دین و وفاداری مردم نقطه ی آماج دشمنان
دشمنان این انقلاب وقتی خواسته اند در طول این مدت به این انقلاب و این نظام صدمه ای وارد کنند، آماج حملات آنها چه بوده است؟ آماج حملات دشمنان، دو نقطه ی اساسی است: یکی دین، یکی مردم و وفاداری آنها. میدانند که اگر این انقلاب، یک انقلاب دینی نبود، قدرت مقاومت نداشت؛ چون دین است که پیروان خود را از تسلیم شدن در مقابل ظلم منع میکند، به مقابلهی با ظالم تشویق میکند؛ عدالت و آزادی و معنویت و پیشرفت را به زندگی انسانها پیشنهاد میکند. این، خصوصیت دین است. پس آن نظامی که بر مبنای دین باشد، معنی ندارد که تسلیم فشار و زور دشمنان و زورگویان و زیادہ طلبان بشود. اگر عنصر دین در این انقلاب نبود، ممکن بود مسئولین انقلاب و سرکردگان انقلاب با گرفتن یک امتیازی در مقابل دشمن کوتاه بیایند و راه را برای سلطه ی دوباره ی دشمن باز کنند؛ اما چون دین ستون فقرات این انقلاب است، چنین چیزی تاکنون پیش نیامده است و بعد از این هم پیش نخواهد آمد.(بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم 27/7/1389)
هدف دشمن، روشهای تبلیغی و تخریب باورهای مردمی
شما امروز میبینید که ایادی دشمن در تبلیغاتشان- چه در رادیوهای بیگانه، چه در ادامه ی آن رادیوها در داخل و در بعضی از رسانه های داخلی- مرتب حرفهایی میزنند و کارهایی میکنند که اینطور احساس شود که تشنج عظیم سیاسی ای وجود دارد؛ در حالی که واقعیت این نیست. شما به بعضی از این رسانه های داخلی نگاه کنید! البته همه ی اینها بیگانه نیستند؛ اما بعضی چرا؛ بعضی مال آن دشمنانند! البته اینها را هم میشناسید؛ همه اش هم فریاد میزنند که اختناق هست. حالا نمیفهمند همین فریادی که میزنند اختناق هست، این آنها را بیشتر رسوا میکند؛ بخاطر اینکه هر روز حرفهای دروغ و خلاف و تشنج آفرینشان منتشر میشود، دستگاهها هم میبینند. مادامی که یک جرم مشخصی را مرتکب نشده باشند، کسی به آنها کاری ندارد؛ حرفهایشان را میزنند و در واقع خودشان را تخطئه و تکذیب میکنند؛ اما هستند و سعی میکنند فضا را آشفته، مغشوش، متشنج و ناآرام جلوه دهند. در حالی که چنین چیزی نیست. دانشجو در محیط دانشگاه خود نگاه میکند، میبیند کلاسهای درس دایر است، آزمایشگاه مشغول است، امتحانات بر سر جای خود هست. کاسب در محیط کسب خودش نگاه میکند، کارگر در کارخانه ی خودش نگاه میکند، روحانی در حوزه ی خودش نگاه میکند و میبیند که همه چیز سر جای خودش هست؛ وقتی که به تیتر فلان روزنامه نگاه میکنند، گویی که الآن اینجا تشنجی هست! آن کارشناسان خارجی هم بیچاره ها به همین تیترها نگاه میکنند و به طمع می افتند و باور میکنند. آنها که نزدیک نیستند تا ببینند چه خبر است. پس، این یکی از اهداف امروز دشمنان است که از طریق همین روشهای تبلیغی و رادیوهای مزدور- رادیو آمریکا که باید گفت رادیو صهیونیستها، رادیو انگلیس و رادیوی صهیونیستها- و از طریق دنباله های کم ارزششان در داخل دنبال میشود. دومین هدف دشمنان، تخریب باورهاست. ببینید عزیزان من! همه ی انسانها در هر مرحله ای که مشغول فعالیتی هستند، این حرکت جسمانی و حرکت ذهنی و این همت آنها، ناشی از باورهایی است. آن سربازی که در میدان جنگ مشغول جنگیدن با دشمن است، باورها و اعتقاداتی او را به این کار وادار میکند. اگر این اعتقادات را از او بگیرند، او که تا آن زمان مثل گلوله ی سوزانی به سینه ی دشمن مینشست، به یک موجود سرد تبدیل میشود و به گوشه و کناری می افتد. اعتقادات و باورها اینطورند. باورهای اسلامی، اعتقاد به پاداش الهی، اعتقاد به حقانیت ملت ایران در مقابل دشمنان متجاوز و در مقابل آمریکا، باورهایی بود که این ملت را به حرکت واداشت؛ رژیم دژخیم بسیار فاسد پهلوی را از سر راه برداشت و نابود کرد؛ نظام اسلامی را بر سر کار آورد و دست دشمنان را کوتاه کرد. همین باورها بوده که بیست سال است این ملت در مقابل همهی توطئه های دشمن توانسته مقاومت کند. هدف دشمن چیست؟ هدف دشمن این است که این باورها را از مردم بگیرد؛ هر چند کار آسانی هم نیست.(بیانات در خطبه های نماز جمعه تهران 26/9/1378)
آگاهی دشمن به تأثیرات اسلام و ایمان
عقبه ی ما، در مبارزه ی ملت ایران با قلدری استکبار جهانی، عبارت بود از «فرهنگ» ما. منطقه ی عقبه ی ما عبارت بود از اخلاق اسلامی، توکل به خدا، ایمان و علاقه به اسلام. یعنی علاقه ی آن مادری که چهار پسرش شهید شده اند و میگوید من اینها را در راه اسلام دادم، و به این راضی است. بنده خانواده هایی را از نزدیک دیده ام - یعنی به خانه ی آنها رفته ام و با پدران و مادران صحبت کرده ام. روایت نیست؛ خودم از نزدیک دیده ام.- خانواده ای که دو پسر داشتند، هر دو شهید شدند. خانواده ای که سه پسر داشتند و هر سه شهید شدند. این مگر شوخی است؟! این مصیبت، مگر قابل تحمل است؟! این پدر و مادر باید از غصه دیوانه شوند. آن وقت، مادر، که عواطف جوشانتری هم دارد، با کمال قدرت میگوید: «ما اینها را در راه اسلام دادیم، و حرفی نداریم.» عجب!
پس تأثیر اسلام این است! تأثیر ایمان به خدا این است! این را دشمن فهمید. پدر و مادری به جوان خود میگویند «تو هنوز شانزده سالت است، هفده سالت است؛ برو درست را بخوان؛ برو بازیت را بکن؛ لذتت را ببر. برادرت رفت و شهید شد.»؛ جوان میگوید: «نه! من سهم خودم را باید برای اسلام ادا کنم.» این، عبارتی است که ما در وصیتنامه های شهدا دیده ایم و از پدران و مادران شهدا و خانواده ها شنیده ایم. اثر اسلام، این است.
یک روز امام فرمود: «امروز اسلام محتاج کمک شما جوانهاست.» بعد از ظهرش بنده به خیابانها آمدم و کاری داشتم. دیدم مثل روزهای از ظهرش اول انقلاب شده و مردم به طرف پاوه در حرکتند. این ماجرا و این صحنه، بارها تا آخر جنگ تکرار شد. هر وقت که اسم اسلام و فرمان امام به گوش مردم میرسید. فرمان امام، فرمان اسلام بود و مردم برای امام بخاطر اسلام اهمیت قائل بودند. ناگهان میدیدید این ملت، به جوش و خروش در می آید. جوانان شهر را، ده را، دانشگاه را، بازار را، کار و کسب را، میدان فوتبال را، همه را رها میکنند و میروند. برای چه؟ برای اینکه جانشان را در معرض خطر مرگ بگذارند! این شوخی نیست! دشمن که کور نبود. دشمن اینها را دید، دشمن اینها را تحلیل کرد و فهمید این ملت عقبه ای دارد. فهمید تا آن عقبه هست، این ملت را با محاصره ی اقتصادی و با محاصره ی نظامی و یا چه و چه، نمیشود به زانو درآورد. پس، آن عقبه را باید بمباران کرد؛ فرهنگ او را، اخلاق او را، ایمان او را، ایثار او را، اعتقاد به دین او را، اعتقاد به رهبری او را، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را؛ اینها را باید از بین برد و شروع کرد.(بیانات در دیدار وزیر، معاونین و روسای مناطق آموزش و پرورش سراسر کشور 21/5/1371)