ناامید کردن ملت
اگر دشمن بتواند مردم ما را، جوانان ما را، قشرهای ما را، نسبت به آینده ی این حرکتشان ناامید کند، ضربه ی خود را زده است. این خطر عمده است. لذا شما میبینید با انواع و اقسام روشها، بيانها، زبانها و شیوه ها سعی میکنند دلها را نسبت به تداوم این حرکت پر افتخار اسلامی مردد و مأیوس کنند و امید را از آنها بگیرند. این مهمترین خطر است.( بیانات در اجتماع بزرگ عزاداران در صحن مطهر امام خمینی(ره) 14/3/1379)
***
چرا ملت ایران امیدوار نباشند؟ دشمن که میخواهد ملت ایران امیدوار نباشند، در تبلیغات و شایعه پراکنیها و دروغ سازیهای خود، این نومیدی را منعکس میکند. خدا میداند که در این روزها، چقدر شایعه ی دروغ به دست دشمن در میان جامعه ی ما منتشر کردند. من، دائما در جریان این شایعات قرار میگیرم و میدانم که مخصوصا چه شایعاتی را۔ حتی در بعضی از شهرها- به وسیله ی همین رادیوها و معدود عناصر خود فروختهی خائن پشت به خدا و خلق کرده، منتشر میکند.( بیانات در دیدار با جمع کثیری از پاسداران، در سالروز میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار 10/12/1368)
***
دشمن امیدوار است که از طریق ایجاد دودستگی و اختلاف، در میان ما نفوذ کند. این کار بسیار ظریف و دقیقی است که روی آن سرمایه گذاری میکند. اینطور نیست که ما بگوییم دشمن میخواهد تفرقه افکنی کند، ما هم مشتها را گره میکنیم و شعار میدهیم و نمیگذاریم دشمن به اهدافش برسد؛ خیر، او روشها و مکانیسمهای بسیار حساب شده و دقیقی را برای این کار دارد؛ لذا ما باید هوشیار باشیم.( بیانات در مراسم بیعت ائمه جمعه ی سراسر کشو به اتفاق رئیس مجلس خبرگان 12/4/1368)
گرفتن عزم راسخ از مردم
دشمن، همان عنصری است که میخواهد یک ملت و یک کشور را از ابزارهای اقتدارش تهیدست کند. ابزارهای اقتدار و عزت کنونی ملت ما چیست؟ ایمان، عزم راسخ الهی، کار برای خدا، احساس سربازی و خدا. اینهاست که ملت ما را عزیز کرده است؛ اینهاست که انسان پولادین به وجود آورده است و می آورد و میتوانند مقابله کنند. دشمنان میخواهند این خصوصیات را از جوانمردان و انسانهای والای کشور بگیرند.
کار دشمن قابل فهم است. قابل فهم است که دشمن بخواهد مردم را از ایمانشان، از تقوایشان، از روحیه ی غیرت دینی شان، از عزم راسخشان و از امیدشان تهیدست کند. دشمن در این صدد است؛ منتها بعضیها که شاید دشمن هم نیستند، ندانسته، نفهمیده و با غفلت کارهایی میکنند که نتیجه ی آن کارها، بی ایمانی مردم، نومیدی مردم و تردید و تزلزل روحی در مردم است.( بیانات در دیدار پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ایران به مناسبت روز ارتش 25/1/1378)
تخریب وحدت ملی؛ باورساز و امید
دشمن سه هدف مرحله ای و مقطعی را تعقیب میکند. اول، عبارت است از تخریب وحدت ملی؛ یکپارچگی ملت ایران را بشکنند و تخریب کنند. دوم، تخریب ایمان و باورهای کارساز در دل مردم؛ یعنی به تخریب ایمانها و باورها و اعتقاداتی که این ملت را از یک ملت عقب افتاده ی توسری خور، به یک ملت پیشرو و شجاع و میداندار در دنیا تبدیل کرد، بپردازند. این حرکت، با اعتقادات و باورهایی انجام گرفت؛ بدون این باورها که انسان حرکت نمیکرد و این ملت پیش نمیرفت. دشمن میخواهد این باورها را در ذهن ملت ما تخریب کند. سوم، تخریب روح امید و تخریب آینده در ذهن مردم. پس، سه تخریب، مورد نظر دشمن است: تخریب وحدت ملی، تخریب باورهای کارساز و مقاومت بخش، و تخریب روح امید. اسم این تخریبها را هم «اصلاح» میگذارند! من کاری به این دوستان و خودیهای غافل ندارم؛ بحث من بر سر دشمن است که سلسله جنبان این حرکت، به بیرون از این مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم کسانی که اساس کار دست آنهاست، جزو دشمنانند؛ مثل جبهه ی قاسطین که من سال گذشته در مورد امير المؤمنين علیه السلام عرض کردم. در مقابل حکومت علوی، سه جبهه وجود داشت: قاسطین و مارقین و ناکثین. مارقین و ناکثین، جبهه ی داخلی و جبهه ی خودی بودند؛ منتها خودیهای فریب خورده و به دام افتاده- یا به دام ثروت طلبی و مقام خواهی و عقده های خودشان، یا به دام جهالتها و حماقتها و تعصبهای خودشان - اما جبهه ی قاسطين، جبهه ی دشمن بود؛ جبهه ی آشتی ناپذیر بود؛ با على آشتی بکن نبود. آمدند به امیر المؤمنين علیه السلام عرض کردند: «یا امیر المؤمنین! بگذارید جناب معاوية بن ابی سفیان چند صباحی در رأس حکومت بماند» اما حضرت فرمود: «نه؛ اگر من حاكمم، او نمیتواند استاندار این حکومت باشد؛ باید کنار برود.» آنها امیر المؤمنین علیه السلام را تخطئه کردند و گفتند بی سیاستی کرده است. بعضی از نویسندگان تا امروز هم میگویند امیرالمؤمنین عليه السلام بی سیاستی کرد! اما خودشان بی سیاستند؛ امیر المؤمنین علیه السلام بسیار پخته عمل کرد؛ برای اینکه معاوية بن ابی سفیان، جناب طلحه و زبیر نبود که اگر آن امتیازی را که میخواست، به او میدادند، او ساکت مینشست؛ نه. آن جبهه، جبهه ی قاسطین بود؛ جبهه ای بود که با جبهه ی علوی نمیساخت؛ در هیچ شرایطی هم نمیساخت. هر چه او عقب میرفت، این یک قدم جلو می آمد و جز در میدان جنگ، نقطه ی تلاقی با هم نداشتند. امیرالمؤمنین علیه السلام این را میدانست و لذا تا زمانی که بر سر کار بود، جبهه ی قاسطین هیچ کار نتوانستند بکنند و همیشه شکست خوردند؛ اما وقتی امیر المؤمنين علیه السلام به شهادت رسید- که شهادت على هم به دست آن گروههای شبه خودی متعصب عقده ای بدفهم کج فهم فریب خورده بود، نه بیگانه ی آنچنانی آن بیگانه ها- قاسطین- حکومت را گرفتند و با گذشت چند سال، نشان دادند که ایده آل آنها در حکومت چیست! حکومت «حجاج بن يوسف» در همین کوفه به وجود آمد؛ حکومت «یوسف بن عمر ثقفی» به وجود آمد؛ حکومت یزید بن معاویه به وجود آمد! معلوم شد که آن جریان، اصلا جریانی نیست که بتواند در یک نقطه با جریان علوی تلاقی کند. (بیانات در خطبه های نماز جمعه تهران26/9/1378)