ریاى ناپیدا
اگر عبادت خالص باشد، آنچنان ارزشمند مىشود كه گاه حتى فرشتگان نیز نمىتوانند قیمت آن را تعیین كنند و فقط خود خداى تعالى مىتواند آن را ارزشگذارى نماید. اما اگر نیت عمل خالص نباشد، مانند جنس بدلى خواهد بود كه ارزشى ندارد، یا مانند غذاى مسموم مىشود كه نهتنها ارزشى ندارد، كه كشنده و مضر نیز هست. از نظر احكام اسلامى، اگر در ظرفى بسیار بزرگ از شربت یا غذایى مایع، به اندازه سر سوزنى خون بیفتد، تمام آن شربت و غذا نجس مىشود و باید با همه زحمتهایى كه براى آن كشیده و پولهایى كه هزینه شده، آن را به دور ریخت. گاه اعمال عبادى انسان نیز همینطور است. ممكن است عبادتى را با هزار زحمت و مشقت انجام دهیم، اما چون به اندازه بسیار كمى قصد غیر الهى و غیر خدایى در آن داشتهایم، تمام آن عمل را از بین برده باشیم. بر اساس روایات، خداى تعالى به فرشتگان مىفرماید چنین عملى را به صورت صاحبش بزنید!(21)
از این رو، باید افزون بر اینكه به ظاهر عبادت توجه مىكنیم كه مسایل شرعى آن رعایت شود و به درستى انجام گیرد، باید به «نیت» خود نیز توجه داشته باشیم تا نكند خداى ناكرده پس از سالها عبادت، بفهمیم قصدمان خالص نبوده و یك عمر عبادتمان هیچ ثمرى برایمان ندارد.
روایتى، هم در كتابهاى شیعه و هم در كتابهاى اهل سنّت نقل شده كه
﴿ صفحه 42﴾
در آن پس از آنكه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) «ریا» را نوعى «شرك» مىدانند، مىفرمایند:
اِنَّ الشِّرْكَ اَخْفى مِنْ دَبیبِ النَّمْلِ عَلى صَفاة سَوْداءَ فِی لَیْلَة ظَلْماءَ؛(22)همانا شرك مخفىتر است از حركت مورچهاى بر سنگى صاف و سیاه در دل شبى تاریك.
مورچه، حشرهاى بسیار كوچك است و دست و پاى بلندى هم ندارد. سنگ هم صاف است. بنابراین، حركت مورچه بر سنگ صاف، هیچ اصطكاك و سر و صداى محسوسى ایجاد نمىكند كه انسان متوجه آن شود. از این رو، اگر این حركت در شب تاریك انجام شود، آنچنان ناپیدا و نامحسوس است كه انسان هیچ راهى براى پى بردن به آن ندارد و این حركت كاملا از او مخفى خواهد ماند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) مىفرماید نفوذ شرك در دل انسان از این حركت، مخفىتر و ناپیداتر است. از این رو، ریا هم كه نوعى شرك است، مىتواند اینچنین ناپیدا و نامحسوس باشد. شاید این آیه نیز اشاره به همینگونه شرك داشته باشد:
وَ ما یُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ؛(23)
و بیشترشان به خدا ایمان نمىآورند، جز اینكه [چیزى را با او] شریك مىگیرند.
البته شرك، مصداقها و مرتبههاى گوناگونى دارد و انسان باید از خداى تعالى بخواهد و خود نیز بكوشد عبادتهایش به دور از هرگونه شرك و ریا و انگیزه غیر خدایى انجام شود.
در برخى عبادتها، تشخیص ریا از غیر ریا آسانتر است و نشانههاى
﴿ صفحه 43﴾
آشكارترى وجود دارد. تبلیغ كردن و منبر رفتن كه كار ما طلبههاست، از شمار این موارد است. شكى نیست كه هدایت و ارشاد مردم و ترویج دین خدا و بیان احكام و معارف اسلام، از بزرگترین عبادتهاست. در روایتى از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) خطاب به امیرمؤمنان على(علیه السلام) چنین آمده است:
لأَنْ یَهْدِیَ اللهُ بِكَ رَجُلا واحِداً خَیْرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ؛(24)
اگر خدا یك نفر را به دست تو هدایت كند، برایت بهتر است از آنچه آفتاب بر آن مىتابد.
بنابراین، هدایت مردم فضیلتى وصفناشدنى و ثوابى بالاتر از حد تصور دارد. اما همین كارى كه این همه ثواب دارد، اگر براى خدا نباشد، ارزشى نخواهد داشت. این ثوابها به كسى مربوط است كه تبلیغ و سخنرانى را فقط و فقط براى جلب خشنودى خداوند انجام دهد. اما از كجا بفهمیم كه این كار براى خدا بوده یا نه؟ یك راه آن این است كه ببینیم اگر مبلّغ و واعظ دیگرى هم این سخنرانى را كرده و باعث هدایت یك نفر گردیده بود، آیا واقعاً همینقدر خوشحال مىشدیم یا الآن چون این كار به دست ما انجام شده راضى و خوشحال هستیم؟ اگر فقط هدایت انسانها هدف بوده، نباید بین این دو حالت تفاوتى وجود داشته باشد. یا اگر شما بیمارستانى را بنا كنید و مردم در آن مداوا شوند و به بیماران نیازمند كمك شود، ثواب آن به شما خواهد رسید، گرچه نام شخص دیگرى را روى آن بیمارستان گذاشته باشند. از این رو، اگر واقعاً هدف، جلب رضایت الهى باشد، بدون اسم هم به دست مىآید، ولى اما اگر كسى اصرار دارد كه حتماً باید اسم خودش روى بیمارستان باشد، تردیدى نباید كرد كه در نیت خود اخلاص ندارد.
﴿ صفحه 44﴾
البته رسیدن به چنین مراتبى از اخلاص، كار آسانى نیست و به تلاش و زحمت زیادى نیاز دارد، اما این كارى است كه ارزش این زحمت را دارد، چون تفاوت عمل خالص با عمل غیر خالص، از زمین تا آسمان است.
حكایتى درباره ریا و اخلاص
حكایتى را درباره علامه مجلسى نقل مىكنند كه نمىدانم تا چه حد درست است، ولى به هر حال، پیام این داستان واقعیت دارد، گرچه به این شكل هم اتفاق نیفتاده باشد. نقل مىكنند پس از رحلت مرحوم علامه مجلسى، ایشان را در خواب دیدند و پرسیدند چه چیزى موجب نجات شما شد و از بین این همه خدمتهایى كه انجام دادهاید و كتابهایى كه نوشتهاید و تدریسهایى كه داشتهاید، كدام براى شما نافعتر بود؟ ایشان فرمودند: هیچكدام از كارهایى كه انجام دادم آن اثرى را كه انتظار داشتم به همراه نیاورد و هنگام حساب، هر كدام نقص و ایرادى داشت. پرسیدند پس چه چیزى دست شما را گرفت؟ فرمود: روزى از كوچهاى رد مىشدم و سیبى در دستم بود. در این حال زنى هم (كه گویا یهودى بوده) در حالى كه بچهاى در بغل داشت از آنجا عبور مىكرد. كودك نگاهش به سیبى كه در دست من بود افتاد و من از حركات او فهمیدم تلاش دارد سیب را از دست من بگیرد. مادرش كه متوجه شد، او را منع كرد و دستش را كشید. من براى شاد كردن آن كودك، جلو رفتم و آن سیب را به او دادم. در این دنیا به من گفتند كار صد در صد خالص تو همین یك كار بود كه هیچ شائبهاى از تملق سلطان، شهرت و فضل علمى خود را به رخ دیگران كشیدن و... نداشت! آن سیب را فقط براى رضاى خدا دادم تا دل آن كودك شاد شود.
﴿ صفحه 45﴾
به هر حال آنچه در پیشگاه خدا اهمیت دارد، خلوص و پاكى است. خدا دوست دارد بندگانش در هنگام معامله، بىغل و غش باشند. خدا فقط كارى را قبول مىكند كه صد در صد براى او باشد؛ وگرنه مىفرماید من شریك خوبى هستم و همه سهم خود را به آن كسى مىدهم كه او را هم با من در كارتان شریك كردهاید!(25) او به حجم كار و بزرگى و كوچكى ظاهر آن نگاه نمىكند؛ آنچه براى خدا مهم است، نیتى است كه در پشت آن عمل وجود دارد. روح عمل، نیت است. ما باید معرفت و محبت خود را به خدا به حدى برسانیم كه از آن، خود به خود پاكى و خلوص برخیزد. نباید دلخوش باشیم كه خدا را عبادت كرده و از گناه دورى مىنماییم؛ چراكه شاید در این عبادت و پرهیز از گناه، غیر خدا را مد نظر داشته باشیم و مثلا مىخواهیم مردم از ما تعریف كنند، یا به زهد و تقوا مشهور شویم و یا...! اگر كار براى خدا نباشد، حساب آن هم با همان كسانى است كه كار را براى آنها انجام دادهایم.
﴿ صفحه 46﴾
﴿ صفحه 47﴾