فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

لطیفه

داستانِ كهنه

چند سال پیش در یكى از روزنامه هاى انگلیسى مسابقه اى گذاشتند تا شركت كنندگان كهنه ترین داستان هاىِ دنیا را نوشته و براى چاپ بفرستند. داستانِ زیر از میان تعداد بى شمارى داستانهاى كوتاه كه براى روزنامه رسیده بود مسابقه را برد:
«در دوره اى كه بشر همه چیزش از سنگ بود مرد غار نشینى با دقّتِ تمام تبرِ سنگى خود را تمیز مى كرد. ناگهان زنش او را صدا كرد و گفت: «عزیزم، زود بیا، مادرم با ببرى دست به گریبان شده اند!» شوهر با خونسردى به كارِ خود ادامه داد و گفت: «بیایم براى چه؟ مگر نمى دانى كه من در اتحادیه حمایت حیوانات شركت ندارم! بگذار ببر به تنهایى از خود دفاع كند!»(2527)

ناكامى