آخرت شدند! آرى این نوع پیروى از نیاکان، پیروى احمقانه است و انسان عاقل به آن تن نمى دهد. پیروى قوم حضرت ابراهیم(علیه السلام)از نیاکانشان از نوع سوم بود و در نتیجه حضرت آن را ضلال مبین نامید.
ما در برابر آداب و رسوم نیاکان باید اهل تفکّر و تشخیص و منطق باشیم. آنچه را از نوع اوّل یافتیم پیروى کنیم، نسبت به آنچه از نوع دوم بود، دست به اصلاح بزنیم. و آنچه از نوع سوم بود را رها کنیم.
قوم مشرک و بت پرست حضرت ابراهیم(علیه السلام)، که تا کنون کسى این گونه صریح و بى پرده عقاید آنها را به نقد نکشیده بود، در مقابل سخنان آن حضرت مات و مبهوت شده، گفتند:
«(أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنْ اللاَّعِبِینَ); آیا مطلب حقّى براى ما آورده اى، یا شوخى مى کنى؟!» آرى سخنان حضرت ابراهیم(علیه السلام) چنان شفّاف و بى پرده بود که در جدّى بودن آن تردید کردند. حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى رفع هر گونه تردید آنها فرمود:
«(بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِکُمْ مِّنَ الشَّاهِدِینَ); بلکه (حق آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمین است که آنها را آفریده، و من بر این امر، از گواهانم». بت هاى سنگى و چوبى شایسته عبادت و پرستش و اداره جهان هستى نیستند، بلکه کسى لیاقت این امور را دارد که خالق آسمان ها و زمین است. به عنوان مثال، اگر شما و دوستتان از بیابان خشک و بى آب و علفى عبور نمایید و در وسط بیابان کاخ مجلّل و باشکوهى را مشاهده کنید که بهترین مصالح و زیباترین معمارى و عالى ترین رنگ آمیزى و خوش سلیقه ترین نوع چینش وسایل در آن وجود دارد، سپس از دوست خود بپرسید که: سازنده این کاخ مجلّل کیست؟ و او در پاسخ بگوید: فکر نمى کنم سازنده اى داشته باشد، بلکه تمام این استحکام و زیبایى و هنر و سلیقه محصول تصادف است! آیا در عقل و شعور او تردید نمى کنید؟ مگر ممکن است چنان کاخ مجلّلى بدون پدید آورنده باشد، هر چند ما او را ندیده باشیم؟ مگر ما پدیدآورندگان تخت جمشید و ایوان مداین و طاق کسرى را دیده ایم؟ جواب منفى است; ولى به هدایت عقلمان از اثر پى به مؤثّر مى بریم. حضرت ابراهیم(علیه السلام)با استفاده از همین منطق مى خواهد بت پرستان و مشرکان را به پدیدآورنده جهان هستى رهنمون شود، و آنها را از ضلال مبین رهایى بخشد. ما هر چند خداوند را ندیده ایم ونخواهیم دید، ولى از آثار فراوان و نامحدودش پى به وجود او مى بریم.
هنگامى که گفتگوى حضرت ابراهیم(علیه السلام) و بت پرستان به پایان رسید، و حضرت ملاحظه کرد که بت پرستان استدلال هاى متین و منطقى ابراهیم جوان(علیه السلام)را نپذیرفته اند، و کار فرهنگى اثرى در آنها نگذاشته، تصمیم گرفت در عمل به آنها نشان دهد که بت ها هیچ خاصیّتى نداشته، و قادر به انجام کوچکترین کارى نیستند.
در سوره انبیا به دنبال این گفتگو، داستان بت شکنى حضرت ابراهیم(علیه السلام)مطرح شده است. امّا در سوره صافّات یکى دو آیه دیگر وجود دارد که توجّه شما را به آن جلب مى کنم:
«(فَنَظَرَ نَظْرَةً فِى النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّى سَقِیمٌ); (سپس) نگاهى به ستارگان افکند، و گفت: من بیمارم (و با شما به مراسم جشن نمى آیم)».(34) روز جشن بُت ها فرا رسیده بود. بت پرستان در چنین روزى غذاهاى چرب و لذیذى تهیّه کرده و آن را در بت خانه در کنار بت ها قرار داده، سپس به صحرا و بیابان مى رفتند، و پس از تفریح و استراحت به بُت خانه باز گشته، و از غذاهاى مذکور به عنوان تبرّک استفاده مى کردند.
آنان براى شرکت در آن مراسم از حضرت ابراهیم(علیه السلام) دعوت کردند. حضرت براى این که در جشن آنان شرکت نکند و به کار مهمترى که همان شکستن بت هاست بپردازد، مطابق عقیده بت پرستان فرمود: «اوضاع کواکب و ستارگان نشان مى دهد که من بیمار خواهم شد، بنابراین نمى توانم در جشن شما شرکت کنم». آنها هم عذر حضرت ابراهیم(علیه السلام) را پذیرفته، و به سراغ کار خود رفتند.
آغاز بت شکنى
همان گونه که گذشت مجموع آیاتى که در سوره انبیا و صافات در مورد داستان بت شکنى حضرت ابراهیم(علیه السلام) آمده در حدود چهل آیه است. حضرت وقتى که مشاهده کرد استدلال هاى قوى و منطقى وى در مورد بیهوده بودن پرستش بت ها، و بطلان آیین بت پرستى در فکر و ذهن جامد و خشک بت پرستان اثر نکرد، صریح و آشکار تهدید کرد که بت هاى آنها را خواهد شکست. توجّه فرمایید:
«(وَتَاللهِ لاََکِیدَنَّ أَصْنَامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ); و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشه اى براى نابودى بت هایتان مى کشم!».
امّا بت پرستان تهدید ابراهیم نوجوان را جدّى نگرفته، و همه مردم ـ حتّى نگهبانان بت خانه ـ در روز عید، شهر را ترک کرده و در آنجا به جشن و پایکوبى پرداختند. ادامه داستان در سوره صافّات آیات 91 و 92 چنین آمده است:
«(فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلاَ تَأْکُلُونَ * مَا لَکُمْ لاَ تَنطِقُونَ); او به سراغ خدایان آنها آمد و (از روى تمسخر) گفت: چرا (از این غذاها) نمى خورید؟! (اصلاً) چرا سخن نمى گویید؟!».
سؤال: با توجّه به این که جز ابراهیم(علیه السلام) کس دیگرى در بت خانه نبود، به سخریّه گرفتن بت ها چه فایده اى داشت؟ چرا حضرت آن را به تمسخر گرفت؟
جواب: این کار حداقل دو فایده داشت:
1. ایمان خودش را تقویت مى کرد. ابراهیم(علیه السلام) باز هم مى خواهد سطح یقین و معرفت خود را بالاتر ببرد، و در ذهن و قلبش مرور کند که در حقیقت کارى از بت ها ساخته نیست. و این وظیفه هر انسان مؤمنى است که روز به روز بر درجه ایمانش بیفزاید.
2. او مى داند که در آینده نزدیک به محاکمه کشیده مى شود و از او بازپرسى مى کنند. این گفتگو را انجام مى دهد تا با استناد به آن در بازپرسى، وجدان خفته بت پرستان را بیدار کند و آنها را به حقیقت رهنمون گردد.
حضرت پس از این گفتار، و سکوت مطلقى که بت خانه را فرا گرفته بود، دست به کار شد. آیه 58 سوره انبیا ادامه ماجرا را چنین بیان مى فرماید:
«(فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ کَبِیراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ); سرانجام (با استفاده از یک فرصت مناسب)، همه بت ها ـ جز بت بزرگشان ـ را قطعه قطعه کرد; شاید سراغ او بیایند».
این که حضرت پس از شکستن بت ها تبر را بر گردن بت بزرگ انداخت در قرآن مجید نیامده است. ولى در کلمات برخى از مفسّران آمده است.(35)
سؤال: اگر قرار است بت ها نابود شوند اوّل باید بت بزرگ شکسته شود. چرا حضرت ابراهیم(علیه السلام) نه تنها آن را در ابتداى کار نشکست، که در پایان کار هم سالم رها کرد؟
جواب: ابراهیم(علیه السلام) مى خواهد تفکّر و فرهنگ بت پرستى را بشکند نه خود بت ها را; چون در غیر این صورت بت پرستان بت هاى جدیدى جایگزین آن مى کنند، بنابراین به منظور مبارزه با فرهنگ بت پرستى، بت بزرگ را سالم رها کرد تا با این کار از سه جهت مانور تبلیغاتى راه بیندازد:
1. چرا مرا متّهم به بت شکنى مى کنید، در حالى که در همه کشورها آلت جرم در دست هر کسى یافت شود او متّهم به آن کار خواهد بود، و با توجّه به این که آلت بت شکنى (تبر) در دست بت بزرگ است پس او متّهم به این کار است.
2. عملیّات شکستن بت ها در حضور بت بزرگ انجام شده است. شما که معتقد به درک و شعور بت ها و اداره عالم هستى به دست آنها هستید، از بت بزرگ سؤال کنید که چه کسى بت ها را شکسته است؟
3. این بت بزرگ که نتوانسته از بت هاى کوچک در اطرافش دفاع کند، به هنگام گرفتارى شما در کوه و صحرا، چگونه قادر بر نجات شما بت پرستان خواهد بود؟
به هر حال حضرت ابراهیم(علیه السلام) همه بت ها به جز بت بزرگ را شکست، سپس به خانه بازگشت و مشغول استراحت شد. بت پرستان مراسم جشن خود را در
بیابان به پایان رسانیده، و به سمت بت خانه حرکت کرده، تا با استفاده از غذاهایى که در بت خانه در کنار بت ها نهاده بودند خود را متبرّک سازند. امّا همین که وارد بت خانه شدند با صحنه باورنکردنى و غیر منتظره اى مواجه شدند. همه بت ها جز بت بزرگ سرنگون، و دست و پایشان قطع شده، و خوار و ذلیل بر روى زمین افتاده بودند! ولوله و غوغاى عجیبى به راه افتاد. خبر بسیار سریع در شهر پیچید، و جشن بت پرستان تبدیل به عزا شد. و همه به دنبال عامل این کار بودند.
آیه 59 سوره انبیا، پرسش بت پرستان را چنین مطرح مى کند:
«(قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ); (هنگامى که منظره بت ها را دیدند،) گفتند: هر کس با خدایان ما چنین کرده، به یقین از ستمکاران است!».
عدّه اى از بت پرستان که روز قبل در جلسه مناظره و گفتگوى حضرت ابراهیم(علیه السلام) حضور داشته، و تهدیدات آن حضرت را شنیده بوده، ولى آن را جدّى نگرفته بودند، به یاد سخنان حضرت ابراهیم(علیه السلام) افتاده، و گفتند:
«(قَالُوا سَمِعْنَا فَتىً یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ); (گروهى) گفتند: شنیدیم جوانى از (مخالفت با) بت ها سخن مى گفت که او را ابراهیم مى گویند».
«فتى» در لغت عرب دو گونه استعمال مى شود: 1. به معناى جوانمرد و با شخصیّت; شاعرى که در مورد حضرت على(علیه السلام) گفته: «لا فتى الا على» منظورش همین معناست.
2. به معناى نوجوان. و منظور بت پرستان معناى دوم است.
به هر حال پس از آن که حضرت ابراهیم(علیه السلام) متّهم به بت شکنى شد دستور دستگیرى و احضارش صادر شد. توجّه فرمایید:
«(قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ); (جمعیّت) گفتند: او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهى دهند».
جمله «لعلّهم یشهدون» دو معنا دارد:
1. «آنها که سخن تهدیدآمیز ابراهیم(علیه السلام) را شنیده اند بیایند و شهادت دهند» این تفسیر نشانگر آن است که در بابل در آن زمان نیمه تمدّنى وجود داشت، که سخن از شهادت دادن بر علیه متّهم به میان آمده است.
2. «مردم حضور یابند و ناظر و شاهد صحنه دادگاه باشند» و در نتیجه عبرت بگیرند. به هر حال ابراهیم دستگیر و دادگاه تشکیل شد.
اوّلین و مهم ترین سؤالى که از حضرت ابراهیم(علیه السلام) پرسیده شد به شرح زیر بود:
«(قَالُوا ءَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ); (هنگامى که ابراهیم را حاضر کردند،) گفتند: اى ابراهیم! تو با خدایان ما چنین کرده اى؟!»
«(قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا یَنطِقُونَ); گفت: بلکه (شاید) بزرگشان، چنین کرده باشد; از آنها بپرسید اگر سخن مى گویند».
مفسّران در تفسیر این آیه شریفه به زحمت افتاده اند، که چطور حضرت ابراهیم(علیه السلام) بت شکنى را به بت بزرگ اسناد داد، در حالى که خودش این کار را کرده بود؟ مگر پیامبر خدا مى تواند دروغ بگوید! امّا به نظر ما قراین عقلیّه و عرفیّه و حالیّه شهادت مى دهند که سخن ابراهیم(علیه السلام)کنایه بود، و قصد حقیقى نداشت، بلکه قصد او این بود که بت پرستان را وادار کند که به عجز و ناتوانى بت ها اعتراف کنند. و استعمال لفظ در معناى مجازى، با وجود قراین عقلیّه و عرفیّه و حالیّه اشکالى ندارد، و دروغ محسوب نمى شود. و حضرت در این کار موفّق شد، در نتیجه بت پرستان با این سخن حضرت ابراهیم(علیه السلام) به فکر فرو رفتند. توجّه فرمایید:
«(فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ); آنها به (وجدان) خویش باز گشتند; و (به خود) گفتند: حقّا که شما ستمکارید!».
آنها که در ابتداى حادثه شکسته شدن بت ها، ابراهیم را ظالم توصیف کردند اکنون در پى عذاب وجدان و استدلال هاى پى در پى حضرت ابراهیم اعتراف کردند که خودشان ظالمند که به عبادت سنگ و چوب و بت هاى ضعیف و ناتوان و بى شعورى پرداخته اند.