فهرست کتاب


گنجینه معارف 3 (110 موضوع)

محمد رحمتی شهرضا

مقشد!

یه تریاكى تو خیابون منتظر تاكسى بود و هى میگفت: تاكشى تاكشى.
یه تاكسى 5 متر جلوتر ایستاد. تریاكى داد زد: آخه كجا وایشادى؟ اونجا مقشدم بود!

پدر اعتیاد بسوزه!

دو تا گربه یه غذا پیدا كردن و تا اومدن بخورن یه گربه لاغر مردنى اومد و بهشون گفت: آهاى غذاتون رو مى دین به من یا اینكه...
گربه ها خندیدن و گفتن كه برو بابا مردنى ما تو رو فوت كنیم مى چسبى به دیوار....
گربه لاغره هم پرید و گربه ها رو با غذاشون یه لقمه چپ كرد. یه گربه كه شاهد ماجرا بود با ترس و لرز از گربه پرسید تو چطور اینكار كردى؟ گربه گفت: پدر اعتیاد بسوزه، من پلنگم!

موسیقى (غنا)