فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

مكتب تلاش

در سال 1365 شمسى در اوج درگیرى حركت اَمَل و فلسطینیان در لبنان با چند تن از دوستان به مدرسه علمیه رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) در حومه جنوبى بیروت رفته بودیم.
در هواى گرم هر بعدازظهر با خاموش شدن صداى توپ و خمپاره به استراحت مى پرداختیم. در همین ساعت درب مدرسه باز مى شد و سه نوجوان داخل مى شدند و در درس استاد حاضر مى شدند و صداى آنان مرا آزار مى داد. روزى تصمیم گرفتم از آنان بخواهم كه وقت كلاسشان را تغییر دهند به جلسه درس آنان رفتم. موضوع درس آن روز ویژگى هاى قرآن و تطابق معنا با لفظ بود، استاد آیه شریفه «كُلٌّ فى فلكٍ یَسبَحون(2854)؛ هر یك در مدارى در حركت بوده و شناورند» را تلاوت مى كرد و به شاگردان مى گفت: قسمت اول آیه را از هر طرف كه بخوانید: «كُلٌّ فى فَلَكٍ» مى شود(2855) -گذشته از اشكالى كه در حرف مشدّد وجود دارد- و معنا در لفظ شناور است، مثل شناورى افلاك در آسمان (=كه معنى آیه بود). دیدم نكته جالبى است و برایم تازگى داشت و از اینكه مى دیدم استادى براى سه نفر آن هم در این هواى گرم مشغول بیان نكاتى به این زیبایى است شگفت زده شدم و از بیان تقاضا و خواسته ام منصرف گشتم كه ناگهان استاد به طرفم آمد و گفت: شاید شما از سر و صداى ما ناراحت باشید اما بدانید كه پدر و مادر این بچه ها مسلمان نیستند و با نماز خواندن و مسلمان شدن و آموزش مسایل دینى اینها مخالفت مى كنند و اگر از كار اینها اطلاع پیدا كنند سخت تنبیه خواهند شد؛ لذا بعد از ظهرها كه والدینشان به خواب مى روند مخفیانه از منزل خارج مى شوند و به مدرسه مى آیند و نماز مى خوانند و مقدارى آموزش دینى مى بینند.
حالت عجیبى به من دست داد و از پى گیرى و تلاش آنان براى یادگرفتن مات و حیران شده بودم.(2856)

همّت بلند

تلویزیون تماشا مى كردم كه خبرنگار از جوان بسیجى پرسید آرزوى شما چیست؟ گفت: آرزویم این است كه پرچم اسلام در دنیا به اهتزاز درآید.
كفش و لباس او ممكن بود هزار تومان هم نیارزد، ولى همّتش چقدر بلند بود. كسانى هم هستند میلیونها سرمایه دارند، امّا همّتشان كم است.(2857)

تو از مورى كمتر نیستى

(امیر تیمور گورگان) در هر پیشامدى آن قدر ثبات قدم داشت كه هیچ مشكلى سد راه وى نمى شد. علت را از او خواهان شدند، گفت: وقتى از دشمن فرار كرده بودم و به ویرانه اى پناه بردم، در عاقبت كار خویش فكر مى كردم؛ ناگاه نظرم بر مورى ضعیف افتاد كه دانه غله اى از خود بزرگتر را برداشته و از دیوار بالا مى برد.
چون دقیق نظر كردم و شمارش نمودم دیدم، آن دانه شصت و هفت مرتبه بر زمین افتاد، و مورچه عاقبت آن دانه را بر سر دیوار برد. از دیدار این كردار مورچه چنان قدرتى در من پدیدار گشت كه هیچگاه آنرا فراموش نمى كنم.
با خود گفتم: اى تیمور تو از مورى كمترى نیستى، برخیز و درپى كار خود باش، سپس برخاستم و همت گماشتم تا به این پایه از سلطنت رسیدم.(2858)