ز) ارجاع دادن متشابهات به محكمات و یقینیات
بهمنظور مصون ماندن از خطا، اشتباه و مغالطه در حوادث و رخدادهای گوناگون پیرامون خود، قرآن راهی را در پیش پای ما میگذارد كه هم در علوم عقلی، هم در علوم نقلی و هم در تفسیر حوادث بهكار میآید و آن، این است که دانستههای ما یا از قبیل محکماتاند و یا از قبیل متشابهات. بعضی امور، روشن و آشکار است و نیاز زیادی به فكر كردن ندارد؛ ولی برخی دیگر پیچیده و مبهم است و باید رنج بسیاری کشید تا به ژرفای آن رسید. آن عده از اهل فكر، كه عالِم حدیثاند و مجتهد، باید نخست به سراغ یقینیات بروند. مفسران هم در تفسیر آیات قرآن، باید به سراغ محکمات آن بروند و در پرتو محکمات، متشابهات را تفسیر کنند:
هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ؛(40) او كسی است كه این كتاب را بر تو نازل كرد كه قسمتی از آن، آیات محكم و قسمتی از آن، متشابه است؛ اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتاند تا فتنهانگیزی كنند و تفسیر [نادرستی] برای آن میطلبند.
در علوم عقلی هم ما باید از یقینیات شروع کنیم و در پرتو آنها، بکوشیم
﴿ صفحه 55 ﴾
ظنیات و مشكوكات را حل کنیم. در رویدادها هم ما باید از امور محکم و آشکار آغاز کنیم تا بتوانیم آن امور پیچیده و مبهم را کشف کنیم.
این راه، راهی کلی است كه در تمام موارد باید لحاظ شود. اگر برای حل مسائل، ابتدا از متشابهات شروع شود، به نتیجه نخواهد رسید؛ همچون مسائل ریاضی كه اگر برای حل معادلهای، كسی نخست سراغ مشکوکات و مجهولات برود، هیچگاه نخواهد توانست آن معادله را حل كند و نتیجة درستی بگیرد؛ اما اگر همین شخص برای حل معادله، ابتدا از معلومات استفاده کند، دراینصورت احتمال آن هست كه به نتیجة درست دست یابد. در مسائل اجتماعی نیز یقینیاتی وجود دارد كه شك كردن در آنها یا ناشی از قصور فهم است و یا ناشی از غرض؛ چراكه بهقدری مسئله آشكار است كه هر انسان منصفی متوجه آن میشود.
برای نمونه، اگر از شخص منصفی، هرچند غیرمسلمان یا غیرشیعه و غیرانقلابی، در مورد جریاناتی كه در فتنة 1388 در كشور رخ داد، پرسیده شود كه نوك پیکان این فتنه به کدامین سو نشانه رفته بود، پاسخ درست را میتوان شنید. تمام فعالیتهایی كه در این جریان، از هر سو، با شكلهای مختلفی همچون مبارزههای سیاسی انتخاباتی، فعالیتهای مطبوعاتی، آشوبها، تخریب شخصیتها و اتهام زدنها انجام گرفت، یك نقطة مشترك داشت كه از همان اوایل انقلاب نیز مطرح بوده است و در هر زمان به شكل خاصی ظهور پیدا كرده است. مسائلی همچون اینكه نظارت شورای نگهبان استصوابی است یا استطلاعی، از همان زمان مطرح بود. در همان زمان
﴿ صفحه 56 ﴾
امام رحمه الله، برخی با خبرگان
[جاافتادگی متن کتاب]
انتخاب خبرگان قانون اساسی را به یاد آورد، پی خواهد برد كه برخی همان زمان مطرح میكردند كه باید اختیارات رئیسجمهور افزایش یابد؛ بهطوریكه بتواند مجلس یا شورای نگهبان را تعطیل كند. هماكنون نیز همانها با سخن تازهای به میدان آمدهاند. اگر به جریان فتنة 1388 توجه شود، بهخوبی میتوان دریافت كه نقطة مشترك تهاجم آنان، همان اسلامی است كه مظهرش ولایت فقیه است. آنان با اسلامی كه تنها نماز و روزه از انسان میخواهد، مخالفتی ندارند؛ آنان با اسلامی مخالفاند كه منافع آنان را به خطر اندازد و این اسلام همان است كه تأكید دارد قانون خدا باید حاکم باشد. درصورت حاكم شدن قوانین الهی، مباحثی همچون ولایت فقیه مطرح میشود كه خوشایند آنان نیست.
ح) تقویت انگیزة حقیقتجویی در خود
برای کسب بصیرت تنها بهكار گرفتن نیروی فکر کافی نیست؛ چراكه هم میتوان نیروی فکر را در راه صحیح بهكار گرفت و هم میتوان آن را در مسیر باطل جهت داد. درواقع، این خود شخص است كه باید تصمیم بگیرد كه فكرش را در كدام مسیر بهكار بندد. در اینجا نقش انگیزة انسانها به شكل بارزی مطرح میشود.
در بسیاری از اوقات، زمانی كه انسانها با حادثهای روبهرو میشوند نخست طبق دلخواه خود قضاوتی میکنند و آنگاه به دنبال توجیه آن
﴿ صفحه 57 ﴾
میگردند؛ چون به دنبال كسب منافع برای خویشاند. مثلاً كسی ممكن است در ذهن خود در نظر گیرد كه اگر فلانكس به قدرت دست یابد، چون خویشاوندی، رفاقت و آشنایی دیرینه با او دارد، و یا حتی همزندان و همسنگر او در گذشته بوده است، منافع او را نیز تأمین خواهد كرد. بنابراین نخست تصمیم میگیرد كه باید اینگونه شود و آنگاه برای آن توجیه درست میكند. این مسئله حتی در رأی دادن افراد نیز بروز پیدا میكند و ممكن است رأیدهندهای، بااینكه میداند فرد دیگری صلاحیت بیشتری برای تصدی آن منصب دارد، اما به دلیل دلبستگی به شخص دیگر، او را بر آن فرد، ترجیح میدهد. در اینجا او در جستوجوی حقیقت نیست؛ بلكه به دنبال تأمین خواستههای دل خود است.
شرط بصیرت آن است که در ما انگیزة حقیقتجویی باشد و درحقیقت، به دنبال این باشیم كه خدا از ما چه میخواهد؛ نهآنكه رفاقتها، سوابق دوستی و منافع شخصی، گروهی و حزبی را ملاك قرار دهیم. درصورتی بصیرت محقق میشود كه در كنار تفكر صحیح و دوراندیشی، انگیزة حقیقتجویی نیز باشد؛ وگرنه ممكن است كسی هوشی به اندازة معاویه داشته باشد و مانند او نیز خوب فكر كند، اما درنهایت، به سرنوشت معاویه گرفتار آید و در مسیری انحرافی افتد. اگر كسی بهرة فكری و هوشی بالایی داشته باشد و به اندازة كافی نیز تجربه اندوخته باشد، اما نیت و انگیزة صحیحی نداشته باشد، هیچگاه به بصیرت دست نخواهد یافت. و چه بسا ضررش از افراد كم استعداد بسی بیشتر باشد! پس برای كسب بصیرت، باید از محکمات شروع كرد،
﴿ صفحه 58 ﴾
آنگاه اصل و فرع یا اهم و مهم را شناخت، سپس عناصر حقی که آمیخته با باطل است و عناصر باطلی را که همراه حق است شناخت و درنهایت و از همه مهمتر، انگیزه را اصلاح کرد.
ط) برداشت صحیح و دقیق از مفاهیم دوپهلو و غلطانداز
یکی از راههای انحراف انسان توسط شیطان و ایجاد پردهای جلوی چشم باطن او، سوءاستفادههایی است که از برخی مفاهیم صورت میگیرد؛ برخی از مفاهیم، دوپهلو و فاقد تعریف دقیق و روشنی هستند؛ تعریفی که در چهارچوب مشخصی باشد و هرکس بتواند آن را بر مصادیقش تطبیق کند. این مفاهیم، مصادیقی حقیقی دارند که قرآن، انبیای الهی و عقلای قوم، آنها را اراده میکنند؛ اما كسانی هم این مفاهیم را در مصادیق عوضی بهکار میبرند.
یکی از آن مفاهیم، مفهوم آزادی است؛ آزادی مفهومی است که در نزد همهکس مفهومی زیبا و دلنشین است. برخی میپندارند آزادی همین است كه مثلاً پرندهای در قفس باشد و كسی آن را آزاد سازد، یا اینكه فردی در زندان یا سلول انفرادی باشد و كسی او را آزاد كند؛ این عده تصورشان از آزادی بسیار محدود است. لفظ آزادی بهحدی خوشایند است كه همین معنای محدود از آزادی نیز مطلوب طبع انسان است. در تعابیر دینی ما، واژة «حریّت» برای یكی از مصادیق آزادی بهكار رفته است و نشان میدهد كه آزاد كسی است كه آزادمنش باشد. حریّت از ارزشهای اخلاقی برجستهای است که بعضی از بزرگان اخلاقی آن را اصل تمام فضایل دانستهاند. در سخنان
﴿ صفحه 59 ﴾
معصومان علیهم السلام، هم عبارات فراوانی دراینزمینه به چشم میخورد. علی علیه السلام دراینزمینه فرمود:
أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا؛(41) آیا آزادمردی نیست كه این لقمة جویدة حرام دنیا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهایی برای جان شما جز بهشت نیست؛ پس به كمتر از آن نفروشید!
در این فرمایش، حضرت، این دنیا را به کالای ناچیز پستی تشبیه میكنند و اظهار میدارند كه آیا آزادهای پیدا نمیشود که این دنیا را به اهلش واگذارد و به آن بیاعتنا گردد؟ طبق این فرمایش، آزاد كسی است كه خود را از این دنیا وارهاند و دلبستگی به آن نداشته باشد. امام حسین علیه السلام نیز در هنگام شهادت حربنیزید ریاحی، در بزرگداشت او فرمود: أنتَ حْرٌ كما سَمَّیْتَ فی الدُّنیا والآخرة؛(42) «تو آزاده هستی؛ همانگونه كه در دنیا و آخرت حرّ نامیده شدی».
در جای دیگری نیز امام علی علیه السلام فرمود:
إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَإِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ؛(43) گروهی خدا را به امید بخشش پرستش كردند كه این پرستش بازرگانان است، و گروهی او را
﴿ صفحه 60 ﴾
ازروی ترس عبادت كردند كه این عبادت بردگان است و گروهی خدا را از روی سپاسگزاری پرستیدند و این پرستش آزادگان است.
بر اساس این فرمایش، عبادت سه گونه است؛ یک گونه عبادت کسانی است كه برای تجارت عبادت میکنند تا در مقابلش مزد بگیرند و سود كنند؛ اینان كسانی هستند كه به امید آنكه ثوابی ببرند و از نعمتهای بهشتی بهرهمند شوند، نماز میخوانند. نوع دیگر عبادت، عبادت بندگان است؛ اینان به علت ترس از گرفتار شدن در آتش جهنم، عبادت میكنند. اما قسم دیگر عبادت، عبادت آزادگان است؛ اینان كسانی هستند كه برای آن خدا را عبادت میكنند كه خداوند دوستداشتنی است و برای محبت به او و یا شكر نعمتهایش، او را باید عبادت کرد. اینان آزادند؛ چون خود را از بندها رها ساختهاند و خدا را برای رضایت او عبادت میكنند. پس، آزادی مفهوم مقدّسی است كه در فرهنگ دینی ما نیز یكی از مفاهیم برجسته است و با عنوان حریّت، از آن تمجید شده است. اما در طول تاریخ، از این واژه، سوءاستفادههای فراوانی صورت گرفته است. آن آزادیای که امروزه در فرهنگ دنیا بهکار میرود، به معنای آن است كه هركس، هر کاری را كه بخواهد، انجام دهد و چیزی مانع او نشود؛ مگر اینكه با آزادی دیگران تضاد پیدا کند. اصل و اساس تفکر لیبرالی هم همین است و از این منظر، بهترین حکومت، حکومتی است که زمینهای فراهم کند تا هرکس، هرچه بخواهد، انجام دهد.
﴿ صفحه 61 ﴾
مفهوم مشابه آزادی، كه مفهوم زیبایی است اما مورد سوءاستفاده قرار گرفته، مدارا، تساهل و تسامح یا تولرانس(44) است. این الفاظ را نیز شیطان به دهان برخی میاندازد تا مقاصد خود را از طریق آنان پیش برد. رواج مدارا، و تساهل و تسامح، اولین مبحث راهبردی بود كه در كشور مطرح شد و پایة براندازی نرم را ایجاد كرد. در قالب این الفاظ، کوشیدند تا تعصب و غیرت دینی مردم را سست کنند و از این طریق به مطامع خود دست یابند. در مقابل این مفهوم، واژگانی همچون خشونتطلب و تروریست را بهكار بردند تا بتوانند در كشور این مفهوم را بهتر رواج دهند. بنابراین حتی كسانی كه در دورة اصلاحات، برخی وزارتخانهها در اختیار آنان بود، کوشیدند تا جامعه را به سمتی ببرند كه، یا باید خشونتطلب و طرفدار تروریسم بود یا باید اهل تساهل، تسامح و تولرانس. چون اینان میدانستند تا زمانی كه غیرت دینی مردم استوار است، راه به جایی نمیبرند، ازاینرو، برای استمرار حضور خود در قدرت و پیشبرد سیاستهای فرهنگی منشأگرفته از این فکر، تلاش کردند تا از راههای مختلف، فرهنگ تساهل و تسامح را ترویج كنند. نمایش فیلمهای مبتذل، برگزاری جلسات مختلط دختران و پسران، چاپ كتب و مقالات مروج فرهنگ منحط غرب، برگزاری سخنرانیها و اموری ازایندست، از جمله راهكارهای این عده برای رواج سیاست تساهل و تسامح در جامعه بود.
یکی از راهها برای ترویج این تفکر آن بود که مطرح كردند اسلام دین محبت، مهرورزی و ملایمت است تا از این طریق بتوانند مفاهیم دینی را به
﴿ صفحه 62 ﴾
كمك خود آورند. برای نمونه، آنان استناد به این فرمایش پیامبرصلی الله علیه و آله میكنند: لم یرسلنی الله تعالی بالرهبانیة ولكن بعثنی بالحنیفة السهلة السمحة؛(45) «خداوند متعال مرا برای ریاضت كشیدن نفرستاد؛ بلكه مرا به دین حنیفی مبعوث فرمود كه سهل و آسان میگیرد و اهل مداراست». اینان با سخنپردازی، مطرح میکردند كه واژههای «سهلة» و «سمحة» همخانوادة تساهل و تسامح هستند، ازاینرو دین اسلام، دین مدارا و دینی بدون خشونت و سختگیری است. در كنار این روایت، به روایات و آیات دیگری هم استناد میكردند تا از عبارات آنها برای خواست خود بهره گیرند. با استفاده از این عبارات، اینان ازیکطرف، واژگانی همچون نرمش، ملایمت، مدارا، گذشت، مهربانی و امثال آنها را رواج میدادند و از طرف دیگر، واژگانی همچون خشونت، درشتی و مانند آنها را مذمت میکردند. آنان كار را بدانجا كشاندند كه رقیب خود را «خشونتطلب» نامیدند. بدینترتیب، همان چیزی كه ما آن را بیغیرتی میشمردیم، آنان بهعنوان تولرانس، از آن دفاع كردند و کوشیدند آن را در جامعه رواج دهند. در اینجا هم، لفظی كه مصادیق خوبی هم دارد، بهکار برده شده است؛ اما از آن، معانی غلطی اراده شده است.
بنابراین بازی با الفاظ، بازی خطرناکی است كه باید بصیرت و هوشیاری لازم را در برابر آن بهکار برد. باید در اینگونه موارد دقت و تأمل نماییم كه اگر كسی واژة خاصی را بهكار میبرد، از بهكارگیری آن واژه چه قصد و نیتی دارد و از تأكید بر روی چنین واژهای در جستوجوی چیست؟ اگر در همان زمان
﴿ صفحه 63 ﴾
كه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اصلاحات و همراهانش، به ترویج تساهل و تسامح پرداختند، بصیرت بهکار برده میشد، كار به آنجا نمیكشید كه بعد از گذشت بیش از یك دهه از آن زمان، متوجه شویم كه در آن زمان آنان با بهكار بردن واژگانی همچون آزادی، مدارا، تساهل و تسامح، چه بر سر فرهنگ اسلامی آوردند. امروزه هم هنوز زمینة سوءاستفاده، مغالطه و فریب دادن افراد از طریق بهكار بردن چنین الفاظی وجود دارد. برای رهایی از چنین دامی باید همواره چندین پرسش را در برابر طرح چنین مسائلی مطرح کنیم: خشونت با چه كسی؟ خشونت بر چه اساسی؟ خشونت از چه طریق؟ مدارا با چه كسی؟ و مدارا بر سر چه چیزی؟ ازاینرو باید مرزهای مدارا و خشونت كاملاً مشخص باشد و اینچنین نیست كه همواره باید از نرمش و مدارا دم زد. اگر در نیمههای شب، كسی متوجه شود كه مرد نامحرمی بر سر همسر او حاضر شده است، آیا در چنین جایی، میتوان از مدارا سخن گفت و از آن شخص خواست كه در برابر آن نامحرم خشونت بهکار نبرد؟! اگر غارتگران دنیا درصدد برآمدند تا ثروت، دین و فضایل اخلاقی ما را به یغما ببرند، آیا میتوان به بهانة مدارا سكوت كرد و از خود غیرت و حساسیتی نشان نداد تا آنها هرچه بخواهند انجام دهند؟!
پس اگر از ما پرسیده شود كه خشونت، ناپسند است یا نه، باید پاسخ دهیم كه در جایی باید مدارا كرد و در جایی دیگر باید خشونت بهكار برد. آنچه مهم است تشخیص آن جایی است كه باید از نرمش یا خشونت استفاده كرد. باید
﴿ صفحه 64 ﴾
در مقابل كسی كه به دین حملهور میشود، با جدیت و سرسختی برخورد كرد. ازاینرو، قرآن كریم، نخستین صفتی كه برای یاران پیامبر ذكر میكند، سرسختی و انعطافناپذیری در برابر دشمنان دین است:
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَی الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ؛(46) محمد فرستادة خداست و كسانی كه با او هستند، در برابر كفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهرباناند.
بنابراین هر مفهومی را باید در جای خود بهكار برد؛ با مؤمنان، دوستان، جویندگان حق و حقیقت و حتی كسانی كه دچار اشتباه میشوند، باید با مدارا برخورد كرد؛ اما کسانی که با آگاهی و بهعمد، قصد براندازی نظام و دین را دارند، استقلال كشور را به خطر میاندازند و آشکارا برای دشمن جاسوسی میکنند، نباید با آنها مدارا و نرمش کرد. در قرآن با صراحت بیان شده كه اگر كسی در خلوت خود، مرتكب معصیتی شود و كسی هم متوجه نشود، نباید در مورد او تجسس كرد:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا؛(47) ای كسانی كه ایمان آوردهاید! از بسیاری گمانها بپرهیزید؛ چراكه بعضی از گمانها گناه است و هرگز تجسس نكنید.
اما اگر كسی مرتکب زنا شد، بهطوریکه چهار نفر عادل هم به آن
﴿ صفحه 65 ﴾
شهادت دادند، آیا در اینجا نیز باید مدارا کرد و یا قاضی باید گذشت کند؟! در اینجا قرآن كریم میفرماید:
الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ؛(48) هریك از زن و مرد زناكار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفت به آن دو شما را از اجرای حكم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید، و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند.
به امر خداوند، باید چنین كسی را در جلوی دیدگان مردم، و نه در زندان و مخفیانه، صد تازیانه زد تا جنبة بازدارندگی داشته باشد. پس، نباید به نام رأفت اسلامی، از اجرای حدود الهی دست كشید؛ بلكه در اینجا باید از خود غلظت و شدت نشان داد. البته در شدت و غلظت نشان دادن هم باید حدود الهی را رعایت كرد و ازاینرو اگر كسی حتی یك ضربة تازیانه بیشتر بزند، باید به خود او آن ضربه را بزنند.
پس، ما باید دراینزمینه بیشتر دقت کنیم و بدانیم كه هر مفهوم در كجا باید استفاده شود. اشتباه کردن در جابهجایی این کلمات باعث میشود که انسان بصیرتش را از دست بدهد و فریب خورد. یک راه کسب بصیرت آن است که انسان افزون بر اینكه معارف دینی را درست بفهمد، نقشههای شیاطین را نیز درست بشناسد؛ در غیر این صورت اگر انسان معرفتش به
﴿ صفحه 66 ﴾
آموزههای اسلامی کم باشد و مثلاً نداند در كجا باید رأفت یا خشونت بهکار برد، شیطان او را فریب داده، از مسیر بصیرت خارج میسازد.