ج) تأثیرپذیری از سخنان و رفتار مخالفتآمیز دیگران
بی تردید، افکار مردم از عوامل مؤثر در رفتار همة انسانهاست. نظر و سخن دیگران در رفتار آدمی بسیار تأثیر دارد. مثلاً، زمانی که انسان برخی كارها را انجام می دهد، همه او را میستایند و او نیز با دریافت این تشویق ها و تمجیدها، انگیزه اش برای آن كار قوی تر می شود. در مقابل، گاهی انسان با شناختی دقیق و کوششی بسیار، تشخیص می دهد كه آن كار خوب است و باید انجام بگیرد؛ اما بهدلیلاینكه مردم آن را نمی پسندند، هرگز آن را دنبال نمی كند و رغبتی به انجام آن نشان نمی دهد. در این گونه موارد وظیفه چیست؟ و چقدر انسان می تواند در مقابل آرا و افكار عمومی مقاومت كند؟ آیا آنچه را كه وظیفة خود تشخیص داده است، انجام دهد و یا آنچه مردم می پسندند؟ مثلاً، گاه انسان كاری را برحسب آگاهی دقیق، برای خود وظیفه تشخیص داده، آن را باید انجام بدهد؛ اما اگر این كار را انجام دهد، همسر، پدر، مادر، برادر، خواهر و دیگران او را ملامت می كنند. در چنین شرایطی، آن
﴿ صفحه 102 ﴾
شخص تا چه حد می تواند مقاومت كند و در مقابل افكار دیگران به وظیفة خود پایبند باشد؟ با عنایت به همین وضعیت است كه قرآن می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْكَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ؛(79) ای اهل ایمان هركسی از آیین خود بازگردد [به خدا زیانی نخواهد رسید] خداوند گروهی را خواهد آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نیز خداوند را دوست دارند، آنان در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر كفّار، سرافراز هستند. آنها در راه خدا جهاد می كنند و از سرزنش سرزنش كنندگان هراسی ندارند.
همچنین در وصیّت امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به امام حسن علیه السلام آمده است:
وَجَاهِدْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَلَا تَأْخُذْكَ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ؛(80) در راه خدا آن طور كه شایسته است جهاد كن، و سرزنش هیچ سرزنشكننده ای تو را از راه خدا باز ندارد.
تأثیرپذیری از سخنان و رفتار اطرافیان، آفت بزرگی است كه دامن گیر فرد و جامعه، هر دو، می شود و اثر سوء آن، فرد و جامعه را به انحراف می كشاند. گاهی آدمی بعد از تأمل و فكر فراوان تصمیم می گیرد و راهی را انتخاب می كند و با اقامة دلایل متقن و محكم، كاری را واجب و مطلوب خدا
﴿ صفحه 103 ﴾
تشخیص می دهد؛ اما وقتی كه به میدان عمل میآید، با مشاهدة واکنش دیگران و گفته های مردم كه می گویند: مبادا آن را انجام دهی، در تیررس ملامت دیگران قرار می گیرد و در انجام آن وظیفة یقینی و خطیر سست شده، از آن چشم میپوشد و وظیفه ای را كه واجب تشخیص داده بود، ترك میکند.
متأثّر نشدن از اظهار نظر دیگران تا بدانجا اهمیت دارد كه در كلام ائمة معصومین علیهم السلام، معیار شیعه و اهل ولایت بودن برشمرده شده است. در حدیثی از امام باقر علیه السلام خطاب به جابربنیزید جعفی كه یكی از اصحاب سرّ حضرت می باشد، نقل شده است:
وَاعْلَمْ بِاَنَّكَ لا تَكوُنُ لَنا وَلِیّا حَتّی لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ اَهْلُ مِصْرِكَ وَقَالُوا اِنَّكَ رَجُلٌ سوءٌ لَمْ یَحْزُنْكَ ذلِكَ وَلَوْ قالوا اِنَّكَ رَجُلٌ صالِحٌ لَمْ یَسُرَّكَ ذلِكَ وَلكِنْ اَعْرِضْ نَفْسَكَ عَلی كِتابِ اللّهِ؛(81) بدان [ای جابر] كه تو پیرو ما نخواهی بود مگر آنكه اگر همة همشهریان تو گرد آیند و بگویند: جابر مرد بدی است، نگران نشوی و اگر همه بگویند: جابر مرد خوبی است، باز هم دلخوش نگردی؛ بلكه خود را بر كتاب خدا عرضه كن.
اهل بیت علیهم السلام درصددند افراد را بهگونهای تربیت كنند كه از مال، جان، عزت، آبرو و عزیزان خود در راه انجام وظیفة الهی دریغ نكنند و متزلزل نشوند. تربیت شدگان مكتب اهل بیت علیهم السلام، بهیقین، این روحیة ایثار را در جهاد
﴿ صفحه 104 ﴾
فرهنگی نیز حفظ و تمام عمر را صرف تبیین و ترویج ارزشها و عقاید اسلامی می كنند. اگر چنین كسی در این راه ملامت شود، هرگز متزلزل و پشیمان نمی شود. كسی كه با هدف و انگیزة الهی به تحصیل علوم دینی و تبلیغ معارف الهی، یا به كار دیگری می پردازد، هرگز از ملامت دیگران دلسرد نمی شود؛ ازاینرو، هرچه بگویند: «اگر فلان كار را می گرفتی، ماهیانه چقدر درآمد داشتی؛ و با این قرض و بدهكاری و خانة گِلی و این وضع فلاكت بار كه نمی توان درس خواند و دین را ترویج کرد و...»، در عقیدة صحیح او تأثیری نمی گذارد و او را سست نمی سازد.
بنابراین انسان باید در خود بنگرد، اگر اعمال و رفتارش بر اساس وظیفه و مورد رضای خداوند متعال نیست در آنها تجدیدنظر و آنها را تصحیح كند و بعد از تشخیص قطعی وظیفه، كوتاهی نكند. اگر كسی به دلیل حرف مردم آن وظیفه را ترك كند، باید در شیعه بودن خود تردید کند. ما باید قرآن، كلام خدا و خواست خداوند سبحان را ملاك كارهای خود قرار دهیم. در ادامة روایت پیشین كه از تحف العقول نقل شد، آمده است:
اَعرِضْ نَفْسَكَ عَلی كِتَابِ اللّهِ فَاِنْ كُنْتَ سالِكاً سَبیلَهُ زاهِداً فی تَزْهیدِهِ راغِباً فی تَرْغیبِهِ خائِفاً مِنْ تَخْویفِهِ فَاثْبُتْ وَاَبْشِرْ فَاِنَّهُ لا یَضُرُّكَ ما قیلَ فِیكَ وَاِنْ كُنْتَ مُبائِنا لِلْقُرآنِ فَمَاذَا الَّذی یَغُرُّكَ مِنْ نَفْسِكَ؛ خود را بر كتاب خدا عرضه كن! پس اگر راهت راه قرآن بود و زهد مطلوب قرآن را داشتی و به آنچه قرآن دعوت کرد، راغب و از آنچه تو را از آن برحذر می داشت.
﴿ صفحه 105 ﴾
ترسان بودی، پس ثابت باش و بشارت باد بر تو كه دراینصورت آنچه (بدخواهان) دربارة تو بگویند به تو آسیب نخواهد رساند، و اگر با عرضة خود بر قرآن، خود را بر خلاف راه قرآن یافتی، دراینصورت چه چیزی تو را به خود مغرور می كند؟!
روشن است که برای تبدیل شدن به فرد مطلوبی كه مد نظر اهل بیت علیهم السلام است، باید تهذیب و خودسازی کرد تا تحت تأثیر سخن دیگران قرار نگیریم و به آنچه وظیفة خود تشخیص دادیم عمل كنیم. بنابراین انسان باید قبل از هرچیز در دین خود بصیرت داشته باشد تا با علم و آگاهی، اولویّت ها را بشناسد و بر طبق آن به وظایف خود عمل كند و هیچ سخن و زخم زبانی، هرچند جان سوز باشد، او را از انجام وظیفه و سلوك در راه خدا باز ندارد.
ِ5. بصیرت سیاسی در امام و رهبری
داشتن بصیرت در مسائل اجتماعی، بهویژه، در فتنهها گوهر بسیار گرانبهایی است كه مراتب مختلفی دارد و چنین نیست كه صد و صفر باشد؛ یعنی یا كسانی هیچ بصیرتی نداشته باشند و یا از تمام بصیرتها برخوردار باشند. هرکس باید بکوشد در هر پایهای از بصیرت قرار دارد، بر بصیرت خود بیفزاید و یك گام پیش برود. باید خدا را سپاسگزار بود كه همواره آنكس كه در رأس نظام جمهوری اسلامی قرار گرفته است، به تجربه، ثابت شده است که بصیرتش از تمام مدعیان بیشتر است؛ چنین كسی، هم از نیروهای انسانی و تجربههای اجتماعی و هم از عنایات الهی و تأییدات فوق مادی که به برکت
﴿ صفحه 106 ﴾
عنایات حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرج الشرف شامل حال ایشان شده است، بهرهمند بودهاند. این مطلب هم در مورد حضرت امام رحمه الله و هم رهبر معظم انقلاب صادق است.
در زمان حضرت امام رحمه الله، بهویژه، در زمان جنگ هشتساله، مواردی در مسائل سیاسی و یا در مسائل نظامی پیش میآمد كه هیچیک از یاران امام موافق ایشان نبودند؛ اما ایشان بر حرف خود میایستاد، چون در دینش بصیرت داشت. دیگران بعدها متوجه شدند كه ایشان درست فهمیده بود. امروز هم آنكس که بر جای امام رحمه الله تکیه زده است، همچون خود امام رحمه الله است و گویا روح امام رحمه الله در کالبد او دمیده شده است. مخالفت دشمنان نظام جمهوری اسلامی نیز به دلیل وجود چنین نقطة مثبتی در نظام است؛ وگرنه تجربه نشان داده که رهبران دیگر را بهگونهای میتوان فریفت و با برنامههای خود همراه کرد. اگر در این بحث، کشورهای دیگر را ببینیم، میتوان مثالهای زیادی یافت. انور سادات، بااینكه از طرفداران جمال عبدالناصر و ضد اسرائیل بود، ولی درنهایت او را فریفتند و به اندك بهایی او را خریدند تا جایی كه به یكی از طرفداران رژیم غاصب صهیونیستی تبدیل شد.
ویژگی ممتاز رهبری آن است كه بههیچروی نمیتوان او را فریفت و از کسی هم نمیتوان او را ترساند و تا پای جان نیز به وظیفهاش عمل میکند. مشكل دشمنان این نظام این است كه مردم ما طرفدار واقعی اسلاماند و حرف اسلام را از زبان پیامبرصلی الله علیه و آله، ائمة معصومین علیهم السلام، امام خمینی رحمه الله و رهبر معظم انقلاب دنبال میكنند و از طرفی هم میدانند كه نمیتوان با پول و مقام، رهبری را فریب داد. برخلاف برخی از كشورها، كه آنها توانستند با پول
﴿ صفحه 107 ﴾
و مقام، در آن كشورها نفوذ كنند، ایران همچنان در برابر نفوذ آنان بسته مانده و تبدیل به خاری در چشمانشان شده است. دشمن هم بارها اعتراف كرده است كه تا زمانی كه چنین رهبری در ایران هست، نمیتوان این كشور را تسلیم کرد. ازاینرو، آنان میکوشند تا رهبری را از میان بردارند یا شخصیتش را ترور کنند. شبهات مختلفی كه دربارة ولایت فقیه مطرح شده، تضعیف این جایگاه را دنبال میكند و قصد دشمنان آن است كه كار را به جایی رسانند كه این مقام تبدیل به یك مقام تشریفاتی شود. بهجز ترور شخص یا شخصیت رهبر، هیچ راه دیگری برای آنان متصور نیست؛ تنها راه نفوذ در ایران همین است وبس؛ چراكه هر کس دیگر را كه بتوانند بفریبند، تا زمانی كه رهبری بر سر جایش باشد، امكان رویارویی با نظام و انقلاب نیست.
برای درك بصیرت بالای حضرت امام رحمه الله میتوان مواردی را در نظر آورد. زمانی که حضرت امام رحمه الله از فرانسه به ایران آمدند و زمینة فراگیر شدن انقلاب فراهم شد، رژیم پهلوی حكومت نظامی اعلام كرد تا مردم از منزل خود خارج نشوند. تمام رسانههای گروهی نیز در آن زمان، مسئلة حكومت نظامی را پیدرپی مطرح میساختند تا در میان مردم ایجاد رعب و وحشت کنند. همة انقلابیها متحیر بودند که چه کنند؛ اگر مردم از این دستور حكومت اطاعت کنند، این، نخستین شکست انقلابیان است؛ چراكه با پذیرفتن حکومت نظامی، دیگر کاری از دست كسی برنخواهد آمد و نهضت سركوب خواهد شد؛ اگر هم از حكومت نظامی اطاعت نشود و مردم به خیابانها بیایند، بسیار خونها ریخته خواهد شد. سرانجام، بسیاری از سران انقلاب تصمیم گرفتند.
6. ملاك سنجش بصیرت
بحث جدّیای درزمینة بصیرت مطرح است و آن اینكه، همواره هر دو طرف دعوا ادعا میكنند كه ما اهل بصیرتیم. همگان اذعان میكنند كه باید بصیرت داشت و هیچ عاقلی نمیتواند انكار كند و بگوید بصیرت چیز بدی است. اما سخن در آن است که هركس ادعا میكند خود، اهل بصیرت است. برخی
﴿ صفحه 109 ﴾
ممكن است ادعا كنند كه ما هم هوشمان بیشتر از شماست، هم از شما بیشتر درس خواندهایم، هم بیشتر از شما تجربه داریم، هم ارتباطاتمان با مراکز علمی و فرهنگی و سیاسی دنیا بیشتر از شماست. آنان با این ادعاها میخواهند بصیرت خود را نشان دهند و خود را دراینزمینه برتر از طرف مقابل بدانند.
پس این مشكل وجود دارد كه آن كسانی هم كه رویاروی ما قرار میگیرند و مخالف ما هستند و حركتهای ناروایی را دنبال میکنند، مدعی هستند که ما اهل بصیرتیم. شاید در همین جریانهای فتنة 1388 در كشور، كسانی باشند كه ما را متهم به بیبصیرتی، ندانستن شگردهای سیاست و عدم درك مسائل جاری دنیا بکنند و مدعی باشند ما چیزی از مسائل را نمیفهمیم. عملاً زبان حال آنها این است که این فرمایش رهبر معظم انقلاب که باید بصیرت داشته باشید، کاملاً صحیح است؛ اما مهم آن است كه چه كسی اهل بصیرت است؟ آنان مدعی هستند كه خود از بصیرت برخوردارند؛ چون معلومات، تجربهها و سوابقشان بیشتر است. ایشان طرف مقابل را نیز متهم میكنند كه شما تازه به دوران رسیده هستید و تجربهای ندارید؛ ازاینرو، هنوز اهل بصیرت نیستید و باید چند دههای در مسائل سیاسی و اجتماعی کار کنید تا اهل بصیرت شوید!
پس، کسی در ضرورت بصیرت شک ندارد؛ سخن در آن است که بصیرت کدام است، و چه كسی اهل بصیرت است. بنابراین ضرورت دارد در حقیقت بصیرت، کیفیت تحقق بصیرت، راههای کسب بصیرت و شناخت موانع بصیرت، مطالعات و مباحثی بکنیم تا اگر کسانی ادعا کردند که شما اهل بصیرت نیستید بتوانیم برایشان ثابت کنیم که اشتباه میکنند یا لااقل وجدان
﴿ صفحه 110 ﴾
خودمان راضی باشد به اینکه، آن بصیرتی که خداوند متعال از ما خواسته و معصومانعلیهم السلام بر آن تأكید فرمودهاند و در این زمان، رهبر معظم انقلاب به آن توجه و عنایت کردهاند، همان است که ما به دنبالش هستیم.
نخستین پرسشی كه دراینزمینه مطرح میشود آن است كه، ما چگونه باید دنبال کسب بصیرت برویم و اصولاً بصیرت چه مقولهای است و چگونه پیدا میشود؟ برای پاسخ به این پرسشها، نیاز به ذكر مقدمة کوتاهی است. بدون شک، بصیرت از مقولة شناخت است. درواقع، شناختی که همراه با بصیرت است با شناختهای غیربصیرانه تفاوت دارد. انسانها ادراکاتی دارند كه از ادراکات حسیشان سرچشمه میگیرد و براساس آنها هم قضاوتهایی میکنند. عموم مردم از نوجوانی که تازه به بلوغ رسیده و درک اجتماعی پیدا کردهاند تا پیرمردها و پیرزنهایی که عمری را در دنیا گذرانده و تجربههای طولانی در طی دهها سال داشتهاند، همه از این ادراکات حسی برخوردارند. مثلاً، اگر در خیابان مردی همراه با خانمی راه میروند و صحبت میکنند، نخست میپنداریم این دو همسر یكدیگرند كه برای خرید به بازار میروند. این قضاوتی ابتدایی پس از دیدن چنین صحنهای است. اگر بعد از آن، دقت بیشتری شود و رفتار و کیفیت گفتوگوی میان آن دو مد نظر قرار گیرد و یا احیاناً سخنان این دو شنیده شود، میتوان با اطمینان بیشتری قضاوت كرد كه آیا این دو همسر یكدیگرند یا خیر. گاهی ممکن است با چنین دقتهایی برای شخصی مشخص شود كه این دو نفر میخواهند از مغازهای سرقت کنند. شخص دیگری ممکن است متوجه شود که اینها روابط نامشروعی با یكدیگر
﴿ صفحه 111 ﴾
دارند و میخواهند تا محیط خلوتی را برای اعمال نامشروع خود بیابند. در این موارد، آن قضاوت ابتدایی ازروی بینش و بصیرت نیست؛ بلكه یک قضاوت سطحی است؛ اما اگر بعد از این، دقت شود و شواهدی تعیینكننده به دست آید، پی خواهیم برد كه چنین رفتاری از این دو نفر چه هدف و توجیهی دارد. در اینجا، قضاوت دربارة رفتار آن دو سطحی نیست؛ بلكه ازروی بینش و بصیرت است؛ چون در آن خوب فكر شده، همة جوانب دیده شده، تمام شرایط بررسی شده و عقل و تدبیر بهكار گرفته شده است.
نظیر مورد بالا را در تمام مسائل اجتماعی میتوان دنبال كرد و مثالهای زیادی برای آن یافت. قضاوتهایی كه ما در مسائل گوناگون میكنیم، گاهی قضاوت سطحی و براساس شواهد بسیار ضعیف است؛ بهویژه در جایی كه طراحی پیچیدهای داشته باشد. هرگاه گروهی طرح پیچیدهای را طراحی کنند و بخواهند آن را به اجرا درآورند، در چندین لفافه آن را پنهان میکنند و رمزهایی برای آنها قرار میدهند. ازاینرو، از یك گفتوگو و یا حركت نمیتوان بهسادگی پی برد كه هدف آنان چه بوده است. هرقدر ما بیشتر توجه بکنیم و بتوانیم در شواهد و قرائن دقت بیشتری کنیم و این شواهد و قرائن را با هم تنظیم کنیم، میتوانیم به نتایج بهتری دست یابیم.
در مسائل سیاسی و اجتماعی، این مسئله بسیار حساستر میشود، چون دیگر نفع یک شخص و یک گروه مطرح نیست؛ گاهی نفع و زیانکاری دامنگیر میلیونها فرد میشود، گاهی نفع و زیان آن از مرزها میگذرد و گاهی از زمان حال فراتر میرود و حتی دهها سال آینده را نیز دربر میگیرد و
﴿ صفحه 112 ﴾
چهبسا سرنوشت ملتی را تغییر دهد. طبیعی است در این موارد، باید بیشتر دقت کرد تا قضاوتها بر اساس بصیرت عمیقتری باشد. پس، اجمالاً همه میدانیم كه باید عقل را بهکار گرفت و از شواهد بهره برد تا قضاوتها سطحی نباشد، و اگر در جاهایی گمان میرود که مسئله، عمیقتر از آن است، باید مسئله را ژرفتر بررسید. بهرغم این سخنان، پرسشی هست: آیا کسانی که فکر ژرف، هوش سرشار و تجربة زیادی دارند، حتماً قضاوتشان ازروی بصیرت خواهد بود؟ یعنی، آیا میتوان گفت هرکس باهوشتر است و تجربة بیشتری دارد، قضاوتش از بصیرت بیشتری برخوردار خواهد بود و کسانی که هوش و تجربة کمتری دارند، قضاوتشان دور از بصیرت است؟
برای روشن شدن بحث، مناسب است نگاهی به حوادث صدر اسلام بیندازیم. بعد از مبعوث شدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به رسالت، آن حضرت 23 سال در میان مردم بودند؛ بعد از رحلت ایشان نیز 25 سال خلفای سهگانه حکومت کردند. کمتر از پنجاه سال از عمر اسلام گذشته بود که جنگهای داخلی در کشور اسلامی رخ داد كه شاید مهمترین آنها از لحاظ حجم، جنگ صفین بود كه هم زمان طولانیای را دربر گرفت و هم تلفات بسیار زیادی داشت. یک طرف قضیه در جنگ، شخصی بود که همه او را فرد بسیار باهوشی میدانستند. کار به آنجا رسیده بود که کسانی میگفتند معاویه هوشش از علی علیه السلام بیشتر و سیاست، تدبیر و مدیریتش نیز از ایشان بهتر است. این مطلب را خود امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در سخنانشان مورد اشاره قرار دادهاند:
وَاللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَی مِنِّی وَلَكِنَّهُ یَغْدِرُ وَیَفْجُرُ وَلَوْلَا
﴿ صفحه 113 ﴾
كَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِِ؛(82) سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدارتر نیست؛ اما معاویه حیلهگر و جنایتكار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیركترین افراد بودم.
پیداست که این مسئله مطرح بوده که معاویه از علی باهوشتر و باسیاستتر است. حضرت در مقام دفاع میفرماید كه هوش معاویه بهتر از من نیست. من پیرو احکام دین هستم و نمیتوانم هرچیزی را که دلم میخواهد عمل کنم؛ بلكه به آنچه خداوند میخواهد پایبند هستم؛ اما طرف مقابل چنین پایبندیای را ندارد و برای پیشبرد اغراض خود از هر وسیلهای استفاده میکند؛ بههمیندلیل است که شما میپندارید سیاست او بهتر از من است.
حال پرسش آن است كه آیا میتوان گفت بصیرت معاویه بیش از علی علیه السلام بود یا ماجرا چیز دیگری بوده است؟ همانگونه كه از برخی سخنان حضرت در نهج البلاغه نیز برمیآید، در جنگ، شکست معاویه از لحاظ نظامی قطعی شده بود؛ مالک اشتر آنچنان قهرمانانه در میدان جنگید و فداکاری کرد که دیگر سپاه معاویه در حال شکست قطعی بود. معاویه با عمرو عاص مشورت كرد تا خود را از شکست برهاند. نتیجه آن شد كه پیشنهاد صلح بدهند؛ ازاینرو، قرآنها را بر سر نیزه كردند تا به سپاه علی علیه السلام وانمود كنند آنان پیرو قرآناند و هرچه قرآن بگوید عمل میكنند. سپاهیان سادهلوح آن حضرت هم كه از جنگ طولانی مدت به ستوه آمده بودند تا این پیشنهاد مطرح شد، گفتند، چه از این بهتر! ما آمدهایم برای اینکه به دستورات خدا و قرآن عمل
﴿ صفحه 114 ﴾
کنیم، حال خود آنها حاضر شدهاند چنین كنند. شمشیرها پایین آمد و و عقبنشینی سپاه علی علیه السلام آغاز شد. هرچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود كه من قرآن ناطق هستم و اینان شما را فریفتهاند، نپذیرفتند و همواره میگفتند كه ما با قرآن نمیجنگیم. این مورد، یكی از نمونههای بیبصیرتی است. ازاینرو، باید بهخوبی همین قضیه را تحلیل کنیم تا پی ببریم مشكل بیبصیرتی از كجا ناشی شده است تا برای ما در زمان حاضر قضایا تكرار نشود و بهآسانی فریب نخوریم. باید دید چرا كار به جایی میرسد كه سپاه علی علیه السلام كه باید فرمانبردار ایشان باشند، طرح عمرو عاص را بر دستورهای آن حضرت مقدم میدارند؛ بااینكه علی علیه السلام شخصیت بزرگی بود كه افزون بر مقام عصمت، از علم بینظیری برخوردار بود، حقیقت را بهتر از هركسی میدانست و سالیان زیادی در دوران پیامبرصلی الله علیه و آله، فرماندهی جنگها را بر عهده داشت.
برای درك این مسئله باید به نكتهای روانشناختی توجه کرد. روانشناسان تجربی ثابت کردهاند که گرایشهای ما حتی در ادراکات حسیمان نیز مؤثرند؛ مثلاً، ما بعضی از چیزهایی را که دوست نداریم نمیبینیم و نمیشنویم. این در ادراکات حسی بود؛ زمانی هم كه انسان فکر میکند، معمولاً دنبال آن افکاری میرود که دوست دارد و همواره انتظار دارد که از آن افکار، نتیجهای به سود خودش بگیرد. انسان راضی نمیشود فکرش را در آن چیزی به کار اندازد که سودی برایش ندارد. پس، از تجارب علمی روانشناختی استفاده میشود که چیزهایی را که انسان دوست ندارد، دربارهاش فکر هم نمیکند.
﴿ صفحه 115 ﴾
در اینجا نیز مشخص است كه بصیرت، پیرو فکر صحیح است، و ما اگر فکر صحیح و ژرف داشته باشیم بصیرت پیدا خواهیم كرد؛ اما سخن بر سر آن است كه همه دلشان نمیخواهد دربارة بعضی چیزها درست فکر کنند. ازاینرو، برخی از آیات قرآن، مردم را ملامت میکند که چرا فکر نمیکنند؟! از آیة شریفة أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(83) «آیا آنها در قرآن تدبر نمیكنند یا بر دلهایشان قفل زدهاند»، استفاده میشود كه یا به دلهای انسانهایی قفل زدهاند كه قرآن را نمیفهمند یا تدبر در آن نمیکنند. در موارد زیادی نیز قرآن كریم كسانی را که عقلشان را بهکار نمیگیرند مذمت میکند: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُون؛(84) «آنها كران، گنگها و كوراناند، ازاینرو (از راه خطا) بازنمیگردند»، أَفَلاَ تَعْقِلُون؛(85) «آیا نمیاندیشید»، أَفَلاَ تَتَفَكَّرُون؛(86) «آیا فكر نمیكنید»، أَفَلاَ یَتَدَبَّرُون؛(87) «آیا تدبر نمیکنند»؟! ذكر این نكتهها در قرآن برای آن است كه انسانها انگیزة فکر کردن در همهچیز را ندارند و فکرشان را تنها دربارة چیزهایی بهکار میگیرند که دوست دارند و امید دارند که از آن چیزها بهرهای به آنان برسد؛ و باز به همین دلیل است که کسانی نخست نتیجه میگیرند، آنگاه فکر میکنند؛ یعنی، نخست تا صورت
﴿ صفحه 116 ﴾
مسئله بیان میشود، آنان پاسخش را به دلخواه خود میدهند، بعد برای این پاسخ، دنبال دلیل میگردند. باز از همین نمونه افراد، كسانی هستند كه قرآن را به رأی خود تفسیر میكنند و حالآنكه در روایات، کسانی که قرآن را به رأی خود تفسیر میکنند، مذمّت شدهاند. روایت معروفی را شیعه و سنی نقل کردهاند كه در قسمتی از آن آمده است: مَنْ فَسَّرَ القرآنَ بِرَأیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّار؛(88) «هركس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، پشت او از نار پر شود». معنای تفسیر به رأی آن است كه كسی آن چیزی را كه دلش میخواهد به قرآن نسبت میدهد. این مسئله نیز از صدر اسلام تاكنون نظایر زیادی داشته است. در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین علیه السلام از مفسرانی شکوه میکند که قرآن را به رأی خود تفسیر میکنند و دلخواه خودشان را بر قرآن تحمیل میکنند.(89) این افراد ممكن است افرادی صاحب فكر، درایت و عقل نیز باشند، اما بهگونهای مقدمات را تنظیم میکنند و از شواهد بهره میبرند كه بتوانند مطابق میل خودشان نتیجه بگیرند.
﴿ صفحه 117 ﴾