چگونگی شکست مسلمانان در جنگ احد
گناهان در زندگی انسان، علاوه بر این جنبه ی معنوی، عدم موفقیتهایی را نیز به بار می آورند. بسیاری از میدانهای تحرک بشری وجود دارد که انسان بخاطر گناهانی که از او سرزده است، در آنها ناکام میشود. اینها البته توجیه علمی و فلسفی و روانی هم دارد، صرف تعبد یا بیان الفاظ نیست. چطور میشود که گناه، انسان را زمینگیر میکند؟ مثلا در جنگ أحد، بخاطر کوتاهی و تقصیر جمعی از مسلمین، پیروزی اولیه تبدیل به شکست شد. یعنی مسلمین، اول پیروز شدند، ولی بعد کماندارانی که باید در شکاف کوه مینشستند و پشت جبهه را نفوذناپذیر میکردند، به طمع غنیمت، سنگر خودشان را رها کردند و به طرف میدان آمدند و دشمن هم از پشت، آنها را دور زد و با یک شبیخون، حمله ای غافلگیرانه کرد و مسلمانان را تار و مار نمود. شکست أحد، از اینجا به وجود آمد. در سوره ی آل عمران، شاید ده، دوازده آیه یا بیشتر، راجع به همین قضیه ی شکست است. چون مسلمانان از نظر روحی به شدت متلاطم و نا آرام بودند و این شکست برایشان خیلی سنگین تمام شده بود، آیات قرآن هم آرامششان میداد، هم هدایتشان میکرد و هم به آنها تفهیم مینمود که چه شد شما این شکست را متحمل شدید و این حادثه از کجا آمد. بعد به این آیه ی شریفه میرسد که میفرماید: « إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنكُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا»(41) یعنی اینکه دیدید عده ای از شما در جنگ احد، پشت به دشمن کردند و تن به شکست دادند، مساله ی اینها از قبل زمینه سازی شده بود. اینها اشکال درونی داشتند. شیطان اینها را به کمک کارهایی که قبلا کرده بودند، به لغزش وادار کرد. یعنی گناهان قبلی، اثرش را در جبهه ظاهر میکند؛ در جبهه ی نظامی، در جبهه ی سیاسی، در مقابله با دشمن، در کار سازندگی، در کار تعلیم و تربیت، آنجایی که استقامت لازم است، آنجایی که فهم و درک دقیق لازم است، آنجایی که انسان باید مثل فولاد بتواند ببرد و پیش برود و موانع جلو او را نگیرد. البته گناهانی که توبه نصوح و استغفار حقیقی از آنها حاصل نشده باشد.(بیانات در خطبه های نماز جمعه ی تهران 28/10/1375)
عاشورا؛ مجاهدت در دو جبهه ی خارجی و بیرونی
امیرالمؤمنین علیه السلام، شیر میدان نبرد با دشمن است و هنگامی که سخن میگوید آدم انتظار دارد نصف بیشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلوانی و قهرمانی باشد؛ اما وقتی در روایات و خطبه ی نهج البلاغه او نگاه میکنیم، میبینیم اغلب سخنان و توصیه های آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفی و تحقیر دنیا و گرامی شمردن ارزشهای معنوی و والای بشری است. ماجرای امام حسین علیه السلام، تلفیق این دو بخش است یعنی آنجایی که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، در اعلى مرتبه ی آن تجلی پیدا کرد، ماجرای عاشورا بود. یعنی خدای متعال میداند که این حادثه پیش می آید و نمونه ی اعلایی باید ارائه شود و آن نمونه ی اعلی الگو قرار گیرد. مثل قهرمانهایی که در کشورها، در یک رشته مطرح میشوند، و فرد قهرمان، مشوق دیگران در آن رشته از ورزش میشود. البته، این یک مثال کوچک برای تقریب به ذهن است. ماجرای عاشورا عبارت است از یک حرکت عظیم مجاهدت آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه ی مبارزه با دشمن خارجی و برونی؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیاطلبان چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتی را که پیغمبر برای نجات انسانها استخدام کرده بود، آنها برای حرکت در عکس مسیر اسلام و نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله میخواستند، و هم در جبهه ی درونی، که آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود.(بیانات در دیدار سپاه پاسداران و نیروی انتظامی، به مناسبت سوم شعبان 6/11/1371)
امیرالمؤمنین علیه السلام الگوی قاطعیت در برابر دشمن
انسانی که در راه خدا با دشمن، با موارد غرض ورزی، آنچنان سخت و قاطع برخورد میکند؛ اما در مقابل انسانهای مظلوم، انسانهای ضعیف، آنچنان خاکسار است، آنچنان بردبار است که کسی باور نمیکند این امیر المؤمنین علیه السلام است. اوایلی که امیر المؤمنین علیه السلام وارد کوفه شده بودند و مردم آن حضرت را نمیشناختند، رفتار آن حضرت، لباس آن حضرت، مشى آن حضرت، جوری بود که هیچکس تو کوچه و بازار که حضرت راه میرفت، نمیفهمید که امیرالمؤمنین علیه السلام به آن عظمت، همین شخصی است که دارد به طور معمولی و عادی راه میرود. در مقابل مردم ضعیف، مردم معمولی، این چنین متواضع و بردبار و خاکسار است؛ همان کسی که در مقابل دشمنان غدر، دشمنان گردن کلفت، آنچنان قاطع مثل کوه می ایستد؛ اینها الگوست.(بیانات در دیدار هزاران نفر از اقشار مختلف مردم به مناسبت عید سعید غدیر خم 27/9/1387)