هرمزان
در زمان ساسانیان هفت پادشاه صاحب تاج بود كه كسرى بزرگترین آنها محسوب مى شد و او را ملك الملوك مى گفتند. از آن هفت پادشاه یكى هرمزان بود كه در اهواز حكومت مى كرد. وقتى كه مسلمین اهواز را فتح كردند، هرمزان را گرفته پیش عمر آوردند.
عمر گفت: اگر واقعاً امان خواهى ایمان بیاور وگرنه تو را خواهم كشت. هرمزان گفت: حالا كه مرا خواهى كشت دستور بده قدرى آب برایم بیاورند كه سخت تشنه ام. عمر امر كرد به او آب بدهند.
مقدارى آب در كاسه چوبین آوردند. هرمزان گفت: من از این ظرف آب نمى خورم، زیرا در كاسه هاى جواهرنشان آب مى خورم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «این زیاد نیست، براى او كاسه شیشه اى و بلورین بیاورید.»
چون درون آن آب كردند پیش او آوردند، هرمزان آن را گرفت و همچنان در دست خود نگه داشت و لب به آن نمى گذاشت.
عمر گفت: با خدا عهد و پیمان بستم كه تا این آب را نخورى تو را نكشم.
در این هنگام هرمزان جام را بر زمین زد و شكست، آبها از میان رفت. عمر از حیله او تعجب نمود و رو به امیرالمؤمنین(علیه السلام) كرد و گفت: اكنون چه باید كرد؟
فرمود: «چون قتل او را مشروط به نوشیدن آب كرده اى و پیمان بستى، دیگر او را نمى توانى به قتل برسانى، اما بر او جزیه (مالیات) از كفّار را مقرّر كن.» هرمزان گفت: مالیات قبول نمى كنم، اینك با خاطرى آسوده بدون ترس مسلمان مى شوم. شهادتین گفت و مسلمان شد.
عمر شادمان گردید، او را در پهلوى خود نشاند، برایش خانه اى در مدینه تعیین نمود و در هر سال ده هزار درهم برایش معین كرد.(2765)
شعر
آخرِ پشت هم اندازى، خمارى است.
سرانجام، رُسوا شود مكر ساز. (... شنیدم ز دانا، من از دیرباز)
«ادیب پیشاورى»
نكرد هرگز كس بر فریب و حیلت سود
مگر كلیله و دمنه نخوانده اى دَه بار
«ابوحنیفه اسكافى»
مزن بر سر ناتوان دست زور
كه روزى به پایش درافتى چو مور
چاه مكن بهر كسى
اول خودت، دوم كسى
نكات
آثار نیرنگ، به صاحب نیرنگ برمى گردد «وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ».(2766)
«أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ؛(2767) پس آیا از مكر خدا (و عذاب ناگهانى او) ایمن شدند؟ با آنكه جز افراد زیانكار، كسى احساس ایمنى از مكر خدا نمى كند.»
«مَكْرَ»، گرچه در فارسى به معناى نیرنگ و حیله است، امّا در لغت عرب، به معناى تدبیر و چاره اندیشى براى بازگرداندن از هدف است، چه حقّ باشد چه باطل. مكر خدا، تدبیر الهى است كه نقشه كفّار را برهم مى زند.
حتّى پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام) نیز خود را در امان نمى دانستند و همواره مراقب اعمال خود بوده اند تا مبادا از آنان لغزشى سر بزند، لذا پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرمود: «إِنِّى أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّى عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»(2768).
راوى مى گوید پشت سر امام صادق(علیه السلام) نماز مى خواندم كه حضرت در نماز فرمود: «اللهم لا تؤمنى مكرك؛ خداوندا! مرا از مكر خودت غافل و ایمن نگردان.» آن گاه حضرت فرمود: «فَلا یَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ».
حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: حتّى بر نیكوكاران این امّت از كیفر الهى ایمن مباش، زیرا خداوند مى فرماید: «فَلا یَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ».
در حقیقت ایمن نبودن از مكر الهى، به معنى توجّه به از مسئولیّت ها و تكالیف و ترس از كوتاهى در انجام وظایف است.
از نیرنگ دشمن بر حذر باش، چون گاهى نزدیكى دشمن، براى غافلگیر كردن است.
قرآن به پیغمبر مى فرماید: «و اگر (دشمنان) بخواهند با تو نیرنگ كنند، قطعاً خداوند تو را بس است، اوست كه با امدادهاى خویش و حمایت مؤمنان، تو را یارى كرده است.»
ریشه هاى نیرنگ زدن به دیگران را بشناسیم؛ مثلاً حسد، آدمى را به گناهانى همانند دروغ و نیرنگ، حتّى به محبوب ترین نزدیكانش وادار مى سازد.
راه مؤمنان كه عزّت را از طریق ایمان و عمل صالح مى جویند، راه رشد و تكامل است. و راه دیگران كه عزّت را از طریق فریب و نیرنگ مى خواهند محو و هلاكت است.
هیچ كس با نیرنگ و گناه به عزّت نمى رسد.
خدعه و حیله، نشانه عقل و شعور نیست.
كسانى كه در صدد انحراف دیگران هستند، ابتدا خود مرتكب حیله، نفاق، كینه، تهمت و توطئه مى شوند.
اگر باور كنیم كه خداوند همه چیز را مى داند، كمتر دست به حیله و فریب مى زنیم.
مكر و تزویر، حربه رهبران مفسد است. از دست دادن صفا و صداقت و گرفتار شدن به قهر الهى، بزرگ ترین ضربه اى است كه حیله گران به خود مى زنند. بدتر از بیمارى، جهل به بیمارى است و بدتر از حیله، ندانستن اینكه آثار سوء آن به حیله گر برمى گردد. هر كه با طرفداران حقّ حیله كند، با خداوند طرف است «یَمْكُرُونَ وَ یَمْكُرُ اللَّه». كید و حیله، كارى شیطانى است. مكر و حیله هر قدر هم بزرگ باشد، قابل كشف و افشاست.