معاد و آفرینش دوباره پدیده ها
«لَیْسَ فَنَاءُ الدُّنْیَا بَعْدَ ابْتِدَاعِهَا بِأَعْجَبَ مِنْ إِنْشَائِهَا وَ اخْتِرَاعِهَا وَ كَیْفَ وَ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِیعُ حَیَوَانِهَا مِنْ طَیْرِهَا وَ بَهَائِمِهَا وَ مَا كَانَ مِنْ مُرَاحِهَا وَ سَائِمِهَا وَ أَصْنَافِ أَسْنَاخِهَا وَ أَجْنَاسِهَا وَ مُتَبَلِّدَةِ أُمَمِهَا وَ أَكْیَاسِهَا عَلَى إِحْدَاثِ بَعُوضَةٍ مَا قَدَرَتْ عَلَى إِحْدَاثِهَا وَ لَا عَرَفَتْ كَیْفَ السَّبِیلُ إِلَى إِیجَادِهَا وَ لَتَحَیَّرَتْ عُقُولُهَا فِی عِلْمِ ذَلِكَ وَ تَاهَتْ وَ عَجَزَتْ قُوَاهَا وَ تَنَاهَتْ وَ رَجَعَتْ خَاسِئَةً حَسِیرَةً عَارِفَةً بِأَنَّهَا مَقْهُورَةٌ مُقِرَّةً بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشَائِهَا مُذْعِنَةً بِالضَّعْفِ عَنْ إِفْنَائِهَا وَ [إِنَّهُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْیَا وَحْدَهُ لَا شَیْ ءَ مَعَهُ كَمَا كَانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا كَذَلِكَ یَكُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا بِلَا وَقْتٍ وَ لَا مَكَانٍ وَ لَا حِینٍ وَ لَا زَمَانٍ عُدِمَتْ عِنْدَ ذَلِكَ الآْجَالُ وَ الْأَوْقَاتُ وَ زَالَتِ السِّنُونَ وَ السَّاعَاتُ فَلَا شَیْ ءَ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ الَّذِی إِلَیْهِ مَصِیرُ جَمِیعِ الْأُمُورِ بِلَا قُدْرَةٍ مِنْهَا كَانَ ابْتِدَاءُ خَلْقِهَا وَ بِغَیْرِ امْتِنَاعٍ مِنْهَا كَانَ فَنَاؤُهَا وَ لَوْ قَدَرَتْ عَلَى الِامْتِنَاعِ لَدَامَ بَقَاؤُهَا لَمْ یَتَكَاءَدْهُ صُنْعُ شَیْ ءٍ مِنْهَا إِذْ صَنَعَهُ وَ لَمْ یَؤُدْهُ مِنْهَا خَلْقُ مَا خَلَقَهُ وَ بَرَأَهُ [بَرَأَهُ وَ خَلَقَهُ وَ لَمْ یُكَوِّنْهَا لِتَشْدِیدِ سُلْطَانٍ وَ لَا لِخَوْفٍ مِنْ زَوَالٍ وَ نُقْصَانٍ وَ لَا لِلِاسْتِعَانَةِ بِهَا عَلَى نِدٍّ مُكَاثِرٍ وَ لَا لِلِاحْتِرَازِ بِهَا مِنْ ضِدٍّ مُثَاوِرٍ وَ لَا لِلِازْدِیَادِ بِهَا فِی مُلْكِهِ وَ لَا لِمُكَاثَرَةِ شَرِیكٍ فِی شِرْكِهِ وَ لَا لِوَحْشَةٍ كَانَتْ مِنْهُ فَأَرَادَ أَنْ یَسْتَأْنِسَ إِلَیْهَا ثُمَّ هُوَ یُفْنِیهَا بَعْدَ تَكْوِینِهَا لَا لِسَأَمٍ دَخَلَ عَلَیْهِ فِی تَصْرِیفِهَا وَ تَدْبِیرِهَا وَ لَا لِرَاحَةٍ وَاصِلَةٍ إِلَیْهِ وَ لَا لِثِقَلِ شَیْ ءٍ مِنْهَا عَلَیْهِ لَا یُمِلُّهُ طُولُ بَقَائِهَا فَیَدْعُوَهُ إِلَى سُرْعَةِ إِفْنَائِهَا وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ دَبَّرَهَا بِلُطْفِهِ وَ أَمْسَكَهَا بِأَمْرِهِ وَ أَتْقَنَهَا بِقُدْرَتِهِ ثُمَّ یُعِیدُهَا بَعْدَ الْفَنَاءِ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَیْهَا وَ لَا اسْتِعَانَةٍ بِشَیْ ءٍ مِنْهَا عَلَیْهَا وَ لَا لِانْصِرَافٍ مِنْ حَالِ وَحْشَةٍ إِلَى حَالِ اسْتِئْنَاسٍ وَ لَا مِنْ حَالِ جَهْلٍ وَ عَمًى إِلَى حَالِ عِلْمٍ وَ الْتِمَاسٍ وَ لَا مِنْ فَقْرٍ وَ حَاجَةٍ إِلَى غِنًى وَ كَثْرَةٍ وَ لَا مِنْ ذُلٍّ وَ ضَعَةٍ إِلَى عِزٍّ وَ قُدْرَة؛(2410) نابودى جهان پس از پدید آمدن، شگفت آورتر از آفرینش آغازین آن نیست. چگونه محال است در صورتى كه اگر همه جانداران جهان، از پرندگان و چهارپایان، آنچه در آغل است و آنچه در بیابان سرگرم چراست، از تمام نژادها و جنس ها، درس نخوانده و انسان هاى زیرك، گرد هم آیند تا پشّه اى را بیافرینند، توان پدید آوردن آن را ندارند، و راه پیدایش آن را نمى شناسند، كه عقلهایشان سرگردان و در شناخت آن حیران مى مانند، و نیروى آنها سست و به پایان مى رسد، و رانده و درمانده باز مى گردند، آنگاه اعتراف به شكست مى كنند، و اقرار دارند كه نمى توانند پشّه اى بیافرینند و از نابود ساختنش ناتوانند! و همانا پس از نابودى جهان تنها خداى سبحان باقى مى ماند، تنهاى تنها كه چیزى با او نیست، آنگونه كه قبل از آفرینش جهان چیزى با او نبود، نه زمانى و نه مكان، بى وقت و بى زمان. در آن هنگام مهلت ها به سر آید، سال ها و ساعت ها سپرى شود و چیزى جز خداى یگانه قهّار باقى نمى ماند كه بازگشت همه چیز به سوى اوست. پدیده ها، چنان كه در آغاز آفریده شدن قدرتى نداشتند، به هنگام نابودى نیز قدرت مخالفتى ندارند، زیرا اگر مى توانستند پایدار مى ماندند. آفرینش چیزى براى خدا رنج آور نبوده و در آفرینش موجودات دچار فرسودگى و ناتوانى نشده است. موجودات را براى استحكام حكومتش نیافریده، و براى ترس از كمبود و نقصان پدید نیاورده است. آفرینش مخلوقات نه براى یارى خواستن در برابر همتایى بود كه ممكن است بر او غلبه یابد، و نه براى پرهیز از دشمنى بود كه به او هجوم آورد، و نه براى طولانى شدن دوران حكومت، و نه براى پیروز شدن بر شریك و همتائى مخالف، و نه براى رفع تنهایى. سپس همه موجودات را نابود مى كند، نه براى خستگى از اداره آنها، و نه براى آسایش و استراحت، و نه به خاطر رنج و سنگینى كه براى او داشتند، و نه براى طولانى شدن ملال آور زندگیشان، بلكه خداوند با لطف خود موجودات را اداره مى فرماید، و با فرمان خود همه را برپا مى دارد، و با قدرت خود همه را استوار مى كند. سپس بدون آن كه نیازى داشته باشد بار دیگر همه را بازمى گرداند، نه براى اینكه از آنها كمكى بگیرد، و نه براى رها شدن از تنهایى تا با آنها مأنوس شود، و نه آن كه تجربه اى به دست آورد، و نه براى آن كه از فقر و نیاز به توانگرى رسد، و یا از ذلّت و خوارى به عزّت و قدرت راه یابد.»
تغییر مكان با مرگ
«قال رسول اللَّه(صلى الله علیه و آله): ما خلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء و انّما تنقلون من دار الى دار؛(2411) رسول اكرم(صلى الله علیه و آله) فرموده است: شما براى نابودى آفریده نشده اید، بلكه براى ماندن و باقى بودن بوجود آمده اید و با مرگ، تغییر مكان میدهید و از منزلى به منزل دیگر انتقال مى یابید.»
مرگ، نابودى نیست
«قال رجل لجعفر بن محمّد(علیه السلام) یا ابا عبداللَّه انّا خلقنا للعجب قال و ما ذاك اللَّه انت قال خلقنا للفناء فقال مه یا ابن اخ خلقنا للبقاء و كیف تفنى جنّة لا تبید و نار لا تخمد و لكن قل انّما نتحوّل من دار الى دار؛(2412) مردى به امام صادق(علیه السلام) عرض كرد: ما براى امر عجیبى خلق شده ایم. فرمود: تو را بخدا آن امر عجیب چیست؟ گفت: ما براى فنا و نابودى آفریده شده ایم. فرمود: برادرزاده، خود نگهدار كه ما براى بقاء و ماندن خلق شده ایم. چگونه فانى مى شود بهشتى كه هرگز تفرّق و پراكندگى ندارد و چگونه فانى مى شود نارى كه هرگز شعله اش فروكش نمیكند. بگو ما از عالَمى به عالَم دیگر منتقل میشویم.»