مكتب وجدان
دانش آموزى چنین حكایت مى كند: ساعت امتحان درس دینى بود. تنبلى و سستى در درس خواندن كار دستم داده بود و اضطراب سراپاى وجودم را فرا گرفته بود. چه كنم؟ هر لحظه فكرى به ذهنم مى آمد. آخر تصمیم خود را گرفتم و از روشى كه قبلاً نیز بارها استفاده كرده بودم، كمك گرفتم. آرى، كتاب بینش دینى را در كشوى میز گذاشته و با ظرافت تمام آن را طورى قرار دادم كه نه كسى متوجه شود و نه به هنگام استفاده دچار مشكل شوم. لحظه اى احساس آرامش كردم. خانم معلّم وارد كلاس شد و سؤالها را به ما داد و من آماده... اما ناگهان او همه بچه هاى كلاس را غافلگیر كرد. آهسته آهسته به سوى تخته سیاه رفت و بر روى آن آیه اى كوتاه از كتاب بزرگ آسمانى نوشت: «اِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرصادِ(2288)؛ به راستى خداى تو در كمین گنهكاران است.»
سپس رو به ما كرد و تنها یك كلام گفت: آخرین نفر ورقه هاى امتحان بچه ها را به دفتر بیاورد و به من تحویل بدهد. و آنگاه پیش چشمان مبهوت ما از كلاس خارج شد. او نگاهِ همواره ناظر خداوند را به یاد ما آورد و خود رفت. حالت عجیبى به من دست داد. در ورقه ام هیچ چیز ننوشتم، جز یك بیت شعر:
خوشا در مكتب وجدان نشستن
شدن صفر و ز نامردى گسستن(2289)
این آیه را هرگز فراموش مكن
نقل نموده اند كه: یكى از علماى بزرگ، تحصیلات خود را در حوزه علمیه نجف اشرف به پایان رساند. هنگامى كه مى خواست به وطن خویش مراجعت نماید، براى خداحافظى به حضور استادش شرفیاب شد. در پایان مراسم به استاد عرض كرد: پند و موعظه اى بفرمائید. استاد به ایشان فرمود: پس از اتمام این زحمت ها، آخرین اندرز، كلام خداست. این آیه را هرگز فراموش مكن كه خداوند مى فرماید: «اَلَمْ یَعلَمْ بَاَنَّ اللَّهَ یَرى (2290) یعنى: آیا او ندانست كه خداوند (همه اعمالش را) مى بیند؟!»
آرى از دیدگاه یك مؤمن واقعى، تمام عالم محضر خداست و همه كارها در حضور او انجام مى گیرد. همین شرم و حضور براى دورى از گناهان كافى است.(2291)
بوعلى و بوسعید
نقل مى كنند كه: «سلطان محمود» مى خواست «بوعلى سینا» و چند نفر دیگر را از ماوراءالنهر به مركز حكومتش غزنین -در افغانستان- ببرد. امیر سامانى كه در ماوراءالنهر بود به بوعلى خبر داد كه تو و چند نفر دیگر را مى خواهند پیش سلطان محمود ببرند، اگر نمى خواهى پیش او بروى قبل از این كه موضوع علنى بشود فرار كن.
ابوعلى سینا تا نیشابور مخفیانه آمد. در آنجا در جلسه موعظه «ابوسعید ابوالخیر» -كه از اكابر عرفا است- شركت كرد.
ابوسعید آن روز این مسئله را مطرح كرده بود كه: كرم الهى نباید موجب غرور بشود و عفو خدا نباید بهانه ترك گناه و اصلاح و تهذیب نفس بشود.
بوعلى جوان و مغرور همینجا یك رباعى ساخت:
مائیم به عفو تو تولّى كرده
و ز طاعت و معصیت تبرّى كرده
آنجا كه عفو تو باشد باشد
ناكرده چه كرده، كرده چون ناكرده
ابوسعید كه شاعر خوش ذوقى بود، فوراً با یك رباعى جواب او را داد:
اى نیك نكرده و بدیها كرده
وانگه به خلاص خود تمنّا كرده
بر عفو مكن تكیه كه هرگز نبود
ناكرده چو كرده، كرده چون ناكرده(2292)