علت دشمنیها
دشمنیها چیست؟ عدّه ای خیال میکنند مسئولان انقلاب یا امام (قدس سره) دشمن تراشی کرده اند؛ نه، قضیه این نیست. اگر شما خانه ای داشته باشید که گردن کلفت و ظالمی سالها آن را غصب کرده باشد، بعد شما با اسناد و مدارک به مراکز قانونی مراجعه کنید و ایستادگی کنید تا خانه را پس بگیرید، طبیعی است که آن غاصب با شما دشمن خواهد شد. نمیشود شما را ملامت کرد که دشمن تراشی کرده اید؛ شما خواسته اید حق خود را بگیرید؛ این دشمن تراشی نیست. سفره ای در مقابل بیگانگان پهن بود و بر سر این خوان یغما هرکاری میخواستند، میکردند. انقلاب این سفره را جمع کرده؛ معلوم است دشمن میشوند و کینه بر دل میگیرند و غیظ پیدا میکنند. این انقلاب در دنیای اسلام و دنیای عرب امیدها را زنده کرد. وقتی انقلاب ما پیروز شد، به طور کلی دنیای عرب و دنیا اسلام در یک حال رکود و سکوت و نومیدی به سر میبرد؛ صهیونیستها کار خودشان را پیش برده و همه را ترسناده بودند و هیچ ملّتی گمان نمیکرد در امیدی برایش باز باشد. ناگهان دروازه عظیم فرج گشوده شد و ملّتها امید پیدا کردند. صهیونیستها خیال میکردند فلسطین را خورده اند و تمام شده است. شما ببینید امروز ملّت فلسطین با همه وجود و با همه ی توان وسط میدان آمده است و با اینکه فشار زیادی هم روی او وارد میکنند؛ باز ایستاده است؛ این فقط شکست اسرائیل نیست؛ این شکست آمریکاست؛ این شکست همه ی قدرتهای صهیونیستی است که بر دنیا مسلّطند. یک ملّت بی سلاح محصور در اراضی فلسطین، همه اینها را عاجز و پیچاره کرده است. این روح امیدواری بود که ملّت لبنان را بیدار کرد. همان ایّام انقلاب ما، لبنان غوغایی بود؛ صهیونیستها هر کاری میخواستند، با لبنان میکردند: حمله میکردند، میکشتند، تجاوز میکردند و هواپیماهایشان در آسمان لبنان می آمدند و میرفتند؛ مثل اینکه آسمان کشور خودشان است! در عوض، گروههای لبنانی به جان هم افتاده بودند. نزدیک پیروزی انقلاب، یک نوار دو ساعته از مرحوم دکتر «چمران» (شهید مصطفی چمران متولد 1311، سرپرست جنگ های نامنظم در منطقه ی دهلاویه در تاریخ 31 خرداد 1360 به شهادت رسید) آورده بودند؛ بنده در مشهد آن را گوش میکردم. خودش در لبنان بود و جزئیات مصبیتهای مردم لبنان را در آنجا شرح میداد. الان کار مردم لبنان به جایی رسیده که به اسرائیل ضربه ای میزنند که از اوّل حضور صهیونیستها در این منطقه، هیچ دولت عربی چنین ضربه ای به آنها نزده است. دوسال قبل، آنها را وادار به عقب نشینی کردند؛ چند هفته پیش هم علی رغم صهیونیستها چند صد زندانی خود را آزاد کردند و قدرتمندانه جشن گرفتند. اگر در دل ملّتی امید نباشد، این چیزها پیش نمی آید؛ این امید را شما دادید. امروز این امید آفرینی در همه ی دنیای اسلام و عرب به چشم میخورد؛ که مجال نیست جزئیات نمونه ها را به شما عرض کنم. انقلاب ایران دنیای اسلام را امیدوار و زنده کرد. معلوم است وقتی انقلاب با این خصوصیات وارد میدان میشود، کسانی که از رکود و ضعف دنیای اسلام بهرمند بودند، با آن دشمن میشوند؛ یک موجود زنده هم که ما باشیم، از خود دفاع میکنیم. یک ملّت وقتی زنده است و با او دشمنی کرده اند، طبیعی است که عکس العمل نشان میدهد. نمیشود ما دست بسته بنشینیم، با ما دشمنی کنند ـ دشمنی سیاسی، دشمنی اقتصادی ـ ما هم بگوییم چون نمیخواهیم دشمن تراشی کنیم، ساکت بمانیم و از خود دفاع نکنیم! اینکه منطق عقلایی نیست. مسأله ی دشمنیها این است. (خطبه های نماز جمعه تهران 24/11/1382)
نفی و اثبات جمهوری اسلامی
علت دشمنی عمیق و آشتی ناپذیر استکبار و در رأس آنها آمریکا و شبکه صهیونیستی دنیا با جمهوری اسلامی، این حرفهایی که گاهی گوشه و کنار گفته میشود ـ چه چیزهایی که آنها شعارش را میدهند، چه تصوراتی که بعضی در داخل میکنند ـ نیست. مسئله این است که جمهوری اسلامی یک «نفی» با خود دارد، یک «اثبات».
نفی استثمار، نفی سلطه پذیری، نفی تحقیر ملّت به وسیله ی قدرتهای سیاسی دنیا، نفی وابستگی سیاسی، نفی نفوذ و دخالت قدرتهای مسلّط دنیا در کشور، نفی سکولاریسم اخلاقی؛ اباحیگری؛ اینها را جمهوری اسلامی قاطع نفی میکند.
یک چیزهایی را هم اثبات میکند؛ اثبات هویّت ملّی، هویّت ایرانی، اثبات ارزشهای اسلامی، دفاع از مظلومان جهان، تلاش برای دست پیدا کردن بر قلّه های دانش؛ نه فقط دنباله روی در مسأله ی دانش، و فتح قلّه های دانش؛ اینها جزو چیزهایی است که جمهوری اسلامی بر آنها پافشاری میکند.
این نفی و این اثبات؛ اینها دلیل دشمنی آمریکا و دشمنی شبکه ی صهیونیستی دنیاست. اگر نفوذ آمریکا را قبول کنیم، دشمنیها کم خواهد شد؛ اگر راضی شویم ملّت ما به وسیله ی بیگانگان به طرق مختلف تحقیر شود، دفاع از هویت ملّی یا دفاع از ارزشهای اسلامی را کنار بگذاریم، مطمئناً دشمنیها به همین نسبت کم خواهد شد. اینکه میگویند جمهوری اسلامی رفتار خود را عوض کند، یعنی این. شنفته اید گاهی مسئولین سیاسی کشورهای مستکبر از قبیل آمریکا، درباره ایران که صحبت میکنند، میگویند: ما نمیگوییم جمهوری اسلامی از بین برود، میگوییم جمهوری اسلامی رفتارش را عوض کند. رفتارش را عوض کند، یعنی این؛ یعنی از این نفی و از این اثبات دست بردارد. این را میخواهند.
با همین ایستادگی در این نفی و در آن اثبات، جمهوری اسلامی توانسته با جبهه ی گسترده ی مجهّز به انواع امکانات مواجه شود و در مقابل او مقاومت کند؛ همان حالتی که در هشت سال دفاع مقدس بود که شرق و غرب و اروپا و ناتو و بعضی از کشورهای عربی و همه، دست به دست هم دادند علیه جمهوری اسلامی و جمهوری اسلامی بالاخره همه آنها را وادار به عقب نشینی کرد و خود هیچ عقب نشینی نکرد. در عرصه سیاسی و در سال های بعد از جنگ تا امروز همین معنا وجود داشته؛ یعنی جمهوری اسلامی توانسته در مقابل این جبهه عظیمی که در برابرش شکل پیدا کرده است، بایستند؛ نه فقط عقب نشینی نکند، بلکه پیشروی کند و به دشمن ضربه وارد کند. این، اتفاق افتاده است. (بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت 24/9/1387)
قدرت طلبی و سلطه طلبی، انگیزه ی دشمنان
ما اگر توجّه کنیم کجا ایستاده ایم و در چه وضعیّتی هستیم، جواب همه ی این سؤالها داده میشود؛ اینکه این اتّفاقها چرا می افتد و انگیزه و هدف چیست؟ مسأله این است که ملّت ایران با انقلاب خودش سقف فلک فرهنگ و سیاست را در دنیا شکافته و طرح نویی در انداخته است. روزی که دنیا دو قطبی بود و دو ابر قدرت با همدیگر آنطور معارضه داشتند، در مقابله با این طرح نو با هم همدست شدند. پس معلوم میشود که طرح نوی ملّت ایران که با انقلاب اسلامی آن را به میدان آورده، چیزی است که جهت مشترک دو ابر قدرت را هدف و آماج خود قرار داده بود و آن را تهدید میکرد. آن جهت مشترک چیست؟ قدرت طلبی و سلطه طلبی. بله، ما با نظام سلطه مواجه شدیم. نظام سلطه یعنی اینکه در دنیا یک امپراتوری قدرت وجود دارد، متشکل از طرف هایی. در مقابل آنها، منابع ثروت متعلّق به ملّتها وجود دارد. رابطه بین این دو قطب، رابطه سلطه است؛ سلطه گر و سلطه پذیر. او سلطه گری میکند؛ ملّتهایی هم که یا خاکشان، یا آبشان، یا نفتشان، یا منابعشان، یا موقعیت سوق الجیشی شان مورد نیاز آن مرکز قدرت است، باید سلطه پذیر باشند و آنچه را که او لازم دارد و منافعش تأمین میشود، تقدیم او کنند. اگر این کشورها منابع و ثروت خود را تقدیم کردند، فبها؛ مثل خیلی از کشورهای جهان سوم به اصطلاح رایج؛ یعنی کشورهای عقب افتاده. دولتهایی سر کار بودند و منافع ملّتهای خود را دو دستی تقدیم میکردند؛ مثل کشور خود ما در دوران رژیم طاغوت؛ اینها مطیع و تسلیم بودند. تسلیم بودن معنایش این نبود که در همه ی امور حرف آنها را گوش میکردند؛ نه، در برخی از امور هم اختلاف نظر هم داشتند، امّا خواسته ی آنها را برآورده میکردند. آنها میگفتند قرار داد نفت اینطوری باشد، اینها قبول میکردند؛ در اپک آنطوری تصمیم بگیرید، اینها میگفتند چشم؛ نسبت به اسرائیل و صهیونیسم اینگونه عمل کنید، اینها میگفتند چشم؛ نسبت به کشورهای منطقه اینگونه عمل کنید، اینها میگفتند چشم؛ موضعگیریتان در سازمان ملل اینطوری باشد، اینها میگفتند چشم؛ بعد به تدریج وارد امور داخلی کشورها میشدند و میگفتند دولت آنطوری به کار بگمارید، این سیاستها را اعمال کنید، چنین تغییراتی در کشور به وجود بیاورید، اینها هم میگفتند چشم.
نوع دیگر سلطه پذیری این است که یه وقت دولتی در مقابل منفعتی از منافع آنها سر بلند میکند، امّا آنها میزنند سرش را میشکانند و کنارش میزنند؛ او هم که پشتوانه مردمی ندارد ـ چون همین سلطه گرها او را نگه داشته اند ـ به راحتی از میان میرود؛ در نتیجه یکی دیگر را سر کار می آورند، که نمونه هایش را در کشورهایی دیدیم و من الان نمیخواهم اسم این کشورها را بیاورم؛ شاید خود شماها هم توجه دارید. در میان کشورهای همسایه، از این قبیل کم نداشتیم؛ یکی را برده اند، یکی را آورده اند. این نظام سلطه است در دنیا. کسانی در نظام سلطه پامال می شوند، ملـّتها هستند؛ منافع و هویّت و شخصیّت و ارزشها و فرهنگشان نابود می شود. روز به روز هم نظام سلطه تقویت شده است؛ یعنی از وقتی که استعمار براثر ارتباطات آسان دنیا با یکدیگر و پیشرفت علم به وجود آمد، نظام سلطه هم پدید آمد. هرچه استعمار پیش رفته، نظام سلطه تقویت شده است. با امکانات جدید و وسایل ارتباطی سریع و فوق العاده ای که وجود دارد و امکانات نظامی و پولی و تبلیغاتی و غیره، نظام سلطه هرچه میخهای خود را بر سرزمین محل زندگی ملّتها و انسانها بیشتر فرو کرده، انسانها محکوم شده اند به تو سری خوری و سلطه پذیری، نظام ما آمد این مدار را قطع کرد؛ گفت نمیشود. (بیانات در دیدار مسئولان نظام 6/8/1383)