فهرست کتاب


قهرمان توحید(شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم(ع))

آیت الله مکارم شیرازی گردآوری: ابوالقاسم علیان نژادی

7. هدایت و ضلالت

در مورد هدایت و گمراهى و راهنمایى و ضلالت، آیات متعدّدى در قرآن مجید وجود دارد، که بعضى از این آیات سؤال برانگیز است. از جمله در آیه شریفه 4 سوره ابراهیم مى خوانیم:
«(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِى مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ); ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم جز به زبان قومش; تا (حقایق را) براى آنها آشکار سازد، سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحقّ بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و شایسته باشد) هدایت مى کند; و او توانا و حکیم است».
سؤال: راستى اگر هدایت و ضلالت به دست خداست و او هر کس را که بخواهد هدایت یا گمراه مى کند، این همه سعى و تلاش و ثواب و عقاب به چه معناست؟ اگر روز قیامت از فرد گمراه بپرسند: چرا راه ضلالت را برگزیدى؟ خواهد گفت: «خداوند مرا گمراه کرد، و به اختیار من نبود»; بنابراین، نمى توان او را عذاب کرد. و اگر از دیگرى چنین سؤالى را بپرسیم، خواهد گفت: «خداوند مرا هدایت کرد، و من اختیارى نداشتم». بنابراین، به او هم نمى توان پاداش داد; زیرا کار اجبارى و خارج از اختیار نه استحقاق پاداش دارد و نه شایسته عذاب است.
جواب: حکیم کسى است که روى حساب کار مى کند. بنابراین، اگر استاد دانشگاهى دو شاگرد داشته باشد که یکى ممتاز و دیگرى تنبل باشد، و به شاگرد تنبل نمره خوب و به نفر ممتاز نمره بد بدهد کار حکیمانه اى انجام نداده است. همان گونه که اگر به هر دو نمره مساوى بدهد نیز حکیمانه نیست.
با توجّه به این نکته، خداوند حکیم بى جهت کسى را گمراه یا هدایت نمى کند، و این مطلب از برخى از آیات مربوط به هدایت و ضلالت استفاده مى شود. از جمله در سوره توبه آیه 19 مى خوانیم «(وَاللهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ); یعنى شخص ظالم اوّل مرتکب کار زشت و ظلم مى شود و اصرار بر آن مى کند، سپس خداوند توفیقات را از وى سلب مى نماید. و هدایت به معناى مهیّا ساختن اسباب توفیق، و گمراهى به معناى سلب توفیق است.
شاهد دیگر این ادّعا، آیه شریفه 34 سوره غافر است که مى فرماید: «(کَذَلِکَ یُضِلُّ اللهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ); این گونه خداوند هر اسراف کار تردیدکننده اى را گمراه مى سازد». معناى آیه شریفه این است که شخص اسراف کار، که اهل شک و گمان است، اوّل مرتکب اسراف و شکّ و تردید مى شود و بر آن اصرار مىورزد، سپس خداوند از او سلب توفیق مى کند. بنابراین، مقدّمات گمراهى (سلب توفیق) از ناحیه خود انسان ها شروع مى شود، تا سرانجام منتهى به سلب توفیق مى گردد.
جوانى را در مسجد الحرام دیدم، گفت: اوّلین بار است که به مکّه مشرّف شده ام، امّا هیچ حال زیارت و دعا و عبادت ندارم! در حالى که بسیارى از زوّار خانه خدا در سفر اوّل، جسم و روحشان پرواز مى کند. گفتم: «اعمال گذشته ات را مورد مطالعه و محاسبه قرار بده. آیا با آب توبه جسم و جان خود را شستشو داده و به اینجا آمدى؟ آیا هزینه سفر حجّت، از راه حرام، نظیر رشوه خوارى و ظلم و تقلّب و آلودگى نبوده است؟ آیا وجوهات شرعیّه اموالت و بدهى هاى به مردم را پرداخته اى؟ آرى عزیزان من! کارهاى حرام توفیق را از انسان سلب مى کند، همان گونه که ترک محرّمات و عمل به واجبات زمینه ساز توفیقات الهى مى شود. توفیق الهى ممکن است در سایه رفاقت یک دوست خوب حاصل شود، و یا نتیجه مصاحبت با عالمى باشد و نصیحتش در اعماق روح و جان انسان اثر بگذارد. یا این مطلب با حضور در یک مجلس دینى حاصل گردد. خداوند متعال مى فرماید:
«(إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى کُنْتُمْ تُوعَدُونَ); به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است. سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند که: نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است!».(31)
خلاصه این که آلودگى به گناه موجب سلب توفیق، بى نشاطى در عبادت، بى حالى در مناجات، و از بین رفتن صفاى دل در عزادارى ها مى شود; امّا ترک گناه و معصیت، همنشینى با انسان هاى خوب، شرکت در مجالس مناسب، و مانند آن، زمینه ساز توفیق است. بنابراین شرکت در مجلس گناه حرام است. منشأ بسیارى از اختلافات و طلاق ها، مجالس عروسى مختلط و آمیخته با گناه است، بدین جهت نباید در چنان مجالسى شرکت کنیم، همان گونه که نباید از غذاهاى آلوده به حرام استفاده نماییم.
متأسّفانه عدّه اى از تولیدکنندگان گندم و تربیت کنندگان دام، زکات مال خود را نمى پردازند و این نان و گوشت زکات نداده در سر سفره ما قرار گرفته، و ما از آن استفاده مى کنیم، و ناخودآگاه قلبمان تاریک و حال عبادت و دعا از ما سلب مى شود. بدین علّت توصیه مى کنیم که صدقات مستحب خود را به نیّت زکات واجب احتمالى بدهید تا جلوى این آثار منفى گرفته شود. و یا در پایان هر سال، مقدار گوشت و نان مصرفى خود را بطور تخمینى محاسبه کرده، و زکات آن را بپردازید. از دیگر منافذ ورود مال حرام، نظیر رشوه خوارى ـ که متأسّفانه کم و بیش در جامعه دیده مى شود و با نام هاى مختلف و گاه فریبنده صورت مى پذیرد ـ نیز باید اجتناب ورزید، تا سلب توفیق نگردد.
پیامک هاى غیر اخلاقى و بلوتوث هاى مفسده انگیزِ تلفن هاى همراه، از دیگر اسباب سلب توفیق در عصر و زمان ماست، که به یکى از عوامل عمده فساد و انحراف جوانان تبدیل شده است، و باید بسیار مراقب آن بود.

فصل ششم: ماجراى بت شکنى حضرت ابراهیم(علیه السلام)

این قسمت از زندگانى حضرت ابراهیم(علیه السلام) بسیار گسترده و زیبا در قرآن مجید مطرح شده، و عمدتاً در سوره انبیا (آیات 51 تا 73) در ضمن 23 آیه، و سوره صافّات در ضمن 16 آیه مورد توجّه قرار گرفته است. به این داستان طبق آنچه که در سوره انبیا آمده، توجّه فرمایید:
«(وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ); ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم; و از (شایستگىِ) او آگاه بودیم».
اگر خداوند متعال در شهر بزرگى چون بابِل، که همه بت پرست و مشرکند، و تمام رؤسا و مسؤولین حکومتى پشتیبان شرک و بت پرستى هستند، به ابراهیمِ نوجوانِ یکّه و تنها، مأموریّت مبارزه با بت پرستى را محوّل کرده، استعداد و شایستگى این کار را نیز در او به وجود آورده است. شجاعت، شهامت، منطق گویا، استدلال هاى قوى، موقعیّت شناسى، صبر و تحمّل، از جمله شایستگى هایى بود که در حضرت ابراهیمِ 17 ساله وجود داشت. چرا که مأموریّت هاى عظیم، باید همراه با توانایى هاى لازم باشد، و محال است خداوند متعال به کسى مأموریّتى بدهد در حالى که ظرفیّت و توانایى لازم را در وى ایجاد نکرده باشد. اگر به پدر و مادر مأموریّت مى دهد که در تربیت و نگهدارى فرزندشان کوشا باشند، چنان عشقى در وجود آنها ایجاد مى کند که تمام زحمات و سختى هاى تربیت نوزاد را به جان مى خرند. مادرى که بر اثر سر و صدا و فریاد دیگران از خواب برنمى خیزد، با اوّلین ناله کودکش به او لبخند مى زند.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) مى خواهد مبارزه عملى و فیزیکى را با بت پرستان آغاز کند، امّا قبل از ورود به این عرصه و به دست گرفتن تَبرِ بت شکنى، باید با بت پرستان اتمام حجّت کند، تا متّهم به خشونت نگردد. و این درس بزرگى است براى همه کسانى که قصد مبارزه با مفاسد و ناهنجارى ها را دارند، که در مرحله اوّل به سراغ مجازات و برخورد فیزیکى نروند.
اگر قصد مبارزه با اعتیاد، یا بدحجابى، یا دیگر مفاسد اجتماعى را دارند، ابتدا روى کارهاى فرهنگى تمرکز کنند، سپس نسبت به کسانى که کارهاى فرهنگى تأثیرى در آنها نداشته، وارد مرحله بعد شوند; آیه شریفه 52 سوره انبیا به تبیین همین مرحله مى پردازد. توجّه فرمایید:
«(إِذْ قَالَ لاَِبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِى أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ); آن هنگام که به پدرش ]= سرپرستش که در آن زمان عمویش آزر بود[ و قوم او گفت: این مجسّمه ها (ى بى روح) چیست که شما همواره آنها را پرستش مى کنید؟!».
اوّل اینکه: از آیه شریفه استفاده مى شود که این گفتگوى حضرت با آزر، بر خلاف گفتگوى قبلى، خصوصى نبوده، بلکه در حضور مردم و به صورت آشکار و علنى صورت گرفته است.
دوم اینکه: حضرت ابراهیم(علیه السلام) نفرمود: «این بت ها کیستند؟» بلکه گفت: «چیستند؟» و با این تعبیر اشاره ظریفى به عدم درک و شعور بت ها کرد. اکنون پاسخ آنها را بشنویم:
«(قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ); گفتند: ما پدران خود را یافتیم که آنها را عبادت مى کنند».

پاسخ بت پرستان در مقابل ابراهیم(علیه السلام) یک استدلال منطقى و معقول نبود; بلکه یک تقلید و پیروى کورکورانه بود. حضرت ابراهیم(علیه السلام) مى پرسد: «چرا قطعه سنگ یا چوبى را مى تراشید و سپس آن را به عنوان مدیر و مدبّر جهان هستى عبادت مى کنید؟» آنها مى گویند: «چون آبا و اجداد ما این کار را مى کردند، ما هم به پیروى از آنها چنین کردیم»; آیا این استدلال صحیح و منطقى است؟
به عکس العمل حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مقابل این پاسخ سست توجّه فرمایید:
«(قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلاَل مُّبِین); گفت: به یقین شما و پدرانتان، در گمراهى آشکارى بوده اید».
حضرت ابراهیم(علیه السلام) نه تنها استدلال آنها را نپذیرفت، بلکه عملکرد بت پرستان و نیاکانشان را نیز تخطئه کرده، و آنها را در ضلالت و گمراهى آشکارى دانست.
قابل توجّه این که گاه انسان در گمراهى نامحسوس قرار مى گیرد که حق به راحتى از غیر حق تشخیص داده نمى شود، مانند کسانى که در ابتداى طرح کمونیست و ماتریالیسم در دام آنها مى افتادند. ولى گاه گمراهى روشن و آشکار است; پرستش سنگ و چوبى که انسان با دست خود آن را مى تراشد، و براى آن مقام الوهیّت و ربوبیّت قائل مى شود، از مصادیق ضلال مبین و گمراهى آشکار است.

پیروى از نیاکان ممدوح است یا مذموم؟

پیروى از نیاکان سه گونه است:
الف) پیروى عاقلانه; مثل این که آبا و اجداد و نیاکان ما ایرانیان و به طور کلّى فارس زبان ها، در ایّام عید نوروز به خانه تکانى درون و برون مى پردازند، و صله رحم مى کنند، و به شادى هاى مشروع روى مى آورند. این آداب، آداب خوبى است. و بر همین اساس ما در این آداب خوب و معقول از نیاکان خود پیروى مى کنیم.
ب) پیروى اصلاح گرانه; بعضى از آداب نیاکان ما نیاز به بازنگرى و اصلاح دارد. اگر اصلاح شود، انجام آن اشکالى ندارد. مثلاً مراسم سیزده بدر چنانچه به عنوان یک رسم بت پرستى(32) انجام گردد غلط و نارواست; امّا اگر به عنوان خارج شدن از شهر و فضاى آلوده آن، و پناه بردن به دل طبیعت و استفاده از هواى پاکیزه آن، و تفریح و استراحت سالم براى شروع مجدّد به کار با انرژى و توان کافى باشد، امر ناشایستى نخواهد بود.
به خصوص اگر این کار، همراه با تفکّر و اندیشه در حیات مجدّد درختان و گیاهان باشد، و در نتیجه انسان از حیات آنها درس زندگى بگیرد، و به یاد عظمت و قدرت و علم نامحدود خالق آن بیفتد. بر همین اساس جمهورى اسلامى ایران آن را به روز «طبیعت» تغییر داد.
ج) پیروى احمقانه; برخى از آداب و رسوم نیاکان، ضلال مبین و گمراهى آشکار است; مانند مراسم چهارشنبه سورى که غیر از بدبختى سودى ندارد. چه بسیار جوانانى که در پى همین تقلید غیر معقول چشمان خود را از دست دادند! چه تعداد عزیزانى که شرکتشان در این مراسم خرافى جز سوختن چهره و بدنما شدن صورت، ثمره اى نداشته است; به گونه اى که اکنون خجالت مى کشند با آن چهره در انظار عموم حاضر شوند! چه افرادى که در پى انفجارهاى بى هدف و از روى هوا و هوس، دست و پاى خود را از دست داده اند!(33) چه خانه هایى که در آتش سوخت! چه بیماران قلبى که بر اثر صداى انفجارهاى مهیب ناگهانى راهى جهان آخرت شدند! آرى این نوع پیروى از نیاکان، پیروى احمقانه است و انسان عاقل به آن تن نمى دهد. پیروى قوم حضرت ابراهیم(علیه السلام)از نیاکانشان از نوع سوم بود و در نتیجه حضرت آن را ضلال مبین نامید.
ما در برابر آداب و رسوم نیاکان باید اهل تفکّر و تشخیص و منطق باشیم. آنچه را از نوع اوّل یافتیم پیروى کنیم، نسبت به آنچه از نوع دوم بود، دست به اصلاح بزنیم. و آنچه از نوع سوم بود را رها کنیم.
قوم مشرک و بت پرست حضرت ابراهیم(علیه السلام)، که تا کنون کسى این گونه صریح و بى پرده عقاید آنها را به نقد نکشیده بود، در مقابل سخنان آن حضرت مات و مبهوت شده، گفتند:
«(أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنْ اللاَّعِبِینَ); آیا مطلب حقّى براى ما آورده اى، یا شوخى مى کنى؟!» آرى سخنان حضرت ابراهیم(علیه السلام) چنان شفّاف و بى پرده بود که در جدّى بودن آن تردید کردند. حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى رفع هر گونه تردید آنها فرمود:
«(بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِکُمْ مِّنَ الشَّاهِدِینَ); بلکه (حق آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمین است که آنها را آفریده، و من بر این امر، از گواهانم». بت هاى سنگى و چوبى شایسته عبادت و پرستش و اداره جهان هستى نیستند، بلکه کسى لیاقت این امور را دارد که خالق آسمان ها و زمین است. به عنوان مثال، اگر شما و دوستتان از بیابان خشک و بى آب و علفى عبور نمایید و در وسط بیابان کاخ مجلّل و باشکوهى را مشاهده کنید که بهترین مصالح و زیباترین معمارى و عالى ترین رنگ آمیزى و خوش سلیقه ترین نوع چینش وسایل در آن وجود دارد، سپس از دوست خود بپرسید که: سازنده این کاخ مجلّل کیست؟ و او در پاسخ بگوید: فکر نمى کنم سازنده اى داشته باشد، بلکه تمام این استحکام و زیبایى و هنر و سلیقه محصول تصادف است! آیا در عقل و شعور او تردید نمى کنید؟ مگر ممکن است چنان کاخ مجلّلى بدون پدید آورنده باشد، هر چند ما او را ندیده باشیم؟ مگر ما پدیدآورندگان تخت جمشید و ایوان مداین و طاق کسرى را دیده ایم؟ جواب منفى است; ولى به هدایت عقلمان از اثر پى به مؤثّر مى بریم. حضرت ابراهیم(علیه السلام)با استفاده از همین منطق مى خواهد بت پرستان و مشرکان را به پدیدآورنده جهان هستى رهنمون شود، و آنها را از ضلال مبین رهایى بخشد. ما هر چند خداوند را ندیده ایم ونخواهیم دید، ولى از آثار فراوان و نامحدودش پى به وجود او مى بریم.
هنگامى که گفتگوى حضرت ابراهیم(علیه السلام) و بت پرستان به پایان رسید، و حضرت ملاحظه کرد که بت پرستان استدلال هاى متین و منطقى ابراهیم جوان(علیه السلام)را نپذیرفته اند، و کار فرهنگى اثرى در آنها نگذاشته، تصمیم گرفت در عمل به آنها نشان دهد که بت ها هیچ خاصیّتى نداشته، و قادر به انجام کوچکترین کارى نیستند.
در سوره انبیا به دنبال این گفتگو، داستان بت شکنى حضرت ابراهیم(علیه السلام)مطرح شده است. امّا در سوره صافّات یکى دو آیه دیگر وجود دارد که توجّه شما را به آن جلب مى کنم:
«(فَنَظَرَ نَظْرَةً فِى النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّى سَقِیمٌ); (سپس) نگاهى به ستارگان افکند، و گفت: من بیمارم (و با شما به مراسم جشن نمى آیم)».(34) روز جشن بُت ها فرا رسیده بود. بت پرستان در چنین روزى غذاهاى چرب و لذیذى تهیّه کرده و آن را در بت خانه در کنار بت ها قرار داده، سپس به صحرا و بیابان مى رفتند، و پس از تفریح و استراحت به بُت خانه باز گشته، و از غذاهاى مذکور به عنوان تبرّک استفاده مى کردند.
آنان براى شرکت در آن مراسم از حضرت ابراهیم(علیه السلام) دعوت کردند. حضرت براى این که در جشن آنان شرکت نکند و به کار مهمترى که همان شکستن بت هاست بپردازد، مطابق عقیده بت پرستان فرمود: «اوضاع کواکب و ستارگان نشان مى دهد که من بیمار خواهم شد، بنابراین نمى توانم در جشن شما شرکت کنم». آنها هم عذر حضرت ابراهیم(علیه السلام) را پذیرفته، و به سراغ کار خود رفتند.