الف) عدم وحشت از تنهایى در مسیر حقّ
حضرت ابراهیم(علیه السلام) از تنهایى در مسیر خدا و راه حق وحشت نداشت. اگر همه مردم شهرش بت پرست بودند و فقط او موحّد و یکتاپرست بود، ترسى نداشت. زبان حال ابراهیم(علیه السلام) این بود: «وقتى راه من صحیح است، و افکار و اعتقاداتم مطابق فطرتم، از هیچ کس واهمه اى ندارم».
اى جوانان عزیزى که به منظور تحصیل علم و دانش به کشورهاى دیگر سفر مى کنید، تا با کوله بار علم و دانایى به وطن بازگشته و به مردم خود خدمت کنید! اى تاجران محترمى که به منظور تجارت حلال و سالم به دیگر سرزمین ها مى روید، تا در پى معاملات صحیح اسلامى به اقتصاد خود و کشورتان کمک کنید! اى بیماران گرامى که به منظور درمان بیمارى و رهایى از درد و رنج، عزم دیار غربت مى کنید تا سلامتى خود را باز یابید! اگر در محلّ تحصیل یا تجارت یا بیمارستان هاى آنجا هیچ کس جز شما مسلمان نبود، از تنهایى وحشت نکنید و رو به سوى خدا آورید، از پنجره نماز با خداى خود ملاقات و گفتگو کنید که خدا با شما خواهد بود. آفرین بر دختران مسلمان که گوهر ایمان به آنها اجازه نمى دهد حجاب اسلامى خود را در کشورهاى کفر بردارند، هر چند با انواع محرومیّت ها مواجه شده و اکثریّت مردم محل زندگیشان همراه و هم عقیده آنها نیستند.
این جوانان مسلمان به پیامبر خود اقتدا کرده اند که به هنگام دعوت مشرکان مکّه به اسلام و سردادن نداى «قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا» تنهاى تنها بود، و به همراه همسر باوفایش حضرت خدیجه کبرى(علیها السلام) و پسر عموى شجاعش، على بن ابى طالب(علیه السلام) نماز جماعت سه نفرى تشکیل دادند، و فارغ از زخم زبان دشمنان و اذیّت و آزار و مزاحمت هاى مشرکان عرب، به راز و نیاز با خداى خویش پرداختند، و کمى نفرات هیچ اثر منفى بر آنان نگذاشت.
مسلمان عزیز! اگر در دل شب براى مناجات و راز و نیاز با معبود خویش، یا خوردن سحرى، با رختخواب وداع مى کنى، امّا چراغ خانه همه همسایه هایت خاموش است، از تنهایى وحشت مکن و قدر این توفیقى که خدا به تو داده و دیگران از آن محرومند را بدان.
خداوند متعال در آیه شریفه 120 سوره نحل مى فرماید:
«(إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتاً للهِِ حَنِیفاً وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ); ابراهیم (به تنهایى) امّتى بود مطیع فرمان خدا; خالى از هر گونه انحراف; و از مشرکان نبود».
مفسّرین براى واژه «امّت» در این آیه شریفه، تفسیرهاى گوناگونى بیان کرده اند. از جمله این که: شخصیّت افراد متفاوت است. شخصیّت برخى از افراد معادل یک، و برخى معادل ده، و برخى معادل صد، و برخى معادل هزار نفر مى باشد. و شخصیّت بعضى از انسان ها آنقدر بزرگ و مهم است که مانند یک امّتند. حضرت ابراهیم(علیه السلام) از جمله این افراد بود. جوان مسلمانى که ادّعاى ایمان دارد، نیز باید همچون یک امّت باشد، اگر خواهر و برادر و پدر و مادر و دیگر اعضاى خانواده و فامیل، اهل نماز و روزه و خمس و حج نیستند، در اراده آهنین او اثر نکند، و از تنهایى در عقیده و ایمان وحشت ننماید، و بر خدا توکّل کند و به وظایفش عمل نماید.
نتیجه این که یکى از ویژگى هاى حضرت ابراهیم(علیه السلام)، که او را ابراهیم کرد، وحشت نداشتن از تنهایى در مسیر توحید و خداپرستى بود.
ب) شجاعت فوق العاده
ویژگى دیگر آن حضرت شجاعت فوق العاده وى بود.
آن حضرت در سنّ شانزده سالگى که حتّى یک نفر هم با او هم عقیده نبود، در میان انبوه دشمنان و بت پرستان فریاد مى زد: «به خداى یکتا و یگانه قسم که بت هاى شما را خواهم شکست».
مطابق سوگندى که یاد کرد بت ها را شکست، و جان خود را به خطر انداخت، در نتیجه دریایى از آتش را فراهم کردند، وى را در منجنیق قرار دادند تا به سوى آتش سوزان شعلهور پرتاب کنند، امّا اثرى از ترس و وحشت و اضطراب در چهره اش مشاهده نشد.
پیروان فریادگر توحید نیز باید شجاع و نترس باشند، زیرا انسان هاى ترسو به درد هیچ کارى نمى خورند. اگر بیدارگر عصرما، امام خمینى(قدس سره)، شجاع و نترس نبود انقلاب اسلامى ایران بر خلاف انتظار جهانیان پیروز نمى شد. اگر رزمندگان دلیر و مخلص ایران اسلامى شجاع نبودند ما در دفاع مقدّس بر خلاف معادلات سیاسى سیاستمداران، فاتح جنگ نمى شدیم. اگر حزب الله جنوب لبنان در میان بهت و حیرت جهانیان در جنگ 33 روزه بر اسرائیل تا دندانْ مسلّح، پیروز شد، و افسانه شکست ناپذیرى اسرائیل را باطل کرد، به خاطر شجاعت و دلاورى اعضاى حزب الله و توکّل و توجّه آنها بر خداوند بود.
بنابراین، از تنهایى در مسیر خداوند وحشت نکنیم و در مقابل حوادث و دشمنان مختلف شجاع و دلیر باشیم، و تنها بر خداوند تکیه کنیم، و از غیر او واهمه اى نداشته باشیم.
* * *
فصل دوم: دوران جوانى
بابِل، محلّ تولّد و دوران زندگى کودکى و نوجوانى و جوانى حضرت ابراهیم(علیه السلام)، یکى از مناطق عراق بود، که سه گروه بت پرست در آن مى زیستند:
1. کسانى که بت هایى از سنگ و چوب را مى پرستیدند.
2. ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشیدپرستان.
3. کسانى که «نمرود بن کنعان» را پرستش مى کردند.
نمرود نه تنها ادّعاى حکومت و سلطنت داشت، بلکه خود را معبود مردم مى دانست و ادّعاى خدایى داشت. البتّه این مطلب اختصاص به وى نداشت و در مورد پادشاهان دیگر، همچون فرعون که خود را «ربّ اعلى»(12) مى خواند، نیز به چشم مى خورد.
ابراهیم(علیه السلام) از سن 16 سالگى مبارزات خویش را با هر سه گروه آغاز کرد. نمرود با ابراهیم پیامبر، درباره پروردگارش گفتگو کرد، چرا که خداوند به نمرود حکومت داده بود، و او بر اثر کمى ظرفیّت از باده غرور سرمست شده بود
و هنگامى که ابراهیم(علیه السلام) فرمود: خداى من آن کسى است که زنده مى کند
و مى میراند. نمرود گفت: من نیز زنده مى کنم و مى میرانم، و براى اثبات این کار
و مشتبه ساختن حقیقت بر مردم، دستور داد دو زندانى را حاضر کردند، سپس فرمان آزادى یکى و قتل دیگرى را صادر کرد. ابراهیم(علیه السلام) فرمود: خداوند خورشید را از افق مشرق مى آورد (و در مغرب غروب مى کند) اگر راست مى گویى که حاکم بر جهان هستى، خورشید را از مغرب بیاور! در اینجا نمرودِ کافر، مات و مبهوت شد(13) و در گفتگوى با حضرت ابراهیم(علیه السلام) شکست خورد.
ابراهیم(علیه السلام) در چنان محیط شرک آلودى بزرگ شد، تا آنجا که حتّى سرپرست وى آزر، که عمویش بود، نیز بت پرست بود، بلکه کارگاه بت تراشى داشت. او وزیر و مشاور نمرودِ مشرک و کافر نیز بود. ابراهیم(علیه السلام) در میان آن همه مشرک و بت پرست، به تنهایى موحّد و خداپرست بود. وى تسلیم محیط فاسد خود نشد و در پشت منطق غلط «خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو» سنگر نگرفت; بلکه با کمک گرفتن از نیروى عقل و اندیشه و در پرتو هدایت هاى الهى، کار هر سه گروه بت پرست را باطل و بیهوده دانست، و به عبادت خالق آسمان ها و زمین پرداخت.
روزى عمویش آزر به وى گفت: «این بت زیبا را جهت فروش به بازار ببر!(14)حال تکلیف ابراهیم(علیه السلام) چیست؟ اگر از فرمان عمویش سرپیچى کند مشکلاتى به وجود خواهد آمد; و اگر به فرمان او عمل کند با روح خداپرستى اش سازگار نیست. تصمیم گرفت بت را گرفته و با تبلیغات منفى به مبارزه با بت پرستى بپردازد.
معمولاً بت پرستان در چنین مواقعى بت را با احترام بغل کرده، و با تبلیغات فریبنده و احترام فراوان، آن را به بهترین قیمت مى فروشند. امّا ابراهیمِ بت شکن، ریسمانى به پاى بت بست و سر دیگر ریسمان را به شانه انداخت، و آن را در میان کوچه و خیابان مى چرخاند و همزمان فریاد مى زد: اى مردم! چه کسى بت مى خواهد؟ بتى که نه مى بیند، نه مى شنود، نه مى بوید، نه حس دارد، نه مى فهمد، نه سخن مى گوید و نه کارى از او ساخته است! با این تبلیغات منفى کسى براى خریدن بت اقدام نکرد. ابراهیم(علیه السلام) خسته و تشنه بر لب جوى آب زلالى نشست تا رفع خستگى و تشنگى کند، بت را به زیر آب برد و در انظار بت پرستان به آن گفت: اگر تشنه شده اى آب بخور! پس از رفع خستگى و یأس از یافتن مشترى، به نزد عمویش آزر بازگشت و خطاب به وى گفت: عموجان! این بت خریدار ندارد! آزر تعجّب کرد که چطور هیچ کس حاضر به خریدن آن بت نشده است.
خوانندگان محترم! چگونگى تبلیغات بسیار مؤثّر و کارساز است. اگر شنیده اید که بعضى از کارخانه ها تا 60% بودجه خود را صرف تبلیغات مى کنند و گاه هزینه تبلیغات بیش از هزینه تولید آنهاست، علّت آن آثار شگرف و اعجاب آور تبلیغات است.