عروج تا بی نهایت

آیت الله محمدتقی مصباح یزدی تنظیم و گردآوری: محمدرضا غیاثی کرمانی

مراتب خوف از خداوند

1. خوف از فراق پروردگار
اولین نكته‌اى كه در این باره باید بدان توجه كنیم، این است كه خوف افراد از خداوند، بر اساس مرتبه‌هاى ایمان و معرفت آنان بسیار متفاوت است. خوفى كه اولیاى خاص الهى از خدا دارند، با خوفى كه امثال ما داریم بسیار فرق مى‌كند. خوف‌هاى ما اصلا براى آنها مطرح نیست و قرآن كریم به عنوان یك نقطه قوّت و صفتى ممدوح، مى‌فرماید آنان از این‌گونه خوف‌ها به دور هستند:
أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‌؛(74)آگاه باشید كه بر دوستان خدا، نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مى‌شوند.
از برخى دعاهایى كه از اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده، مى‌توان كم و بیش حدس زد و به دست آورد كه خوف آنان از خدا، چگونه خوفى بوده است. براى نمونه، این تعبیر حضرت امیر مؤمنان على(علیه السلام) در دعاى كمیل است كه خطاب به خداى تعالى عرضه مى‌دارد:
فَهبْنی ... صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ‌؛(75)
﴿ صفحه 103﴾
گیرم كه توانستم بر عذاب تو صبر كنم، اما چگونه دورى‌ات را تحمل نمایم؟!!
انسان از این كلام انسان مى‌فهمد كه ترس بزرگان دین از خدا، فراتر از ترس‌هاى ما و بسیار قوى‌تر از آن است. با این‌كه آنان عظمت عذاب الهى را به مراتب بیش از ما درك مى‌كردند و حقیقت آن را مى‌دانستند و مى‌فهمیدند كه عذاب‌هاى آخرت تا چه حد سخت و دردناك است، ولى با این حال چنین عرضه مى‌داشتند كه خدایا! تحمل آن عذاب‌ها، آسان‌تر از تحمل درد فراق و دورى از توست.
باید اعتراف كنیم كه معناى این‌گونه مطالب را به درستى نمى‌فهمیم‌؛ چراكه احساس نمى‌كنیم در باب فراق خداى تعالى كمبودى داشته باشیم.
به طور خلاصه اگر بخواهیم كمى به فضاى این‌گونه مطالب نزدیك شویم، باید به رابطه محبتى كه بین محب و محبوب وجود دارد توجه كنیم. كسانى كه كمابیش با عوالم محبت آشنایى دارند، مى‌دانند كه بزرگ‌ترین نیاز یك محب و عاشق این است كه مورد توجه محبوب و معشوق خود قرار گیرد و به هر معنا و مفهومى كه هست، به وصال محبوب خود برسد. «وصال» در مقابل «فراق» است و اگر كسى از فراق خدا مى‌نالد، حتماً معناى وصال خدا را نیز درك كرده است. از این رو، وقتى امیر مؤمنان(علیه السلام) مى‌فرماید: «گیرم كه بر عذابت صبر كردم، با غم فراقت چه كنم» معلوم مى‌شود آن حضرت، لذت وصال الهى را چشیده كه براى از دست دادن و تبدیل آن به فراق، این‌گونه مى‌نالد. براى درك معناى وصال نیز باید اهل محبت بود. كسانى كه با این عالم سر و كار دارند، مى‌دانند كه گاهى چنان رابطه‌اى بین محب و محبوب برقرار مى‌شود و حالتى براى آن دو پیش مى‌آید كه احساس مى‌كنند هیچ چیز بین آنان حایل
﴿ صفحه 104﴾
نیست. این همان حالت «وصال» است. در این حال، هر كس به اندازه مرتبه محبت خود و به اندازه كمال وجودى محبوبش، آن‌چنان لذتى مى‌برد كه با هیچ كلمه‌اى قابل وصف نیست. اگر بخواهیم با گوشه‌هایى از این حالت آشنا شویم، باید «مناجاة‌المحبین»، از مناجات‌هاى «خمس عشره»(76) را بخوانیم و در مضامین آن دقت و تأمل نماییم و تا حدودى با ادراك ائمه اطهار(علیهم السلام) از محبت الهى آشنا بشویم. به هر حال، كسانى كه مرتبه‌اى از محبت الهى را داشته و مزه محبت او را چشیده باشند، هیچ چیز دیگرى براى آنها ارزش ندارد‌؛ چنان‌كه در همین مناجاة‌المحبین، امام سجاد(علیه السلام) مى‌فرماید:
اِلهی مَنْ ذَا الَّذی ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلا‌؛(77)
خدایا! كیست كه شیرینى محبت تو را چشیده باشد و از تو روى گرداند و به سراغ دیگرى رود؟!
كسانى كه از این معانى چیزى فهمیده‌اند و چشیده‌اند، نهایت آرزویشان این است كه به وصال محبوبشان برسند و در مقابل، بالاترین ترسشان نیز این است كه از وصال او محروم گردند و به فراقش مبتلا شوند. این یك نوع و یك مرتبه از «خوف الهى» است‌؛ خوف از فراق و خوف از این‌كه به آن آرزوى دیرینه خود نرسند كه مراتبى از آن در دنیا به دست آمده و مرتبه كامل آن در آخرت حاصل مى‌شود.
2. خوف محرومیت از نگاه لطف خداوند
مرتبه‌اى دیگر از خوف خداوند این است كه انسان بترسد از نعمت‌هاى الهى در آخرت محروم شود. نعمت‌هاى الهى نیز در یك تقسیم كلى بر دو نوع است:
﴿ صفحه 105﴾
نعمت‌هاى مادى و نعمت‌هاى معنوى. كسانى كه معرفت كاملى به خدا داشته باشند، بزرگ‌ترین نعمت معنوى خداوند را توجه و اعتناى الهى به خود مى‌دانند. از این رو، بیشترین ترس آنان این است كه خداوند در عالم آخرت، این نعمت خود را از آنان دریغ بدارد و به آنها اعتنا ننماید. خداى تعالى نیز هنگامى كه مى‌خواهد بالاترین عذابش را در مورد برخى انسان‌ها كه بسیار پست هستند و خیلى از مقام انسانى خود سقوط كرده‌اند بیان كند، مى‌فرماید:
وَ لا یُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ‌؛(78)
و خدا روز قیامت با آنان سخن نمى‌گوید و به ایشان نمى‌نگرد.
این افراد آن‌قدر پست شده‌اند كه روز قیامت خداوند با آنان حرف نمى‌زند و نگاهشان نمى‌كند. البته این‌كه سخن گفتن و نگاه كردن خداوند در آن روز چگونه است و چه مفهومى دارد، ما از درك آن عاجزیم، اما به هر حال اگر كسى سررشته‌اى از همین محبت‌هاى انسانى و این دنیایى داشته باشد، مى‌داند براى یك محب، هیچ چیز دردناك‌تر از این نیست كه محبوبش به او بى‌اعتنایى نماید، قهر كند و حرف نزند. حتى كودكان نیز در عالم خودشان این معنا را مى‌فهمند. بزرگ‌ترین ناراحتى و غصه یك كودك این است كه مادرش با او قهر كند، به او نگاه نكند و به او اعتنایى نداشته باشد. در مورد افراد بزرگ‌سال نیز همین مسأله صدق مى‌كند. كسانى كه معرفت كامل دارند، از این‌كه خداى تعالى از آنها روى بگرداند و به آنها اعتنا نكند، بالاترین عذاب را مى‌كشند. یكى از عذاب‌هاى خداوند در روز قیامت درباره كافران و گناهكاران همین است كه به آنها بى‌اعتنایى مى‌كند. اگر آیات قرآن نبود، بیان این مطلب براى ما بسیار دشوار مى‌شد، ولى قرآن گواه بر این مطلب است‌؛ از این رو،
﴿ صفحه 106﴾
خوف عده‌اى این است كه نكند خداوند به آنها توجه ننماید. البته عموم مردم كمتر به این مسأله توجه مى‌كنند، یا به سادگى بر این تصور هستند كه خداوند حتماً آنها را دوست دارد و حتماً به آنان عنایت خواهد كرد.
آنان كه در مرتبه‌هاى عالى معرفت هستند، هنگامى كه در مقام عبادت برمى‌آیند، دوست دارند در آن حال، خداوند به آنها توجه كند و وقتى «یا الله» مى‌گویند، «لبیك» الهى را نیز بشنوند. یكى از خواسته‌هاى حضرات معصومان(علیهم السلام) در مناجات‌هایشان همین است كه از خداوند مى‌خواهند هنگامى كه با او سخن مى‌گویند، لبیك خدا را بشنوند و خداوند به آنان توجه كند:
وَ اسْمَعْ نِدائی اِذا نادَیْتُكَ ... وَ اَقْبِلْ عَلَیَّ اِذا ناجَیْتُكَ‌؛(79)
خدایا! آن‌گاه كه تو را ندا مى‌كنم، صدایم را بشنو، و آن‌گاه كه با تو نجوا مى‌كنم، روى خود را به سوى من بدار.
به یقین خداى تعالى بر همه چیز آگاه است و همه صداها را مى‌شنود، ولى این شنیدن، شنیدنى دیگر از سر محبت و عنایت است. خداى تعالى همه صداها را مى‌شنود، امّا این‌گونه نیست كه همه آنها از روى محبت و عنایت باشد. آرى، مسأله این‌جاست كه شنیدن داریم تا شنیدن! گاه ما سخن كسى را گوش مى‌كنیم، در حالى كه اخم كرده و از او روى گردانیده‌ایم. این شنیدن، نوعى عذاب و شكنجه براى طرف مقابل است. اما گاه شنیدنْ با لبخند و نگاه و گوشه چشمى از محبوب همراه است. این شنیدن، بالاترین لذت را براى محب در پى دارد. حضرات ائمه معصومان(علیهم السلام) در دعاهایشان چنین شنیدنى را از خداى تعالى مى‌طلبند. در نماز نیز پس از سر برداشتن از ركوع مى‌گوییم: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»‌؛ یعنى خداى تعالى حمد و سپاس كسى كه او را ستایش مى‌كند، مى‌شنود، و مقصودْ همین شنیدن از سر مهر و محبت است.
﴿ صفحه 107﴾
در هر حال یك نوع «خوف از خدا» هم این است كه كسانى از این بیم دارند مبادا مورد بى‌اعتنایى خداوند قرار گیرند و خدا با آنها حرف نزند و صدایشان را نشنود. این بى‌اعتنایى براى آنها از عذاب جهنم دردناك‌تر است. كودكى كه مادرش با او قهر كرده، التماس مى‌كند كه: «مادر مرا بزن و هر بلایى كه مى‌خواهى بر سرم بیاور، اما با من قهر مكن»! كسانى هم هستند كه به خداى تعالى عرض مى‌كنند «خدایا ما را به آتش جهنمت بسوزان، اما نگاه و عنایتت را از ما دریغ مدار»! اینان ترسشان از این است كه از نگاه و توجه خداوند محروم بمانند.
«هر چه كنى بكن، مكن ترك من اى نگار من».
3. ترس از عواقب گناه
یك مرتبه دیگر از خوف، مرتبه رایج آن، یعنى ترس از گناهان و آثار سوئى است كه از آنها دامن‌گیر انسان مى‌شود. این نازل‌ترین مرتبه خوف از خداوند است و متأسفانه ما به سبب ضعف معرفت و ایمان، همین مرتبه نازل از خوف را نیز جدّى نمى‌گیریم. این در حالى است كه فقط در قرآن كریم ده‌ها و صدها آیه درباره جهنم و توصیف عذاب‌هاى آن وجود دارد. گاهى به اجمال در توصیف عذاب جهنم مى‌فرماید: «عذابٌ الیم»(80)، «عذابٌ عظیم»، «عذابٌ مُهین»(81) و در موارد متعددى نیز این عذاب‌ها به صورت تفصیلى بیان شده است. اما آیا ما هیچ به خودمان فرصت مى‌دهیم كه این آیات را بخوانیم و در آنها بیندیشیم؟ اگر هم گاه قرآن مى‌خوانیم، با سرعت تمام از كلمه‌ها و آیات
﴿ صفحه 108﴾
مى‌گذریم تا زودتر تمام شود! آن هنگام هم كه به قرائت قارى خوش‌صدایى گوش مى‌كنیم، فقط به جنبه هنرى قضیه توجه داریم كه چقدر صدایش زیباست، نفسش زیاد است یا چه خوب قواعد تجوید را رعایت مى‌كند، و اصلا توجه به خود آیه و معنا و مضمون آن نداریم. جداى از روایات، اگر ما به همان توصیف‌هایى كه از جهنم در ضمن آیات قرآن آمده به درستى توجه كنیم، جا دارد حالتى شبیه جنون به ما دست دهد. این در حالى است كه تفصیل و توصیف‌هایى كه در روایات درباره عذاب آمده، بسیار بیشتر و دهشتناك‌تر است، ولى ما از كنار همه اینها مى‌گذریم و جدّى‌شان نمى‌گیریم. در روایات آمده كه اگر یك قطره از آن آب و مایعى را كه به هنگام تشنگى به جهنمیان مى‌نوشانند، به آب‌هاى دنیا اضافه كنند، تمام موجودات زنده روى كره زمین از بوى تعفن آن مى‌میرند!(82) اگر ما به این مفاهیم توجه كنیم و ببینیم كه در اثر گناهان، مستحق چه عقوبت‌هایى مى‌شویم، در خوف و خشیتمان از خدا تأثیر خواهد گذاشت.
افزون بر عقوبت گناه، باید به زشتى خود گناه و نفس مخالفت با خداى تعالى نیز توجه كنیم. انسان حتى اگر فقط یك‌مرتبه در عمرش خدا را معصیت كند، بسیار زشت است و جا دارد كه از خجالت آن آب شود! او خدایى است كه همه هستى ما و نعمت‌هایى كه داریم از اوست و حتى اگر امر و نهى هم كرده، به سبب منافعى است كه در اثر رعایت آنها به ما باز مى‌گردد‌؛ آن‌گاه ما به جاى تشكر، پرچم مخالفت با او را بلند مى‌كنیم!
خدا مى‌فرماید اگر از امر و نهى من سرپیچى كنى، دشمن خودت و دشمن من را شاد خواهى كرد‌؛ با این حال ما با گناه، دشمن خود و خدا را شاد مى‌كنیم.
﴿ صفحه 109﴾
مخالفت امر و نهى خدا، پرستش و اطاعت شیطان است‌؛ شیطانى كه دشمن آشكار انسان به شمار مى‌آید:
إِنَّ الشَّیْطانَ لِلاِْنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ‌؛(83)
به راستى شیطان براى انسان دشمنى آشكار است.
تصور كنید دوستى به شما بگوید: «حرف فلانى را گوش مكن كه او دشمن من است.» اگر شما به حرف آن دشمن گوش كردید، آیا از نگاه كردن در صورت دوستتان خجالت نخواهید كشید؟ این در حالى است كه آن دوست نه هستى شما را داده، نه آب و غذاى شما را، نه عزت و آبرو را و نه...، و فقط دوستى معمولى است. آیا خداى تعالى نباید به اندازه یك دوست معمولى در نظرمان مهم باشد؟!
هر گناهى كه از ما سر بزند، در واقع اطاعت دشمن خود و خدا را كرده‌ایم. خداوند از روى مهربانى، براى آن‌كه ما در چاه نیفتیم و دچار گرفتارى و مصیبت نشویم، فرمان‌هایى به ما داده است، آن‌گاه ما این محبت خدا را رد مى‌كنیم و با دشمن خود و خدا هم‌دست مى‌شویم! به راستى این مخالفت تا چه حد زشت است؟! حتى اگر انسان یك‌مرتبه هم در عمرش گناه كند، مستحق آن مى‌شود كه براى همیشه از رحمت خدا محروم گردد و خدا او را به حال خود واگذارد. اگر كسى یك نگاه به نامحرم بكند، خداوند حق دارد همان لحظه چشم او را بگیرد‌؛ چراكه خدا چشم را براى استفاده صحیح داده و ما از آن در مسیر ضرر رساندن به خودمان استفاده مى‌كنیم. آیا خدا حق ندارد این چشم را از ما بگیرد؟!
امام سجاد(علیه السلام) در یكى از دعاهاى خود مى‌فرماید:
لَوْ بَكَیْتُ اِلَیْكَ حَتّى تَسْقُطَ اَشْفارُ عَیْنیَّ وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى یَنْقَطِعَ
﴿ صفحه 110﴾
صَوْتِی ... ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِی إِلى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْیَاءً مِنْكَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بذلِكَ مَحْوَ سَیِّئَة واحِدَة مِنْ سیّئاتِی‌؛(84)
خدایا! اگر آن قدر گریه كنم تا مژه‌هاى چشمانم بریزد، اگر آن قدر گریه كنم تا صدایم خاموش شود و دیگر از حنجره‌ام بیرون نیاید، خدایا! اگر از خجالت سرم را به آسمان بلند نكنم و همیشه از شرمسارى سرم به زیر باشد،... و اگر همه این كارها را بكنم، باز هم استحقاق محو حتى یك گناه را پیدا نمى‌كنم.
آرى، امام سجاد(علیه السلام) مى‌فرماید: خدایا! اگر فقط یك گناه كرده بودم، استحقاق این را داشتم كه همه عمر را با این اوصاف بگذرانم و با همه گریه‌ها و عبادت‌هایم استحقاق محو همان یك گناه را پیدا نمى‌كنم، مگر آن‌كه تو با لطف خود گناهم را محو كنى.
اگر شما به دوست یا فرزند خود، یا هر كس دیگرى كه بر گردن او حق دارید، بگویید: «فلان كار را نكن» و او سرپیچى كند، ممكن است یك بار، دو بار و سه بار بزرگوارى كنید و او را ببخشید، ولى اگر مخالفت به صد بار و ده‌هزار بار رسید چطور؟! این‌جا دیگر به او اعتنایى نكرده، بر او خشم مى‌گیرید و صبرتان تمام مى‌شود. از این رو، در برخى مناجات‌ها وارد شده كه حضرت مى‌فرماید: «خدایا! پناه مى‌برم به تو از این‌كه بر من غضب كنى».
ما با اولین گناه، مستحق این مى‌شویم كه خداوند نعمت‌هایش را از ما بگیرد، تا چه رسد به این‌كه صدها و هزاران گناه مرتكب شویم. اگر انسان به این مسایل بیندیشد، آن‌گاه متوجه مى‌شود كه چقدر باید در مقابل خداى تعالى شرمنده و ترسان باشد. اگر انسان به گناهان خود و استحقاق عذابى كه در مقابل آنها پیدا كرده توجه كند، آن‌گاه حالت فرو شكستن و خشوع در او ظاهر مى‌شود.
﴿ صفحه 111﴾
بنابراین، فكر كردن درباره گناهان و عقوبت‌هاى آنها و توجه به این‌كه هر چه طرف مقابل ـ كه در برابر او عصیان مى‌كنیم ـ شخصیتش بزرگ‌تر باشد، جرم گناه نیز بیشتر خواهد بود، در ایجاد حالت خشوع بسیار مؤثر است. در روایات ما آمده كه یكى از گناهان كبیره، سبك شمردن گناه است. اگر انسان حتى كوچك‌ترین گناه را با این حالت و اعتقاد انجام دهد كه «زیاد مهم نیست»، آن گناه، گناه كبیره به شمار مى‌آید‌؛ چراكه نافرمانى در برابر خدا را سبك شمرده است. كوچك شمردن گناه، از خود گناه بدتر است. از این رو، گاه خود گناه كوچك است، ولى چون با سبك شمردن همراه است، تبدیل به گناه كبیره مى‌شود. استخفاف گناه، بى‌اعتنایى به عظمت خداوند و كوچك شمردن فرمان و امر و نهى اوست‌؛ و این بالاترین گناه است. ما باید مراقب باشیم خداى ناكرده به استخفاف گناه دچار نشویم.
اگر این مطالب را درست تصور كنیم، پى‌آمد آن بروز حالت شكستگى در ماست كه مى‌تواند در نماز هم تأثیر بگذارد و آن را با خشوع همراه نماید. از سوى دیگر نیز، به یقین، نمازى كه با خشوع همراه باشد، بسیارى از زشتى‌ها و پلیدى‌ها و حق‌ناشناسى‌هاى ما به خداوند را جبران خواهد كرد. در روایات ما آمده، چشمى كه از خوف و خشیت الهى بگرید، خداوند آن چشم را عذاب نمى‌كند. از این رو، اگر گناهان ما آن آثار منفى و زیان‌بار را دارد، توجه به خدا و خوف و خشیت از او نیز این آثار خوب و مثبت را به همراه خواهد داشت. به همین دلیل از نظر ما، خداترسى صفتى پسندیده و قابل ستایش است و ارزش مثبت دارد. امیر مؤمنان(علیه السلام) در نیمه‌هاى شب مى‌گریست و مى‌فرمود:
آه مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَ طُولِ الطَّریقِ‌؛(85)
آه از كمى توشه و دورى مسافت!
﴿ صفحه 112﴾
به راستى خوف و خشیت كسى مثل على(علیه السلام) از چیست؟ اگر او از كمى توشه نگران باشد، پس امثال ما چه باید بكنیم؟! واقعیت این است كه باید اعتراف كنیم ما از عوالمى كه على(علیه السلام) و امثال او در آن به سر مى‌برند، بى‌خبریم و آنها را درك نمى‌كنیم. ما فقط مى‌توانیم بكوشیم خود را كمى شبیه آنها نماییم.
بنابراین، یكى از راه‌هاى مؤثر در ایجاد خشوع این است كه قبل از نماز، درباره زشتى گناهانمان و عواقب بد آنها بیندیشیم. كسانى كه با دعاها و مناجات‌هاى ائمه(علیهم السلام) سر و كار داشته باشند و مرتب آنها را تكرار كنند، به تدریج این حالت برایشان به صورت «ملكه» درمى‌آید و دیگر نیازى ندارند هر روز یك ساعت بنشینند و به این مسایل فكر كنند. آنان همین‌كه وقت نماز نزدیك مى‌شود یا قدم در مسجد مى‌گذارند، حالشان تغییر مى‌كند. آنان وقتى نداى «قد قامت الصلوة» را مى‌شنوند و توجه مى‌كنند كه باید به ملاقات با چه كسى بشتابند، منقلب مى‌گردند و حالت خشوع مى‌یابند.
﴿ صفحه 113﴾

فصل چهارم: در آستان جانان

﴿ صفحه 114﴾
﴿ صفحه 115﴾

نقش «نیت» در تعالى و سقوط انسان

بر اساس آیات و روایات، بالاترین وظیفه انسان در خصوص خداى تعالى «نماز» است. نماز در همه شریعت‌هاى مختلف آسمانى وجود دارد و اهمیتى كه در این شریعت‌ها به آن داده شده، به هیچ امر دیگرى داده نشده است. این به جهت تأثیرى است كه این عمل مقدس، در سعادت انسان و كمال و رشد و ترقى معنوى و روحى او دارد.
یكى از مسایل بسیار مهم در عبادت‌ها، مسأله «نیت» است. «نیت» روح هر عبادتى به شمار مى‌آید و ارزش عبادت، ارتباط تام و تمام به نیت انسان دارد. اگر نیت عبادت درست نباشد، آن عبادت هر چه هم حجم آن زیاد باشد، كمترین فایده را براى انسان نخواهد داشت. ما در كارهاى عادى و روزمره زندگى خود نیز براى نیت ارزش زیادى قایلیم و به كارهایى ارزش و بها مى‌دهیم كه از انگیزه صحیحى برخوردار باشد. براى مثال، اگر دوستى به هنگام احوال‌پرسى با ما، الفاظى از قبیل: «فدایت شوم، دوستت دارم، قربانت گردم، دلتنگت بودم و...» را به كار ببرد و ما بدانیم كه این حرف‌ها واقعاً از روى محبت و صمیمیت اظهار مى‌شود، این اظهار ارادت او براى ما بسیار ارزشمند است و البته محبت و ارادت ما هم به او زیاد مى‌شود. اما اگر بدانیم این حرف‌ها را به منظور فریب دادنمان مى‌زند و نیرنگى است براى آن‌كه از ما استفاده‌اى ببرد، هیچ ارزشى براى این اظهار ارادت ظاهرى او قایل نمى‌شویم، بلكه هر چه بیشتر این رفتار را تكرار كند، انزجار ما از او بیشتر مى‌شود. ظاهر
﴿ صفحه 116﴾
هر دو كار یكى است، ولى این نیت است كه باعث این تفاوت آشكار در قضاوت ما مى‌شود. اگر كسى نسبت به ما حركاتى را كه ظاهرش احترام و تعظیم است انجام دهد، ولى بدانیم نیت او از انجام آنها مسخره كردن است، نسبت به او چه حالتى پیدا مى‌كنیم؟ نه‌تنها آن را ارزش نمى‌دانیم، كه ضد ارزش قلمداد مى‌كنیم. بنابراین، این یك قاعده كلى است كه افراد عاقل براى ارزش‌یابىِ برخى از كارها، به ظاهر آن نگاه نمى‌كنند، بلكه دقت مى‌كنند كه با چه نیتى انجام شده است. البته این‌كه در هر مورد، چه درصدى از ارزش را به نیت مى‌دهند و چه درصدى را به سایر جنبه‌ها، بحثى گسترده و از بحث فعلى ما نیز خارج است. آنچه در این‌جا مى‌خواهیم از آن بحث كنیم «نماز» است.
نماز مى‌تواند منشأ ترقى انسان به مدارج و مرتبه‌هایى شود كه حتى تصور آن براى ما مشكل است. بسیارى از اولیاى الهى در اثر نماز به مقام‌هایى رسیده‌اند كه ما حتى از درك و تصور آن عاجزیم و این حقیقت، انكار ناشدنى است.
در روایت است كه: اَلصَّلوةُ مِعْراجُ الْمُؤْمِنِ‌؛(86) نماز معراج مؤمن است. آیا نماز تا كجا مى‌تواند انسان را عروج دهد؟ باید گفت تقریباً مراتب معراجى كه در سایه نماز مى‌تواند به دست آید، بى‌نهایت است. از سوى دیگر، همین نمازى كه معراج است، مى‌تواند انسان را به قعر جهنّم بفرستد! این دو اثر متناقض از یك عمل واحد، مربوط به دو نیت مختلف مى‌شود. یك نیت باعث مى‌شود نماز، انسان را در ملكوت بالا ببرد، ولى همین نماز با نیتى دیگر، انسان را در جهنم سقوط مى‌دهد. در این زمینه، روایتى است كه شیعه و سنى آن را با سندهاى مختلف نقل كرده‌اند. بر اساس این روایت، امام صادق(علیه السلام)
﴿ صفحه 117﴾
مى‌فرماید: دو نفر وارد مسجد مى‌شوند و هر دو نماز مى‌خوانند، اما یكى با نماز خواندن از عذاب و آتش نجات پیدا مى‌كند و بهشتى مى‌شود، و دیگرى به سبب همان نماز جهنمى مى‌شود. پرسیدند: یا‌ابن رسول الله! چگونه چنین چیزى ممكن است؟ امام صادق(علیه السلام)فرمود: نفر اوّل به نماز خواندن خود مى‌بالد و براى آن‌كه توجه دیگران را نیز جلب كند، قدرى هم ركوع و سجود و اعمال نمازش را بهتر انجام مى‌دهد و خضوع و خشوع تصنّعى آن را بیشتر مى‌كند. به سبب چنین نیتى كه در نماز خود وارد مى‌نماید، هم نماز را باطل مى‌كند و هم باعث جهنمى شدن خود مى‌گردد. اما شخص دوم وارد نماز مى‌شود و نماز مى‌خواند، در حالى‌كه خجل، سرافكنده و در این فكر است كه آیا این نماز من قبول خواهد شد یا نه، و در هنگام نماز حالت توبه به او دست مى‌دهد و تصمیم مى‌گیرد دیگر گناه نكند. این نماز باعث مى‌شود از جهنم نجات پیدا كند و بهشتى شود.(87)
نیت تا این حد مى‌تواند ارزش عمل را تحت تأثیر قرار دهد. از این رو، معیار ارزش‌گذارى كارهاى عبادى و روح عبادت، «نیت» است. مهم این است كه عبادت را به چه «انگیزه‌اى» انجام مى‌دهیم.
اهمیت و نقش نیت در اعمال، تا بدان حد است كه ما مى‌توانیم به جز عبادت‌هاى اصطلاحى، از راه نیت، كارى كنیم كه تمام اعمالمان عبادت شود! حتى كارهایى از قبیل: خوردن، آشامیدن، خوابیدن، استراحت كردن و لذت حلال بردن نیز مى‌تواند طورى واقع شود كه عبادت به شمار آید! البته این در صورتى است كه در همه افعال خود «رضایت خداوند» را مد نظر داشته باشیم. اگر هر نشست و برخاست و هر عملى را كه انجام مى‌دهیم، قصدمان واقعاً این
﴿ صفحه 118﴾
باشد كه رضایت و خشنودى خدا را به دست آوریم، آن عمل، عبادت مى‌شود. البته تفاوت عبادت‌هاى خاص با سایر اعمال این است كه در سایر اعمال، اگر آنها را به قصد جلب رضایت الهى انجام ندهیم، مشكلى ندارد و ما را جهنمى نمى‌كند، ولى عبادات خاص مثل نماز و روزه، اگر به قصد ریا انجام شود، فرد را به جهنم خواهد فرستاد.
در خصوص نماز باز هم تأكید مى‌كنیم كه در مورد نیت آن بسیار حساس باشیم. اگر نیت نماز درست شد، گوهرى قیمتى خواهد شد كه انسان را به اوج تقرب الى الله عروج خواهد داد و قدر و ارزش آن از تصور بیرون است. اگر هم خداى ناكرده نیت نماز فاسد شد، همان گوهر گران‌بها نه‌تنها از ارزش و اعتبار مى‌افتد، كه تبدیل به عنصرى مضرّ و زیان‌بار مى‌گردد و صاحب عمل را تا جهنم به دنبال خود مى‌كشد. از خداى متعال مى‌طلبیم كه توفیق اخلاص در همه عبادت‌ها، به ویژه نماز را به همه ما عنایت فرماید.