به قدرى غرق مطالعه بودم كه صداى اذان را نمى شنیدم!
مقام معظم رهبرى فرمودند: من در دوران نوجوانى زیاد مطالعه مى كردم؛ غیر از كتابهاى درسى خودمان كه مطالعه مى كردیم و مى خواندم، هم كتاب تاریخ مى خواندم، هم كتاب ادبیات، هم كتاب شعر و هم كتاب قصه و رمان مى خواندم. به كتاب قصه خیلى علاقه داشتم و خیلى از رمانهاى معروف را در دوره نوجوانى خواندم. شعر هم مى خواندم. من با بسیارى از دیوانهاى شعر، در دوره نوجوانى و جوانى آشنا شدم. به كتاب تاریخ علاقه داشتم؛ و چون درس عربى مى خواندم و با زبان عربى آشنا بودم، به حدیث هم علاقه داشتم. الان احادیثى یادم است كه آنها را در دوره نوجوانى خواندم و یادداشت كردم؛ دفتر كوچكى داشتم كه یادداشت مى كردم. احادیثى را كه دیروز، یا همین هفته نگاه كرده باشم، یادم نمى ماند، مگر اینكه یاد آورى وجود داشته باشد؛ اما آنهایى را كه در آن دوره خواندم، كاملاً یادم است. شماها هم واقعاً باید قدر بدانید؛ هر چه امروز مطالعه مى كنید، برایتان مى ماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمى شود.
این دوره نوجوانى براى مطالعه و یاد گرفتن، دوره خیلى خوبى است؛ واقعاً یك دوره طلایى است و با هیچ دوران دیگر قابل مقایسه نیست.
من خیلى كتاب نگاه مى كردم؛ منزل ما هم كتاب زیاد بود. البته خود ماها هم كتاب داشتیم، كرایه هم مى كردیم. نزدیك منزل ما كتابفروشى كوچكى بود كه كتاب، كرایه مى داد. من رمان و اینها را مى خواندم، معمولاً از آن جا كرایه مى كردم.
الان یادم افتاد كه كتابخانه آستان قدس رضوى هم مراجعه مى كردم؛ آستان قدس هم؛ مشهد، كتابخانه خیلى خوبى دارد. در دوره اوایل طلبگى -در همان سنین پانزده، شانزده سالگى- به آنجا مراجعه مى كردم. گاهى روزها به آنجا مى رفتیم -نزدیك آستان قدس است- و مشغول مطالعه مى شدم؛ صداى اذان با بلندگو پخش مى شد، به قدرى غرق مطالعه بودم كه صداى اذان را نمى شنیدم! خیلى نزدیك بود و صدا خیلى شدید داخل قرائتخانه مى آمد و ظهر مى گذشت، بعد از مدتى مى فهمیدم كه ظهر شده است! با كتاب انس داشتم. البته الان هم كه در سنین نزدیك شصت سالگى هستم و همان طور كه گفتید بعضى از شماها جاى فرزند من هستید و بعضى مثل نوه من مى مانید. الان هم از خیلى از نوجوانها بیشتر مطالعه مى كنم؛ این را هم بدانید.(2180)
بهترین همدم
روزى بلخى، شاعر نشسته بود و كتابى را مطالعه مى كرد. جاهلى آمد پیش او نشست و سلام كرد و گفت: خواجه تنها نشسته اى؟ گفت: تنها اكنون شدم كه تو آمدى زیرا بواسطه آمدن تو از مطالعه بازماندم.(2181)
ارزش معنوى تألیف كتب روشنگر
فرزند علّامه امینى گوید: در سال 50 كه خواستند عراق نباشم، براى خداحافظى نزد آیت الله سیّد محمّد تقى -كه از نواده هاى مرحوم بحرالعلوم بزرگ بود- رفتم. گفت: چطور شد كه به اینجا آمدى؟
عرض كردم: مى خواهم از عراق بروم ولى شما مثل اینكه مرا دیدید. اشك هایتان جارى شد!
فرمود: بعد از وفات پدرت پیوسته در این فكر بودم علّامه امینى كه عمرش را وقف على(علیه السلام) نموده، على(علیه السلام) در آن عالم با علّامه امینى چگونه رفتار مى فرمایند؟ این فكر مدّتها در ذهنم بود، تا شبى در عالم رؤیا دیدم مثل اینكه قیامت برپا شده و عالم حشر است و بیابان مملوّ از جمعیّت است و مردم همه متوجّه یك ساختمانى هستند. من پرسیدم: آنجا چه خبر است؟ گفتند: آنجا حوض كوثر است.
من جلو آمدم، دیدم حوضى است و باد، امواجى در آن پدید آورده، متلاطم است. وجود مقدّس على بن ابیطالب(علیه السلام) كنار حوض ایستاده اند و لیوان هاى بلورى را پر مى كنند و به افرادى كه خود مى شناسند، مى دهند. در این اثنا همهمه اى برخاست. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: امینى آمد. به خود گفتم: بایستم و رفتار على(علیه السلام) با امینى را به چشم ببینم كه چگونه خواهد بود. ده، دوازده قدم مانده بود كه امینى به حوض برسد، دیدم حضرت امیر(علیه السلام) لیوان ها را به جاى خود گذاشتند و دو مشت خود را از آب كوثر پر كردند، چون امینى به ایشان رسید، به روى امینى پاشیدند و فرمودند: خدا روى تو را سفید كند كه روى ما را سفید كردى. بعد از خواب برخاستم و فهمیدم كه على(علیه السلام) پاداش تألیف الغدیر را به مرحوم امینى داده است.(2182)