فهرست کتاب


قهرمان توحید(شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم(ع))

آیت الله مکارم شیرازی گردآوری: ابوالقاسم علیان نژادی

فصل دوم: دوران جوانى

بابِل، محلّ تولّد و دوران زندگى کودکى و نوجوانى و جوانى حضرت ابراهیم(علیه السلام)، یکى از مناطق عراق بود، که سه گروه بت پرست در آن مى زیستند:
1. کسانى که بت هایى از سنگ و چوب را مى پرستیدند.
2. ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشیدپرستان.
3. کسانى که «نمرود بن کنعان» را پرستش مى کردند.
نمرود نه تنها ادّعاى حکومت و سلطنت داشت، بلکه خود را معبود مردم مى دانست و ادّعاى خدایى داشت. البتّه این مطلب اختصاص به وى نداشت و در مورد پادشاهان دیگر، همچون فرعون که خود را «ربّ اعلى»(12) مى خواند، نیز به چشم مى خورد.
ابراهیم(علیه السلام) از سن 16 سالگى مبارزات خویش را با هر سه گروه آغاز کرد. نمرود با ابراهیم پیامبر، درباره پروردگارش گفتگو کرد، چرا که خداوند به نمرود حکومت داده بود، و او بر اثر کمى ظرفیّت از باده غرور سرمست شده بود
و هنگامى که ابراهیم(علیه السلام) فرمود: خداى من آن کسى است که زنده مى کند
و مى میراند. نمرود گفت: من نیز زنده مى کنم و مى میرانم، و براى اثبات این کار
و مشتبه ساختن حقیقت بر مردم، دستور داد دو زندانى را حاضر کردند، سپس فرمان آزادى یکى و قتل دیگرى را صادر کرد. ابراهیم(علیه السلام) فرمود: خداوند خورشید را از افق مشرق مى آورد (و در مغرب غروب مى کند) اگر راست مى گویى که حاکم بر جهان هستى، خورشید را از مغرب بیاور! در اینجا نمرودِ کافر، مات و مبهوت شد(13) و در گفتگوى با حضرت ابراهیم(علیه السلام) شکست خورد.
ابراهیم(علیه السلام) در چنان محیط شرک آلودى بزرگ شد، تا آنجا که حتّى سرپرست وى آزر، که عمویش بود، نیز بت پرست بود، بلکه کارگاه بت تراشى داشت. او وزیر و مشاور نمرودِ مشرک و کافر نیز بود. ابراهیم(علیه السلام) در میان آن همه مشرک و بت پرست، به تنهایى موحّد و خداپرست بود. وى تسلیم محیط فاسد خود نشد و در پشت منطق غلط «خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو» سنگر نگرفت; بلکه با کمک گرفتن از نیروى عقل و اندیشه و در پرتو هدایت هاى الهى، کار هر سه گروه بت پرست را باطل و بیهوده دانست، و به عبادت خالق آسمان ها و زمین پرداخت.
روزى عمویش آزر به وى گفت: «این بت زیبا را جهت فروش به بازار ببر!(14)حال تکلیف ابراهیم(علیه السلام) چیست؟ اگر از فرمان عمویش سرپیچى کند مشکلاتى به وجود خواهد آمد; و اگر به فرمان او عمل کند با روح خداپرستى اش سازگار نیست. تصمیم گرفت بت را گرفته و با تبلیغات منفى به مبارزه با بت پرستى بپردازد.
معمولاً بت پرستان در چنین مواقعى بت را با احترام بغل کرده، و با تبلیغات فریبنده و احترام فراوان، آن را به بهترین قیمت مى فروشند. امّا ابراهیمِ بت شکن، ریسمانى به پاى بت بست و سر دیگر ریسمان را به شانه انداخت، و آن را در میان کوچه و خیابان مى چرخاند و همزمان فریاد مى زد: اى مردم! چه کسى بت مى خواهد؟ بتى که نه مى بیند، نه مى شنود، نه مى بوید، نه حس دارد، نه مى فهمد، نه سخن مى گوید و نه کارى از او ساخته است! با این تبلیغات منفى کسى براى خریدن بت اقدام نکرد. ابراهیم(علیه السلام) خسته و تشنه بر لب جوى آب زلالى نشست تا رفع خستگى و تشنگى کند، بت را به زیر آب برد و در انظار بت پرستان به آن گفت: اگر تشنه شده اى آب بخور! پس از رفع خستگى و یأس از یافتن مشترى، به نزد عمویش آزر بازگشت و خطاب به وى گفت: عموجان! این بت خریدار ندارد! آزر تعجّب کرد که چطور هیچ کس حاضر به خریدن آن بت نشده است.
خوانندگان محترم! چگونگى تبلیغات بسیار مؤثّر و کارساز است. اگر شنیده اید که بعضى از کارخانه ها تا 60% بودجه خود را صرف تبلیغات مى کنند و گاه هزینه تبلیغات بیش از هزینه تولید آنهاست، علّت آن آثار شگرف و اعجاب آور تبلیغات است.

آزر که بود؟

سؤال: در هفت الى هشت آیه از قرآن مجید از آزر به عنوان پدر حضرت ابراهیم(علیه السلام) یاد شده است، در حالى که طبق آیات صریح قرآن وى فردى بت پرست و مشرک بود. آیا در واقع آزر پدر حضرت ابراهیم(علیه السلام) بود، یا نسبت دیگرى با آن حضرت داشت؟
پاسخ: اهل سنّت معتقدند که آزر عموى ابراهیم(علیه السلام) نبود، بلکه پدر وى بود. زیرا ممکن است پدر پیامبرى از پیامبران بت پرست و مشرک باشد! امّا علماى شیعه معتقدند که آزر پدر ابراهیم(علیه السلام) نبود، بلکه عموى وى بود. و امکان ندارد پدر و اجداد پیامبرى از پیامبران مشرک و بت پرست بوده باشد. و در مورد آیاتى که از «آزر» به «اب» پدر ابراهیم تعبیر کرده، چنین پاسخ داده اند:
در آیه شریفه 104 سوره توبه آمده است که ابراهیم حاضر نبود براى آزر استغفار کند، فقط یک بار به او وعده استغفار داد، و هنگامى که مشاهده کرد آزر حاضر نیست ایمان بیاورد از وى دست برداشت.
و در آیه شریفه 41 سوره ابراهیم آمده است که آن حضرت در اواخر عمر دست به دعا برداشت و خطاب به خدا عرض کرد:
«(رَبَّنَا اغْفِرْ لِى وَلِوَالِدَىَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ); پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا مى شود، بیامرز!».
در حالى که اگر آزر پدر ابراهیم(علیه السلام) بود، نباید در آخر عمر براى او دعا و استغفار کند.
علاوه بر این «والد» در لغت عرب به معناى پدر، و «والده» به معناى مادر، و «اب» گاه به معناى پدر و گاه به معناى عمو مى باشد. بنابراین «آزر» عموى ابراهیم(علیه السلام)، و پدرش «تارخ» بود.
* * *

فصل سوم: گفتگو با ستاره پرستان، ماه پرستان و خورشیدپرستان

مبارزه و گفتگوى حضرت ابراهیم(علیه السلام) با بت پرستان در سه مرحله انجام شد:
مرحله اوّل: گفتگو با ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشیدپرستان.
مرحله دوم: گفتگو با کسانى که بتى از سنگ یا چوب را مى پرستیدند.
و مرحله سوم: گفتگو با کسانى که پادشاه خود نمرود را پرستش مى کردند.
حضرت در هر سه مرحله با منطق بسیار قوى و مستدل و صحیح خود، بت پرستان را محکوم کرد. و در حقیقت، روش مبارزه با انحرافات و کجى ها و مفاسد، و چگونگى امر به معروف و نهى از منکر و ارشاد جاهل را به ما آموزش داد.
در این فصل به گفتگوى وى با ستاره و ماه و خورشیدپرستان مى پردازیم:
قرآن مجید گفتگوى مذکور را در ضمن آیات 75 تا 79 سوره انعام چنین بیان مى فرماید:
«(وَکَذَلِکَ نُرِى إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ); و این گونه، ملکوت آسمان ها و زمین (و حاکمیّت مطلق خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم».
مطالعه اسرار آسمان ها و زمین باید جزء برنامه زندگى ما مسلمان ها باشد. و براى این منظور مطالعه کتاب هایى که در مورد اسرار و شگفتى هاى آسمان و زمین نوشته شده، و باعث بالا رفتن درجات یقین انسان مى شود، براى ما لازم و مناسب است. براى روشن شدن اهمیّت این مطلب، به دو نمونه از شگفتى هاى آسمان و زمین توجّه فرمایید:
الف) کره خورشید یک میلیون و دویست هزار برابر کره زمین است. و این کره خورشید، جزیى از کهکشان راه شیرى محسوب مى شود، که داراى دویست میلیارد ستاره است، که خورشیدِ ما یک ستاره متوسّط آن است! عجیب این که کهکشان راه شیرى با این همه ستاره، که خورشید یک ستاره متوسّط آن است، یک نمونه از میلیاردها کهکشانى است که در آسمان وجود دارد! و عجیب تر این که این آسمان با این عظمت، بلکه تمام جهان هستى بر اساس برنامه و نظم و حساب خاصّى در حرکت است!
ب) زمین هم عجایب فراوانى دارد. درختان و گیاهان موجود در دریاها، ده ها برابر گیاهان و درختان موجود در جنگل ها و خشکى هاى روى زمین است! و میلیون ها نوع، پرنده و خزنده و حشره بر روى کره زمین زندگى مى کنند، که هنوز بشر موفّق بر شناسایى آنها نشده است! بنابراین، باید مطالعاتمان را در مورد اسرار آسمان ها و زمین گسترش دهیم.
بر طبق آیه «(وَلِیَکُونَ مِنْ الْمُوقِنِینَ); تا (به آن استدلال کند، و) اهل یقین گردد»; هدف از ارائه ملکوت آسمان و زمین به حضرت ابراهیم(علیه السلام)، رسیدن به مقام یقین بود.
سؤال: مگر حضرت ابراهیم اهل یقین نبود؟
پاسخ: یقین مراحلى دارد که ابراهیم پیامبر(علیه السلام) به برخى از آنها دست یافته بود، و پس از ارائه ملکوت آسمان ها و زمین، به مراحل بالاترى نیز دست یافت. توضیح اینکه: کسى که از فاصله دور دودى را مشاهده مى کند، یقین دارد که در آنجا آتشى وجود دارد. امّا هنگامى که جلوتر مى آید و شعله هاى آتش را مى بیند به مرحله بالاترى از یقین نسبت به وجود آتش دست پیدا مى کند. و زمانى که فاصله او با آتش آن قدر کم مى شود که حرارت آن را حس مى کند، یقین او به
آتش بیشتر مى شود. بنابراین، یقین مراحلى دارد و خداوند متعال با ارائه ملکوت آسمان ها و زمین به ابراهیم(علیه السلام) یقین او را کامل تر کرد.
«(فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَءَا کَوْکَباً قَالَ هَذَا رَبِّى فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاَ أُحِبُّ الاْفِلِینَ); هنگامى که (تاریکى) شب او را فرا گرفت، ستاره اى را مشاهده کرد، گفت: این پروردگار من است؟! امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم».
سؤال: منظور از ستاره اى که در این آیه شریفه مورد بحث قرار گرفته، کدام ستاره است؟
پاسخ: بعضى آن را ستاره زهره و برخى دیگر ستاره مشترى گفته اند، که هر دو جزء منظومه شمسى، و از ستارگان درخشان هستند.
سؤال: هنگامى که حضرت ابراهیم(علیه السلام) ستاره زهره یا مشترى را مشاهده کرد، آیا حقیقتاً آن را به عنوان خداى خود پذیرفت، یا براى همراهى با ستاره پرستان و قانع کردن آنها، و سپس ابطال عقیده شان چنین گفت؟
بدون شک، احتمال دوم صحیح است، و شاهد بر این ادّعا، آیه شریفه (قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّى بَرِىءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ)(15) است، که پس از پایان بحث و مناظره با سه گروه ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشیدپرستان، از شرک و بت پرستى بیزارى جست.
ابراهیم(علیه السلام) ستاره را به عنوان خداوند نپذیرفت، چون ستاره غروب کرد. خدایى مى خواهد که همه جا و همیشه حضور داشته باشد، و در سایه او زندگى کند، و در همه مشکلات بر او تکیه زند.
ستاره پرستان را کنار زد و همچنان نظاره گر آسمان بود تا ماه طلوع کرد.
«(فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَذَا رَبِّى فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَّمْ یَهْدِنِى رَبِّى لاَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّآلِّینَ); و هنگامى که ماه را دید که (سینه افق را) مى شکافد، گفت: این خداى
من است؟! امّا هنگامى که (آن هم) غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمایى نمى کرد، به طور قطع از گروه گمراهان بودم». به نظر مى رسد گفتگوى آن حضرت با ماه پرستان در شب شانزدهم و هفدهم ماه بود، که ماه یکى دو ساعت پس از غروب آفتاب در آسمان ظاهر مى شود. به هر حال، ابراهیم(علیه السلام)همان سخن را با ماه پرستان گفت، و با غروب ماه همان استدلال را براى بطلان عقیده آنها ابراز کرد. راستى اگر آنچه به عنوان پروردگار پذیرفته مى شود، انسان را هدایت نکند و در دو راهى ها دست او را نگیرد، به چه درد مى خورد؟!
«(فَلَمَّا رَءَا الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّى هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّى بَرِىءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ); و هنگامى که خورشید را دید (که سینه افق را) مى شکافت، گفت: این پروردگار من است، این (که از همه) بزرگتر است! امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: اى قوم من! به یقین من از آنچه همتاى خدا قرار مى دهید، بیزارم».
حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از اثبات عدم صلاحیّت ستارگان و ماه و خورشید براى پرستش، و استدلال قوى و منطقى بر بطلان عقیده ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشیدپرستان، خداى شایسته پرستش را این گونه معرفى کرد:
«(إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضَ حَنِیفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ);(16) من روى خود را به سوى کسى متوجّه کردم که آسمان ها و زمین را آفریده، در حالى که ایمان من خالص است و از مشرکان نیستم».
ستاره و ماه و خورشید، که خود مخلوقند و محتاج، شایسته عبادت نیستند، بلکه عبادت و ستایش مخصوص ذات پاکى است که آفریننده ستارگان و ماه و خورشید، بلکه تمام آسمان ها و زمین، بلکه تمام جهان هستى است. آرى، من خالصانه به پرستش چنین معبودى روى مى آورم، و هرگز در سلک مشرکین وارد نمى شوم، هر چند اکثریّت جامعه باشند، و قدرت و حکومت در اختیار آنان باشد. من به چنین خدایى تکیه مى زنم، و بر او توکّل مى کنم، و از او استعانت مى جویم، که شب و روز با من است، و هرگز افول و غروب ندارد.