الف) تقویت اعتقادات و باورهای دینی
بصیرت عنصری است كه با تحقق دو عامل در فرد، تحقق پیدا میکند؛ یك عامل، شناختی و عامل دیگر، رفتاری است؛ یعنی برای كسب بصیرت، نخست باید مطالب صحیح را شناخت و در گام بعد، بهمقتضای آن شناخت عمل كرد. دراینصورت است كه نوعی روشنی دل، شرح صدر و آرامش قلبی برای انسان پیدا می شود و این همان بصیرتی است كه به دنبال تحقق آنیم. بنابراین در كنار شناخت، باید به خودسازی نیز پرداخت تا بصیرت به دست آید.
در حوزة شناخت باید توجه داشت كه اگر در رویارویی با مسائل پیرامون خود، سطحی برخورد كنیم، به دلیل ضعف باور، بهراحتی در دام شیاطین خواهیم افتاد؛ اما اگر به تقویت باورها بیشتر اهمیت دهیم و با استدلال بتوانیم پاسخ شبهات را فراگیریم، هرگز گرفتار این دام نخواهیم شد. بنابراین باید با بهرهگیری از تجربیات عینی، عقل و استفاده از بیانات قرآن، انبیای الهی و ائمة اطهار علیهم السلام، باورهای خود را تقویت کنیم. اگر بخواهیم نهال ایمان در ما پابرجا باشد، باید ریشههای عمیق آن در زمینِ دل ما، گسترده شده باشد؛ دراینصورت است كه كسی نمی تواند با یك سخنرانی، مقاله یا فیلم، آن را سست کند. كسانی هماكنون میکوشند تا به هر قیمتی، ایمان را از جوانان این مرز و بوم بگیرند. رهبر معظم انقلاب نیز بارها تأكید فرمودهاند كه دشمن، ایمان جوانان ما را هدف قرار داده است.(10) پس، برای
﴿ صفحه 19 ﴾
اینكه ریشههای این نهال در درون زمین دل، استوار شود، باید آن را با تقویت باورهای خود آبیاری کرد.
اگر انقلاب اسلامی برای تحقق حاكمیت دین در جامعه شكل گرفته است، باید برای رسیدن به این هدف، باورهای دینی را زنده نگه داشت. سعادت دنیا و آخرت انسان در گرو ایمان و باورهای دینی است و برای سالم ماندن این باورها باید همواره به آن رسیدگی و آن را تقویت کرد. همانگونه كه افراد، در زندگی خود، سهمی برای كار، خانواده، رفاه، تفریح، زیارت، و اموری ازاینقبیل قائلاند، سهمی هم باید برای تقویت ایمان خود در نظر داشته باشند. ما باید بکوشیم تا تحت تأثیر مباحث شكگرایانه، كه بهمنظور تضعیف اعتقادات دینی مطرح میشود، قرار نگیریم و در اصول سهگانة توحید، نبوت و معاد، به هر قیمتی، به یقینی دست یابیم كه شك و شبههای نتواند خللی در آن ایجاد كند؛ در غیر این صورت، اگر نگاه ما به این اصول، سطحی باشد، همواره در معرض سقوط و لغزش خواهیم بود.
بنابراین اگر ما معتقدیم باید اسلام باقی باشد و اسلام حکومت دارد و قوام حکومت اسلامی به امام معصوم علیه السلام و در زمان غیبت به ولی فقیه است، باید سعی کنیم این مبانی و معانی را بهخوبی بفهمیم و باور کنیم؛ وگرنه در هر زمان احتمال دچار شدن به سرنوشت کسانی که در آزمونهای سخت، گمراه شدهاند، وجود دارد ما هنگامی میتوانیم در شدائد و فتنهها، از آزمونها سربلند بیرون آییم که پایههای فکریمان محکم شده باشد. این پایههای فکری، باید در مراكز علمی، مساجد و مجالس دینی و سایر مراكز مرتبط، بهدرستی، تقویت شود.
﴿ صفحه 20 ﴾
كسی نباید تصور كند كه این اعتقادات و باورهای دینی ارثی است و نیازی به كسب كردن ندارد؛ بلكه اساساً زندگی در دنیا برای رسیدن به چنین شناختهایی است. البته طبیعی است که هركس نمیتواند در عالیترین مرتبة شناخت قرار بگیرد؛ بلكه مراحل مختلفی از شناختها بر اساس استعداد افراد متصور است. حتی شرایط زندگی نیز ممکن است در سطح شناختها تفاوت ایجاد کند؛ مثلاً یكی جوان است و دیگری پیر، یا یكی تجربة زیادی دارد، اما فرد دیگری تجربة كمتر، یکی تخصص در رشتهای دارد، اما فرد دیگر در آن زمینه تخصصی ندارد. پس، خواهناخواه، درجة شناختها متفاوت خواهد بود. ازاینرو ما ناچاریم در بعضی موارد، از شناخت دیگران کمک بگیریم. البته هرچه بتوانیم شناخت خود را تقویت کنیم، بهتر است؛ اما مشخص است كه شرایط زندگی بهگونهای نیست که همه بتوانند بر تمام ابعادِ شناختِ اسلام مسلط شوند و تمام موضوعات، مسائل سیاسی، دسیسهها و اموری ازاینقبیل را خوب درک کنند.
البته، خداوند متعالی در این موارد، كمک بزرگی کرده و ولایت فقیه را به ما عنایت فرموده است. با وجود مسئلهای به نام ولایت فقیه، حداقل این است كه ما از لحاظ حکم ظاهری معذوریم و فرضاً اگر رهبر هم در جایی اشتباه کند، ما که از ایشان تبعیت میکنیم، معذور خواهیم بود. البته قطعاً میدانیم كه او هم تقصیر نكرده، بلكه قصوری از ناحیة وی بوده است و ازاینرو او هم معذور است. این فایدة ولایت فقیه برای همة ماست که اگر شناختمان اشتباه هم بود، ما را عذاب نمیکنند؛ فقط در یک مورد ممکن است عذاب در کار
﴿ صفحه 21 ﴾
باشد و آن در جایی است كه خود ولی فقیه تقصیر کند و تعمد بر این داشته باشد که مردم را گمراه کند، كه البته چنین احتمالی نزدیك به محال است؛ چراكه آن ولی فقیهی که عادل و باتقواست و تجربة عدالتش را حدود چهل سال، مردم آزمودهاند، چنین احتمالی دربارة او داده نمیشود. حتی ایشان ثابت کرده است که فرضاً اگر اشتباهی هم كرده باشد، قابل مقایسه با اشتباهات فراوان دیگران نیست. البته، لطف خدا برای بندگان مخلصی که همه چیزشان را فدای اسلام میکنند، اقتضا میکند که در موارد خیلی پیچیده هم خداوند آنان را هدایت کند و جلوی اشتباه آنان را بگیرد؛ اما بر فرض كه اشتباهی هم صورت گیرد، حداقل این است که ما به تکلیف ظاهری خود عمل کردهایم و دیگر مسئول نیستیم. این مطلب بهمعنای نادیده گرفتن ارزش کسب شناخت، چه دربارة اسلام و چه دربارة مسائل سیاسی، نیست؛ بلكه ما باید همیشه بکوشیم سطح معلومات خود را هم دربارة اسلام و هم دربارة موضوعات سیاسی بالا ببریم.
بنابراین بصیرت فقط از راه علوم نظری حاصل نمیشود؛ بلكه عاملی معنوی نیز وجود دارد كه مرتبط با تقویت اعتقادات و باورهای دینی در خود است. هر اندازه توجه فرد به انجام وظیفه و توكل به خدا و اولیای الهی بیشتر شود، از درون، بیشتر حقایق را تشخیص می دهد و نور باطنی قویتری پیدا می كند: فاتقوا فراسة المؤمن، فإنه ینظر بنور الله الذی خلق منه؛(11) «از زیرکی مؤمن بهراسید؛ چراکه مؤمن با نور خدا که از آن خلق شده به شما
﴿ صفحه 22 ﴾
مینگرد». هركس ایمانش بیشتر باشد، نور باطنی دل او بیشتر است و با نور خدا حقایق را می بیند؛ هرچه توجه افراد به خدا و مظهر انوار او وجود مقدس ولی عصرعجل الله تعالی فرج الشرف بیشتر شود، بر بصیرت آنها نیز افزوده می شود.
نكتهای كه باید در تقویت باورها و اعتقادات دینی بدان توجه شود، این است كه افكار و عقاید همانند یك هرم است؛ قاعدة هرم سطحی بسیار گسترده را دربر میگیرد و ازاینرو بسیاری از باورها و ارزشها در آن میگنجد؛ اما هرچه از قاعده به طرف رأس هرم برویم، آن باورها و ارزشها محدودتر می شود تا به رأس هرم میرسد كه تنها یك نقطه قرار دارد. اگر كسی آن نقطه را محكم كند، تا آخر محكم پیش خواهد رفت؛ اما اگر اول كسی سراغ قاعدة هرم برود با هزاران مطلبی روبهرو خواهد شد كه در این قاعده قرار گرفته است و هركدام را كه بخواهد ثابت كند، نیازمند بحث فراوان و زمان زیادی خواهد بود، و همه كس چنین فرصتی ندارند. پس، ابتدا باید آن رأس هرم را شناخت و سپس سراغ قسمتهایی رفت كه نزدیک به رأس هرم قرار گرفتهاند. اگر آن پایهها محكم شود، میتوان بهتدریج به سراغ مراحل دیگر رفت و آن بخشها را نیز تقویت كرد. اگر در آن بخشها اشكالی هم پیدا شود، با مراجعه به آن مباحث پایهای و اساسی، می توان ابهام را برطرف كرد.
در دین اسلام تأكید شده است ابتدا سه مسئلة توحید، نبوت و معاد را محكم كنید؛ اگر این سه اصل درست شد، سایر مسائل نیز حل میشود. به دنبال بحث نبوت، وقتی ثابت گردید كه هرچه پیامبرصلی الله علیه و آله فرموده، صحیح است، میتوان بهراحتی متوجه شد كه بعد از آن حضرت باید سراغ چه كسی برای
﴿ صفحه 23 ﴾
ادارة جامعه رفت. اگر كسی نگاهی منصفانه به زندگی پیامبرصلی الله علیه و آله داشته باشد، پی خواهد برد كه ایشان در هر فرصتی كه پیش میآمد، علی علیه السلام را جانشین خود معرفی میفرمود؛ اما اگر كسی در اصل نبوت آن حضرت شك داشته باشد و ایشان را همچون افراد عادی بپندارد كه دچار خطا و اشتباه میشود، دیگر حرفهای آن حضرت برایش اعتباری نخواهد داشت. در اینجا چون آن نقطة اولی را محكم نكرده، در مسائل دیگرش نیز دچار مشكل شده است؛ اما اگر این نقطه را محكم میكرد و باور میداشت كه پیامبرصلی الله علیه و آله اشتباه نمی كند، در بحث امامت نیز دچار مشكل نمیشد. باور به قرآن و آموزههای آن نیز از جمله باورهای پایهای است. قرآنی كه فرستاده شد تا شكی در آن نباشد، اگر ادعا شود كه نقدپذیر است، دیگر با سایر كتب تفاوتی نخواهد داشت.
بنابراین برای شناخت درست حق، باید از رأس هرم آغاز و پایه ها را محكم کرد؛ بهتدریج باید به سمت قاعدة هرم حركت كرد و بر معلومات خود افزود. اگر كسی آن پایه را محكم كند، اگرچه به تمام حقایق دست نیابد، چون پایه را محكم كرده، امید نجاتش هست؛ اما اگر خود آن پایه متزلزل شود، دیگر پایه ای نخواهد بود كه ساختمان بر روی آن بنا شود. دلیل آنكه دشمن هماكنون دست بر روی همین موارد گذاشته و در این مباحث بنیادین تشكیك میكند، به منظور تیشه به ریشه زدن است.
امام خمینی رحمه الله در مقدمة وصیتنامة الهی ـ سیاسی خود، با ذکر حدیث «ثقلین»، بر اهمیت این مباحث پایهای تأكید كرده و توجهات را به کتاب و عترت معطوف ساختهاند: اِنّی تاركٌ فیكُمُ الثّقلَینِ كتابَ اللهِ وعترتی اهلَ بیتی؛
﴿ صفحه 24 ﴾
فإِنَّهُما لَنْ یفْتَرِقا حَتّی یرِدَا عَلَی الْحَوض؛(12) «همانا من در میان شما دو وزنة سنگین برجای میگذارم: كتاب خدا و عترتم؛ این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا اینكه در روز قیامت بر من وارد شوند». امام رحمه الله با آوردن این حدیث در ابتدای وصیتنامة خود نشان دادند كه برای گمراه نشدن باید به كتاب خدا و عترت چنگ زد. دشمن برای اینكه بتواند این دو گوهر گرانبها را از ما بگیرد، تشكیك در آنها را جدّی گرفته است. دربارة قرآن، عدهای بحث خوانشهای مختلف را مطرح كردند تا به ذهنها بیندازند كه برداشتهای مختلفی از قرآن وجود دارد و معلوم نیست كدام برداشت صحیح است. دراینصورت، قرآن از كارایی خواهد افتاد و بود و نبودش یكی خواهد بود. در مورد امام معصوم نیز با شبهاتی کوشیدند در اذهان القا کنند كه ایشان نیز در زندگی خود دچار اشتباهاتی شدهاند و از جمله به جنگ امام حسین علیه السلام با یزید اشاره میكنند. دراینصورت، دیگر برای دین چیزی باقی نخواهد ماند؛ چون هرچه در دین آمده، بازگشتش یا به قرآن است یا به كلام پیامبرصلی الله علیه و آله و امام معصومعلیهم السلام.
ب) تشخیص صحیح و دقیق حق و باطل
اگر دفتر تاریخ را ورق بزنیم درمییابیم كه تشخیصندادن صحیح حق و باطل، چگونه جامعة اسلامی را گرفتار مخاطرات جدی کرده است. پس از رحلت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، همان کسانی که در جنگها همسنگر بودند، به اختلاف، نزاع و کشمکش پرداختند و کار به جایی رسید که به روی هم
﴿ صفحه 25 ﴾
شمشیر کشیدند. برای نمونه، در جنگهایی همچون صفین و جمل، همین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند که در برابر یکدیگر میجنگیدند. در اینجا این پرسش مطرح میشود که سرّ این اختلافات چیست؟ اگر این افراد فقط به فکر منافع شخصی و دنیوی خود بودند، چرا اسلام آوردند و حتی حاضر شدند در جنگ بدر با کفار و مشرکان بجنگند؟ بسیاری از آنان كه هنوز آثار معلولیتهای جنگی در بدنشان بود و اموال زیادی را برای اسلام صرف کرده بودند، بعد از پیامبرصلی الله علیه و آله به جان هم افتادند و در ظرف چند سال حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام ، جنگهای خونینی را برپا کردند.
افزون بر صدر اسلام، در طول تاریخ 1400سالة اسلام، در کشورهای اسلامی همانند اینگونه کشمکشها و نزاعها بسیار اتفاق افتاده است. گاهی جنگهایی كه در این كشورها رخ داده است، بهمنظور رویارویی با كفار و یا برای دفاع و اموری ازاینقبیل بوده است، كه این فهمپذیر است؛ اما گاهی این جنگها و كشمكشها بین كسانی اتفاق میافتد كه سالها دوست، همسنگر، همفکر و همکار هم بودهاند. در اینجاست كه فهم آن دشوار میشود. در كشور ما هم نمونههای كوچكی از این نزاعها و كشمكشها بوده است؛ اگر مبارزة ما بعد از رحلت امام خمینی رحمه الله، با مزدوران استکبار جهانی و کسانی بود که رسماً علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت میكردند و مخالف علنی اسلام و دین بودند، بدیهی است كه مخالفت با چنین كسانی برای مردم فهمپذیر بود؛ اما وقتی کسانی که سالها در یک سنگر مبارزه میکردند و علیه کفار، مشرکان و منافقان میجنگیدند، به جان هم افتادند، سرّ آن بهراحتی برای
﴿ صفحه 26 ﴾
مردم فهمپذیر نیست و دچار تردید میشوند. گاهی آنچنان مسائل، پیچیده و بر ابهامات افزوده میشود که نمیتوان حق و باطل را تشخیص داد؛ حق و باطل در هم آمیخته میشود كه حتی زیرکترین افراد هم در تشخیص بعضی از مسائل دچار اشتباه میشود. در فرهنگ ما، موقعیتی را كه افراد در چنین وضعیتی قرار میگیرند و وقایع، تا آن حد، درهم میآمیزد كه تشخیص حق و باطل دشوار میشود، فتنه نامیدهاند.
افزون بر کتابهای فراوانی كه مشتمل بر داستان جریانهایی است كه بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله به وجود آمد، سخنان علی علیه السلام در نهج البلاغه نیز سرشار از واژة «فتنه» و مشتقات آن است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز قبل از رحلتشان، دربارة وقوع فتنهها پیشبینیها و رهنمودهایی کرده بودند. پرسشی که طبعاً برای هرکسی مطرح میشود این است که تحلیل این فتنهها چیست؟ در خانوادة بنیهاشم، شخص محترمی به نام زبیر بود كه پسرعمة پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام بود. او از زمرة نخستین كسانی بود كه بعد از خلیفة سوم، با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کرد. چنین كسی پس از مدت كوتاهی از حكومت حضرت، جبههای در مقابل علی علیه السلام تشکیل داد و آشکارا بهروی علی علیه السلام و یارانش شمشیر كشید و جنگ جمل را به راه انداخت. نكتة حائز اهمیت این است كه پی ببریم چگونه میتوان این وقایع را تحلیل کرد؟
برای یافتن پاسخ این پرسش، باید مقدمهای را در نظر گرفت. پدیدههای اجتماعی تکعاملی نیست؛ بلكه معمولاً دهها و گاهی صدها عامل موجب رخ دادن پدیدهای میشود. در اینجا هم نمیتوان توقع داشت كه در پاسخ این
﴿ صفحه 27 ﴾
پرسش، پاسخی داده شود كه عامل مشخصی را علت حقیقی این فتنهها معرفی كند. قطعاً دهها و صدها عامل مختلف هستند که زمینه را برای وقوع فتنه فراهم میکنند. اما میتوان برخی عوامل مهم دراینزمینه را برشمرد و دستهبندی کرد و با استفاده از آنها، خطوط کلیای برای زندگی خود و حوادثی كه در پیش رو داریم، ترسیم کرد و به وظایف آیندة خویش آگاه شد. اینگونه مباحث، یعنی چگونگی تحلیل پدیدههای اجتماعی، مربوط به حوزة علوم اجتماعی است كه متأسفانه، انگیزه برای تحقیق در اینگونه مسائل خیلی کمتر از مسائل طبیعی است و شمار بسیار اندكی از افراد دانشمند حاضرند كه برای تبیین صحیح یك پدیدة اجتماعی، عمر خود را صرف کنند. یکی از خدمتهایی که انبیا و اولیای الهی به بشریت کردهاند، این است که این مسائلِ مورد نیاز بشر را، كه خود بشر انگیزة كمتری برای تحقیق در آنها دارد، مطرح کرده، سرنخهایی را نشان دادهاند تا اگر کسانی به دنبال جستوجو در این زمینهاند، بتوانند از این فرمایشها استفاده کنند و علل و عوامل پدیدههای اجتماعی سرنوشتساز را دریابند.
در اهمیت این مسئله همان بس، كه اگر حوادث پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله به گونة دیگری رخ میداد و به فرمایش پیامبرصلی الله علیه و آله در غدیر، زمانی كه دست علی علیه السلام را بلند كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلیٌ مَوْلاه؛(13) «هركس من مولای اویم پس علی مولای اوست»، عمل میشد، وضعیت كاملاً دگرگون میشد؛ اسلام بهسرعت گسترش مییافت، بسیاری از ملل دنیا از بركت اسلام
﴿ صفحه 28 ﴾
استفاده میكردند، از گناه و فساد بهشدت کاسته میشد و انحرافات به حداقل میرسید؛ اما با فتنهای که رخ داد، این امر میسّر نشد. در اینجاست كه باید علت وقوع این فتنهها را شناخت تا اگر موارد مشابهی در زمان حاضر به وجود آمد، جلوی فتنه گرفته شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه به بحث فتنه پرداختهاند كه فهم راز و رمزهای كلام ایشان، دقت زیادی میطلبد. درصورت إعمال چنین دقت نظری، میتوان از این فرمایشها برای زندگی خود استفاده كرد و از مفاسد و فتنههایی که در هر زمانی ممکن است رخ دهد، جلوگیری كرد. ایشان در بخشی از سخنان خود تصریح فرمودهاند:
إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا كِتَابُ اللَّهِ وَیَتَوَلَّی عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَی غَیْرِ دِینِ اللَّهِ فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَی الْمُرْتَادِینَ وَلَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَلَكِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ یَسْتَوْلِی الشَّیْطَانُ عَلَی أَوْلِیَائِهِ وَیَنْجُو الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنی؛(14) همانا آغاز پدید آمدن فتنهها، هواپرستی و بدعتگذاری در احكام آسمانی است؛ نوآوریهایی كه قرآن با آن مخالف است، و گروهی بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند كه برخلاف دین خداست.
﴿ صفحه 29 ﴾
پس اگر باطل با حق مخلوط نمیشد، بر طالبان حق پوشیده نمیماند و اگر حق از باطل جدا و خالص میگشت، زبان دشمنان قطع میگردید؛ اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را میگیرند و بههم میآمیزند؛ آنجاست كه شیطان بر دوستان خود چیره میگردد، و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند یافت.(15)
درنتیجه، در هرجا فتنهای رخ میدهد، شاهد درهم تنیده شدن مسائل، ایجاد ابهامها و درهم آمیختن حق و باطل خواهیم بود. دراینصورت، تشخیص راه صحیح از غیرصحیح دشوار خواهد شد و حتی ممكن است افراد هوشیار و زیرک هم فریب خورند. اگر وضع همینگونه پیش رود، امکان دارد كار بدانجا كشیده شود كه عدهای را به فساد کشاند، خونها ریخته شود و ظلمها بشود، و كسانی بدون آنكه بخواهند به این سمت کشیده شوند؛ اما اگر عوامل ایجاد فتنه در جامعه، از قبل مشخص باشد، افراد بصیر در دام آن فتنه گرفتار نخواهند شد. در این فرمایش علی علیه السلام ، دو عامل را منشأ پیدایش فتنه دانستهاند كه توجه بدانها زمینة آگاهی و بصیرت را فراهم میسازد. عامل شناختی و عامل احساسی ـ عاطفی، دو عاملی هستند كه حضرت توجه خاصی به آنها کردهاند. در توضیح این مطلب باید یادآور شویم كه کارهای اختیاری انسان از دو عامل سرچشمه میگیرند؛ یعنی انسان باید به امور مختلف شناخت پیدا كند تا بتواند یكی را انتخاب كند. علاوه بر دانستن، باید
﴿ صفحه 30 ﴾
ارادة انجام كار را نیز بکند و تا دل او نخواهد، جدّی نمیگیرد. پس، زمانی کاری جدّی گرفته میشود که هم انسان آن را خوب شناخته باشد و هم انگیزة قوی برای انجام آن کار داشته باشد. هر فتنهای هم که در دنیا رخ میدهد،
]بخشی از متن کتاب جا افتاده است[
رکلی، جهل و ندانستن است؛ اگر انسان در حوزة ارزشها، حکم ارزشی مربوط به خود را درست تشخیص ندهد و در آن دچار ابهام باشد، و یا در حوزة شناخت موضوعات، موضوع را بهدرستی نشناسد، به اشتباه خواهد افتاد. حتی در بحث دشمنشناسی نیز، انسان باید دشمن خود را بشناسد تا به چگونگی برخورد با او پی ببرد. البته در وقوع فتنهها، فقط شناخت، عامل مؤثر نیست؛ بلكه بخشی از آن مربوط به هوسهای اشخاص و گروههاست. كسانی با آنكه مطلب، كاملاً برایشان روشن است، چون دلشان نمیخواهد، بهمقتضای علم خود عمل نمیكنند.
پس برای تحقق یک جامعة صالح، باید بصیرت افراد ارتقا یابد، و نخستین شرط لازم برای كسب چنین بصیرتی، بالا بردن درجة شناخت افراد در حوزههای مختلفی همچون حوزة دینی، اعتقادی، اخلاقی، ارزشی و مواردی نظیر آن است. البته این شناخت، بهتنهایی، برای كسب بصیرت كافی نیست و باید در كنار ارتقای دانش خود، تهذیب اخلاق نیز کرد و اراده را بهگونهای تقویت كرد كه اگر شخص متوجه شد باید كاری را انجام دهد، كوتاهی نكند.
نکتة شایان توجه آن است كه فتنههایی که در صدر اسلام اتفاق افتاد، ارتباطی با این مطلب نداشت كه مردم صنعت نداشتند، علوم مادیشان ضعیف
﴿ صفحه 31 ﴾
بود، در پزشكی در ضعف بهسر میبردند، و یا نیروهای طبیعی را بهدرستی نمیشناختند، و یا از آن درست استفاده نمیکردند؛ بلكه اگر جهلی در اینجا وجود داشت، از گونة دیگر و مربوط به رفتارهای ارزشی بود؛ یعنی شخص نمیدانست كه انجام دادن این كار خوب است یا نه؟ پاسخ این پرسشها نهتنها در علوم طبیعی، كه حتی در علوم اجتماعی، به معنای عام آن، نیز دیده نمیشود. برای پاسخ به این پرسشها باید به دین رجوع كرد؛ چراكه مسائل اخلاقی، ارزشی و همانند آنها در دین پاسخ داده میشود و هرگونه خللی در شناخت این مسائل، رسیدن به بصیرت را دشوار میسازد. برای مثال این پرسش همواره مطرح بوده است كه اسلام دربارة حکومت چه نظری دارد و چه باید كرد تا یك حكومت، اسلامی باشد. بهجز آن شیوههایی كه پیشینیان اهل سنت مطرح كردهاند و در زمان خلفای سهگانه هم إعمال شده بود، پاسخ روشنی در جهان اسلام به این سؤال داده نشده بود. از نظر اهل سنت، به همان روشهایی كه خلفای راشدین تعیین شدند، باید مردم خلفای خود را تعیین كنند؛ مثلاً مردم شورایی چندنفره را انتخاب كنند تا آنان خلیفه را برگزینند. اهل سنت این روشها را به دین نسبت دادند و كار به جایی رسید كه اکنون، شمار زیادی از آنان میگویند در زمان حاضر باید همان روش دموکراسی را إعمال كرد و دین هم غیر از این طریق، چیزی نمیگوید. پس طبق نظر اهل سنت، اسلام دموکراسی را میپذیرد و ما باید به همین شكل عمل كنیم؛ اما شیعه، از همان ابتدا دربارة مسئلة ولایت و حاكمیت حساسیت خاصی نشان داده است و اساساً قوام تفکر شیعه به امامت است. بر اساس این
﴿ صفحه 32 ﴾
دیدگاه، حاكم باید از طرف خدا تعیین شود و ازاینرو زمانی كه عدهای با خلیفة اول و دوم بیعت میكردند، كسانی چون سلمان و ابوذر با انتخاب آنان مخالفت و بیان میکردند كه اینان کسانی نیستند که خداوند بهعنوان خلیفه و جانشین تعیین کرده است. بههرحال، این مسئله به همین صورت، در عالم تشیع بهمنزلة یک مسئلة سرنوشتساز و اصولی باقی ماند. در طول این 1400 سال هم افتوخیزهای گوناگونی پیدا کرد؛ گاهی حکومتهای شیعی تشکیل شد و حتی گاهی، سلاطین در امر حكومتداری، از فقهایی همچون محقق کرکی و کاشفالغطاء اجازه و مشورت میگرفتند؛ ولی هیچگاه روحانیت نتوانست برای اجرای احكام الهی، حكومت را در دست گیرد تا اینكه حضرت امام رحمه الله آن فكر و ایده را عملی ساخت؛ ایشان ابتدا مباحث ولایت فقیه را به صورت علمی بررسی کردند و دیدگاههای خود را در نوشتههایشان منعكس ساختند تا اینكه در سایة روشنگری ایشان، درنهایت، انقلاب اسلامی ایران به نام «حکومت ولایت فقیه» تحقق عینی پیدا کرد؛ اما پرسشی كه مطرح است، این است كه ما تا چه اندازه توانستیم به این مسئله علم راسخ پیدا كنیم و تا چه حد این موضوع برای کسانی که خودشان حامی ولایت فقیه بوده و هستند، از نظر علمی و نظری روشن است؟
بسیاری از کسانی که بهنحوی مسئولیتهایی بعد از انقلاب پیدا کردند، درعین حالی که اصولگرا، طرفدار ولایت فقیه و پیرو خط امام بودند، این مسئله، از نظر علمی، خیلی برایشان روشن نبود و همین امر زمینهساز فتنههایی از قبیل فتنهای شد كه پس از انتخابات ریاست جمهوری دورة دهم در خرداد
﴿ صفحه 33 ﴾
1388 در كشورمان رخ داد. یكی از عوامل ایجاد و گسترش این فتنه آن بود كه مسئلة ولایت فقیه، از نظر علمی و فکری، آنگونه كه باید، برای برخی از خواص روشن نبود. برخی از مسئولان كشور، بارها، اذعان میكردند كه ولایت فقیه را به این دلیل میپذیرند كه در قانون اساسی مطرح شده است. نتیجة این دیدگاه آن است كه اگر، اساساً، این موضوع در قانون اساسی نیامده بود، آنان ولایت فقیه را نمیپذیرفتند. دراینصورت، اگر قانون اساسی تغییر كند و اصل مربوط به ولایت فقیه از آن حذف شود، از نظر آنان دیگر اصل ولایت فقیه اعتباری ندارد. از طرفی، این عده اعتبار قانون اساسی را هم به رأی مردم میدانند و ازاینرو اگر مردم نظرشان عوض شود و بگویند كه ما اصل ولایت فقیه را قبول نداریم، دیگر ولی فقیه مشروعیت ندارد و لذا این اصل در قانون اساسی نیز از اعتبار میافتد! پس اگر كسی فكرش چنین باشد، دیگر ولایت فقیه را عنصر قوامبخش شیعه نخواهد دانست و لزومی بر اطاعت از ولی فقیه نمیداند. چنین كسانی حکم ولی فقیه را، حداكثر، همچون قانون مجلس میدانند كه میتوان گاهی با آن مخالفت كرد و با وارد آوردن فشار و انجام شورش، تظاهرات و اعتصاب، آن را تغییر داد. در فتنة 1388، عدهای با همین نگاه، تظاهرات و تجمعات غیرقانونی را شكل دادند تا ولی فقیه در برابر خواستة نابجای آنان مبنیبر ابطال انتخابات تسلیم شود و برخلاف قانون عمل كند! مشكل در اینجا این است كه اینان بسیاری از مطالب اساسی دینی، ارزشی و انقلابی خود را، آنطور که باید و شاید، از نظر فکری و نظری حل نکردهاند؛ اگرچه خود، از پیشگامان در انقلاب بودهاند و حتی بعضی از آنها سالها در درس امام رحمه الله هم شرکت کردهاند.
﴿ صفحه 34 ﴾
گاهی این افراد و همفكرانشان این شبهات را در مراكز علمی، بهویژه دانشگاه، در جلسات و تریبونهای آزاد و بر سر کلاسها بهویژه در دانشکدههای حقوق و علوم سیاسی، كه جای پرداختن به همین مسائل است، مطرح میکنند؛ درنتیجه فراگیران و دانشجویانی كه در مقابل این شبهات واكسینه نشدهاند، تحت تأثیر كلام و شخصیت استاد قرار میگیرند و حرفی در برابر آنان نخواهند داشت. خواهناخواه، این مطالب بهتدریج در فكر ایشان اثر میگذارد و حداقل، به شك میافتند.
پس باید توجه کرد كه حكمت فتنه آزمودن مردم است و این آزمون، در هر زمان، رنگ و شكل ویژهای به خود میگیرد. اما نقطة مشترك تمام فتنهها، از صدر اسلام تاكنون، آن است كه قبل از ایجاد آن، ابهامها و آشفتگیهای ذهنی پدید میآید. معنای اصلی فتنه نیز همین آشفتگی است. اگر حق و باطل در هم آمیخته شوند و باطل رنگ حق بپوشد و حق آمیزة باطل پیدا کند، فتنه شكل میگیرد. در اینجاست كه باید حق و باطل را شناخت تا تیرگیها و غبارآلودگیها برطرف شود.
بخشی از عبارت علی علیه السلام در نهج البلاغه، كه قبل از این نیز ذكر شد، شاهد بر این مطلب است:
وَلَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ وَلَكِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ؛(16) اگر حق از باطل جدا و خالص میگشت، زبان
﴿ صفحه 35 ﴾
دشمنان قطع میگردید؛ اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را میگیرند و بههم میآمیزند.
بر این اساس، چنین نیست كه همواره حق در یک طرف باشد و هیچ نقطة باطلی در آن نباشد، و یا باطل در یک طرف باشد و هیچ نقطة حقی در آن نباشد. اگر بتوان باطل را از آمیزة حق بهكلی زدود و حق را نیز از آمیزة باطل پاك كرد، قطعاً افراد درصورت اول، دنبال حق خواهند رفت و درصورت دوم، كسی سراغ باطل نخواهد رفت؛ هرکس دنبال باطلی میرود به علت یک آمیزة حقی است که در آن هست و درواقع، آن باطل، پوششی از حق دارد. هرگاه هم كه فرد از آن حمایت میکند، روی همان نقطة حق آن تکیه میکند و توجهی به جنبة باطل آن ندارد. برای كسب بصیرت در اینگونه مواقع، باید آن نقطة اصلی را تشخیص داد و متوجه آن باطل شد. همان گونه که اگر کسی بخواهد برای پختن پلو، برنج را تمیز کند باید اگر چیزی همچون شن دید آن را جدا کند. آن شخص در اینجا به علت وجود شن، آن برنج را دور نمیریزد؛ بلكه دنبال جدا كردن شن از برنج میرود. اما اگر در میان انبوهی شن چند دانه گندم باشد، آن چند دانه گندم را باید از میان شنها جدا كرد؛ نهاینكه به علت وجود چند دانه گندم در میان انبوه شنها، ارزش گندم برای آن شن در نظر گرفت. در بحث ما نیز باید جنس حق از باطل را تشخیص داد و نمیتوان به علت اینكه در میان انبوهی از باطلها، چند دانه حق هم هست، به همان چند دانه دل خوش كرد. از آنطرف هم اگر یک اشتباهی در ناحیة حق واقع شود، نباید به سبب آن اشتباه، انبوه خوبیهای آن
﴿ صفحه 36 ﴾
را به فراموشی سپرد. البته باید نهایت کوشش را کرد تا حق را از آمیزههای باطل پیراسته کرد؛ اما اقتضای این عالَم آن است كه حق و باطل در هم آمیخته شود تا امتحان تحقق پیدا كند: كَذَلِكَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ؛(17) «خداوند، حق و باطل را چنین مَثَل میزند».
البته وظیفة ما آن است که بکوشیم تا در جبهة حق، هیچ عنصر باطلی نباشد؛ اما در عمل، امكان ندارد كه جبهة حق، بهطور كامل، از باطل پیراسته شود. امید هست كه با ظهور حضرت حجتعجل الله تعالی فرج الشرف حق و باطل، بهطور كامل، از هم متمایز شود: لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ؛(18) «تا خداوند ناپاك را از پاك جدا سازد»؛ اما تا آن روز، خواهناخواه، در جبهة حق، اشتباهها، لغزشها و نقطههای باطلی نیز خواهد بود. دراینصورت، ما باید اصلی و فرعی را از هم تشخیص دهیم، و در درجة اول، نیروی خود را در نقطه های اصلی متمرکز کنیم.