شعر
آشپز كه دو تا شد، آش یا شور مى شود یا بى نمك.
تا توانى به جهان خدمت محتاجان كن
به دَمى، یا دِرمى، یا قدمى، یا قلمى
«پوریاى ولى»
دایم گُل این بستان، شاداب نمى ماند
دریاب ضعیفان را، در وقت توانایى
«حافظ»
گر بر سر نفس خود امیرى، مردى
بر كور و كر ار نكته نگیرى، مردى
مردى نبوَد فتاده را پاى زدن
گر دست فتاده اى بگیرى، مردى
«پوریاى ولى»
نكات
شرایط یك مدیریّت كارآمد در جامعه: 1- اعتماد مردم. 2- صداقت. 3- علم و دانایى. 4- پیش بینى صحیح. 5- اطاعت مردم. در جامعه اسلامى، ایمان شرط اصلى مدیریّت و سرپرستى است. «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِینَ أَوْلِیاء». در مدیریّت الهى، لازمه سپردن مسئولیّت ها، گرفتن پیمان است. وحدت و قدرت و سیاست و مدیریّت مسلمانان، باید به نوعى باشد كه دشمن به ناامیدى كشیده شود. رهبرى و مدیریّت صحیح، با عفو و عطوفت همراه است. شرط سرپرستى و مدیریّت، لیاقت تأمین و اداره زندگى است و به این جهت، مردان نه تنها در امور خانواده، بلكه در امور اجتماعى، قضاوت و جنگ نیز بر زنان مقدّمند. سیماى یك جامعه و مدیریّت سالم آن است كه مردمش باایمان، رهبرش آسمانى، فرمان برى و اطاعت مردم قوى، منحرفانش پشیمان و اهل استغفار و رهبرش پذیرا و مهربان باشد. پیروزى، بدون تشكیلات، مدیریّت، قدرت، وحدت، جرأت و... امكان ندارد. علم و حكمت دو شرط لازم براى تدبیر و مدیریّت است. در نظام مدیریّت و تشویق دیگران، باید همواره نیكوكاران را امتیاز داد. در مدیریّت باید همه جوانب و شرایط را پیش بینى كرد. در مدیریّت، گاهى باید به دلیل تغییر شرایط و متناسب با مخاطب، آیین نامه ها تغییر كند و این منافات با قاطعیّت ندارد. مدیریّت و تدبیر را باید از خدا آموخت كه انتقادش در كنار عفو و رحمت است. تقسیم كار، یكى از اصول مدیریّت و زندگى جمعى است. مدیریّت بحران و اداره جامعه در شرایط حاد و دشوار از وظایف اصلى حكومت است. زمان، عنصر بسیار مهمى در برنامه ریزى و مدیریّت است. آینده نگرى و برنامه ریزى بلند مدّت براى مقابله با مشكلات اقتصادى جامعه، لازمه مدیریّت كشور است. در مدیریّت، هم محبّت لازم است و هم تهدید. عوامل تولید در اختیار انسان است. (آب، خاك و نور خورشید...) اگر نارسایى و كمبودى وجود دارد به خاطر مدیریّت غلط و توزیع نامطلوب است. یكى از اصول مدیریّت، آینده نگرى و دوراندیشى است. رهبرى و مدیریّت باید متمركز در شخص واحد باشد و دیگران با او همكارى كنند. تعدّد در مدیریّت، مایه از هم پاشیدگى و فساد است. «وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لَدَیْنا كِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ(2377)؛ و ما هیچ كس را جز به مقدار توانش تكلیف نمى كنیم، و نزد ما كتابى است كه به حقّ سخن مى گوید (و بر كار مردم گواه است) و به آنان هیچ ستمى نمى شود.» برخى از شرایط مدیریّت در این آیه ذكر شده است، از جمله: الف: آشنایى به توانایى افراد و واگذارى كار به مقدار توان آنان. «وُسْعَها». ب: نظارت دقیق بر كار و وظایف آنان. «كِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ». ج: عدالت در تنبیه یا تشویق آنان. «وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ». در دست گرفتن مدیریّت جامعه، آرزوى عباد الرحمن است، زیرا عهده دار شدن امامت و رهبرى متّقین، ارزش است. گوش دادن به سخنان دیگران، نشانه ادب و یكى از شرایط مدیریّت است. قدرت طرّاحى و برنامه ریزى، از شرایط مدیریّت است. مدیریّت به قدرت و صلابت نیاز دارد. در مدیریّت، وقتى كسى را به مأموریّتى مى فرستید رهایش نكنید و او را تأیید و تقویت كنید. در مدیریّت، همیشه نیروى ذخیره داشته باشید. تشویق افراد نیكوكار لازمه مدیریّت و سنّت الهى است. در مدیریّت حتّى المقدور نیروها را حفظ كنید. (خداوند به خاطر یك ترك اولى، اولیاى خود را از گردونه اجتماع خارج نمى كند). على(علیه السلام) فرمود: كسى كه خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از آن كه به تعلیم دیگران پردازد، خود را بسازد، و پیش از آن كه به گفتار تربیت كند، با كردار تعلیم دهد، زیرا آن كس كه خود را تعلیم دهد و ادب كند سزاوارتر به تعظیم است از آن كه دیگرى را تعلیم دهد و ادب بیاموزد.»(2378)
لطیفه
× سدِّ منیّت
زمان طاغوت به شهرى رفته بودم. با شركت گروهى از فرهنگیان و طلاب و سرشناس هاى شهر، جلسه اى مخفیانه، تشكیل شده بود. جلسه از ساعت 12 تا 3 نیمه شب طول كشید. بحث این بود كه با این شاه و برنامه هایش چه باید كرد؟ هر كس چیزى گفت. من گفتم: ما باید این سد منیّت را بشكنیم. به جاى اینكه منتظر آمدن جوانها به مسجد باشیم، عبا را كنار بگذاریم و پاى تخته سیاه برویم، باید شهامت داشته باشیم، آن وقت مثالى زدم. گفتم: حدیث داریم نگهداشتن بول، مضر و نمازخواندن در این حالت مكروه است. اگر باوضو به مسجد رسیدى و احتیاج به آب پیدا كردى، در صورتى كه بول كنى و وضو بگیرى، به نماز جماعت نمى رسى، اسلام مى گوید: از نماز جماعتى كه آن قدر ثواب دارد، صرف نظر كن و بول را نگه ندار. اما ما گاهى ساعتها در جلسه اى مى نشینیم در حالى كه بول خود را نگه داشته ایم و شهامت بیرون رفتن و ادراركردن را نداریم و مى گوئیم زشت است. كسى كه شهامت این كار را ندارد، نمى تواند مردم را براه بیندازد. تا من این را گفتم، جمعیّتى بلند شدند و راه افتادند. معلوم شد همه ادرار داشته اند.