ب) تشخیص صحیح و دقیق حق و باطل
اگر دفتر تاریخ را ورق بزنیم درمییابیم كه تشخیصندادن صحیح حق و باطل، چگونه جامعة اسلامی را گرفتار مخاطرات جدی کرده است. پس از رحلت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، همان کسانی که در جنگها همسنگر بودند، به اختلاف، نزاع و کشمکش پرداختند و کار به جایی رسید که به روی هم
﴿ صفحه 25 ﴾
شمشیر کشیدند. برای نمونه، در جنگهایی همچون صفین و جمل، همین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند که در برابر یکدیگر میجنگیدند. در اینجا این پرسش مطرح میشود که سرّ این اختلافات چیست؟ اگر این افراد فقط به فکر منافع شخصی و دنیوی خود بودند، چرا اسلام آوردند و حتی حاضر شدند در جنگ بدر با کفار و مشرکان بجنگند؟ بسیاری از آنان كه هنوز آثار معلولیتهای جنگی در بدنشان بود و اموال زیادی را برای اسلام صرف کرده بودند، بعد از پیامبرصلی الله علیه و آله به جان هم افتادند و در ظرف چند سال حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام ، جنگهای خونینی را برپا کردند.
افزون بر صدر اسلام، در طول تاریخ 1400سالة اسلام، در کشورهای اسلامی همانند اینگونه کشمکشها و نزاعها بسیار اتفاق افتاده است. گاهی جنگهایی كه در این كشورها رخ داده است، بهمنظور رویارویی با كفار و یا برای دفاع و اموری ازاینقبیل بوده است، كه این فهمپذیر است؛ اما گاهی این جنگها و كشمكشها بین كسانی اتفاق میافتد كه سالها دوست، همسنگر، همفکر و همکار هم بودهاند. در اینجاست كه فهم آن دشوار میشود. در كشور ما هم نمونههای كوچكی از این نزاعها و كشمكشها بوده است؛ اگر مبارزة ما بعد از رحلت امام خمینی رحمه الله، با مزدوران استکبار جهانی و کسانی بود که رسماً علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت میكردند و مخالف علنی اسلام و دین بودند، بدیهی است كه مخالفت با چنین كسانی برای مردم فهمپذیر بود؛ اما وقتی کسانی که سالها در یک سنگر مبارزه میکردند و علیه کفار، مشرکان و منافقان میجنگیدند، به جان هم افتادند، سرّ آن بهراحتی برای
﴿ صفحه 26 ﴾
مردم فهمپذیر نیست و دچار تردید میشوند. گاهی آنچنان مسائل، پیچیده و بر ابهامات افزوده میشود که نمیتوان حق و باطل را تشخیص داد؛ حق و باطل در هم آمیخته میشود كه حتی زیرکترین افراد هم در تشخیص بعضی از مسائل دچار اشتباه میشود. در فرهنگ ما، موقعیتی را كه افراد در چنین وضعیتی قرار میگیرند و وقایع، تا آن حد، درهم میآمیزد كه تشخیص حق و باطل دشوار میشود، فتنه نامیدهاند.
افزون بر کتابهای فراوانی كه مشتمل بر داستان جریانهایی است كه بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله به وجود آمد، سخنان علی علیه السلام در نهج البلاغه نیز سرشار از واژة «فتنه» و مشتقات آن است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز قبل از رحلتشان، دربارة وقوع فتنهها پیشبینیها و رهنمودهایی کرده بودند. پرسشی که طبعاً برای هرکسی مطرح میشود این است که تحلیل این فتنهها چیست؟ در خانوادة بنیهاشم، شخص محترمی به نام زبیر بود كه پسرعمة پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام بود. او از زمرة نخستین كسانی بود كه بعد از خلیفة سوم، با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کرد. چنین كسی پس از مدت كوتاهی از حكومت حضرت، جبههای در مقابل علی علیه السلام تشکیل داد و آشکارا بهروی علی علیه السلام و یارانش شمشیر كشید و جنگ جمل را به راه انداخت. نكتة حائز اهمیت این است كه پی ببریم چگونه میتوان این وقایع را تحلیل کرد؟
برای یافتن پاسخ این پرسش، باید مقدمهای را در نظر گرفت. پدیدههای اجتماعی تکعاملی نیست؛ بلكه معمولاً دهها و گاهی صدها عامل موجب رخ دادن پدیدهای میشود. در اینجا هم نمیتوان توقع داشت كه در پاسخ این
﴿ صفحه 27 ﴾
پرسش، پاسخی داده شود كه عامل مشخصی را علت حقیقی این فتنهها معرفی كند. قطعاً دهها و صدها عامل مختلف هستند که زمینه را برای وقوع فتنه فراهم میکنند. اما میتوان برخی عوامل مهم دراینزمینه را برشمرد و دستهبندی کرد و با استفاده از آنها، خطوط کلیای برای زندگی خود و حوادثی كه در پیش رو داریم، ترسیم کرد و به وظایف آیندة خویش آگاه شد. اینگونه مباحث، یعنی چگونگی تحلیل پدیدههای اجتماعی، مربوط به حوزة علوم اجتماعی است كه متأسفانه، انگیزه برای تحقیق در اینگونه مسائل خیلی کمتر از مسائل طبیعی است و شمار بسیار اندكی از افراد دانشمند حاضرند كه برای تبیین صحیح یك پدیدة اجتماعی، عمر خود را صرف کنند. یکی از خدمتهایی که انبیا و اولیای الهی به بشریت کردهاند، این است که این مسائلِ مورد نیاز بشر را، كه خود بشر انگیزة كمتری برای تحقیق در آنها دارد، مطرح کرده، سرنخهایی را نشان دادهاند تا اگر کسانی به دنبال جستوجو در این زمینهاند، بتوانند از این فرمایشها استفاده کنند و علل و عوامل پدیدههای اجتماعی سرنوشتساز را دریابند.
در اهمیت این مسئله همان بس، كه اگر حوادث پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله به گونة دیگری رخ میداد و به فرمایش پیامبرصلی الله علیه و آله در غدیر، زمانی كه دست علی علیه السلام را بلند كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلیٌ مَوْلاه؛(13) «هركس من مولای اویم پس علی مولای اوست»، عمل میشد، وضعیت كاملاً دگرگون میشد؛ اسلام بهسرعت گسترش مییافت، بسیاری از ملل دنیا از بركت اسلام
﴿ صفحه 28 ﴾
استفاده میكردند، از گناه و فساد بهشدت کاسته میشد و انحرافات به حداقل میرسید؛ اما با فتنهای که رخ داد، این امر میسّر نشد. در اینجاست كه باید علت وقوع این فتنهها را شناخت تا اگر موارد مشابهی در زمان حاضر به وجود آمد، جلوی فتنه گرفته شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه به بحث فتنه پرداختهاند كه فهم راز و رمزهای كلام ایشان، دقت زیادی میطلبد. درصورت إعمال چنین دقت نظری، میتوان از این فرمایشها برای زندگی خود استفاده كرد و از مفاسد و فتنههایی که در هر زمانی ممکن است رخ دهد، جلوگیری كرد. ایشان در بخشی از سخنان خود تصریح فرمودهاند:
إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا كِتَابُ اللَّهِ وَیَتَوَلَّی عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَی غَیْرِ دِینِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَی الْمُرْتَادِینَ وَلَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَلَكِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَی أَوْلِیَائِهِ وَیَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنی؛(14) همانا آغاز پدید آمدن فتنهها، هواپرستی و بدعتگذاری در احكام آسمانی است؛ نوآوریهایی كه قرآن با آن مخالف است، و گروهی بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند كه برخلاف دین خداست.
﴿ صفحه 29 ﴾
پس اگر باطل با حق مخلوط نمیشد، بر طالبان حق پوشیده نمیماند و اگر حق از باطل جدا و خالص میگشت، زبان دشمنان قطع میگردید؛ اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را میگیرند و بههم میآمیزند؛ آنجاست كه شیطان بر دوستان خود چیره میگردد، و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند یافت.(15)
درنتیجه، در هرجا فتنهای رخ میدهد، شاهد درهم تنیده شدن مسائل، ایجاد ابهامها و درهم آمیختن حق و باطل خواهیم بود. دراینصورت، تشخیص راه صحیح از غیرصحیح دشوار خواهد شد و حتی ممكن است افراد هوشیار و زیرک هم فریب خورند. اگر وضع همینگونه پیش رود، امکان دارد كار بدانجا كشیده شود كه عدهای را به فساد کشاند، خونها ریخته شود و ظلمها بشود، و كسانی بدون آنكه بخواهند به این سمت کشیده شوند؛ اما اگر عوامل ایجاد فتنه در جامعه، از قبل مشخص باشد، افراد بصیر در دام آن فتنه گرفتار نخواهند شد. در این فرمایش علی علیه السلام ، دو عامل را منشأ پیدایش فتنه دانستهاند كه توجه بدانها زمینة آگاهی و بصیرت را فراهم میسازد. عامل شناختی و عامل احساسی ـ عاطفی، دو عاملی هستند كه حضرت توجه خاصی به آنها کردهاند. در توضیح این مطلب باید یادآور شویم كه کارهای اختیاری انسان از دو عامل سرچشمه میگیرند؛ یعنی انسان باید به امور مختلف شناخت پیدا كند تا بتواند یكی را انتخاب كند. علاوه بر دانستن، باید
﴿ صفحه 30 ﴾
ارادة انجام كار را نیز بکند و تا دل او نخواهد، جدّی نمیگیرد. پس، زمانی کاری جدّی گرفته میشود که هم انسان آن را خوب شناخته باشد و هم انگیزة قوی برای انجام آن کار داشته باشد. هر فتنهای هم که در دنیا رخ میدهد،
]بخشی از متن کتاب جا افتاده است[
رکلی، جهل و ندانستن است؛ اگر انسان در حوزة ارزشها، حکم ارزشی مربوط به خود را درست تشخیص ندهد و در آن دچار ابهام باشد، و یا در حوزة شناخت موضوعات، موضوع را بهدرستی نشناسد، به اشتباه خواهد افتاد. حتی در بحث دشمنشناسی نیز، انسان باید دشمن خود را بشناسد تا به چگونگی برخورد با او پی ببرد. البته در وقوع فتنهها، فقط شناخت، عامل مؤثر نیست؛ بلكه بخشی از آن مربوط به هوسهای اشخاص و گروههاست. كسانی با آنكه مطلب، كاملاً برایشان روشن است، چون دلشان نمیخواهد، بهمقتضای علم خود عمل نمیكنند.
پس برای تحقق یک جامعة صالح، باید بصیرت افراد ارتقا یابد، و نخستین شرط لازم برای كسب چنین بصیرتی، بالا بردن درجة شناخت افراد در حوزههای مختلفی همچون حوزة دینی، اعتقادی، اخلاقی، ارزشی و مواردی نظیر آن است. البته این شناخت، بهتنهایی، برای كسب بصیرت كافی نیست و باید در كنار ارتقای دانش خود، تهذیب اخلاق نیز کرد و اراده را بهگونهای تقویت كرد كه اگر شخص متوجه شد باید كاری را انجام دهد، كوتاهی نكند.
نکتة شایان توجه آن است كه فتنههایی که در صدر اسلام اتفاق افتاد، ارتباطی با این مطلب نداشت كه مردم صنعت نداشتند، علوم مادیشان ضعیف
﴿ صفحه 31 ﴾
بود، در پزشكی در ضعف بهسر میبردند، و یا نیروهای طبیعی را بهدرستی نمیشناختند، و یا از آن درست استفاده نمیکردند؛ بلكه اگر جهلی در اینجا وجود داشت، از گونة دیگر و مربوط به رفتارهای ارزشی بود؛ یعنی شخص نمیدانست كه انجام دادن این كار خوب است یا نه؟ پاسخ این پرسشها نهتنها در علوم طبیعی، كه حتی در علوم اجتماعی، به معنای عام آن، نیز دیده نمیشود. برای پاسخ به این پرسشها باید به دین رجوع كرد؛ چراكه مسائل اخلاقی، ارزشی و همانند آنها در دین پاسخ داده میشود و هرگونه خللی در شناخت این مسائل، رسیدن به بصیرت را دشوار میسازد. برای مثال این پرسش همواره مطرح بوده است كه اسلام دربارة حکومت چه نظری دارد و چه باید كرد تا یك حكومت، اسلامی باشد. بهجز آن شیوههایی كه پیشینیان اهل سنت مطرح كردهاند و در زمان خلفای سهگانه هم إعمال شده بود، پاسخ روشنی در جهان اسلام به این سؤال داده نشده بود. از نظر اهل سنت، به همان روشهایی كه خلفای راشدین تعیین شدند، باید مردم خلفای خود را تعیین كنند؛ مثلاً مردم شورایی چندنفره را انتخاب كنند تا آنان خلیفه را برگزینند. اهل سنت این روشها را به دین نسبت دادند و كار به جایی رسید كه اکنون، شمار زیادی از آنان میگویند در زمان حاضر باید همان روش دموکراسی را إعمال كرد و دین هم غیر از این طریق، چیزی نمیگوید. پس طبق نظر اهل سنت، اسلام دموکراسی را میپذیرد و ما باید به همین شكل عمل كنیم؛ اما شیعه، از همان ابتدا دربارة مسئلة ولایت و حاكمیت حساسیت خاصی نشان داده است و اساساً قوام تفکر شیعه به امامت است. بر اساس این
﴿ صفحه 32 ﴾
دیدگاه، حاكم باید از طرف خدا تعیین شود و ازاینرو زمانی كه عدهای با خلیفة اول و دوم بیعت میكردند، كسانی چون سلمان و ابوذر با انتخاب آنان مخالفت و بیان میکردند كه اینان کسانی نیستند که خداوند بهعنوان خلیفه و جانشین تعیین کرده است. بههرحال، این مسئله به همین صورت، در عالم تشیع بهمنزلة یک مسئلة سرنوشتساز و اصولی باقی ماند. در طول این 1400 سال هم افتوخیزهای گوناگونی پیدا کرد؛ گاهی حکومتهای شیعی تشکیل شد و حتی گاهی، سلاطین در امر حكومتداری، از فقهایی همچون محقق کرکی و کاشفالغطاء اجازه و مشورت میگرفتند؛ ولی هیچگاه روحانیت نتوانست برای اجرای احكام الهی، حكومت را در دست گیرد تا اینكه حضرت امام رحمه الله آن فكر و ایده را عملی ساخت؛ ایشان ابتدا مباحث ولایت فقیه را به صورت علمی بررسی کردند و دیدگاههای خود را در نوشتههایشان منعكس ساختند تا اینكه در سایة روشنگری ایشان، درنهایت، انقلاب اسلامی ایران به نام «حکومت ولایت فقیه» تحقق عینی پیدا کرد؛ اما پرسشی كه مطرح است، این است كه ما تا چه اندازه توانستیم به این مسئله علم راسخ پیدا كنیم و تا چه حد این موضوع برای کسانی که خودشان حامی ولایت فقیه بوده و هستند، از نظر علمی و نظری روشن است؟
بسیاری از کسانی که بهنحوی مسئولیتهایی بعد از انقلاب پیدا کردند، درعین حالی که اصولگرا، طرفدار ولایت فقیه و پیرو خط امام بودند، این مسئله، از نظر علمی، خیلی برایشان روشن نبود و همین امر زمینهساز فتنههایی از قبیل فتنهای شد كه پس از انتخابات ریاست جمهوری دورة دهم در خرداد
﴿ صفحه 33 ﴾
1388 در كشورمان رخ داد. یكی از عوامل ایجاد و گسترش این فتنه آن بود كه مسئلة ولایت فقیه، از نظر علمی و فکری، آنگونه كه باید، برای برخی از خواص روشن نبود. برخی از مسئولان كشور، بارها، اذعان میكردند كه ولایت فقیه را به این دلیل میپذیرند كه در قانون اساسی مطرح شده است. نتیجة این دیدگاه آن است كه اگر، اساساً، این موضوع در قانون اساسی نیامده بود، آنان ولایت فقیه را نمیپذیرفتند. دراینصورت، اگر قانون اساسی تغییر كند و اصل مربوط به ولایت فقیه از آن حذف شود، از نظر آنان دیگر اصل ولایت فقیه اعتباری ندارد. از طرفی، این عده اعتبار قانون اساسی را هم به رأی مردم میدانند و ازاینرو اگر مردم نظرشان عوض شود و بگویند كه ما اصل ولایت فقیه را قبول نداریم، دیگر ولی فقیه مشروعیت ندارد و لذا این اصل در قانون اساسی نیز از اعتبار میافتد! پس اگر كسی فكرش چنین باشد، دیگر ولایت فقیه را عنصر قوامبخش شیعه نخواهد دانست و لزومی بر اطاعت از ولی فقیه نمیداند. چنین كسانی حکم ولی فقیه را، حداكثر، همچون قانون مجلس میدانند كه میتوان گاهی با آن مخالفت كرد و با وارد آوردن فشار و انجام شورش، تظاهرات و اعتصاب، آن را تغییر داد. در فتنة 1388، عدهای با همین نگاه، تظاهرات و تجمعات غیرقانونی را شكل دادند تا ولی فقیه در برابر خواستة نابجای آنان مبنیبر ابطال انتخابات تسلیم شود و برخلاف قانون عمل كند! مشكل در اینجا این است كه اینان بسیاری از مطالب اساسی دینی، ارزشی و انقلابی خود را، آنطور که باید و شاید، از نظر فکری و نظری حل نکردهاند؛ اگرچه خود، از پیشگامان در انقلاب بودهاند و حتی بعضی از آنها سالها در درس امام رحمه الله هم شرکت کردهاند.
﴿ صفحه 34 ﴾
گاهی این افراد و همفكرانشان این شبهات را در مراكز علمی، بهویژه دانشگاه، در جلسات و تریبونهای آزاد و بر سر کلاسها بهویژه در دانشکدههای حقوق و علوم سیاسی، كه جای پرداختن به همین مسائل است، مطرح میکنند؛ درنتیجه فراگیران و دانشجویانی كه در مقابل این شبهات واكسینه نشدهاند، تحت تأثیر كلام و شخصیت استاد قرار میگیرند و حرفی در برابر آنان نخواهند داشت. خواهناخواه، این مطالب بهتدریج در فكر ایشان اثر میگذارد و حداقل، به شك میافتند.
پس باید توجه کرد كه حكمت فتنه آزمودن مردم است و این آزمون، در هر زمان، رنگ و شكل ویژهای به خود میگیرد. اما نقطة مشترك تمام فتنهها، از صدر اسلام تاكنون، آن است كه قبل از ایجاد آن، ابهامها و آشفتگیهای ذهنی پدید میآید. معنای اصلی فتنه نیز همین آشفتگی است. اگر حق و باطل در هم آمیخته شوند و باطل رنگ حق بپوشد و حق آمیزة باطل پیدا کند، فتنه شكل میگیرد. در اینجاست كه باید حق و باطل را شناخت تا تیرگیها و غبارآلودگیها برطرف شود.
بخشی از عبارت علی علیه السلام در نهج البلاغه، كه قبل از این نیز ذكر شد، شاهد بر این مطلب است:
وَلَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَلَكِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ؛(16) اگر حق از باطل جدا و خالص میگشت، زبان
﴿ صفحه 35 ﴾
دشمنان قطع میگردید؛ اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را میگیرند و بههم میآمیزند.
بر این اساس، چنین نیست كه همواره حق در یک طرف باشد و هیچ نقطة باطلی در آن نباشد، و یا باطل در یک طرف باشد و هیچ نقطة حقی در آن نباشد. اگر بتوان باطل را از آمیزة حق بهكلی زدود و حق را نیز از آمیزة باطل پاك كرد، قطعاً افراد درصورت اول، دنبال حق خواهند رفت و درصورت دوم، كسی سراغ باطل نخواهد رفت؛ هرکس دنبال باطلی میرود به علت یک آمیزة حقی است که در آن هست و درواقع، آن باطل، پوششی از حق دارد. هرگاه هم كه فرد از آن حمایت میکند، روی همان نقطة حق آن تکیه میکند و توجهی به جنبة باطل آن ندارد. برای كسب بصیرت در اینگونه مواقع، باید آن نقطة اصلی را تشخیص داد و متوجه آن باطل شد. همان گونه که اگر کسی بخواهد برای پختن پلو، برنج را تمیز کند باید اگر چیزی همچون شن دید آن را جدا کند. آن شخص در اینجا به علت وجود شن، آن برنج را دور نمیریزد؛ بلكه دنبال جدا كردن شن از برنج میرود. اما اگر در میان انبوهی شن چند دانه گندم باشد، آن چند دانه گندم را باید از میان شنها جدا كرد؛ نهاینكه به علت وجود چند دانه گندم در میان انبوه شنها، ارزش گندم برای آن شن در نظر گرفت. در بحث ما نیز باید جنس حق از باطل را تشخیص داد و نمیتوان به علت اینكه در میان انبوهی از باطلها، چند دانه حق هم هست، به همان چند دانه دل خوش كرد. از آنطرف هم اگر یک اشتباهی در ناحیة حق واقع شود، نباید به سبب آن اشتباه، انبوه خوبیهای آن
﴿ صفحه 36 ﴾
را به فراموشی سپرد. البته باید نهایت کوشش را کرد تا حق را از آمیزههای باطل پیراسته کرد؛ اما اقتضای این عالَم آن است كه حق و باطل در هم آمیخته شود تا امتحان تحقق پیدا كند: كَذَلِكَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ؛(17) «خداوند، حق و باطل را چنین مَثَل میزند».
البته وظیفة ما آن است که بکوشیم تا در جبهة حق، هیچ عنصر باطلی نباشد؛ اما در عمل، امكان ندارد كه جبهة حق، بهطور كامل، از باطل پیراسته شود. امید هست كه با ظهور حضرت حجتعجل الله تعالی فرج الشرف حق و باطل، بهطور كامل، از هم متمایز شود: لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ؛(18) «تا خداوند ناپاك را از پاك جدا سازد»؛ اما تا آن روز، خواهناخواه، در جبهة حق، اشتباهها، لغزشها و نقطههای باطلی نیز خواهد بود. دراینصورت، ما باید اصلی و فرعی را از هم تشخیص دهیم، و در درجة اول، نیروی خود را در نقطه های اصلی متمرکز کنیم.
ج) حرکت در مسیر حق و حقیقت
خداوند متعال نیرویی به انسان عطا فرموده که بتواند قضایا و مسائل را تحلیل نماید، ابهامهای آن را برطرف کند و راه صحیح را از راه کج و انحرافی بازشناسد. این نیرو، بهصورت استعداد، در تمام افراد عاقل هست و كسانی به خود زحمت داده، آن را از قوه به فعل میرسانند. پس، باید این استعداد را به
﴿ صفحه 37 ﴾
فعلیت رساند و تحقق بخشید تا سودمند شود. گاهی ممكن است مانعی بر سر به فعلیت رساندن این استعداد باشد. قرآن كریم از کسانی یاد میکند که پردهای جلوی چشمشان قرار گرفته كه بهرغم داشتن چشم، نمیتوانند ببینند: خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ؛(19) چشم ابتدا سالم است و پرده و حائلی هم نیست؛ اما صاحبان آن چشمها، کارهایی را انجام میدهند که مستحق عقوبت میشوند و عقوبت آنها این است كه پردهای جلوی چشمشان قرار میگیرد كه دیگر نمیتوانند حقایق را مشاهده كنند. همانند این آیه، آیات دیگری نیز هست كه بر اساس آنها، خداوند متعال، این امر را یك تدبیر الهی میداند كه اینان، بهسبب كارهای ناپسندی كه انجام دادند، حقایق را متوجه نشوند. درواقع، خداوند بهسبب کارهای بدی که چنین كسانی انجام دادهاند، آنان را از موهبت بینش محروم میكند.
بر اساس آیة بالا، كسانی كه درصدد برآمدند تا خدا و دین او را به بازی گیرند، دو چهره شدند و در هرجا چهرة متفاوتی از خود نشان دادند. قرآن كریم، واژة «نفاق» را در مورد چنین كسانی بهكار میبرد. اینان میکوشند در جامعه، در هرجا، چهرهای، از خود نشان دهند كه شرایط اقتضا میكند؛ آنان زمانی كه میان دینداران قرار میگیرند، چهرة افراد دیندار و حزباللهی به خود میگیرند؛ اما زمانی كه در میان افراد ضدانقلاب هستند، ضدانقلاب دوآتشه میشوند و افراد حزباللهی و دیندار را به مسخره میگیرند:
وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَی شَیَاطِینِهِمْ
﴿ صفحه 38 ﴾
قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ؛(20) و هنگامی كه افراد باایمان را ملاقات میكنند، میگویند: ما ایمان آوردهایم. [ولی] هنگامی كه با شیطانهای خود خلوت میكنند، میگویند: ما با شماییم؛ ما فقط [آنها را] مسخره میكنیم.
خداوند چنین كسانی را از كفار هم بدتر میداند و آنان را در پایینترین طبقة جهنم قرار خواهد داد كه عذابش از تمام طبقات سختتر است: إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ؛(21) «منافقان در پایینترین دركات دوزخ قرار دارند».
از سنتهای الهی این است که هرکس راهی را انتخاب كند و در آن راه بکوشد، خداوند به او کمک خواهد كرد تا در همان راه پیش برود: كُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاء رَبِّكَ مَحْظُورًا؛(22) «هریك از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و كمك میدهیم و عطای پروردگارت هرگز [از كسی] منع نشده است». بر اساس این آیة شریفه، خداوند متعالی هم دنیاپرستان و هم آنانی را که خواهان آخرت و ارزشهای معنوی هستند، یاری میرساند؛ كمك خداوند به آن كسانی كه راه نفاق را پیش میگیرند، به اینگونه است كه خداوند زمینهای را فراهم میسازد تا آنان در نفاقشان پابرجاتر شوند. اینان، در ابتدا، راه حق و باطل را تشخیص میدادند؛ اما راهی میان آن دو را در پیش گرفتند: مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِكَ لاَ إِلَی هَـؤُلاء
﴿ صفحه 39 ﴾
وَلاَ إِلَی هَـؤُلاء؛(23) «آنها افراد بیهدفی هستند كه نه سوی اینها و نه سوی آنهایند». اینان كه نه با كفار بودند و نه ایمان آوردند، از همان ابتدا حق و باطل را تشخیص میدادند؛ اما عمداً به علت سستی، حاضر نمیشدند زحمتها را متحمل شوند. كار اینان بدانجا خواهد كشید كه قدرت تشخیص حق را نیز از دست خواهند داد و اگر هزاران دلیل هم برایشان بیاورند، حق را نخواهند پذیرفت و درحقیقت، عقوبت آنان این است كه خداوند بر قلب آنان مهر زده، پردهای جلوی دیدگانشان قرار میدهد. سرنوشت چنین افراد كوردلی این است كه درنهایت، در روز قیامت نیز كور محشور میشوند: فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛(24) «چشمهای ظاهر نابینا نمیشود؛ بلكه دلهایی كه در سینههاست، كور میشود».
در مقابل چنین افرادی، کسانی بینش عمیق و بصیرت دارند. اینان حقیقت را، بهخوبی، درک میکنند، فریب نمیخورند، صاف، پاک و زلال هستند، هم حقایق را میبینند و هم پیروی میکنند و التزام به آنها دارند. اگر کسانی، چنین ویژگیای داشته باشند و پس از شناخت حقیقت، ملتزم به آن گردند و به لوازمش پایبند باشند، خداوند بر بصیرت آنان میافزاید: وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی؛(25) «كسانی كه هدایت یافتهاند، خداوند بر هدایتشان میافزاید». همانطور که اگر راهی انحرافی را در پیش گرفتند، خداوند آنان را گمراهتر
﴿ صفحه 40 ﴾
میسازد: فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ؛(26) هنگامی كه آنان از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت.
مثال این سنت خداوند این است كه كسی در مسیر سراشیبی به راه بیفتد و با سرعت بدود، در ابتدا باید مقداری نیرو صرف کند تا بتواند حرکت کند، ولی وقتی راه افتاد، بهسختی میتواند در سراشیبی جلوی خود را بگیرد؛ مگر اینكه بهتدریج، شیب آن کم شود و یا به راه مسطح برسد. این کسانی که راه نادرستی را انتخاب، و بر آن پافشاری میکنند، درنهایت، به جایی خواهند رسید که دیگر متوجه نمیشوند راه کج و راست کدام است. اینان نهتنها به كجروی مبتلا میشوند، بلكه از آن پس، خداوند آنها را گرفتار كجفهمی هم خواهد كرد. آیات شریفة وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ؛(27) «خداوند او را با آگاهی، گمراه ساخته است»، وَمَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ؛(28) «و هركس را خداوند گمراه سازد، راهنمایی برای او نخواهد بود»، و فَمَن یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ؛(29) «چه كسی میتواند آنانی را كه خداوند گمراه كرده است، هدایت كند»؟ حكایت از آن دارند كه خداوند افرادی را در گمراهی نگه خواهد داشت و كسی جز او نمیتواند انسان را در مسیر هدایت قرار دهد. حركت در سراشیبی گمراهی، درنهایت، منجر به چنان سرنوشتی خواهد شد و عنان اختیار نیز از دست انسان بیرون میرود. ازاینرو، افراد باید مراقب باشند اگر در راه نادرستی هم
﴿ صفحه 41 ﴾
قرار گرفتند، راه بازگشتی برای خود بگذارند و همة پلهای پشت سر خود را از بین نبرند. ممكن است گاهی هوسی بر انسان چیره شود؛ اما اگر راه بازگشتی گذاشته شود، به سقوط كشیده نخواهد شد.
پس، برای کسب بصیرت، افزون بر اینكه انسان باید نیرو و استعداد بینشی، و درك و فهم خوبی داشته باشد، باید با تمرین، این نیروی خود را فعلیت بخشد و خود را در مسیر صحیحی قرار دهد؛ وگرنه، اگر راه نادرستی را برگزیند و چندچهرگی پیشه کند، كار بدانجا خواهد كشید كه حتی در مسائل عقلی، که عقل باید قضاوت کند و راه صحیح را بشناسد، دچار اشتباه خواهد شد؛ بهطوریكه همگان در شگفت خواهند شد كه چگونه، چنین كسی، در فلان مقطع زمانی، چنان عملی را انجام داده است. اینچنین است كه انسان چنان در گمراهی فرو خواهد رفت كه دیگر امید هدایتی برای او نخواهد بود، و این، همان إضلال الهی است. برای گرفتار نشدن به چنین عقوبتی، باید در كسب بصیرت، علاوه بر افزایش معلومات خود، از ابزارهای علمی لازم برای به فعلیت رساندن قوة بینشی خود، استفاده کرد؛ وگرنه، حتی ممكن است گاهی موانعی همچون نفاق امکان بروز آن قوه را ندهد؛ بلکه برخی موانع ممکن است اثر معکوس نیز ایجاد کنند. درصورت نبود موانع و نیز انجام تلاشهای لازم است كه بصیرت در شخص بروز پیدا میکند و درآنصورت، خداوند هم به چنین کسانی پاداشی دوچندان خواهد داد. آن پاداش، امدادها و الهامات الهی است كه تصمیمگیری را برای انسان آسان میسازد و او را، در مواقعی كه همه سردرگماند، از حیرانی نجات میدهد و جرقههایی به ذهن او
﴿ صفحه 42 ﴾
میاندازد كه دیگران از آن آگاه نمیشوند. نمونههای فراوانی در تاریخ انقلاب اسلامی هست كه این مطلب را تأیید میكند. مثلاً در طول جنگ هشتسالة عراق علیه ایران، مواردی پیش میآمد که همه دچار سردرگمی میشدند كه چه باید بکنند. در این موارد، گاهی به ذهن کسی که اهل معنویت و تقوی بود و صفای دل بیشتری داشت، جرقهای میزد كه بسیار راهگشا بود.
بنابراین برای پیروزی و سرافرازی در امتحانهای زمان فتنه، دو سلاح مورد نیاز است: اول و مهمتر از همه، تقویت شناخت و پرهیز از سطحینگری و سادهاندیشی است. اما صاحبان بصیرت، به این بسنده نمیكنند؛ بلكه ارادة خود را نیز تقویت میكنند تا در هنگام سختی، برای از زیر بار تکلیف بیرون رفتن، دنبال بهانه نگردند. این نكتة مهمی است كه باید در كنار تقویت شناخت، به آن توجه داشت. تقویت اراده ما را بر آن میدارد كه به آنچه شناختهایم، عمل كنیم. برفرض، اگر در عرصة شناخت به این نتیجه رسیدیم كه باید از ولی فقیه اطاعت كرد، در عمل نیز به آنچه رهبر میفرماید، ملتزم باشیم و اطاعت كنیم. این امر از آن مورد اول دشوارتر است؛ ازاینرو، در صدر اسلام هم میبینیم حتی آن كسانی كه سالها در پای منبر و در رکاب پیامبرصلی الله علیه و آله و علی علیه السلام بودند، بی هیچ بهانهای، مخالفت میکردند. این مخالفان كسانی بودند كه محضر ایشان را درك کرده بودند، و بهرغم آن، دستخوش انحراف شدند؛ حال، احتمال گرفتار شدن به خودخواهی و فریب شیطان در ما که هیچکدام از معصومان علیهم السلام را زیارت نکردهایم و فقط با دیدن مرکّبی بر روی کاغذ، ایمان آوردهایم، كم نیست و باید مراقبت و تمرین بیشتری بکنیم.
﴿ صفحه 43 ﴾
بنابراین در مسیر كسب بصیرت، ما خود باید به دنبال تقویت ارادة خویش باشیم و زحمت تمرین اطاعت را به خود بدهیم. هرچند كه سختیهایی در این مسیر هست، لیكن شیعیان از یك نیروی كمكی یعنی توسل به اولیای الهی، بهویژه معصومان علیهم السلام برخوردارند كه كار را بر آنان آسانتر میسازد. توسل به اولیای خدا، نقش بسیار مهمی در تقویت اراده و در تشخیص صحت مسیر دارد.
د) درك درست موقعیت و وظیفهشناسی
عزم جدی و ارادة قوی زمانی راهگشاست كه در پی آن، فرد موقعیت و وظیفة خود را بهخوبی بشناسد. برای پی بردن به اینكه در موقعیتهای مختلف چه باید كرد، باید شرایط را در نظر گرفت و بر اساس آن تصمیم گرفت و عمل كرد. انسان حتی در كاری كه برای خود انتخاب میكند، باید بصیرت لازم را بهکار برد و بر اساس اهمیت كار و میزان ضرورت، به آن بپردازد. انسان برای انتخاب كاری كه بر عهده میگیرد، باید در درون خود به این باور برسد كه اهمیت این كار از سایر كارها بیشتر است تا بتواند در نزد خداوند حجت داشته باشد. پس، تشخیص وظیفه، یک مرحلة مهم در كسب بصیرت است. در كشور ما، همانند كشورهای دیگر، كارهای انجامنشدة بسیاری هست كه باید بدانها پرداخت؛ بهویژه آنکه، انقلاب ما انقلاب نوپایی است و در بسیاری از عرصهها افراد متعهد و متخصص اندک هستند. ما باید با بصیرت تشخیص دهیم كاری را كه انتخاب میكنیم، آیا در این عرصهها اولویت دارد یا خیر.
﴿ صفحه 44 ﴾
شناخت موقعیتها برای اتخاذ تصمیم مناسب، همواره اهمیت دارد؛ زمانی كه راهی کاملاً روشن است و ابهامی در آن نیست و روشهای طرف مقابل هم کاملاً مشخص است، پیروزی چندان دشوار نیست؛ همچون مسابقة کشتی كه اگر كسی بداند رقیب او در مسابقه، چه فنی را بهكار میبرد، خودش را در برابر آن فن آماده میكند؛ اما مشكل در جایی است كه او نداند رقیب او چه فنی را اجرا خواهد كرد. اگر كسی در اینگونه مسائل برای فهم صحیح بکوشد، درحقیقت، «جهاد فی سبیل الله» کرده است.
تمام امتحانهای بشر ازسوی خداوند متعالی، برای ساخته شدن روح انسان است؛ وگرنه خداوند نیازی به جنگها و فداکاریها ندارد. خداوند میتوانست با یک « كُن فَیَكُونُ»(30) همهچیز را زیر و رو کند؛ اما او این بساط را گسترانده است تا زمینة تقویت و رشد انسانها را فراهم كند؛ ازاینرو هرچه فهم ما از مسائل عمیقتر شود هرچند در بسیاری موارد، لازمهاش صبر كردن باشد، سبب تقویت و رشد ما خواهد شد. رسیدن به چنین رشدی برای ما، خود، نوعی پیروزی است. گاهی موقعیت اقتضا میكند كه چون انسان نمیتواند كاری انجام دهد، تنها صبر پیشه سازد. رشد انسان همواره به ایجاد جنبش و انقلاب نیست؛ بلكه گاهی باید سكوت كرد و در این قالب، بندگی خدا را تقویت کرد؛ چراكه رشد انسان به اطاعت از خدا و پیامبرصلی الله علیه و آله و ائمة معصومین علیهم السلام است. ازاینرو، شاهدیم كه كسی همچون علی علیه السلام ، بااینكه میدید چه كارهایی صورت میگیرد، 25 سال با کسی نجنگید تا اینكه
﴿ صفحه 45 ﴾
درنهایت، در زمان عثمان، حتی ضعیفترین مؤمنان هم، متوجه قضیه شدند و شورش کردند و او را کشتند. علی علیه السلام در طول این مدت كاملاً مطلع بود كه چه خیانتها و ظلمهایی انجام میگیرد؛ اما او میفهمید که در آن موقعیت باید صبر کرد: صَبَرْتُ وَفِی الْعَیْنِ قَذًی وَفِی الْحَلْقِ شَجًا؛(31) «صبر كردم، درحالیكه گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود». اجر این صبر کمتر از آن شمشیر کشیدن در بدر و حنین نبود. نباید تصور كرد در این مدت، علی علیه السلام بیکار بود؛ همان خوندلهایی که ایشان میخورد، کار كمی نبود.
دراینزمینه، هرآنچه را كه ما دربارة آن فکر، تأمل، بحث، مشورت و تحقیق میکنیم، خود، عبادت است و در حكم «جهاد فی سبیلالله» بهشمار میرود. نباید تصور كرد كه اینگونه اقدامات، كاری نیست؛ بلكه مقدماتی است كه انسان را آماده میکند تا زمانی كه تشخیص داد باید وارد عمل شود، بهطور جدی عمل کند. از مصادیق موقعیتشناسی، در زمان معاصر، میتوان از امام خمینیرحمه الله یاد كرد. ایشان در زمان حیات آیتالله بروجردیرحمه الله، هیچ اقدام سیاسیای را انجام ندادند؛ اما بعد از رحلت آیتالله بروجردیرحمه الله، آرامآرام زمینهای برای حرکت انقلابی تنها در حد صدور اعلامیه و بیانیه فراهم شد. در زمان آیتالله بروجردیرحمه الله هم كار امام كم نبوده است. همان تفكرها و عبادتها و تلاشهای علمی و تحقیقی در آن زمان، شخصیتی از ایشان ساخت تا بتواند برای پیروزی انقلاب، رهبری جامعه، بلکه رهبری دنیا را عهدهدار شود.
﴿ صفحه 46 ﴾
بنابراین در كسب و افزایش بصیرت، نباید برای کارهای کیفی، اهمیت كمی قائل شد. هركس باید به هر اندازه كه میتواند بصیرت خود و دیگران را، هم درزمینة آگاهی از اصل اسلام و هم آگاهی از تکالیفی که باید به اجرا درآید، افزایش دهد. این روشنگریها، خود، در زمرة بزرگترین عبادتهاست. همینکه شخص، طبق تکلیف خودش، و البته در چهارچوبی که رهبری تعیین میکند، به روشنگری بپردازد و مردم را به مسائل آگاه سازد، عبادت و جهاد بزرگی انجام داده است. البته در این مسیر باید مراقب بود كه دچار غرور نشود و تنها به دیدگاههای خود اهمیت ندهد؛ بلكه از دیدگاههای صاحبنظران نیز بهره جست. افزونبراین، باید مراقب بود كه در دام راحتطلبی و بهانهگیری نیفتد و حتی اگر در جایی هم سكوت را پیشه میسازد بهمنظور تنآسایی نباشد. البته چهبسا گاهی مصلحت اقتضای سكوت داشته باشد.
نکتة شایان توجه آن است که، گاهی ممكن است افشاگریها هم مفید واقع شود. در احكام فقهی اسلام، مسئلة تقیه از مسائل انكارناپذیر شیعه است و در برخی روایات نیز از امام صادق علیه السلام نقل گردیده است: إن التقیة دینی ودین آبائی؛(32) «همانا تقیه دین من و پدران من است»؛ اما کسانی در همان زمان ائمة اطهار علیهم السلام بودند كه تقیه نكردند و ائمه علیهم السلام رفتارشان را نیز تأیید کردند. برای نمونه، حجّاج یکی از شیعیان بزرگوار، به نام سعیدبنجبیر را احضار کرد و از او خواست تا به علی علیه السلام دشنام دهد؛ اما او شروع به مدح علی علیه السلام كرد. حجاج او را تهدید كرد كه دستور خواهد داد تا زبانش را از پس
﴿ صفحه 47 ﴾
حلقش درآورند؛ اما او پاسخ داد كه چه افتخاری از این بالاتر! حجاج دستور داد تا جلاد پشت گردن او را سوراخ كرده، زبانش را از آن طرف بیرون كشد. اینچنین او با خندهای مستانه جان داد. داستان سعیدبنجبیر تنها، نمونهای از موارد فراوانی است كه آنان را وادار به دشنام دادن به علی علیه السلام میكردند، اما آنان نهتنها علی علیه السلام را بد نمیگفتند، بلكه زبان به مدح ایشان میگشودند. نظیر همین مسئله را میتوان در زیارت قبر حضرت سیدالشهدا علیه السلام نیز مشاهده كرد؛ افرادی دست و پا و حتی گاهی جان خود را از دست میدادند؛ اما راضی به ترك زیارت امام حسین علیه السلام نمیشدند. با همین حماسهها بود كه كربلا همچنان كربلا ماند؛ وگرنه هیچكدام از ما دیگر کربلایی نمیشناختیم.
البته منظور از این سخنان آن نیست كه میتوان بدون در نظر گرفتن شرایط اقدامی کرد؛ بلكه منظورمان این است كه گاهی شرایطی پیش میآید كه اقتضا میكند تا اگر كسی خود، صاحبنظر است و یا دستور و اجازة رهبری را داشته باشد، با اینگونه اقدامات میتواند كاری انجام دهد كه اثرش از چند سال مبارزه هم بیشتر است و حتی اگر كتب متعددی هم نوشته شود، نمیتواند چنین تأثیری برجای گذارد. بنابراین ما در ادای تكلیف هیچگاه دچار بنبست نخواهیم شد و نباید نگران باشیم كه ممكن است كار به جایی بكشد كه نتوانیم كاری را به انجام رسانیم. حتی در جایی ممكن است راهنمایی و هدایت كردن یك شخص، اثر بالایی را برجای گذارد؛ چراكه اساساً این عالَم برای این ساخته شده كه انسانها، هم به اساس اسلام و معارف اسلامی و هم به وظایف اسلامی، اجتماعی و سیاسی هدایت شوند.
﴿ صفحه 48 ﴾
بنابراین وظیفة همگان است که برای ارتقای بصیرت خود بکوشند. یكی از مهمترین ابزارهای كسب بصیرت، شناخت دقیق موضوع، درك روشنی از موقعیت و بهرهگیری صحیح از فرصتهای پیش روست. تجربة چندسالة بعد از انقلاب، بهویژه، فتنة 1388 نشان داد که برای اهل علم، تنها اهتمام به درس خواندن، مشکلات جامعه را حل نمیکند؛ هرچند ایشان باید بكوشند بر معلوماتشان دربارة عقاید، اخلاق، ارزشها و احکام اسلامی بیفزایند، در كنار آن، باید موضوعشناس قوی باشند؛ یعنی بدانند كه فلان حکم را باید در کدام حوزه اجرا کرد. چنین چیزی از نوع مسائلی نیست که در کتابهای درسی بنویسند. این همان است که مقام معظم رهبری با تعبیر «کسب بصیرت» به آن اشاره کردهاند.
دراینزمینه، بیان یك مثال میتواند گویا باشد؛ اسلام دین رأفت، رحمت، گذشت و اغماض است. آیاتی همچون وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛(33) «آنها باید عفو كنند و چشم بپوشند؛ آیا دوست نمیدارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است»، فَلاَ جُنَاْحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیْرٌ؛(34) «مانعی ندارد با هم صلح كنند و صلح بهتر است»، فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِكُمْ وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ؛(35) «پس تقوا پیشه كنید و خصومتهایی را كه در میان شماست به
﴿ صفحه 49 ﴾
آشتی بدل کنید و خدا و پیامبرش را اطاعت كنید، اگر ایمان دارید»، و آیاتی ازاینقبیل كاملاً این جنبه از دین اسلام را ترسیم کرده است. اما از طرف دیگر هم، سختگیریهایی در دین پیشبینی شده است. برای نمونه، فریضة جهاد، از جمله فرایض دینی است كه به مسلمانان امکان میدهد دست به سلاح برند. بهكارگیری سلاح نیز بههرحال منجر به ریختن خونی خواهد شد؛ چنانكه در تاریخ اسلام نیز در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، در خود مدینه عدة زیادی سر بریده شدند، كه بخش زیادی از آنها به دست امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است. به علت پیمانشکنی و سرپیچی بنیقریظه و همپیمانی آنان با دشمنان اسلام، خداوند به پیامبرصلی الله علیه و آله دستور داد از آنها انتقام بگیرد. در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام نیز، در مدت کوتاه حکومت ظاهری ایشان، یعنی چهار سال و نه ماه، سه جنگ بزرگ رخ داد كه در یكی از آنها بیشتر کسانی که در برابر حضرت علی علیه السلام ایستادند، پیش از آن، از اصحاب خود علی علیه السلام بودند. در جنگ نهروان، كسانی كه بر روی علی علیه السلام شمشیر کشیدند، از کسانی بودند که در جنگ صفین و در جنگهای دیگر در رکاب علی علیه السلام بودند. خوارجِ نهروان افرادی بهظاهر مسلمان، مقدس، حافظ قرآن و نمازخوان بودند كه پینه بر پیشانی داشتند؛ اما همانان با امیرالمؤمنین علیه السلام جنگیدند و علی علیه السلام نیز بسیاری از آنان را به قتل رساند؛ نه از بینمازها، کافران، مشرکان و منافقان. زمانی كه آنان برضد حكومت آن حضرت طغیان کردند تا آن را براندازند، حضرت چهار هزار نفر از آنها را کشت و آنگاه فرمود:
إِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَة؛(36) «من چشم فتنه را درآوردم».
﴿ صفحه 50 ﴾
پس در اسلام، هم رحمت، رأفت و مهربانی وجود دارد و هم سختگیریها، غلظتها و شدتها. باید قدرت تشخیص موضوع را بهقدری بالا برد كه بتوان درك کرد در هر زمان وظیفه چیست. آیا باید با كسانی كه در فتنهها، برای براندازی جمهوری اسلامی میکوشند، با رحمت و رأفت برخورد کرد و آنها را آزاد گذاشت، یا اینكه باید غلظت و شدت نشان داد؟ دربارة شخص خاص و یا قضیة خاص، در کتاب و سنت چیزی وجود ندارد؛ در قرآن نیامده كه شما در فلان فتنه، در فلان زمان و مكان، چگونه برخورد كنید. هیچ حدیثی هم نمیگوید امروزه با فلان شخص و یا فلان گروه که در روز عاشورا، و در استمرار فتنة 1388، به مقدسات توهین كردند چگونه برخورد كنید؛ بلكه احكامی کلی مطرح شده است كه ما باید در هر زمان و مكانی، آن را بر موارد خود تطبیق دهیم. این امر نیازمند بصیرت است كه كجا مكان عفو و كجا جای انتقام است. كسب چنین بصیرت و بینشی، بهآسانی به دست نمیآید؛ هم فهم خوب، هم استعداد و روشنبینی مناسب و هم زیرکی خاصی را میطلبد؛ همچنین نیازمند ژرفنگری در تاریخ اسلام و سیرة پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمة اطهار علیهم السلام و تجربه و آگاهی عمیق از جریانهای سیاسی و قدرت تحلیل مسائل سیاسی است.