فهرست کتاب


زلال نگاه

آیت الله محمدتقی مصباح یزدی تدوین و نگارش: قاسم شبان‌نیا

1. شناسایی دشمن

به‌منظور مقابله با ترفندهای دشمن، باید گام‌هایی برداشت؛ نخستین گام، شناخت عمیق دشمن است. در گذشته، شناخت دشمن بسیار آسان‌تر بود؛ كسانی كه شمشیر به دست می‌گرفتند و به مرزهای كشوری تجاوز می ‌كردند، دشمنی خود را آشکارا نشان می‌دادند؛ ولی امروزه دشمنی ها انواع گوناگونی یافته است، و كمتر می‌شود كه دشمنان چهرة خود را در مخالفت با مردم كشوری آشكارا نشان دهند؛ مثلاً اظهار دارند كه قصد براندازی فلان نظام را دارند یا در مجلس خود، رسماً بودجه ای برای براندازی یك نظام تصویب كنند. این روش‌ها، شیوه‌های نابخردانه‌ای است كه در میان سیاست‌مداران عالم كمتر رخ می‌دهد؛ بلكه آنان اغلب، با شیوه‌های پیچیده‌ای، دشمنی خود
﴿ صفحه 69 ﴾
را عملی می‌سازند. آنان گاهی در ظاهر، دشمنی خود را بروز نمی‌دهند و حتی خود را طرف‌دار و پشتیبان آن ملت نشان می دهند.
به‌هرروی، إعمال دشمنی شیوه های مختلفی دارد و كسانی كه در این روزگار با كشورهای اسلامی و به‌ویژه با ام‌القرای جهان اسلام، ایران، دشمنی می ورزند، بسیار متفاوت عمل می‌كنند و با چهره های گوناگون وارد عرصه می‌شوند. شناسایی چنین افرادی، نیازمند فن و مهارت ویژة خود می‌باشد. برای نمونه، در آن زمان كه حضرت امام «رضوان‌اللّه علیه» فرموده بودند: «هرچه فریاد دارید سر امریكا بكشید»،(51) بسیاری از سیاست‌مداران كاركشته و حتی انقلابی كشور، تعجب كردند و فكر می كردند كه این، تعبیر مبالغه آمیزی است؛ چراكه در آن زمان، هنوز ابرقدرت شرق بود و در داخل كشور ما هم گروهك هایی وابسته به آن بودند. این جملة امام رحمه الله، كه فریادها را متوجه امریكا می‌كرد، فرمایشی مبتنی بر بصیرت الهی و فراست خدایی بود كه در ایشان موج می‌زد. ایشان در آن شرایط هم، دشمن اصلی را بهتر از دیگران می شناخت. بنابراین دشمن شناسی خود، مسئلة مهمی است و چنین نیست كه كسانی كه درس‌هایی را در رشتة علوم سیاسی خوانده باشند، بهتر بتوانند دشمن را بشناسند؛ این مسئله مبتنی بر این است كه هم فرد تجربه های سیاسی متعدد و هم فراستی الهی و خدادادی داشته باشد. پس، نخستین گام برای دفاع و پیشگیری از خطراتی كه از ناحیة دشمنان وارد می‌شود، شناسایی دشمن است.
﴿ صفحه 70 ﴾

2. شناسایی عناصر نفوذی دشمن در داخل كشور

گام دوم در مقابله با ترفندهای دشمنان، شناسایی کارگزاران و عناصر نفوذی دشمن در داخل جامعة اسلامی است. هم تجربه‌ها در طول تاریخ و هم تجربه های دوران اخیر در كشورها نشان می‌دهد كه دشمن خارجی بدون ارتباط با عوامل داخلی موفقیتی نخواهد داشت. در صدر اسلام هم دشمنان اسلام از چنین ترفندهایی استفاده می‌كردند: وَفِیكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ؛(52) «و در میان شما افرادی هستند كه به سخنان آنها كاملاً گوش فرا می‌دهند». در این آیة شریفه، قرآن كریم به مسلمانان هشدار می‌دهد كه دشمن در میان شما افراد چندچهره و خبرچین را گمارده تا اسرارتان را به دشمنان خارجی و بیگانه اطلاع دهند؛ اینان در ظاهر، اظهار ایمان، همراهی و همگامی می كنند، اما در دل، دشمن سرسخت شما هستند. یكی از بزرگ‌ترین بلاهایی كه هم خود رسول خداصلی الله علیه و آله و هم امیرالمؤمنین علیه السلام گرفتار آن بودند، وجود چنین افراد منافقی در جامعة اسلامی بود كه مردم ساده‌دل آنها را خودی تلقی می كردند؛ اما در همان زمان هم كسانی بودند كه با فراستی كه داشتند، به ماهیت چنین كسانی پی برده بودند و آنها را دشمنان خطرناكی می‌دانستند كه خطرشان از دشمنان خارجی هم بیشتر است.
در فرمایش‌های امیرالمؤمنین علیه السلام خطر کارگزاران داخلی و نیروهای چندچهره بسیار بیش از دشمنان بی نقاب دانسته شده است. آن حضرت در نامة خود به محمد‌بن‌ابی‌بكر چنین می‌گویند:
﴿ صفحه 71 ﴾
وَلَقَدْ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِصلی الله علیه و آله إِنِّی لَا أَخَافُ عَلَی أُمَّتِی مُؤْمِناً وَلَا مُشْرِكاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِیمَانِهِ وَأَمَّا الْمُشْرِكُ فَیَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ وَلَكِنِّی أَخَافُ عَلَیْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَیَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ؛(53) پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله به من فرمودند: بر امت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرك هراسی دارم، زیرا مؤمن را ایمانش باز داشته و مشرك را خداوند به دلیل شرك او نابود می‌سازد، من بر شما از مرد منافقی می‌ترسم كه درونی دوچهره و زبانی عالمانه دارد، گفتارش دل‌پسند و رفتارش زشت و ناپسند است.
بر اساس این فرمایش، آن چیزی كه پیامبرصلی الله علیه و آله همواره از آن بیمناك بوده‌اند، وجود كسانی در جامعة اسلامی بوده است كه در دل نفاق دارند؛ چراكه اینان به اسم حمایت از اسلام، حرف‌های فریبنده می‌زنند، ولی درواقع، به آن اعتقادی ندارند. در زمان حاضر نیز ممكن است كسانی از تشیّع و انقلاب سخن گویند، اما عملشان مخالف گفتارشان باشد. چنین كسانی همان امر معروف را به زبان می‌آورند، اما در عمل، مرتكب منكر می‌شوند. اینان چون چهره‌ای به‌ظاهر اسلامی و فریبنده دارند، مردم فریب آنها را می خورند. در ظاهر، اهل نماز و روزه هستند و از اسلام و انقلاب هم حمایت می كنند؛ ولی در باطن، دلشان با كفار و دشمنان اسلام است.
بنابراین گام دوم برای مقابله با دشمنان یك نظام، شناسایی عناصر داخلی
﴿ صفحه 72 ﴾
و عناصر نفوذی دشمن در آن نظام است، كه كاری دشوار و نیازمند فراست است؛ چراكه بسیاری از مردمی كه خود، اهل صداقت، پاكی و درستی هستند، باور نمی كنند كه در میان آنها یك عده از عناصر چندچهره و خطرناك باشند. بحمداللّه جامعة اسلامی ما بعد از انقلاب به بركت رهنمودهای حضرت امام رحمه الله آن‌چنان ارتقای سطح شناخت و معرفت پیدا كرده است كه اكثریت‌قریب‌به‌اتفاق جامعة ما، دشمنان خود را، در هر لباسی و زیر هر نقابی که باشند، می شناسند؛ ولی متأسفانه هنوز هم افراد ساده‌دلی هستند كه فریب بعضی از چهره ها و قیافه های ظاهرالصلاح را می خورند.

3. شناخت انگیزة دشمنی

گام سوم برای مقابله با دشمن و انجام یك دفاع موفق، شناخت انگیزة دشمنی است. آنچه در بیشتر مردم، آن را انگیزة دشمنی، به‌ویژه در جنگ‌ها می‌دانند، به دست آوردن منابع مادی و اقتصادی است؛ زمانی كه كشوری به كشور دیگر حمله‌ می‌کند، درصدد است تا از ثروت های آن كشور بهره برد. پس، عموم مردم می دانند كه انگیزة دشمنی دشمنان منابع اقتصادی، تسلط بر منابع طبیعی و ثروت های یك جامعه است. در كنار این منافع مادی، برخی منافع مادی درجة دوم هم هست كه ممکن است انگیزة جنگ باشد. برای نمونه، در گذشته، اگر یك طرف بر طرف دیگر پیروز می‌شد، زنان آنان را به اسارت و بردگی می‌گرفت. به‌هرروی، محور تمام این موارد، منافع مادی بوده است.
﴿ صفحه 73 ﴾
اما از دیرباز انگیزه های دیگری برای دشمنی و جنگ پدید آمده است كه افراد ساده‌دل و سطحی‌نگر از وجود آن انگیزه ها غافل هستند. معمولاً فردی كه با فرد دیگری می ستیزد، بر سر منافع مادی چنین می‌كند؛ گاهی بر سر ارث و گاهی منافع مادی دیگر، افراد به نزاع می‌پردازند و بسا دست به جنایت نیز بزنند؛ اما نباید غفلت كرد كه در میان مردم كسانی هستند كه حاضرند منافع مادی خویش را فدای دست یافتن به مقام و منصبی کنند. به همین علت، برخی حاضرند اموال زیادی را در انتخابات صرف كنند تا برای مدتی، مقامی به دست آورند؛ چراكه شهرت برایشان جاذبه دارد. در صدر اسلام هم كسانی بودند كه رفتارهای زاهدانه ای داشتند و حتی در خلوت هم نان و نمك یا نان و سركه می خوردند تا قلوب دیگران را به سمت خود جذب كنند و در جامعه محبوبیت پیدا كنند. پس، غیر از منافع مادی عینی مانند پول، زمین، ثروت و امثال اینها، برای كسانی عناوینی همچون رئیس، مدیر، نماینده و مانند آنها ارزشمند است و اینان حاضرند از منافع مادی خود بگذرند تا به این عناوین دست یابند.
علاوه بر افراد، در میان جوامع هم چنین واقعیتی هست و جوامعی یافت می‌شوند كه درصددند تا با هر هزینه‌ای بر سایر جوامع ریاست كنند و به عنوان ابرقدرتی دست یابند. پس یكی از انگیزه‌های دشمنی می‌تواند سلطه‌جویی بر دیگران باشد؛ همان‌گونه که در مسائل فردی، حسادت ممکن است انگیزة دشمنی باشد؛ یعنی كسانی باشند كه انگیزة قوی برای ضرر رساندن به دیگران داشته باشند. اصل حسد این است كه فرد می خواهد این منافع
﴿ صفحه 74 ﴾
را از شخص دیگر بگیرد؛ چراكه نمی تواند ببیند كه او از این منافع برخوردار باشد. در مسائل اجتماعی هم چنین مسائلی وجود دارد؛ همان‌گونه که كسانی كه در مسیر گمراهی‌اند نمی‌توانند دیگران را كه در مسیر هدایت‌اند تحمل كنند: وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء؛(54) «آنان آرزو می‌كنند كه شما هم مانند ایشان كافر شوید و مساوی یكدیگر باشید». كسانی می بینند در داخل كشورشان، به‌رغم برخورداری از ثروت فراوان، پیشرفت در صنعت و تكنولوژی، پیشینة علمی در مدیریت، و فراهم بودن تمام وسایل ظاهری برای پیشرفتشان، با مشكلات جدی‌ای روبه‌رو هستند، به‌طوری‌كه گروه وسیعی از افراد آن جوامع تا قرص خواب‌آور نخورند، خواب نمی روند و پیوسته در اضطراب هستند؛ بیشترین مصرف دارو در آن كشورها داروی اعصاب است و بیشترین بیماران، بیماران روانی هستند. در برخی از این كشورها، به‌رغم تمام تلاشی كه برای تساوی حقوق زن و مرد می كنند، آمار زنانی كه از شوهرانشان آزار می‌بینند و از خانه بیرون رانده می شوند، از دیگر كشورها بیشتر است. این كشورها نمی‌توانند تحمل كنند كه كشورهای دیگری كه از جنبة این‌گونه مسائل مادی عقب‌تر هستند، مردمشان از امنیت، آسایش و آرامش برخوردارند. از‌این‌رو، درصدد برمی‌آیند تا مشكلات خود را به كشورهای دیگر منتقل کنند.
یكی دیگر از انگیزه‌های دشمنی كه بالاتر از تمام این انگیزه‌هاست، مسئله‌ای فوق اسباب عادی است. نخستین کسی كه در قرآن كریم دشمن
﴿ صفحه 75 ﴾
همة انسان‌ها معرفی می‌شود، شیطان است: إِنَّ الشَّیْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا؛(55) «البته شیطان دشمن شماست پس او را دشمن بدانید». ابلیس، یك نیروی غیرعادی است كه انگیزة اصلی او، گمراه كردن انسان‌هاست و این كار را بیشتر به دست اولیا و یاران خود در میان انسان‌ها، یعنی شیاطین انس، انجام می دهد. ما بر این باوریم كه در كنار بنی آدم، موجوداتی وسوسه‌کننده هستند كه رئیسشان قسم خورده است همة انسان‌ها را گمراه كند: فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ؛(56) «به عزتت سوگند! همة آنان را گمراه خواهم كرد؛ مگر بندگان خالص تو از میان آنها». ابلیس در برابر خدا، صریحاً قسم خورده است كه تمام انسان‌ها را گمراه سازد و فقط از یك گروه كه می‌دانست نمی‌تواند بر آنان چیره شود، یعنی حضرات معصومین علیهم السلام دست كشید. بر اساس آیات شریفة:
إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ؛(57) او بر كسانی كه ایمان دارند و بر پروردگارشان توكل می‌كنند، تسلطی ندارد. تسلط او، تنها بر كسانی است كه او را به سرپرستی خود برگزیده‌اند و آنها كه نسبت به او (خدا) شرك می‌ورزند.
﴿ صفحه 76 ﴾
ابلیس قبل از هركس، سراغ كسانی خواهد رفت كه به اختیار خودشان، زمامشان را به دست ابلیس می دهند. ابلیس نخست این افراد را شناسایی می‌كند و سپس به‌قدری آنها را وسوسه می‌کند تا برای او تبدیل به ابزاری برای گمراهی دیگران شوند. شیاطین انس، تنها به دنبال تأمین منافع مادی خود نیستند؛ بلكه اصولاً گمراه کردن دیگران، مبارزه با راه حق، دعوت انبیا و برقراری عدالت برای آنها هدف است.
دشمنی ابلیس با انسان‌ها از آنجا آغاز شد كه خداوند متعالی به شیطان امر فرمود تا در برابر آدم سجده کند؛ اما او از سجده بر آدم سر باز زد و استدلال آورد كه او از جنس آتش و آدم از خاك است و از‌این‌رو او از آدم شریف‌تر است:
قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ؛(58) [خداوند] فرمود: ای ابلیس! چرا با سجده‌كنندگان نیستی؟! گفت: من هرگز برای بشری كه او را از گل خشكیده‌ای كه از گل بدبویی گرفته شده است، آفریده‌ای، سجده نخواهم كرد.
خداوند متعال به دلیل این عصیان و تمرّد شیطان در مقابل فرمانش، او را از رحمت خویش دور ساخت و لعنت کرد: قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِیمٌ وَإِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ؛(59) «از صف آنها (فرشتگان) بیرون رو كه رانده
﴿ صفحه 77 ﴾
شده‌ای و لعنت من تا روز قیامت بر تو خواهد بود». پس، این نافرمانی ابلیس و لعنت او منشأ دشمنی او با حضرت آدم علیه السلام و سپس با تمام فرزندان و نسل او تا روز قیامت شد. ریشة این دشمنی، کبر و حسد خود ابلیس بود؛ چون او خود را موجودی برتر می‌دانست؛ لیكن خداوند متعالی او را برتر به‌حساب نیاورد. از‌این‌رو، بنای دشمنی با انسان‌ها را نهاد. چنین انگیزة دشمنی‌ای در میان خود انسان‌ها نیز هست و در موارد فراوانی، حسد منشأ دشمنی می‌شود. نخستین قتلی که در میان انسان‌ها رخ داد، قتل هابیل به دست قابیل بود. ریشة این دشمنی نیز حسادت بود؛ چراكه هر دوی ایشان قربانی داده بودند؛ اما تنها قربانی هابیل قبول شده بود. از‌این‌رو، قابیل چون قربانی‌اش پذیرفته نشد، به هابیل گفت كه او را خواهد كشت:
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛(60) و داستان دو فرزند آدم را به‌حق بر آنها بخوان: هنگامی كه هركدام، كاری برای تقرب به خدا انجام دادند، اما از یكی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. گفت: همانا تو را خواهم كشت. [برادر دیگر] گفت: خدا فقط از پرهیزكاران می‌پذیرد.
در اینجا نیز هابیل هیچ زیانی به قابیل نرسانده بود؛ اما به علت حسادت قابیل، کشته شد. البته هابیل به قابیل نشان داد كه علت پذیرش قربانی او،
﴿ صفحه 78 ﴾
پرهیزكاری او بوده است. پس گاهی دشمنی ناشی از وجود عامل نفسانی در خود انسان‌هاست و هرچند فردی به کسی زیان نرسانده است و قصد آن را نیز نداشته است، اما مورد حسد و دشمنی قرار می‌گیرد. این مسئله همواره بوده و هنوز نیز عامل مهم دشمنی به‌شمار می‌رود. ریشة بسیاری از جنگ‌های بزرگ همچون جنگ‌های جهانی و منشأ بسیاری از خون‌ریزی‌ها در دنیا همین بوده است؛ رخ‌دادن برخی از جنگ‌ها، اختلاف میان دو فردی بوده است كه به دیگری تكبر و حسادت می‌ورزیدند.
از همین‌ جا می‌توان به نوع دیگری از دشمنی توجه کرد. ابلیس كه تا روز قیامت، بنا را بر دشمنی با انسان‌ها گذاشته است، علاوه بر این دشمنی، وعده داده است كه آدمی‌زادگان را به گمراهی كشاند:
قَالَ أَرَأَیْتَكَ هَـذَا الَّذِی كَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إَلاَّ قَلِیلاً؛(61) گفت: خواهی دید همین کسی که بر من برتری‌اش دادی، اگر مرا تا روز قیامت زنده بگذاری، همة فرزندانش را جز عدة كمی، گمراه و ریشه‌كن خواهم ساخت.
پس ابلیس، به علت دشمنی ذاتی‌اش با حضرت آدم علیه السلام ، درصدد طراحی نقشه‌های گوناگون برای ایجاد دشمنی در میان آدمی‌زادگان است. قرآن كریم شراب‌خواری و قماربازی را دو ابزار آشکار ابلیس برمی‌شمرد كه منجر به بروز كینه و دشمنی در میان آدمیان می‌شود: إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَكُمُ
﴿ صفحه 79 ﴾
الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ؛(62) «شیطان می‌خواهد به‌وسیلة شراب و قمار، در میان شما عداوت و كینه ایجاد كند». پس، این هم نوعی دشمنی میان انسان‌هاست كه ابزار آن را ابلیس فراهم كرده، در اختیارشان می‌گذارد. افزون بر اینها، ابزارهای دیگری همچون ابزارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز در دستان ابلیس قرار دارد كه موجب عداوت و دشمنی بین افراد می‌شود.
افزون بر این موارد، در قرآن كریم و روایات، مواردی از دشمنی‌ها نشان داده شده است كه كسانی بدون اینكه قصد آزار و اذیت دیگران را داشته باشند، دشمنی و خصومت می‌ورزند. برای نمونه، در آیة شریفة:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛(63) ای كسانی كه ایمان آورده‌اید! بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند؛ از آنها برحذر باشید و اگر عفو كنید و چشم بپوشید و ببخشید، خداوند (نیز) بخشنده و مهربان است.
به مطلب مهمی اشاره شده است كه اهمیت آن از نظر انسان‌ها پوشیده می‌ماند. كمتر می‌توان تصور كرد كه زن و فرزند انسان تبدیل به دشمن انسان شوند؛ همواره چنین پنداشته می‌شود كه میان بستگان نزدیك انسان، هیچ‌گاه دشمنی پدید نخواهد آمد، به‌ویژه میان فرزند با پدر و مادر. پدر و مادر
﴿ صفحه 80 ﴾
همیشه به فرزندشان خدمت می‌کنند و فرزند هم هرچه دارد از پدر و مادر است؛ از‌این‌رو، چگونه ممكن است میان آنها دشمنی به وجود آید؟! حال باید دید علت چیست كه قرآن كریم بر این مسئله كه به‌ندرت نیز رخ می‌دهد دست گذاشته است؟ البته در آیاتی دیگر، تعابیر ملایم‌تری نیز وجود دارد؛ مثلاً در جایی دربارة اموال و اولاد تعبیر فتنه به‌كار رفته است: إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ؛(64) «اموال و فرزندانتان، فقط، وسیلة آزمایش شما هستند و خداست كه پاداش عظیم نزد اوست»؛ اما تعابیر آن آیه بسیار شایستة توجه و دقت است.
برای شناخت بیشتر انگیزه‌های دشمنی، یادآوری این حدیث نبوی سودمند است كه: أعدی عَدُوِّك نفسُك الَّتی بین جَنبیك؛(65) «دشمن‌‌ترین دشمنان تو نفس توست كه میان دو پهلوی تو جا دارد». براساس این فرمایش، همان نفسی كه در درون انسان و در قالب همین انسان قرار دارد، دشمن‌ترین دشمن انسان است. حال، نفس انسان چه دشمنی‌ای با انسان دارد و علت دشمنی او چیست؟! آیا آزار و اذیتی از انسان دیده است كه با او به مقابله برخاسته است؟! اتفاقاً این نكته، همان نكتة اساسی‌ای است كه بسیاری از بحث‌های اخلاقی بر آن متمرکز شده است و بزرگان دربارة آن، فراوان سخن گفته‌اند و کتاب‌ها دراین‌زمینه نوشته‌اند. پس، این پرسش به‌طور جدّی مطرح است كه چرا نفس انسان كه در درون خود انسان است با او دشمن می‌شود؛
﴿ صفحه 81 ﴾
فرزند انسان و گاهی همسر انسان دشمن او می‌شوند؟! البته در همین آیة چهارده سورة تغابن تمام فرزندان و همسران را نفرموده؛ بلكه با تعبیر «إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ» نشان داده است كه برخی از آنان ‌چنین هستند و به دشمنی با انسان برمی‌خیزند.
علت این دشمنی چیست؟ دو نفر که با یكدیگر ازدواج می‌کنند، چون یكدیگر را قبلاً پسندیده‌اند، می‌خواهند زندگی مشترک خوبی داشته باشند. هستی فرزند از پدر و مادر است؛ به‌ویژه مادر كه محبت او به فرزند همچون اسطوره است و از دوران جنینی، سپس شیرخوارگی و تا آخر، مادر از محبت به فرزند دریغ نمی‌كند. حال چرا همسر با همسر و نیز فرزند با پدر و مادر دشمنی کند؟ این، مسئلة عجیب و معماگونه‌ای است كه قرآن كریم، به آن اشاره کرده است. این حقیقت در‌خور تأمل است كه منشأ این دشمنی‌ها چیست؟
اصل عداوت و دشمنی آن است که رابطة یک موجود برخوردار از شعور و آگاهی، اعم از انسان یا جن یا شیطان، با یک موجود برخوردار از شعور دیگر به‌گونه‌‌ای باشد که باکی نداشته باشد از اینکه به سبب رفتار یا گفتار او زیانی به طرف مقابل برسد؛ در مقابل دوستی، که اقتضای دوستی این است که انسان در برابر دیگری حالتی داشته باشد که نخواسته باشد به او زیانی برسد و حتی بخواهد منفعتی به او برساند. پس شرط دشمنی این نیست که حتماً فرد خرده‌حسابی با شخص دیگر داشته باشد و قبلاً طرف مقابل به او ضرری زده باشد و او بخواهد برای جبران، به او زیان برساند؛ حضرت آدم علیه السلام به شیطان ضرری نزده بود؛ ولی شیطان، به علت حسدی كه در دل داشـت، با او دشمنی كرد. حتی كسی ممكن است برای كسی
﴿ صفحه 82 ﴾
خدمتی انجام دهد و قصد بدی هم نداشته باشد، اما باز هم طرف مقابل می‌خواهد به او زیان وارد كند؛ چون با خود می‌گوید او بهتر از من است. این مطلب حقیقتی است که موارد متعددی از آن را می‌توان در پیرامون خود یافت. در امور مادی، مثلاً کسی ثروتش بیشتر از دیگری است و همین، منشأ حسادت در شخص می‌شود. در مدرسه، دو هم‌کلاسی یکی درسش بهتر است؛ از‌این‌رو نمرة بیشتری می‌گیرد، و معلم هم بیشتر به او احترام می‌گذارد؛ این هم منشأ حسادت و دشمنی در میان آن دو می‌شود. در امور معنوی نیز چنین است. كفار دوست دارند که مسلمانان هم کفر ورزند و همانند آنها شوند: وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاء؛(66) «آنان آرزو می‌كنند كه شما هم مانند ایشان كافر شوید و مساوی یكدیگر باشید». كفار رشک و حسد می‌برند از اینکه مسلمانان ارزشی معنوی را برای خود کسب کرده‌اند، كه آنها موفق به آن نشده‌اند.
در زمان حاضر، كشورهای غربی درصددند تا فرهنگ خود را در همة جهان گسترش دهند تا همه، فرهنگ غربی داشته باشند. این نه به سبب آن است كه آنها عاشق فرهنگ خودشان هستند؛ چراكه آنها هم‌اكنون در مفاسد فرهنگ خودشان گرفتار شده‌اند و نمی‌دانند با این مشكلات چه کنند. یكی از عللی كه غرب می‌خواهد فرهنگ خود را در همة دنیا گسترش دهد این است كه می‌بیند دیگر كشورها از فرهنگ غنی برخوردارند، و آفات فرهنگی در كشورهای غربی در آن كشورها وجود ندارد. از‌این‌رو، می‌کوشند آنها را نیز به عقب‌ماندگی و فساد بكشانند.
﴿ صفحه 83 ﴾
پس نوعی دشمنی به این شكل است كه بدون آنكه طرف دیگر بخواهد دشمنی کند، با او دشمنی می‌شود؛ اما گاهی هم ممكن است دو طرف قصد زیان رساندن به یكدیگر را نداشته باشند، اما باكی ندارند كه برای كسب منفعت خودشان، زیانی به طرف مقابل برسد. مثلاً ممكن است یک فرد کاسب قصد ندارد که حتماً به مشتری ضرری وارد كند و دشمنی خاصی با او ندارد، اما چون می‌خواهد منفعت بیشتری ببرد، جنس تقلبی به مشتری می‌فروشد. اگر این جنس تقلبی از مواد خوراكی باشد باعث مریض شدن مشتری و آزار و اذیت او خواهد شد.
دشمنی نفس انسان با انسان مانند همین نوع دشمنی است؛ نفسی که با انسان‌ها دشمنی می‌کند آن تمایلات غریزی و حیوانی و شهوات آنهاست. همین امر می‌تواند منجر به درنده‌خویی بعضی افراد شود. نفس به دنبال خواسته‌های غریزی و حیوانی خود است و دیگر اهمیتی نمی‌دهد كه این لذت‌های حیوانی موجب باز ماندن انسان از لذت‌های معنوی و گرفتار شدن در عذاب اخروی می‌شود. پس، این نفس همان قوای حیوانی ماست. دلیل دشمنی او با ما مقاومت ما در برابر خواسته‌های نامشروع اوست. پس، نفس دشمنی خاصی با عقل ندارد تا بخواهد آن را از بین ببرد؛ بلكه نفس فقط می‌خواهد كار خود را پیش ببرد و لذت‌های خودش را به دست آورد؛ اگر مانعی سدّ راه او شود، با آن مقابله خواهد كرد. درنتیجه، دشمنی نفس با انسان غیر از دشمنی شیطان است؛ شیطان چیزی از آدمیزاد نمی‌خواست؛ بلكه از اینكه رتبة پایین‌تر از انسان داشت، به انسان حسادت می‌ورزید و می‌گفت چرا
﴿ صفحه 84 ﴾
خدا تو را بیشتر ارج می‌نهد؟! اما دشمنی نفس انسان به علت آن است كه انسان اجازه نمی‌دهد او به خواسته‌اش برسد. در اینجا خواسته‌های نفسانی و شیطانی با خواسته‌های عقلانی و الهی انسان تضاد پیدا می‌کند.
موارد مذکور، در عرصة فردی مطرح بود و شیطان و نفس، دشمنی خود را با افراد با چنین انگیزه‌هایی دنبال می‌كنند. در محیط اجتماعی هم، همان دو عامل روانی، كه ذكر شد، منشأ دشمنی در میان افراد می‌شود؛ یعنی برخی به دلیل آنکه خداوند متعال به كسانی فضیلت‌هایی إعطا کرده است، حسد می‌ورزند:
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْكًا عَظِیمًا؛(67) یا اینكه به مردم بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد می‌ورزند؟! ما به آل ابراهیم كتاب و حكمت دادیم و حكومت عظیمی در اختیار آنها قرار دادیم».
خداوند به هرکس صلاح بداند، چیزهایی می‌دهد که به دیگران نمی‌دهد؛ به انبیا نبوت داده است؛ اما چون دیگران شایستگی نداشتند، به آنها نداده است. همچنین خداوند به سبب مصالح و حکمت‌هایی به کسانی ثروت، زیبایی و امتیازات دیگری می‌دهد و به دیگران نمی‌دهد؛ این امر منشأ حسد می‌شود. گاهی هم تضاد در منافع می‌تواند منشأ دشمنی شود؛ گاهی دو تاجر، با یكدیگر دشمنی می‌کنند؛ برای اینکه نفع بیشتری ببرند.
﴿ صفحه 85 ﴾
مطلب اصلی در اینجا دشمنی در اجتماع و عداوت گروه‌های انسانی با همدیگر است. دشمنی گروه‌های انسانی هم بیشتر از همین دو عامل نشئت می‌گیرد؛ گاهی گروهی می‌بینند گروه دیگری موفق‌تر است و امتیازاتی دارند که گروه آنها نتوانسته‌اند آنها را به دست آورد. گاهی شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی موجب بهره‌مندی گروهی از برخی امتیازها می‌شود كه گروه دیگر به آن دسترس ندارد. همین منشأ خصومت و دشمنی می‌شود. گاهی هم تضاد در منافع، منشأ دشمنی میان دو گروه می‌شود. به‌هرروی، کمبود منابع و تزاحم منافع، واقعیتی انكار ناپذیر است و همه‌کس نمی‌توانند همه‌چیز را به دست آورند؛ از‌این‌رو بر سر به دست آوردن منافعی همچون مقام و منصب در جامعه و كسب موقعیت اجتماعی، افراد با یکدیگر نزاع می‌کنند.
پس از روشن شدن منشأ دشمنی میان افراد و گروه‌های اجتماعی، بازمی‌گردیم به همان بحثی كه درزمینة دشمنی همسر یا فرزند مطرح شد. هرچند كه زن با شوهر و همین‌طور فرزند با پدر و مادر، ویژگی‌های مشترکی دارند، اما ویژگی‌های شخصی هم دارند. تا آنجا که ویژگی‌های مشترک زن و شوهر مطرح است، در آن هیچ دشمنی‌ای راه ندارد. دشمنی از آنجا پیدا می‌شود که یکی می‌خواهد لذت دیگری داشته باشد، غیراز لذتی که از همسرش می‌برد؛ مثلاً اگر مرد یا زن بخواهند با یک زن یا مرد بیگانه‌ای ارتباط داشته باشند، این امر منشأ دشمنی می‌شود و‌گر‌نه آن رابطة مشترک میان آن دو، موجب دشمنی نمی‌شود؛ چون آن رابطة مشترك، رابطه‌ای است كه هردو در آن شریک‌اند و هردو از آن لذت می‌برند؛ اما اگر یکی از آن دو
﴿ صفحه 86 ﴾
بخواهد غیر از آن رابطة مشترک، یك رابطة دیگر برای خودش داشته باشد و همسرش در آن شریك نباشد، این منشأ دشمنی می‌شود. در مورد فرزندان هم می‌توان گفت كه آنان افتخار می‌کنند که پدر و مادری دارند؛ به‌ویژه اگر پدر و مادر از موقعیت اجتماعی برخوردار باشند. این نقطة مشترك نمی‌تواند منشأ دشمنی میان فرزندان و پدر و مادر شود؛ اما اگر فرزند، چیزهایی را برای خود بخواهد که با ارزش‌های پذیرفته‌شدة خانواده ناسازگار باشد، زمینة کشمکش و دشمنی میان فرزند و پدر و مادر به وجود می‌آید.
این تضاد در منافع، كه یكی از دو منشأ دشمنی است، ممكن است در محیط کوچکی باشد و تنها میان دو فرد مطرح باشد؛ اما گاهی آتش‌ آن به جامعه راه می‌یابد و آن را به نابودی می‌كشاند. با تحلیل بسیاری از حوادث مهم اجتماعی دنیا دانسته خواهد شد كه بسیاری از آنها که موجب زیان‌های فراوان نیز شده، ناشی از تضاد در منافع میان دو نفر بوده است. جنگ جهانی دوم، كه میلیون‌ها انسان در آن کشته شدند، طبق نقل مورخان، از یک اختلاف خانوادگی در اروپای مرکزی بر سر ریاست بر یک منطقه آغاز شد. اختلاف میان دو خویشاوند نزدیک، موجب شعله‌ور ‌شدن آتش جنگ شد و به‌تدریج، به شهرهای مجاور، سپس کشورهای دیگر و درنهایت، به کل جهان كشیده شد.
اگر بسیاری از حوادثی که در کشور ما رخ داده است و پردة ابهام بر روی برخی از آنها قرار دارد، به‌خوبی تحلیل شود، پی می‌بریم كه گاهی ممكن است فردی موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشد و حتی حسن نیت هم داشته باشد و به قصد خدمت بخواهد کاری انجام دهد، اما همسر او، این كار را به نفع
﴿ صفحه 87 ﴾
خانواده‌اش نداند، از‌این‌رو مانع شود که او این کار را كه به سود نظام و جامعه است، انجام دهد. همچنین ممكن است پدری بخواهد كار خوبی برای جامعه انجام دهد، اما فرزندان او مانع شوند. پدری كه خدماتی برای نظام و انقلاب انجام داده، زحمت‌هایی برای مردم کشیده و افتخاراتی دراین‌زمینه كسب کرده است، فرزندانش با خیانت، اختلاس، دزدی و مانند آنها آبرویش را می‌ریزند. اگر این نمونه‌ها و مواردی شبیه آنها روی نمی‌داد، تعجب می‌كردیم كه چرا قرآن كریم تأكید کرده كه بعضی از همسران و فرزندان شما دشمن شما هستند. آیة مذكور، می‌خواهد خطر مهمی را به انسان گوشزد کند. اگر كسی فرد ساده‌لوحی باشد، جای شگفتی نیست كه كسانی همچون همسر و فرزند، ایشان را فریب دهند؛ اما كسی كه در زیرکی نمونه است و هوشش با هوش افراد عادی مقایسه‌شدنی نیست، كمتر كسی باور می‌كند كه او در دام همسر و فرزندانش گرفتار آید، و همسر و فرزندانش آبرویش را بر باد دهند و از دنیا و آخرت محرومش کنند؛ اما قرآن می‌گوید كه هشیار باشید؛ چون ممكن است هركدام از شما، هر‌چند زیرك و بافراست باشید، در این دام گرفتار آیید.
حال چه باید كرد كه در این دام گرفتار نشویم؟ آنان که پیش از این گرفتار شده‌اند، دیگر در این دام افتاده‌اند و نمی‌توانند آبروی رفته را بازگردانند؛ اما ما و شما باید هشیار باشیم که بدین سبب، آبرویمان در دنیا و آخرت ریخته نشود. راه‌حل اساسی برای گرفتار‌ نشدن در دام وسوسه‌های اطرافیان، آن است كه دشمن‌شناس شویم. اینجاست كه اهمیت دشمن‌شناسی مشخص می‌شود. اینکه مقام معظم رهبری بر داشتن بصیرت تأكید می‌کنند، معنایش
﴿ صفحه 88 ﴾
آن است كه باید ژرفای حوادث جامعه را درک کنیم و نگاه سطحی به اطراف خود نداشته باشیم. اگر می‌بینیم كسی چرب‌زبانی می‌کند، نباید دل به او بندیم و فریبش را بخوریم؛ بلكه باید ببینیم در باطن او چه می‌گذرد و هدف واقعی او از این كار چیست. اگر دیدیم كه همسر و فرزندانمان از ما چیزی می‌خواهند كه برخلاف اصول و موازین دینی است، باید هشیار باشیم و محبت آنان موجب فرو افتادن در گناه نشود؛ به‌ویژه اگر اثر آن گناه به پایمال شدن حقوق انسان‌های بی‌شماری بینجامد. اگر كسی به‌راستی بیندیشد كه شخصی در مقام دشمنی با اوست و رفتار آن فرد باعث بدبختی او می‌شود، هرگز با او هم‌داستان نمی‌شود؛ اما مشكل آن است که انسان، در موارد فراوانی، دوست و دشمنش را به‌درستی نمی‌شناسد. پس، گاهی ممكن است دشمنی‌ها ریشه در خانواده، محیط پیرامون، دوستان، هم‌حزبی‌ها، هم‌کلاسی‌ها، همکاران و همسایگان داشته باشد و باعث گرفتاری انسان در دامی باشد كه سرانجام آن، آتش دوزخ است.