لزوم حفظ زبان و نكوهش آفات آن
«یا أَباذَرًّ؛ ما عَمِلَ مَنْ لَمْیَحْفَظْ لِسانَهُ. یا أَباذَرٍّ؛ لاتَكُنْ عَیّاباً وَ لامَدّاحاً وَلاطَعّاناً وَ لامُمارِیاً، یا أَباذَرٍّ؛ لایَزالُ الْعَبْدُ یَزْدادُ مِنَ اللهِ بُعْداً ما ساءَ خُلْقُهُ»
اى ابوذر؛ كسى كه زبانش را پاس ندارد، عمل صالحش به هدر مىرود. اى ابوذر؛ عیبجو، ستایشگر و مداح و ثناخوان، گوشهزن و ستیزه جو و مراءكننده مباش. اى ابوذر؛ مادام كه انسان بد اخلاق باشد از خداوند دور مىگردد.
این بخش از پندهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به زبان مربوط مىگردد (و چنانكه ملاحظه مىگردد ارتباطى، از جهت موضوع، با جملات قبل و بعد از خود ندارد، گویا در نقل، تقدیم و تأخیرى رخ داده است و این جملات كه مىبایست پس از پندهایى كه مربوط به زبان بود و پیش از این بررسى شد جاى مىگرفت، پس از جمله «ان من اجلال الله» ذكر گشته كه به نظر مىرسد جمله «انّ من اجلال الله» در نقل مقدم داشته شده است.)
تأثیرات متقابل اعمال یا احباط و تكفیر
در این بیانات، حضرت اهمیّت مواظبت بر سخن گفتن را به شیوه دیگرى بیان مىكنند. این بدان جهت است كه انسان زبانش را آزاد واننهد كه هر چه دلش خواست بگوید و هر چه بر زبانش آمد بگوید، بلكه قفل بر زبانش نهد و در گفتن بیندیشد. از آنجا كه حرف زدن براى انسان خیلى راحت است و گاهى انگیزههاى كوچكى نیز موجب پرگویى و بدگویى دیگران مىشود، بزرگان دین سعى كردهاند با تعابیر گوناگون و با شیوههاى متفاوتى، به ما سفارش
﴿صفحه 186 ﴾
كنند كه مواظب زبانمان باشیم و آن را رها نكنیم. از جمله آن تعبیرات این سخن پیامبر است كه هر كس زبانش را حفظ نكند، عملى انجام نداده است. شاید نكته این سخن این باشد كه زبان آفاتى را در روح انسان بر جاى مىگذارد و مفاسدى را به بار مىآورد كه سایر اعمال انسان را نابود مىسازد؛ چون بر حسب آنچه در آیات قرآن و در روایات متواتر آمده است اعمال انسان در یكدیگر اثر مىگذارند: گاهى انسان كارى انجام مىدهد ولى كارى كه بعداً از او سر مىزند، خاصّیت آن را عوض مىكند و چنان تأثیرى در آن مىگذارد كه اثرش از بین مىرود، خواه آن اثر شایسته باشد و خواه ناشایست.
در كتابهاى كلامى بحثى مطرح گردیده تحت عنوان «احباط و تكفیر». «حبط» به معناى بىاثر شدن كارهاى نیك است یعنى كارهاى بد انسان كار خوب او را حبط و ضایع مىكند و آن را بىفایده و بىثمر مىگرداند، و «تكفیر» به معناى جبران گناهان است كه عمل خوب و پسندیده، نقص عمل پیشین را جبران مىكند. و از آنجا كه ریشه همه اعمال ما ایمان و كفر است، بارزترین مصداق احباط و تكفیر ایمان و كفر مىباشد:
ایمان و اعمال صالحى كه انسان پس از گناه و انجام اعمال ناشایست به دست مىآورد، كفر سابق و اعمال ناشایست پیشین را جبران مىكند و همچون نور پرفروغ، تیرگىهاى گذشته را برطرف مىسازد و برعكس، كفر پایانى و اعمال ناشایست پسین، آثار ایمان گذشته و اعمال شایسته پیشین را محو مىكند و پرونده شخص را سیاه و سرنوشتش را تباه مىسازد و همچون آتشى كه در خرمن بیفتد همه را یكسره مىسوزاند. به دیگر سخن، ایمان چونان چراغ پرفروغى است كه خانه دل و روان را روشن و تابناك مىسازد و تاریكىها و تیرگىها را مىزداید و كفر همانند خاموش شدن آن چراغ است كه روشنىها را از بین مىبرد و تاریكىها را پدید مىآورد. تا روان انسان به این سراى مادّى و جهان تغییرات و دگرگونىها تعلق دارد همواره در معرض روشنى و تاریكى و افزایش و كاهش نور و ظلمت قرار دارد، تا هنگامى كه رخت از این سراى گذرا بربندد و راه گزینش ایمان و كفر بر روى او بسته شود و هر چند آرزو كند كه بار دگر به این جهان برگردد و به زدودن تیرگىها بپردازد
﴿صفحه 187 ﴾
سودى نخواهد داشت:
«حَتّى إِذا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعوُنِ. لَعَلّىِ أَعْمَلُ صَالِحاً فِیما تَرَكْتُ كَلاّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثوُنَ»(159)
و چون مرگ هر یك از آنان فرا رسد گوید: بارالها، مرا به دنیا بازگردان، تا شاید به تدارك گذشته عمل صالح بهجاى آورم، (به او خطاب مىشود) هرگز چنین نخواهد شد. این سخنى است كه از حسرت مىگوید و در برابر ایشان برزخى است تا آن روز كه برانگیخته شوند.
این تأثیر و تاثر بین ایمان و كفر از دیدگاه قرآن كریم جاى هیچ تردیدى نیست و آیات فراوانى دلالت بر این مطلب دارد؛ از جمله خداوند مىفرماید:
«وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحاً یُكَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ»(160)
كسى كه به خداوند ایمان آورد و كار شایسته انجام دهد، كارهاى بدش را محو مىكند.
در جاى دیگر مىفرماید:
«وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْیَا وَالاْخِرَةِ وَ أُوْلئِكَ أَصْحابُ النَّارِهُمْ فِیهَا خَالِدوُنَ»(161)
و كسى از شما كه از دینش برگردد (و مرتد شود) و با حال كفر بمیرد، اعمالشان در دنیا و آخرت باطل شود و اینانند دوزخیان كه در آن جاویدانند.
نظیر رابطه بین ایمان و كفر، فىالجمله بین كارهاى نیك و بد نیز وجود دارد، ولى نه به طور كلى و به گونهاى كه همیشه یا در نامه اعمال انسان كار شایسته ثبت باشد و اعمال ناشایست پیشین محو شده باشد، یا كار ناشایست ثبت باشد و اعمال شایسته پیشین محو شده باشد؛ بلكه در مورد اعمال باید تفصیل قائل شد، به این معنا كه برخى از اعمال نیك ـ اگر به طور مقبول و شایسته انجام گیردـ آثار اعمال بد گذشته را از بین مىبرد؛ مانند توبه كه
﴿صفحه 188 ﴾
اگر بهصورت مطلوب انجام گیرد، گناهان انسان آمرزیده خواهد شد:
وَمَنْ یَعْمَلْ سُوءً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثَمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُوراً رَحِیماً»(162)
هر كه عمل زشتى از او سر زند یا بخویشتن ظلم كند و پس از آن از خداوند طلب آمرزش و عفو كند، خداوند را بخشنده و مهربان خواهد یافت.
و نیز مىفرماید:
«وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُواللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنوُبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلى مَا فَعَلوُا وَهُمْ یَعْلَمُونَ»(163)
خوبان كسانى هستند كه هرگاه كار ناشایستى از ایشان سرزند یا ظلمى به نفس خویش كنند خداوند را به یاد آورند و از گناه خود به درگاه خداوند توبه و استغفار كنند ـ و جز خداوند كیست كه گناه خلق را بیامرزد ـ و آنها اصرار در كار زشت نمىكنند چون به زشتى معصیت آگاهند.
پس توبه عیناً مانند پرتو نورى است كه دقیقاً بر نقطه تاریك مىتابد و آن را روشن مىكند. پس چنان نیست كه هر عمل نیكى اثر هر گناهى را از بین ببرد، از اینرو ممكن است شخص مؤمن مدتى گرفتار كیفر گناهش باشد و سرانجام به بهشت جاودان درآید.
گویى روح انسان داراى ابعاد گوناگونى است و هر دسته از اعمال نیك و بد با یك رویه آن مربوط مىشود، مثلاً عمل نیكى كه مربوط به رویه «الف» است، اثر گناهى را كه با رویه «ب» ارتباط دارد از بین نمىبرد، مگر آنكه عمل صالح آنقدر نورانى باشد كه به جوانب دیگر روح نیز سرایت كند، یا گناه آنقدر آلودهكننده باشد كه سایر ابعاد روح را نیز آلوده سازد، مثلاً درباره نماز در قرآن وارد شده:
«وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ طَرَفَىِ النَّهارِ وَ زُلْفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ»(164)
و نماز را در دو طرف روز و ساعاتى از شب بپادار كه كارهاى نیك بدىها را از بین مىبرد.
﴿صفحه 189 ﴾
یا برخى از گناهان مانند عقوق والدین و شرابخوارگى تا مدتى مانع قبولى عبادت مىشوند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره اثر نامطلوب شرابخوارى مىفرماید:
«أَقْسَمَ رَبّىجَلَّ جَلالُهُ فَقالَ: لایَشْرِبُ عَبْدٌ لى خَمْراً فِى الدُّنْیا إِلاّ سَقَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِثْلَ ما شَرِبَ مِنْها مِنَ الْحَمیمِ...»(165)
پروردگارم سوگند خورد و فرمود: بنده من در دنیا شراب نمىخورد مگر آنكه روز قیامت به همان مقدار شرابى كه نوشیده از حمیم سوزان به او مىنوشانم.
جا دارد اشاره كنیم كه اعمال نیك و بد، گاهى آثارى در خوشىها و ناخوشىها، یا توفیق و سلب توفیق براى كارهاى دیگر در همین جهان دارد، چنانكه احسان به دیگران، بویژه پدر و مادر و خویشان، موجب طول عمر و دفع آفات و بلاها مىشود و یا بىاحترامى به دیگران، بویژه معلمان و اساتید، موجب سلب توفیق مىگردد.
بله گاهى كارهاى خوب كارهاى بد گذشته را جبران مىكند و گاهى كارهاى بد كارهاى خوب پیشین را از بین مىبرد. تا انسان در این دنیاست این تأثیر و تأثرات بین اعمالش وجود دارد. به عنوان تشبیه، خانه دل و روح انسان به اتاقى مىماند كه گاهى تاریك است و نورى مىتابد و آن تاریكى را از بین مىبرد و گاهى آن اتاق روشن است و بادى مىوزد و آن چراغ را خاموش مىكند.
پس تا انسان در این عالم بسر مىبرد در معرض این تغییر و تحولات است و چنان نیست كه اگر كار خوبى انجام داد تا ابد اثرش باقى بماند، بلكه ممكن است با انجام عمل ناشایستى ضایع گردد. پس تأثیر اعمال بر روى یكدیگر یك اصل كلّى است كه بر اساس آن برخى از گناهان اثر كارهاى خوب گذشته را از بین مىبرند و یا حتى مانع مىشوند كه اعمال نیكى كه در آینده انجام مىگیرند قبول گردند؛ چنانكه در روایات آمده است كه برخى از گناهان باعث مىگردند كه تا چهل روز عمل نیك و نماز انسان پذیرفته نشود:
«مَنِ اغْتابَ مُسْلِماً أَوْ مُسْلِمةً لَمْیَقْبَلْ اللّهُ تَعالى صَلاتَهُ وَلا صِیامَهُ أَرْبعینَ یَوْماً وَلَیْلَةً
﴿صفحه 190 ﴾
إِلاّ أَنْیَغْفِرَ لَهُ صاحِبُهُ»(166)
كسى كه مرد و یا زن مسلمانى را غیبت كند، تا چهل شبانه روز خداوند نماز و روزهاش را نمىپذیرد مگر كسى كه غیبتش را كرده از گناه او درگذرد.
یا در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است كه:
«أَطِبْ كَسْبَكَ تُسْتَجابُ دَعْوَتُكَ فَإِنَّ الرَّجُلَ یَرْفَعُ الْلُقْمَةَ إِلى فیّهِ حَراماً فَماتُسْتَجابُ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعینَ یَوْماً»(167)
كسبت را پاك گردان تا دعایت مستجاب شود همانا مرد لقمه حرامى به دهان مىنهد و تا چهل روز دعایش اجابت نمىشود.
و یا درباره شرابخوارى فرمودهاند:
«مَنْ شَرِبَها لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاةٌ أَرْبَعینَ یَوْماً»(168)
كسى كه شراب بنوشد تا چهل روز نماز او پذیرفته نمىشود.
مضمون سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این بخش از روایت این است كه اگر كسى مواظب زبانش نباشد و هر چه بر زبانش آمد بگوید عملى برایش باقى نمىماند؛ یعنى زبان از چنان تأثیرى برخوردار است كه همه اعمال گذشته انسان را از بین مىبرد. این هشدارى است به انسان كه این عضو كوچك در دهان را سبك نشمرد و قبل از آنكه سخن گوید بیندیشد، ببیند حرفى كه مىخواهد بزند چه اثرى دارد، آیا خداوند از آن راضى است؟ آیا تأثیر شایسته بر روح انسان باقى مىگذارد یا تأثیر ناشایست.
پس از آن پند و سفارش كلّى، پیامبر برخى از گناهان زبان را بر مىشمارند و بالطبع ذكر پارهاى از گناهان زبانى به جهت نقش فراوانى است كه آنها در تغییر هویت انسان و سقوط او دارند و نیز بدان جهت است كه انسان همواره در معرض آلوده گشتن به آنهاست.
﴿صفحه 191 ﴾
نكوهش عیبجویى از دیگران
یكى از صفات پستى كه پیامبر برمىشمارند عیبجویى از دیگران است. بىشك عیبجویى یكى از صفات ناپسند و ناشایست است و عیبجو به جهت دشمنى و حسادت، در پى جستجوى عیبها و لغزشهاى مردم و سپس آشكار ساختن آنهاست و از این كار لذّت مىبرد. در آیات و روایات از این خصیصه پست نكوهش شده است و ما با بررسى آنها پى مىبریم كسى كه در پى عیبجویى و رسوا ساختن مسلمانان است، از خبیثترین و بدترین مردمان است؛ چنانكه خداوند مىفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذِینَ امَنوُا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِى الدُّنْیَا وَالاْخِرَةِ»(169)
آنانكه دوست مىدارند در میان اهل ایمان كار منكرى شایع گردد براى آنها در دنیا و آخرت عذابى دردناك خواهد بود.
و یا پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرمایند:
«مَنْ أَذاعَ فاحِشَةً كانَ كَمُبْتَدِئِها وَمَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِشَىْء لَمْ یَمُتْ حَتّى یَرْتَكِبَهُ»(170)
هر كس عمل ناشایست كسى را ظاهر و شایع كند به این مىماند كه خود آن عمل را به جاى آورده است و هر كس مؤمنى را به عیبى سرزنش كند، نمیرد تا خود گرفتار و مرتكب آن شود.
از جمله انگیزههایى كه برخى را به عیبجویى از دیگران وا مىدارد احساس حقارت است. وقتى انسان كمبود دارد و شخصیتش حقیر و پست است و سرمایهاى ندارد نمىتواند كمالات دیگران را ببیند، از این جهت درصدد برمىآید شخصیت دیگران را خدشهدار كند و كمالات آنها را كم جلوه دهد. سعى مىكند نقطه ضعفهایى از دیگران بیابد تا مطرح سازد. هرگاه از كسى سخن به میان مىآید، بهجاى اینكه نقطههاى روشن زندگى او را بیان كند عیبهایش را ذكر مىكند.
﴿صفحه 192 ﴾
در مجلس مؤمنین وقتى نام مؤمنى به میان مىآید برخى بر اساس آداب اسلامى و تقوا سعى مىكنند صفات خوب و پسندیده او را بیان كنند و در مقابل، برخى به جهت ضعف ایمان، حسادت و احساس كوچكى نقطههاى ضعف و منفىاى كه از او سراغ دارند بیان مىكنند و به ذكر لغزشهایى كه از او سر زده مىپردازند. حتى گاهى پا را فراتر گذاشته موارد مشتبه و مشكوكى را كه به او نسبت داده شده، به صورت یقینى و حتمى مطرح مىكنند؛ گاهى تهمت نیز مىزنند.
این، خوى بدى است كه انسان سعى كند ضعفهاى دیگران را ذكر كند و متأسفانه فراوانند كسانى كه به این آفت مبتلایند و هر كس مىتواند خود را بیازماید كه وقتى سخن از برادر مؤمنى و دوستى به میان مىآید، بخصوص اگر حس رقابت با او در انسان باشد، مدحش را مىكند و یا دوست دارد ضعفهایش را ذكر كند. به شیوههاى مختلف سعى دارد به دیگران بفهماند كه فلانى این عیبها را دارد!
بهطور طبیعى انسان باید بنگرد كه وقتى نامى از شخصى به میان مىآید دوست مىدارد صفات خوب او را مطرح كند و او را در نزد دیگران بستاید و در چشم مردم او را محترم بشناساند، یا وقتى اسم كسى برده مىشود درصدد است كه صفات بد او را ذكر كند و او را كوچك و حقیر بنمایاند. این صفت بدى است و ریشهاش، چنانكه عرض شد، حسادت و احساس حقارت است كه از آنچه دیگران دارند در رنج است و نمىتواند تحمل كند كه دیگران از سرمایههایى برخوردار باشند كه او محروم از آنهاست.
باید توجه داشته باشیم كه بسیار نیكوست كه حال ما چنان باشد كه در مقام ذكر نام مؤمن خوبىهاى او را برشماریم، گرچه گاهى شرایط و انگیزههایى ایجاب مىكنند كه انسان عیب دیگران را ذكر كند، مثل اینكه انسان در مقام مشورت است و لازم است عیب كسى كه به دنبال تحقیق از او هستند مطرح گردد؛ البته این موارد استثناست.
باید از داشتههاى دیگران در رنج نباشیم و بدانیم كه سرمایه اصلى مؤمن ارتباط با خداست و مؤمن سرمایهاى جز آن نمىشناسد و اگر انسان داراى چنین سرمایهاى شد عظمتى در روح خود احساس مىكند كه دیگر عظمتها و دارایىها در نظر او حقیر
﴿صفحه 193 ﴾
مىگردند. او به مقامى رسیده است و در دریاى بىكران عظمتى غرق گشته كه از ابتهاج و لذّتى وصفناشدنى برخوردار مىشود و برایش تفاوت ندارد كه دیگران به او احترام بگزارند یا نگزارند، او را بستایند یا مذمّت كنند. مسلماً چنین شخصى كه پرتو ایمان بر دلش تابیده، در اندیشه بزرگداشت و احترام به مؤمنان است؛ چون این كار را مرضىّ خدا و موجب تقرب به او مىشناسد.
در مقابل مؤمن كه سرمایهاش تنها ایمان است و توجه به خداوند و نه از احترام مردم خوشنود است و نه از بىتوجهى آنان ناخرسند، كسانى كه كمبود دارند و سرمایهاى چون ایمان ندارند، والایى شخصیت خود و سرمایه وجودى خویش را به میزان احترامى كه مردم به آنها مىگزارند مىبینند. همان چیزى كه امروزه به آن « شخصیت اجتماعى» گفته مىشود: شخصیت را به موقعیت اجتماعى و قضاوت دیگران درباره خود مىبینند و قضاوت مثبت دیگران و والایى اجتماعى را سرمایه خود مىدانند. اگر دیگران تعریف آنها را بكنند خود را با شخصیت مىبینند و اگر آنها را نكوهش و مذمّت كنند خود را ورشكسته و بىشخصیت مىبینند و وقتى بنگرند مردم به آنها بدبین گشتهاند فكر مىكنند كه همه چیز تمام شده است. حال كسانى كه كمبودهاى مادى و معنوى دارند ـ مثل كمبود در علم و كمالات و ثروت و امكانات دنیوى ـ نمىتوانند برترى دیگران را ببینند، از اینرو درصدد بر مىآیند كه كمالات دیگران را زیر سؤال ببرند و خدشهدار كنند؛ این خصیصه روح عیبنگر است كه در پى عیبجویى از دیگران است. چنین فردى سعادت دنیا و آخرت خویش را به خطر مىاندازد و با افشاء و نقل عیب مؤمنى، به غضب الهى مبتلا مىگردد.
على(علیه السلام) در نهى از عیبجویى و غیبت دیگران و غفلت از كاستىهاى خود مىفرمایند:
«یا عَبْدَاللهِ لاتَعْجَلْ فِى عَیْبِ أَحَد بِذَنْبِهِ فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ، وَلا تَأْمَنْ عَلى نَفْسِكَ صَغِیرَ مَعْصِیَة فَلَعَلَّكَ مُعَذَّبٌ عَلَیْهِ، فَلْیَكْفُفَ مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ عَیْبَ غَیْرِهِ لِما یَعْلَمْ مِنْ عَیْبِ نَفْسِهِ...»(171)
اى بنده خدا، در گفتن عیب كسى كه گناه كرده، عجله و شتاب مكن، شاید او را
﴿صفحه 194 ﴾
بخشیده باشند و بر گناه كوچك خویش ایمن مباش كه شاید تو را بر آن عذاب كنند. پس اگر كسى از شما عیب دیگرى را دانست از بیان آن خوددارى كند به جهت عیبى كه در خود سراغ دارد.
در جاى دیگر در اینكه پرداختن به عیب خود، انسان را از عیب دیگران باز مىدارد مىفرمایند:
«مَنْ نَظَرَ فِى عَیْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَیْبِ غَیْرِهِ...»(172)
كسى كه به عیب خویش بنگرد از عیب دیگرى روى برمىتابد.
با توجه به آنچه ذكر شد، جا دارد كه از پرداختن به عیب دیگران بپرهیزیم و خدشه به شخصیت دیگران وارد نسازیم و توجه داشته باشیم كه با رواج و گسترش آفت عیبجویى در جامعه، روح اتحاد و برادرى و یگانگى جاى خود را به تفرقه و جدایى مىدهد و در این صورت، اساس اجتماع متزلزل گشته، شیرازه امور از هم مىپاشد. همچنین عیبجویى، موجب گسترش بدبینى، عداوت و كینهورزى در جامعه مىشود و نیز موجب مىگردد كه شخصیت افراد، لگدمال هوس افراد سست عنصرى گردد كه بزرگى خود را در ضربه وارد ساختن به شخصیت دیگران مىبینند و همچنین بر اثر گسترش آفت عیبجویى در جامعه، حریمهاى اخلاقى متلاشى مىگردند. همچنین این آفت، روح عصیان و تظاهر به گناه را در میان همه كسانى كه به جهت ملاحظات اجتماعى از بسیارى از گناهان خوددارى مىكردند، تحریك و تقویت مىكند.