فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

نمونه اى از دین مدارى فقها

در ماه مبارك رمضان سال 1346 هجرى قمرى كه مصادف با تحویل سال و عید نوروزى 1306 شمسى بود و زوار از هر طرف به قصد زیارت به قم مشرف شده براى ساعت تحویل در حرم مطهر و مسجد و تمام بیوتات آستانه، در صحن و مدرسه ها اجتماع نموده بودند؛ در میان آنها خانواده سلطنتى هم به حرم آمده و در غرفه بالاى ایوان آئینه با رویهاى باز مشغول تماشاى مردم بودند، مردم متوجه به آن منكر بزرگ شده و صدایشان بلند شد و به گوش مرحوم شیخ بافقى رسید.
ایشان پیغام فرستاد كه شما چه كسانى هستید؟ اگر از غیر دین اسلامید پس در این مكان شریف چه مى كنید؟ و اگر مسلمانید، پس در حضور چندین هزار جمعیت در غرفه حرم، چرا مكشفه و العشرى (و با صورت و موى باز) نشسته اید؟ این پیغام را كه به ایشان رسانیدند و هیاهو هم بلند شد، آنها كه نسوان بودند وحشت زده گشته و تلگراف به دربار پادشاه (رضا شاه) جبّار نمودند، به طورى كه با عده زیادى از ارتش به قم حركت كرد و با قواى ارتشى وارد و فرمان حكومت نظامى داده و اطراف صحن را محاصره نمودند. و خود شاه براى گرفتن شیخ بافقى و بعضى از خواص او وارد صحن شده رو به ایوان حرم و كانون اهل بیت عصمت و طهارت نمود؛ و به تیمور تاش خائن فرمان احضار ایشان را داد.
تیمور تاش با كفش، اهانت به مسجد بالاى سر، همان مكانى كه «اسس على التقوى من اول یوم» بود، با همان پاى داخل شده و جناب فقیه بافقى را كه به عادت همه روزه مشغول موعظه و نصیحت و امر به معروف و نهى از منكر بود گرفته و با جسارت بیرون كشید و در ایوان آئینه نزد رضا خان آورد.
به مجردى كه چشم او (شاه) به این مجسّمه توحید و حقیقت (بافقى) افتاد، عمامه او را به گردنش انداخته و با حربه اى كه در دستش بود، به سر و صورت او مى نواخت، تا به زمینش انداخت و با كلمات جسارت و كفرآمیز، لگدهاى زیادى بر پهلو و شكم او مى زد. ولى آن مرد خدا، متصل مى گفت: یا صاحب الزمان!
تا آن فرعون زمان، از غیظ خود خالى شده و دستور به جلب او نمود.(2814)

نظر علماء درباره حكومت و ولایت فقیه

همزمان با به قدرت رسیدن ایل قاجار تئورى ولایت فقیه به نظریه مسلط و رایج در مباحثات فقها در حوزه اندیشه سیاسى تبدیل شده بود، آنچه از آثار چهار مجتهد نامدار دوره فتحعلى شاه، یعنى میرزاى قمى، شیخ جعفر كاشف الغطاء، ملا احمد نراقى، سید جعفر بن ابى اسحق كشفى به جاى مانده است حاكى از اعتقاد هر چهار تن به حق انحصارى فقها در حكومت كردن است.
مسئله مهم آن بود كه عملاً قدرت در دست غیر فقیهان بود و فقیهان ناگزیر بودند كه براى چگونگى رابطه خود با آنان تدبیرى بیندیشند این نكته در میان علما اختلاف نظر ایجاد كرد. گروهى همچنان به حق انحصارى فقها درحكومت پاى مى فشردند و پاره اى دیگر در كنار اعتقاد نظرى به حكومت فقیهان، گونه اى مشروعیت یا مقبولیت براى پادشاهان و حاكمان را لحاظ مى كردند، از دیدگاه این دسته از علما نیروى آنان براى تشكیل حكومت بسنده نبود در عین حال براى اینكه رشته امور ملك و رعیت گسسته نشود و هرج و مرج دفع گردد و محافظت دنیاى مردم و حراست ایشان از شر مفسدان محقّق شود و حتى به جهت حفظ دین كه (اقامه آن بدون سلطنت سلطان و عدم نظام غیر محقق الوقوع است) بوجود حاكمان به اصطلاح فقهى دولت جابره نیاز است.
میرزاى شیرازى نیز نظرى مشابه داشت، به عقیده میرزا اینك كه دین و دولت به (اقتضاى حكمت الهى هر یك در محلى است) به عهده آنها است كه (به اعانت یكدیگر دین و دنیاى عباد را حراست كرده بیضه اسلام را در غیبت ولى عصر عجّل الله تعالى فرجه الشّریف محافظت نمایند). و در این میان وظیفه دین: گفتن، تحریص و تخویف و تهدید بوده و انفاذ و اجرا با دولت است.
شیخ فضل الله نورى در حوزه نظر سیاسى پیرو نظرات فقهاى سلف بود و همچون آنان و اكثر مجتهدان هم عصر خود به ولایت فقیه اعتقاد داشت كه مى گفت: در امور عامه وكالت صحیح نیست و این باب ولایت شرعیه است و تكلّم در مصالح عمومى مخصوص امام یا نایب عام او است.(2815)

رنج امام خمینى از متحجّرین مقدّس مآب

امام خمینى(قدس سره) در آن هنگام كه به نجف اشرف تبعید بود و در حدود پانزده سال در آنجا بودند، از گروههاى مختلف، رنجهاى فراوان دیدند (گاهى از قاسطین (طاغوتها) و گاهى از ناكثین (لیبرالهاى وابسته) و گاهى از مارقین كه همچون خوارج زمان حضرت على(علیه السلام) در لباس مذهب، آن بزرگوار را رنج مى دادند و سد راه گسترش نهضت او مى شدند.
از جمله: امام خمینى(قدس سره) به عنوان طرح حكومت اسلامى، مسئله ولایت فقیه و حكومت اسلامى را در جلسات درس خود به بحث و بررسى كشیدند و بعد كتاب شریف «حكومت اسلامى و ولایت فقیه» را نوشتند.
افرادى از مقدّس مآبها و روحانى نماهاى مرموز به خانه امام مى آمدند و با خواهش و تقاضا، به عنوان اینكه مى خواهیم كتاب حكومت اسلامى را در بغداد و بصره و سایر بلاد منتشر كنیم، آن كتابها را مى گرفتند و مى بردند.
بعد معلوم شد در شهرهاى بغداد و بصره و...از آن كتابها خبرى نیست، و آن دوست نماهاى كوردل آن كتابها را مى بردند به چاههاى نجف یا در میان شط فرات مى ریختند تا بدین وسیله جلو افكار امام را بگیرند خبائث و بد جنسى را ببینید تا كجا؟ آنگاه متوجه مى شوید كه امام خمینى(قدس سره) حدود پانزده سال در چه محیطى زندگى كرد، ولى همانند كوه در برابر آنها استوار ماند و سرانجام پیروز شد.(2816)