فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

معصوم هشتم:امام جعفر صادق(علیه السلام)

مقام: امام ششم. نام مبارك: جعفر(علیه السلام) . لقب: صادق (علیه السلام) . كنیه: ابوعبداللّه (علیه السلام) . نام پدر: محمد (علیه السلام) . نام مادر: امّ فروه (علیه السلام) . محل ولادت: مدینه منوره. تاریح ولادت: 17 ربیع الاول سال 83 قمرى. مدت امامت: 34 سال. مدت عمر مبارك: 65 سال. تاریخ شهادت: 25 شوال المكرم سنه 148 هجرى. نام قاتل: منصور دوانقى. علت شهادت: مسمومیت. محل دفن: بقیع. تعداد فرزندان:7 پسر و 3 دختر مى باشد.
كنیه حضرت، ابوعبدالله و القابش: صابر، فاضل، طاهر و صادق است. و «صادق» مشهورترین القاب آن حضرت است. پیامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) در خصوص انتخاب نام و لقب امام ششم فرموده است: وقتى كه فرزندم جعفر متولّد شد نام او را صادق بگذارید زیرا فرزند پنجمش جعفر است و ادّعاى امامت مى كند و او در نزد خداوند جعفر كذّاب است.
ابن بابویه و قطب راوندى روایت كرده اند: از حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) پرسیدند كه امام بعد از شما كیست؟ فرمود: «محمد باقر كه شكافنده علوم است.» پرسیدند: بعد از او امام كه خواهد بود؟ فرمود: «جعغر كه نام او نزد اهل آسمانها صادق است.»
سیماى امام صادق(علیه السلام)
درباره سیماى آن حضرت گفته اند: میانه بالا، افروخته رو و سفید، كشیده بینى و مشكین موى بود و بر گونه اش خال سیاهى داشت و به روایت امام رضا(علیه السلام) نقش نگینش «الله ولى عصمتى من خلقه» و به روایتى دیگر «الله خالق كل شى ء» و به روایت معتبر دیگر: «انت ثقتى فاعصمنى من الناس» بود.
ولادت
آن حضرت در روز شنبه، هفدهم ربیع الاول سال 83 هجرى قمرى همزمان با سالروز تولد حضرت رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) به دنیا آمد. روزى كه شریف و عظیم بود و صالحین از آل محمد(صلى الله علیه و آله) حرمت این روز را نگاه مى داشتند. پدر آن حضرت امام باقر(علیه السلام) و مادرش «امّ فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است و عدّه اى گفته اند كه نام او فاطمه بود.
امام صادق(علیه السلام) در حقّ مادرش مى فرمود: «كانت امى ممن آمنت واتقت و احسنت والله یحب المحسنین؛ مادرم از بانوانى بود كه ایمان آورد، تقوى و پرهیزكارى اختیار كرد، احسان و نیكوكارى نمود و خداوند نیكوكاران را دوست دارد.»
مالك بن انس، فقیه اهل سنّت درباره اخلاق صادق آل محمد(صلى الله علیه و آله) گفته است: «مارایت افضل من جعفربن محمد فضلا و علما و ورعا و زهدا و عباده...؛ در فضائل اخلاقى و علم و ورع و زهد و عبادت و بندگى پروردگار، بالاتر از امام صادق(علیه السلام) ندیدم». او سه حالت را در ایام زندگیش مراعات مى كرد: یا روزه بود، یا در حال عبادت بود و یا ذكر مى گفت و نام خدا را بر زبان جارى مى كرد. روایت شده كه: حضرت در نمازش قرآن مى خواند و از حال مى رفت. روزى از او سؤال شد چرا اینگونه مى شوید؟ فرمود: «آنقدر آیات قرآن را تكرار مى كنم تا به حالتى روحانى مى رسم مثل اینكه آن را از خداوند بلاواسطه مى شنوم.»
در عفو و بخشش آن حضرت از كتاب مشكاةالانوار نقل شده است كه: روزى مردى خدمت حضرت رسید و عرض كرد پسر عمویت نسبت به شما اهانت و بدگویى كرد. حضرت كنیز خود را فرمود كه آب وضو برایش حاضر كند پس وضو گرفت و داخل نماز شد، راوى گفت: من در دلم گفتم كه آن حضرت نفرین خواهد كرد بر او، پس حضرت دو ركعت نماز خواند و فرمود: «اى پروردگار! این حقّ من بود، به او بخشیدم و تو جود و كرامتت از من بیشتر است پس ببخش او را به كردارش نگیر و او را به عملش جزا مده.» پس دقّت كردم و دیدم كه آن حضرت پیوسته براى او دعا كرد.
مولودى امام صادق(علیه السلام)
صبح صادق
چون از افق برآید انوار صبح صادق
در پاى سبزه بنشین با همدمى موافق
شد موسم بهاران پر لاله كوهساران
بستان پر از ریاحین صحرا پر از شقایق
بلبل كه در غم گل مى كرد بى قرارى
شكر خدا كه معشوق آمد به كام عاشق
یك سو نشسته خسرو در بزمگاه شیرین
یك سو نهاده عذرا سر در كنار وامق
ابر بهار گسترد دیباى سبز در باغ
باد از شكوفه افكند بر روى آب قایق
بر آستان معشوق تسلیم شو كه آن جا
صاحبدلان نهادند پا بر سر علایق
از بوستان احمد بگذر كه بلبل آن جا
بر شاخ گل سراید وصف جمال صادق
نور جمال صادق چون از افق برآمد
شد صبح عالم آراش بر شام تیره فایق
از شرق و غرب بگذشت نور فضایل او
چون آفتاب علمش طالع شد از مشارق
تن پیكر فضایل، جان گوهر معانى
دل منبع عنایات رخ مطلع شوارق
همچون صدق ز دریا دُرهاى حكمت اندوخت
چون گوهر وجودش شایسته بود و لایق
بر پایه كمالش محكم اساس توحید
از پرتو جمالش روشن دل خلایق
خورشید برج ایمان، شمشاد باغ امكان
گنجینه كمالات، سرچشمه حقایق
بر لوح سینه اوست آیات حق هویدا
وه! وه! عجب سوادى ست با اصل خود مطابق
افكار تابناكش روشن تر از كواكب
اندیشه هاى پاكش خرّم تر از حدایق
آیین جعفرى را بگزین كه دردمندان
درمان خویش جویند از این طبیب حاذق
شاها «رسا» ندارد جز اشتیاق رویت
بنماى رخ كه خلقى ست بر دیدن تو شایق
در عرصه قیامت دست از تو برنداریم
كاندر شفاعت توست ما را رجاء واثق(3032)
صادق آل محمّد(علیهم السلام)
هر سینه اى كه عاشق آل محمّد است
گنجینه حقایق آل محمّد است
خورشید علم و معرفت و حكمت و كمال
یك پرتو از مشارق آل محمّد است
گنج سعادتى كه بشر خواستار اوست
خاك درِ سرادق آل محمّد است
باغ بهشت با همه زیبایى و شكوه
تصویرى از شقایق آل محمّد است
در بادهاى تند مخالف غمش مباد
رهرو اگر موافق آل محمّد است
سیراب تا ز چشمه حكمت شود به دهر
دل خواستار صادق آل محمّد است
فرمانرواى ملك سخن گشت «خوش عمل»
در بندگى چو لایق آل محمّد است(3033)
رشك لیلة القدر
اى كوى تو، كعبه خلایق
طالع ز رخ تو، صبح صادق
اى پایه منبرت فراتر
از كرسىِ هفتْ چرخ اخضر
تا نام ز ماه و مهر بوده ست
خاك درِ تو، سپهر بوده ست
گفته ست خرد، بس آفرینت
صدها چو (هشام) خوشه چینت
گردِش ز فلك، اشاره از تو
استاد خرد، (زُراره) از تو
چون (مؤمن طاق) از تو آموخت
لب بر لب (بوحنیفه)ها دوخت
اندیشه، هر آن چه بود مُجمل
بشنید مفصّل از (مُفضّل)
گر طالع (بَخترى) خجسته ست
در حلقه درس تو، نشسته ست
كى مكتب تو، نظیر دارد؟
صدها چو (ابوبصیر) دارد
تا مشعل علم، (جابر) افروخت
بس نكته خرد كه از وى آموخت
شد شهره به دهر، مذهب تو
(حَمران) و (اَبان) و مكتب تو
چون چشمه علمت از نَبى بود
بشكافتى آنچه در نُبى بود
(هارون) تو، گل ز شعله چیند
گل از گلِ آتش، آفریند!
***
فانى نه، كه جاودانه یى تو
دریایى و بیكرانه یى تو
صیت تو، كجا مكان پذیرد؟
دریاى تو، كى كران پذیرد؟
هر سَرو، كه سرفراز مانده ست
حرف اَلِف از قد تو خوانده ست
از چیست قد فلك، خمیده ست؟
بار غم تو مگر كشیده ست؟
یا آن كه سپهر، بهر تعظیم
كرده ست اَلف چو حلقه جیم؟
روى تو، كجا به بدْر مانَد؟
شام تو، به شام قدر ماند
خورشید كجا و پرتو بَدر؟
اى شام تو، رشگ لیلةُ القدر(3034)
مذهب او
بنیاد شرع جعفر صادق بنا نمود
رسم عبادت على و آل وا نمود
در دین، ابوحنیفه به او برد التجا
در شرع، شافعى سخن او ادا نمود
حنبل نشست پاى از او دید در وضو
مالك نبست دست و به او اقتدا نمود
بر طبع بود معنى تنزیه غالبش
بر قلب نوح دعوت خلق خدا نمود
دل بودش از نزاهت حق فرد و منقطع
اعراض از مخالفت ماسوا نمود
آن نهى شبه و شرك ز معبود پاك كرد
این نفى شركت از على مرتضى نمود
آن از پى نجات به كشتىِ خویش خواند
این ره سوى سفینه آل عبا نمود
هر كس خلاف مذهب او مذهبى نهاد
پوشید اجتهاد صواب و خطا نمود
گردید خیره باصره بوم از آفتاب
در پیش چشم شب پره، ظلمت ضیا نمود
احكام رأى صادق و شرع محمّدى
چون نور آفتاب و خط استوا نمود
قطب جهان و حجّت حق در زمانه بود
بس معجزات بر روش انبیا نمود(3035)
حكمت صادق
اى كه گویى «نحن أبناءَ الدلیل»
فقه صادق را ببین چون سلسبیل
علم را تعلیم، صادق مى كند
عقل را چالاك و حاذق مى كند
حقّ و باطل را اگر فارق بُوَد
در حقیقت حضرت صادق بُوَد
نخل دانش هر چه دارد برگ و بر
مى دهد از حكمت صادق خبر
این همه در دفتر دانش فصول
آن همه در منظر بینش اصول
اصل ها را این همه فرع و شقوق
هر سخن در باب احكام و حقوق
هر یكى این یك سخن را ناطق است
حُجّت رحمان، امام صادق است(3036)

معصوم نهم:امام موسى الكاظم(علیه السلام)

مقام: امام هفتم. نام مبارك: موسى (علیه السلام) . لقب: كاظم (علیه السلام) . نام پدر: جعفر (علیه السلام) . نام مادر: حمیده خاتون. سال ولادت: 7 صفر سال 128 هجرى. محل ولادت:مدینه منوره. مدت امامت: 35 سال. مدت عمر شریف: 55 سال. تاریخ شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى. سبب شهادت: مسمومیت با خرماى زهرآلود. محل دفن: كاظمین. نام قاتل: هارون بوسیله سندى بن شاهك. تعداد فرزندان: 18 پسر و 19 دختر مى باشد.
ابوبصیر گفت: همراه امام صادق(علیه السلام) براى شركت در مراسم حج عازم مكّه بودیم. وقتى به سرزمین ابواء رسیدیم، حضرت براى ما صبحانه اى تدارك دید. مشغول صرف صبحانه بودیم كه كسى از طرف همسر امام صادق(علیه السلام) آمد و به ایشان خبر داد كه حال همسرتان دگرگون شده و درد زایمان آغاز شده است و چون فرموده بودید در این باره قبل از هر كار شما را مطّلع كنیم، خدمتتان آمدم.
امام صادق(علیه السلام) همان لحظه برخواست و همراه فرستاده همسرش رفت و بعد از چند لحظه برگشت. ما كه قیافه شاداب ایشان را دیدیم، شادباش گفتیم و از وضعیّت همسرشان پرسیدیم، فرمود: «خداوند حمیده را به سلامت داشت و به من پسرى عنایت فرمود كه در میان مخلوقاتش از همه بهتر است. همسرم درباره آن نوزاد مطلبى به من گفت: كه گمان مى كرد من از آن بى خبرم؛ اما من پیرامون آن موضوع از او آگاه تر بودم.»
من (ابو بصیر) درباره محتواى آن مطلب سؤال كردم، ایشان فرمود: «حمیده گفت: هنگامى كه آن نوزاد متولّد شد، دست هایش را بر زمین گذاشت و سر به سوى آسمان بلند كرد.» من به حمیده گفتم این كار نشانه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) و نشانه وصىّ بعد از اوست.(3037)
و به این ترتیب بود كه ابو الحسن موسى كاظم(علیه السلام) در روز شنبه هفتم ماه صفر سال 128 ه ق در سرزمین ابواء (بین مكه و مدینه) به دنیا آمد.(3038)
پدرش حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) و مادرش «حمیده» بود. این بانو در مكتب امام صادق(علیه السلام) به چنان صفاى باطنى دست یافت كه حضرت درباره اش فرمود: «حمیدة مصفاة من الادناس كسبیكة الذهب ما زالت الاملاك تحرسها حتى ادیت الى كرامة من الله لى والحجة من بعدى (3039)؛ حمیده مانند طلاى خالص از ناپاكى ها، پاك است. فرشتگان او را همواره نگهدارى كردند تا به من رسید، به خاطر كرامتى كه خدا نسبت به من و حجّت پس از من عنایت فرمود.»
القاب امام موسى بن جعفر(علیه السلام)
نام حضرت، موسى، كنیه هایش ابو الحسن اول، ابو الحسن ماضى، ابوابراهیم، ابو على، ابو اسماعیل، و القابش كاظم، عبد صالح، نفس زكیّه، زین المجتهدین، وفى، صابر، امین و زاهر بود. ابن شهر آشوب مى نویسد: از این جهت كه حضرت با اخلاق بزرگوارانه اش درخشید، به «زاهر» و از این حیث كه خشم خود را فرو مى برد، به «كاظم» مشهور شد.(3040)
از تولّد تا امامت
امام كاظم(علیه السلام) همچون اجداد طاهر خود از همان كودكى بسان خورشیدى فروزنده در خاندان اهل بیت(علیهم السلام) مى درخشید. در این دوره دو موضوع «تثبیت امامت» وى بعد از پدر و بروز «جلوه هایى از شخصیّت» بیشتر از هر چیزى توجه ما را به خود جلب مى كند.
تثبیت امامت
1- امام صادق(علیه السلام) از همان لحظه نخست تولد، شیعیان را نسبت به امامت فرزندش موسى آگاه ساخت و این گونه فرمود: «فعلقوا بابنى هذا المولود... فهو والله صاحبكم من بعدى (3041)؛ به فرزندم، این مولود بچسبید؛ او به خدا بعد از من صاحب شماست.»
2- علائم برترى این مولود پاك از همان روزها بر همگان آشكار شد. از جمله مى توان به سخن گفتن حضرت در گهواره اشاره كرد. یعقوب بن سراج مى گوید: «به حضور امام صادق(علیه السلام) رفتم و دیدم حضرت در كنار گهواره پسرش موسى ایستاده و فرزندش در گهواره است. امام مدّتى با او راز گفت. پس از آن كه سخنانش به پایان رسید، نزدیكتر رفتم. به من فرمود: نزد مولایت (در گهواره) برو و سلام كن. من كنار گهواره رفتم و سلام كردم.
موسى بن جعفر(علیه السلام) كه در میان گهواره بود با كمال شیوایى جواب سلام مرا داد و فرمود: «برو و نام دخترت [حمیرا ]را كه دیروز برایش برگزیده اى، عوض كن، آن گاه نزد من بیا؛ زیرا خداوند چنان نامى را نمى پسندد. من هم رفتم و نام او را عوض كردم».(3042)
مولودى امام كاظم(علیه السلام)
طرفه مولود
هفتمین خورشید آفاق هدایت كاظم است
چشمه سیّال فیض بى نهایت كاظم است
طرفه مولودى كه با میلاد عزّت بخش او
گشت جارى زمزم جود و عنایت كاظم است
معنى روشن تر از خورشید، قاموس جهاد
زندگى را، تا نهایت از بدایت كاظم است
سالكان پایمرد وادى اخلاص را
با زلال كوثر حق در سقایت كاظم است
پیشوایى كز نفوذ حكمت و تدبیر او
منسجم گردیده اركان ولایت كاظم است
«كاظمینَ الغیظ و عافینَ عَنِ الناس» از كتاب
گفت پیر معرفت، مصداق آیت كاظم است
بر فراز منبر دین محمّد چون على
استقامت را به تفسیر و روایت كاظم است
كاروانِ مانده در ظلمات را تا ملك نور
معنى ارشاد و مفهوم هدایت كاظم است
غیرت آموزى كه از ناموس قرآن كریم
مى نماید با نثار جان، حمایت كاظم است
آن كه در زندان هارون، كاخ استبداد را
مى كند ویران به نیروى درایت كاظم است(3043)
نور هفتم
وارث مُلك تبسّم كاظم است
عشق عالمتاب هفتم، كاظم است
آفرینش، سوره اى از مهر او
بر لب هستى، تبسّم كاظم است
مصحف اخلاص و قاموس یقین
بحر عرفان را، تلاطم كاظم است
مقتداى آسمانْ مردان سبز
قبله آیینه مردم، كاظم است
ترجمان وحدت دل هاى ما
تابش مِهر تفاهم، كاظم است
مِى پرستان، وقتِ سرمستى رسید
در میستان، هفتمین خُم كاظم است
آسمان، تبریك، فصل هفتم است
مِهر عالمتاب هفتم، كاظم است(3044)
آیتى در صد روایت
صبح انوار هدایت موسى كاظم بُوَد
مخزن سرّ ولایت موسى كاظم بُوَد
ظلم ها بردى و خوردى خشم و كردى مردمى
این چنین محض عنایت موسى كاظم بُوَد
آن گلستان ولایت كز نسیم او دمید
گلبنى در هر ولایت موسى كاظم بُوَد
عقل در تفسیر آیات كمالش كى رسد
كایتى درصد روایت موسى كاظم بُوَد
آفتابى چون على موسى الرضا را در وجود
مشرق صبح سعادت موسى كاظم بُوَد(3045)
ممدوحِ ربّ العالمین
هفتمین مظهر به ذات سرمدى
هفتمین حافظ به دین احمدى
هفتمین رهبر به راهِ مستقیم
هفتمین تأویلِ بطنِ حا و میم
حضرت موسى بن جعفر، نام او
عاشقان سرمست هو، از جام او
عارفان را عشق او، عین العیون
ظاهرش محبوس در قعر السجون
در دعا، مجذوب او، صد آسمان
حضرت كاظم، امام انس و جان
وصف او، تفسیر قرآن مبین
مدح او، ممدوح ربّ العالمین
ذكر او، ذكر خداوند احد
یاد او، تسبیحِ اللَّه الصّمد
عاشقِ راز و نیاز و ذكر، حق
قول حق و ذكر حق و فكر، حق
هر بلا آمد وقارش كم نشد
جز به خالق سجده كردن، خم نشد
كاخ ظلم از صبر او، ویرانه شد
شمع آهش را، جهان پروانه شد(3046)

معصوم دهم:امام على بن موسى الرضا(علیه السلام)

مقام: امام هشتم (علیه السلام) . نام مبارك: على (علیه السلام) . لقب: رضا (علیه السلام) . كنیه: ابوالحسن (علیه السلام) . نام پدر: موسى (علیه السلام) . نام مادر: نجمه (تكتم). تاریخ ولادت: 11 ذیقعده سال 148 هجرى. محل ولادت: مدینه منوره. مدت امامت: 20 سال. مدت عمر شریف: 55 سال. تاریخ شهادت: آخر صفر 203 هجرى. سبب شهادت: انگور زهرآلود. محل شهادت: سناباد خراسان. محل دفن: خراسان. نام قاتل: مأمون لعنة اللّه علیه. تعداد فرزندان: 1 پسر و 1 دخترمى باشد.
شیخ صدوق از یزید بن سلیط روایت كرده است كه گفت: همراه جماعتى امام صادق(علیه السلام) را در راه مكّه ملاقات كردیم، در آن موقع به امام عرض نمودیم: پدر و مادرم فدایت، شما امامان پاكید و مرگ چیزى است كه كسى را از آن گریزى نمى باشد، پس نكته اى بفرمائید تا به واپسین ماندگان خود برسانم، حضرت فرمود: «آرى این ها فرزندان من هستند و این بزرگ ایشان است، و اشاره فرمود به پسرش موسى كاظم(علیه السلام) ، و در اوست علم، حلم، فهم، جود ومعرفت به آنچه مردم به آنها نیاز دارند در امورى از دین كه دچار اختلاف شده اند و در اوست حُسن خلق و حُسن جوار (خوش همسایگى) و او درى است از ابواب خداوند متعال و در او صفتى است بهتر از این ها.» عرض كردم: آن خصلت كدام است؟ فرمود: «خداوند عزّ و جلّ از او بیرون مى آورد دادرس و فریادرس این امّت را و نیز نور و فهم و حكم این مردم را، بهتر زائیده شده و بهتر نورسیده. پروردگار توسط او خون ها را محفوظ مى دارد، نزاع بین افراد را اصلاح مى كند، پراكنده ها را متّحد مى نماید، شكسته با او التیام مى یابد، برهنه پوشیده مى شود و گرسنه سیر مى گردد. امور خوفناك امنیّت پیدا مى كنند، مردمان مطیع فرمانش مى گردند، بهترین خلایق باشد در هر حال چه در حال كهولت و چه میان سالى و چه در سنین كودكى و جوانى و قبل از رسیدن به سنّ بلوغ، عشیره اش به سبب او، سیادت مى یابند. سخنش حكمت و سكوتش علم است براى مردم در آنچه دچار اختلاف گشته اند.»(3047) این است پیش بینى حضرت امام صادق(علیه السلام) درباره حضرت امام رضا(علیه السلام) .
زمانى كه نجمه به حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام) بارور گشت سنگینى حمل را حس نمى كرد و تسبیح، ذكر خداوند و تهلیل را از او مى شنید در حالى كه فرزندش در رحم بود. شیخ صدوق كه از طریق اسناد معتبر این نكات را به نقل از مادر امام، روایت كرده است اضافه مى كند: وى گفته است: چون چنین حالاتى را از درون خود گوش مى دادم دچار خوف و هراس گشتم و وقتى از خواب برمى خاستم دیگر صدایى به گوشم نمى رسید (زیرا وى اذكار مورد اشاره را هنگامى كه خواب بود از طفل خود مى شنید.)(3048)
میلاد مبارك
سرانجام روز پنج شنبه یازدهم ربیع الاول سال 153 هجرى و پنج سال بعد از شهادت ششمین فروغ امامت در شهر مدینه حضرت امام رضا(علیه السلام) دیده به جهان گشود. البتّه شیخ كلینى زمان این ولادت با سعادت را سال 148 هجرى ذكر كرده و این خبر را صحیح تر دانسته است.(3049) شیخ مفید نیز با این قول موافق است.(3050)
علاّمه مجلسى در بحارالانوار و كفعمى در مصباح منیر چنین نظرى دارند امّا ابن شهر آشوب سروى مازندرانى نقل نخست را مى پذیرد و مى افزاید آن را غیاث بن امید از اهل مدینه شنیده است.
در هر حال امام رضا(علیه السلام) در میان سى و چند فرزند حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) به عنوان بزرگترین آنها، دانشمندتر، شریف تر، مقدّس تر و زاهدتر، در این تاریخ مدینه را بوجود مبارك خویش غرق نور و سرور نمود.(3051)
با اعتماد به قول كلینى در الكافى و طبرسى در اعلام الورى، ولادت امام رضا(علیه السلام) به فاصله كمتر از یك ماه بعد از شهادت امام ششم رخ داده است و مؤیّد آن خبرى مى باشد كه از امام كاظم(علیه السلام) نقل گردیده است كه آن حضرت بارها خطاب به فرزندان خویش مى فرمود: «این برادر شما، على بن موسى «عالم آل محمد» است. راجع به امور دینى خود، از او بپرسید و هر چه مى گوید به ذهن خویش بسپارید چون من از پدرم جعفر بن محمد(علیه السلام) مكرّر مى شنیدم كه مى فرمود: عالم آل محمد در صلب توست و او همنام امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و اى كاش من او را مى دیدم.»(3052)
آن روز كه این وجود مبارك بدنیا آمد، نسیمى از نور، زمین را از عطر میلادش روشن ساخت، عرشیان و فرشتگان مقدم مُنوّرش را گلباران كردند، آسمان شادمان و آیینه بندان و زمین زیر چتر خورشیدى در انتظار در آغوش كشیدن مردى از تبار رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) پرتپش شده بود و آن روز خجسته نه تنها مدینه، حجاز كه جهان اسلام مواج از شفافى عشق شده و آسمان نورافشان گردید. لحظه ها بر قدوم این نوزاد كرنش نمودند. از اوج ملكوت تا سطح زمین، از كوه تا دشت، از بالا تا پایین با تابندگى جذّاب مهتاب و درخشش ستارگان، چراغانى شده بود. نور و سرور در حجاز خیره كننده، دل انگیز و دل پذیر بود، روزى كه خورشید هشتم بامداد سعادت و ابتهاج را اعلام داشت، فراز ملكوت لبخند مى زد. مردمان نیز شكرگزار بودند چرا كه مشیّت الهى بر این تعلق گرفته تا بر جهانیان منّت بگذارد و فروغى درخشان را به گیتى بیاورد. شخصیّتى مشعشع و مقدّس كه نمى توان او را در قالب الفاظ و مفاهیم محدود وصف كرد.
جوانه هاى جاوید
وقتى این كودك پا به عرصه وجود نهاد، حمیده مصفاة مادر او را ملقّب به طاهره نمود.(3053) امام هنگامى كه متولّد گردید، با دو دستش به مادر خویش تكیه نمود و سر خود را به سوى آسمان بالا برد و شهادت به یكتایى خداوند متعال، فرستاده اش و اوصیائش را بر زبان جارى نمود، همانگونه كه سنّت متداول در فرزندان ائمه است آن حضرت ختنه شده و ناف بریده پاى بر گیتى نهاد. پس از آن پدرش بر نجمه وارد گردید و فرمود: «اى نجمه! گوارایت باد این كرامت و لطفى كه از سوى پروردگارت مى باشد!» آنگاه حضرت، نوزاد را در آغوش گرفت، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه فرمود و با آب فرات كامش را برداشت و وى را به مادرش برگردانید و فرمود: «بگیرش كه همانا او باقى مانده خداوند بر روى زمین است.»(3054)
ابن بابویه به سند معتبر از محمد بن زیاد روایت كرده است كه وى گفت حضرت امام كاظم(علیه السلام) در روزى كه حضرت امام رضا(علیه السلام) متولّد گردید، فرمودند: «این فرزند من ختنه كرده و پاك و پاكیزه بدنیا آمد ولیكن ما تیغى بر موضع ختنه ایشان مى گردانیم از براى متابعت سنّت نبوى.» نقش خاتم آن حضرت «ما شاء اللّه لاقوة الا باللّه» و به روایتى «حسبى اللّه» بوده است. محدّث قمى مى گوید: این دو نقل با هم منافاتى ندارد زیرا آن حضرت را دو انگشتر بوده است؛ یكى از خودش و دیگرى از پدرش به وى به ارث رسیده بود. چنانچه كلینى از موسى بن عبدالرحمن روایت نموده است.(3055)
در خصوص فضایل و عبادت مادر امام نقل كرده اند در ایام شیرخوارگى حضرت، یادآور شد كس دیگرى را كه شیر دارد مشخّص كنند تا او را در این زمینه كمك كند. پرسیدند مگر شیر تو كم است؟ جواب داد: نه از این بابت مشكلى ندارم ولى در اثر اشتغال به شیردادن، از انجام نوافل و ذكرهاى مستحبّى بازمى مانم، بدین جهت نیروى كمكى مى خواهم تا از این امور بازنمانم.(3056)
مولودى امام رضا(علیه السلام)
خندید خورشید هشتم
دیشب به اذن خداوند، از شاخه سبز عصمت
یك سیب سرخ خجسته، افتاد در دست خلقت
سیبى ز باغ اهورا، چون سوره اى سرخ و زیبا
نامش علىّ بن موسى، نازل شد از عرش حكمت
دیشب در آئینه خاك، تابید نورى ز افلاك
افتاد در جان هستى، غوغا و شور قیامت
دیشب ملائك اذان گو، از آسمان مى گذشتند
با یك طبق از تبسّم، با یك طبق از بشارت
دیشب نسیمى بهشتى، آئینه ها را صفا داد
خندید خورشید هشتم، تكثیر شد نور و رحمت
شب رفت و صبح ظفر شد، خورشید دین جلوه گر شد
نور رضا منتشر شد، در هشت فصل رسالت
این واژه هاى زمینى، از وصف او ناتوانند
اى كاش بى واژه مى شد، مى كردم از او حكایت
بحر كرامات نورش، بحرى ست تا بى نهایت
دریا نمى گنجد آرى، در كوزه هاى عبارت
مولاى آیینه و آب، نور اهورایى و ناب
دستم به دامان نورت، من روسیاهم، شفاعت!(3057)
كوچه هاى خراسان
چشمه هاى خروشان تو را مى شناسند
موج هاى پریشان تو را مى شناسند
پرسش تشنگى را تو آبى، جوابى
ریگ هاى بیابان تو را مى شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران، تو را مى شناسند
هم تو گل هاى این باغ را مى شناسى
هم تمام شهیدان، تو را مى شناسند
از نیشابور بر موجى از «لا»(3058) گذشتى
اى كه امواج طوفان، تو را مى شناسند
بوى توحید، مشروط بر بودن توست
اى كه آیات قرآن، تو را مى شناسند
گرچه روى از همه خلق پوشیده دارى
آن كه پیداى پنهان، تو را مى شناسند
اینك اى خوب! فصل غریبى سرآمد
چون تمام غریبان، تو را مى شناسند
كاش من هم عبور تو را دیده بودم
كوچه هاى خراسان تو را مى شناسند(3059)
ماه هشتم
اى كه مى آید از این گلدسته آواز دعایت
بوى گل مى آورد صبحى كه مى سازد صدایت
زیر ایوانت كبوتر در كبوتر، مى گذارم
دست هایم را مگر بالى بگیرد در هوایت
آسمان توس مى سوزد، اگر خاك مدینه
سر كند آواز غربت را به گوش آشنایت
من هزار آیینه از شب هاى چشم خود شنیدم
در بیابان آهوانى در طواف جاى پایت
كاشكى از آبىِ گلدسته بالاتر نشیند
بیرق سبزى كه دارد بوى سرخ كربلایت
من تو را اى ماه هشتم پنج نوبت مى سرایم
هفت بند تار و پودم مى شود شعرى برایت
آهو
كاش یك شب باز، مهمان دو چشمت مى شدم
ریزه خوار مشرق خوان دو چشمت مى شدم
كاش یك شب مى گذشتم از فراز چشم تو
گرم گل گشت خراسان دو چشمت مى شدم
كاش یك شب مى سرودم گنبد زرد تو را
فارغ از دنیا، غزل خوانِ دو چشمت مى شدم
صحن و ایوان تو، اى كاش جارو مى زدم
چون كبوترها، نگهبان دو چشمت مى شدم
ضامن آهوست، چشمان شهید روشنت
كاش آهوى بیابان دو چشمت مى شدم
كاش یك شب معرفت مى چیدم از چشمان تو
غرق در دریاى عرفان دو چشمت مى شدم
كاش یك شب مى شدم خیس نگاه سبز تو
شاهد اعجاز باران دو چشمت مى شدم
كاش یك شب نور مى نوشیدم از چشمان تو
مى درخشیدم، چراغان دو چشمت مى شدم
كاش یك شب مى شكستم چون دل پروانه ها
چون شقایق ها، پریشان دو چشمت مى شدم
حلقه یك شب مى زدم من بر ضریح زخم تو
زائر زخم گل افشان دو چشمت مى شدم
سخت شیرین است طعم روشنِ چشمان تو
كاش یك شب باز مهمان دو چشمت مى شدم(3060)
نسیم جنّت
نسیم قدسى! یكى گذر كن به بارگاهى كه لرزد آنجا
خلیل را دست، ذبیح را دل، مسیح را لب، كلیم را پا
نخست نعلین ز پاى بركن، سپس قدم نه به طور ایمن
كه در فضایش ز صیحه لن، فتاده بیهوش هزار موسى
ز آستانش ملائك و روح، رسانده بر عرش صداى سبّوح
به خاك راهش چو شاه مذبوح، رسل به ذلّت همى جبین سا
نسیم جنّت، وزان ز كویش، شراب تسنیم، روان ز جویش
حیات جاوید دمان ز بویش به جسم غلمان، به جان حورا
فلك به گردش، پى طوافش، ملك به نازش ز اعتكافش
ز سربلندى ندیده قافش، صداى سیمرغ، نواى عنقا
مهین مطاف شه خراسان، امین ناموس، ضمین عصیان
سلیل احمد، خلیل رحمان، علىِّ عالى، ولىِّ والا
بگو كه «نیّر» در آرزویت، كند ز هر گل، سراغ بویت
مگر فشاند پرى به كویت، چو مرغ جنّت به شاخ طوبا(3061)
در حرم قدس
دیده فرو بسته ام از خاكیان
تا نگرم جلوه افلاكیان
شاید از این پرده نوایى دهند
یك نفسم راه به جایى دهند
اى كه بر این پرده خاطر فریب
دوخته اى دیده حسرت نصیب
آب بزن چشم هوسناك را
با نظر پاك ببین پاك را
آن كه در این پرده، گذر یافته است
چون سحر از فیض نظر یافته است
***
خانه تن جایگه زیست نیست
در خور جان فلكى نیست، نیست
آن كه تو دارى سر و سوداى او
برتر از این پایه بوَد جاى او
چشمه مسكین نه هنرپرور است
گوهر نایاب به دریا در است
ما كه بدان دریا، پیوسته ایم
چشم ز هر چشمه فرو بسته ایم
پهنه دریا، چو نظرگاه ماست
چشمه ناچیز، نه دلخواه ماست
***
پرتو این كوكب رخشان نگر
كوكبه شاه خراسان نگر
آینه غیب نما را ببین
ترك خودى گوى و خدا را ببین
هر كه بر او نورِ «رضا» یافته است
در دل خود گنج رضا یافته است
سایه شه مایه خرسندى است
ملك «رضا» ملك رضامندى است
كعبه كجا طوف حریمش كجا؟
نافه كجا، بوى نسیمش كجا؟
خاك ز فیض قدمش زر شده
وز نفسش نافه معطّر شده
من كیَم؟ از خیل غلامان او
دست طلب سوده به دامان او
ذرّه سرگشته خورشید عشق
مرده ولى زنده جاوید عشق
شاه خراسان را دربان منم
خاك در شاهِ خراسان منم
***
چون فلك آیین كهن ساز كرد
شیوه نامردمى آغاز كرد
چاره گر از چاره گرى باز ماند
طایر اندیشه ز پروانه ماند
با دل رنجور و دل ناصبور
چاره از او خواستم از راه دور
نیم شب از طالع خندان من
صبح برآمد ز گریبان من
رحمت شه درد مرا چاره كرد
زنده ام از لطف دگر باره كرد
باده باقى به سبو یافتم
وین همه از دولت او یافتم(3062)