فهرست کتاب


قهرمان توحید(شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم(ع))

آیت الله مکارم شیرازی گردآوری: ابوالقاسم علیان نژادی

5. مغالطه و جدل

نمرود مى فهمید که کشتن یک زندانى محکوم به مرگ و آزاد ساختن دیگرى، جان گرفتن و زنده کردن نیست، و منظور حضرت ابراهیم(علیه السلام) این است که اگر مى تواند همچون خدا به جنین درون شکم مادر روح بدمد، یا روح انسان سالمى که هیچ مشکلى جهت ادامه حیات ندارد را باز ستاند، امّا به قصد فریب مردم به جدل و مغالطه متوسّل شد. و متأسّفانه از این نوع مغالطه کارى ها در طول تاریخ فراوان رخ داده است. به عنوان نمونه، هنگامى که فرعون مقهور قدرت نمایى و معجزات روشن و پى در پى حضرت موسى(علیه السلام) شد، او نیز به مغالطه پناه برد، در نتیجه خطاب به مردم گفت: «(یَا أَیُّهَا الْمَلاَُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِّنْ إِلَه غَیْرِى فَأَوْقِدْ لِى یَا هَامَانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَل لِّى صَرْحاً لَّعَلِّى أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّى لاََظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ);(30) اى گروه اشراف! من خدایى جز خودم براى شما سراغ ندارم. (امّا براى تحقیق بیشتر،) اى هامان، برایم آتشى بر گِل بیفروز (و آجرهاى محکم بساز)، و براى من برج بلندى ترتیب ده تا از خداى موسى خبر گیرم; هر چند من گمان مى کنم او از دروغگویان است».
آیا فرعون نمى دانست غیر از او خدایى وجود ندارد؟ به طور قطع مى دانست خداى آسمان و زمین همان خدایى است که حضرت موسى مى گوید. چگونه ممکن است او خدا باشد در حالى که طاقت یک ساعت گرسنگى و تشنگى و بى خوابى را ندارد؟ آرى! فرعون هم، حقیقت را مى دانست ولى به قصد فریب دادن مردم دست به مغالطه زد تا همچنان از آنها بهره کشى کند. او مى دانست که آسمان بالاى برج، با آسمانى که از پایین برج دیده مى شود تفاوتى ندارد; امّا با طرح ساخت برج اهدافى را در نظر داشت:
اوّل اینکه: تا زمانى که برج آماده و به بهره بردارى برسد مردم به تدریج پیروزى حضرت موسى(علیه السلام) و شکست فرعون را فراموش مى کنند.
دوم اینکه: عدّه زیادى در ساخت برج مشغول به کار مى شوند و با استفاده از پول و تبلیغات حکومت، به آیین او مى گروند.
و سوم اینکه: سیاستمداران براى به فراموشى سپردن دغدغه اصلى مردم، معمولاً یک مسأله فرعى انحرافى مطرح کرده و توجّه مردم را به آن سوق مى دهند، تا مسأله اصلى به فراموشى سپرده شود. فرعون هم از همین ترفند استفاده کرد، تا به تدریج ساخت برج نقل مجالس شود، و مبارزات حضرت موسى(علیه السلام) کمرنگ گردد.
مسلمانان باید مراقب این نیرنگ دشمن باشند، تا به هنگام پیروزى هاى مهم، دشمن آنها را به مسائل فرعى و انحرافى نکشاند، و با طرح مسائل کم اهمیّت مورد اختلاف، شهد شیرین پیروزى را در کام آنها تلخ نکند.

6. عقیده بت پرستان

سؤال: بت پرستانى که در طول تاریخ به عبادت و پرستش بت پرداخته اند، براى بت هاى خود چه مقامى قائل بوده اند؟ خالقیّت، ربوبیّت، یا الوهیّت؟
جواب: بسیار بعید است که بت پرستان بت هاى خود را خالق و آفریننده آسمان و زمین و تمام عالم هستى بدانند. بنابراین، براى بت ها مقام خالقیّت قائل نبودند. همان گونه که روشن است براى بت ها مقام الوهیّت و پرستش قائل بودند و آنها را شفیعانى مناسب در پیشگاه الهى مى دانستند. امّا آیا مقام ربوبیّت و اداره عالم هستى، و مدیریّت و مدبّریّت هم براى بت ها قائل بودند؟
وهّابى ها که با آیات قرآن بطور گزینشى برخورد مى کنند، معتقدند بت پرستان قائل به چنین مقامى براى بت ها نبودند، بلکه تنها معتقد به مقام الوهیّت بت ها بودند. امّا ما معتقدیم که بت پرستان مقام ربوبیّت بت ها را نیز قبول داشتند. تعبیرى که در آیه مورد بحث آمده، که نمرود گفت: «من هم زنده مى کنم و مى میرانم»، گواه بر ادّعاى ماست. چون ابراهیم(علیه السلام) مى گفت: «مرگ و حیات تنها به دست خداست»; ولى نمرود مى گفت چنین نیست، من هم قادر بر این کار هستم. شاهد دیگر، این که بت پرستان به رسول مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله) مى گفتند: خشم خدایان ما تو را خواهد گرفت. یعنى بت هاى ما مقام ربوبیّت و اداره عالم دارند، و اگر خشمگین شوند دامن تو را خواهد گرفت.
نتیجه این که، بت پرستان معتقد به مقام خالقیّت بت ها نبودند، اما به ربوبیّت و الوهیّت آنها اعتقاد داشتند.

7. هدایت و ضلالت

در مورد هدایت و گمراهى و راهنمایى و ضلالت، آیات متعدّدى در قرآن مجید وجود دارد، که بعضى از این آیات سؤال برانگیز است. از جمله در آیه شریفه 4 سوره ابراهیم مى خوانیم:
«(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِى مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ); ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم جز به زبان قومش; تا (حقایق را) براى آنها آشکار سازد، سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحقّ بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و شایسته باشد) هدایت مى کند; و او توانا و حکیم است».
سؤال: راستى اگر هدایت و ضلالت به دست خداست و او هر کس را که بخواهد هدایت یا گمراه مى کند، این همه سعى و تلاش و ثواب و عقاب به چه معناست؟ اگر روز قیامت از فرد گمراه بپرسند: چرا راه ضلالت را برگزیدى؟ خواهد گفت: «خداوند مرا گمراه کرد، و به اختیار من نبود»; بنابراین، نمى توان او را عذاب کرد. و اگر از دیگرى چنین سؤالى را بپرسیم، خواهد گفت: «خداوند مرا هدایت کرد، و من اختیارى نداشتم». بنابراین، به او هم نمى توان پاداش داد; زیرا کار اجبارى و خارج از اختیار نه استحقاق پاداش دارد و نه شایسته عذاب است.
جواب: حکیم کسى است که روى حساب کار مى کند. بنابراین، اگر استاد دانشگاهى دو شاگرد داشته باشد که یکى ممتاز و دیگرى تنبل باشد، و به شاگرد تنبل نمره خوب و به نفر ممتاز نمره بد بدهد کار حکیمانه اى انجام نداده است. همان گونه که اگر به هر دو نمره مساوى بدهد نیز حکیمانه نیست.
با توجّه به این نکته، خداوند حکیم بى جهت کسى را گمراه یا هدایت نمى کند، و این مطلب از برخى از آیات مربوط به هدایت و ضلالت استفاده مى شود. از جمله در سوره توبه آیه 19 مى خوانیم «(وَاللهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ); یعنى شخص ظالم اوّل مرتکب کار زشت و ظلم مى شود و اصرار بر آن مى کند، سپس خداوند توفیقات را از وى سلب مى نماید. و هدایت به معناى مهیّا ساختن اسباب توفیق، و گمراهى به معناى سلب توفیق است.
شاهد دیگر این ادّعا، آیه شریفه 34 سوره غافر است که مى فرماید: «(کَذَلِکَ یُضِلُّ اللهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ); این گونه خداوند هر اسراف کار تردیدکننده اى را گمراه مى سازد». معناى آیه شریفه این است که شخص اسراف کار، که اهل شک و گمان است، اوّل مرتکب اسراف و شکّ و تردید مى شود و بر آن اصرار مىورزد، سپس خداوند از او سلب توفیق مى کند. بنابراین، مقدّمات گمراهى (سلب توفیق) از ناحیه خود انسان ها شروع مى شود، تا سرانجام منتهى به سلب توفیق مى گردد.
جوانى را در مسجد الحرام دیدم، گفت: اوّلین بار است که به مکّه مشرّف شده ام، امّا هیچ حال زیارت و دعا و عبادت ندارم! در حالى که بسیارى از زوّار خانه خدا در سفر اوّل، جسم و روحشان پرواز مى کند. گفتم: «اعمال گذشته ات را مورد مطالعه و محاسبه قرار بده. آیا با آب توبه جسم و جان خود را شستشو داده و به اینجا آمدى؟ آیا هزینه سفر حجّت، از راه حرام، نظیر رشوه خوارى و ظلم و تقلّب و آلودگى نبوده است؟ آیا وجوهات شرعیّه اموالت و بدهى هاى به مردم را پرداخته اى؟ آرى عزیزان من! کارهاى حرام توفیق را از انسان سلب مى کند، همان گونه که ترک محرّمات و عمل به واجبات زمینه ساز توفیقات الهى مى شود. توفیق الهى ممکن است در سایه رفاقت یک دوست خوب حاصل شود، و یا نتیجه مصاحبت با عالمى باشد و نصیحتش در اعماق روح و جان انسان اثر بگذارد. یا این مطلب با حضور در یک مجلس دینى حاصل گردد. خداوند متعال مى فرماید:
«(إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى کُنْتُمْ تُوعَدُونَ); به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است. سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند که: نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است!».(31)
خلاصه این که آلودگى به گناه موجب سلب توفیق، بى نشاطى در عبادت، بى حالى در مناجات، و از بین رفتن صفاى دل در عزادارى ها مى شود; امّا ترک گناه و معصیت، همنشینى با انسان هاى خوب، شرکت در مجالس مناسب، و مانند آن، زمینه ساز توفیق است. بنابراین شرکت در مجلس گناه حرام است. منشأ بسیارى از اختلافات و طلاق ها، مجالس عروسى مختلط و آمیخته با گناه است، بدین جهت نباید در چنان مجالسى شرکت کنیم، همان گونه که نباید از غذاهاى آلوده به حرام استفاده نماییم.
متأسّفانه عدّه اى از تولیدکنندگان گندم و تربیت کنندگان دام، زکات مال خود را نمى پردازند و این نان و گوشت زکات نداده در سر سفره ما قرار گرفته، و ما از آن استفاده مى کنیم، و ناخودآگاه قلبمان تاریک و حال عبادت و دعا از ما سلب مى شود. بدین علّت توصیه مى کنیم که صدقات مستحب خود را به نیّت زکات واجب احتمالى بدهید تا جلوى این آثار منفى گرفته شود. و یا در پایان هر سال، مقدار گوشت و نان مصرفى خود را بطور تخمینى محاسبه کرده، و زکات آن را بپردازید. از دیگر منافذ ورود مال حرام، نظیر رشوه خوارى ـ که متأسّفانه کم و بیش در جامعه دیده مى شود و با نام هاى مختلف و گاه فریبنده صورت مى پذیرد ـ نیز باید اجتناب ورزید، تا سلب توفیق نگردد.
پیامک هاى غیر اخلاقى و بلوتوث هاى مفسده انگیزِ تلفن هاى همراه، از دیگر اسباب سلب توفیق در عصر و زمان ماست، که به یکى از عوامل عمده فساد و انحراف جوانان تبدیل شده است، و باید بسیار مراقب آن بود.